۱۳ دی ۱۳۹۷ - ۰۷:۲۵
کد خبر: ۵۹۲۱۹۰
یادداشت؛

تو، اما بخند حاج حسین خرازی!

تو، اما بخند حاج حسین خرازی!
سردار سپاه قدس ما کربلا را هم رد کرده و دشمن، اما مشغول محاسبه اشتباهات ما در کربلای ۴ است! چه دشمنان دلسوزی داریم!
به گزارش خبرگزاری رسا، این هم نوعی بین‌الحرمین است که یک حرم، کربلای ۴ است که چند روز پیش بود و یک حرم، کربلای ۵ که چند روز بعد! سلام و صلوات خدا، هم بر شهدای کربلای ۴ و هم بر شهدای کربلای ۵ و هم بر جمیع شهدا!
 
عصر عاشورا، بطالین فکر می‌کردند سیدالشهدا و یارانش باخته‌اند؛ تاریخ، اما شکست هیچ شهیدی را به یاد ندارد! شهید، قهرمان همیشه اعصار است؛ خواه عملیات را مثل کربلای ۴ ببازد، خواه عملیات را مثل کربلای ۵ ببرد!
 
این باختن‌ها و بردن‌های ظاهری، فرع ماجراست! اصل ماجرا آن است که شهید هرگز نمی‌میرد! شهید، بالاترین عضو خانواده خداست و خدا کشته راه خود را نمی‌میراند! خدا برخلاف دوستان کدخدا، شهید را زنده می‌خواهد! و شهید را زنده می‌دارد! و شهید را زنده می‌داند! خدا تضمین داده رزق و روزی شهید را می‌دهد! و نه‌تن‌ها این، که به شهید، حیات مجدد و زندگی جاودان می‌دهد!
 
الحمدلله که از شهید می‌نویسم! الحمدلله که از شهید می‌خوانی! ۸ سال دفاع‌مقدس، بهار شهادت بود که برخلاف بهار طبیعت، هرگز خزان ندارد! قسم به قایق عاشورا، نسل لاله‌ها منقرض نخواهد شد! بنویس فهمیده و بخوان حججی! و تماشا کن اعجاز خدا را! ما از حسین شهید سال ۵۹ به محسن شهید سال ۹۶ رسیدیم و دشمن عقب‌مانده، اما هنوز درگیر قصه نارنجک و تانک است!
 
سردار سپاه قدس ما کربلا را هم رد کرده و دشمن، اما مشغول محاسبه اشتباهات ما در کربلای ۴ است! چه دشمنان دلسوزی داریم! نمردیم و روضه BBC در فراق شهدا را هم دیدیم! البته فقط عملیات‌های شکست‌خورده را می‌بینند!
 
هیچ حواس‌شان نیست که کربلای ۴ نیمه دومی هم داشت؛ کربلای ۵ که فاتحانش همان کربلای چهاری‌ها بودند! دشمن می‌خواهد با مانور روی عملیات‌های شکست‌خورده به اهداف شومی برسد! اولا تبدیل ۸ سال دفاع‌مقدس از موضع افتخار به موضع انزجار! ثانیا تبدیل ۸ سال دفاع‌مقدس از موضع اتحاد به موضع انتقاد!
 
شرمنده از ایامی باشیم که باعث فخر ما است! بگومگو بر سر روزگاری کنیم که عامل وحدت ما است! چرا دشمن، چند ماه پیش «حسین فهمیده» را زد؟! چرا دشمن، چند روز پیش «کربلای ۴» را زد؟! واقعا دشمن از جان جبهه و جنگ چه می‌خواهد؟! مگر دشمن‌دوستان، مکرر نمی‌گفتند که ما با ۸ سال دفاع‌مقدس، هیچ مشکلی نداریم و گیرمان روی این مدافعان حرم است؟!
 
پس چه شده که حاج‌قاسم امروز را و امروز حاج‌قاسم را رها کرده‌اند و گریبان حاج‌قاسم دیروز را و دیروز حاج‌قاسم را چسبیده‌اند؟! بگذار حرف را صاف بزنم! دشمن و دشمن‌دوستان، جنگ امروز را به ما باخته‌اند، لذا می‌خواهند جنگ را بکشانند به دیروز! و به همه آن روز‌هایی که دست‌مان از سلاح خالی بود! آری! اجنبی دید که نه حریف قاسم سلیمانی کربلا می‌شود، نه حریف محسن حججی شام!
 
بنابراین بند کرده به دیروز! و به دیروزها! چرا؟! چون به‌درستی فهمیده که اگر فهمیده را بزند و اگر ۸ سال دفاع‌مقدس را بزند، ریشه را زده! و دقیقا از ورای همین تحلیل است که چندی است بی‌خیال حججی، «رهبر ما آن طفل ۱۳ ساله» را می‌زند! و بی‌خیال سلیمانی کربلا، سلیمانی کربلای ۴ و ۵ را می‌زند! این از تاکتیک دشمن که پیاده‌نظامش همین دشمن‌دوستان زنجیره‌ای هستند! و، اما تکنیک جماعت چیست؟!
 
این است که به اسم بیان «واقعیت جنگ» بنا کنند به تخریب «حقیقت جبهه»! که چه بشود؟! که مصطفی احمدی‌روشن‌های بالقوه، در دل بگویند؛ «گویا مصطفی چمران، خیلی هم حالا الگو نبوده!» و محسن حججی‌های بالقوه نیز بگویند؛ «گویا حسین فهمیده، خیلی هم حالا اسوه نبوده»! بله! نه چمران در کربلای ۴ بود و نه فهمیده، اما تو وقتی امروز به کربلای ۴ شک کنی، فردا هم با بهانه‌ها و دسایس دیگری به کل ۸ سال دفاع‌مقدس شک خواهی کرد! هم به شکست‌ها و هم به پیروزی‌ها!
 
اوایل دی به کربلای ۴ که چرا چنین شد! و اواخر دی به کربلای ۵ که چرا چنان شد! چرا آنجا مظلوم شدی؟! چرا اینجا ظالم شدی؟! چرا در «رمضان» کشته شدی؟! چرا در «الی بیت‌المقدس» کشتی؟! اینکه امام بزرگوار ما فرمودند؛ «ما در جنگ، حتی برای یک لحظه هم نادم نیستیم» در جواب همین شبهات امروز بود! و همین که یک توئیت نپخته را بهانه کنند برای هتک حرمت فرمانده جنگ! آن هم در پوشش دفاع از شهدا! و خانواده شهدا!
 
شگفتا! همان جماعت که مرتب بر فرق فرزندان شهدا، چماق سهمیه می‌کوفتند و حتی ۸ سال دفاع‌مقدس را «برادرکشی» می‌خواندند، ناگهان شدند «آشنا» یان شهدا! و جنگ شد تیتر یک‌شان! اما درشت! و نه درست! و کلی بحث و جدل در صفحات دیگر! به اسم ناگفته‌ها! و ناشنیده‌ها!
 
مضحک است! زمانی که هنوز صدام در عراق حاکم بود، جنگ را «برادرکشی» می‌خواندند و حالا که با عراق در یک جبهه‌ایم، عراقی را نزد ایرانی، بدنام می‌کنند! و شده‌اند محرم اسرار خانواده شهدا! چقدر میان زنجیره‌ای‌ها دلسوز داشتیم و نمی‌دانستیم!
 
نمردیم و حاج‌کاظم شدن مسعود بهنود را هم دیدیم! هیهات! هیچ عباس تشنه‌لبی و هیچ غواص دریادلی، اندک احتیاجی به ترحم حقوق‌بگیران انگلیس ندارد! عقاب بالانشین را چه حاجت به محبت روباه پیر؟! بهنود همان به راوی شکست انگلیس و آمریکا در عراق و سوریه باشد! لشکر شکست‌خورده غرب! پترائوس گوربه‌گوری! که علمدار تبسم‌های ناتمام، خواه در کربلای ۴ باشد و خواه در کربلای بعدش، سید شهیدان اهل قلم را دارد برای روایت!
 
روایت فتح، قسمت علمدار! به‌به! مارش را بزن و نوشتن را تازه آغاز کن! اگر شهید حسین خرازی، فقط یک فرمانده جنگ بود و اگر همت و باکری نیز، کجا آن کافه‌نشین گریزان که هیچ کجا بند نبود، پابند فکه می‌شد؟! اباطیل این روز‌های منورالفکران که مع‌الاسف با همراهی احمقانه قلیلی از خودی‌ها همراه شده، دقیقا عین همان است که سالی یک‌بار، یکی از عکس‌های عصر ماضی راوی فتح را بیرون می‌کشند و علیه آنچه «قرائت رسمی از شهید آوینی» می‌خوانند، شعر می‌بافند!
 
انگار که ما بی‌خبریم از «راه طی‌شده»! و هیچ از «سبیل نیچه‌ای» نمی‌دانیم! انگار که قاره جدید کشف کرده‌اند! اتفاقا رسمی‌ترین قرائت از شهدا را خود شهید آوینی ارائه می‌داد؛ آنجا که حاشیه‌ها را کنار می‌زد و فقط به متن می‌پرداخت! او دنبال آن بود که فرق میان سرداران ۸ سال دفاع‌مقدس را با سایر فرماندهان جهان ترسیم کند! نیز تفاوت جنگ ما را با سایر جنگ‌ها! بهنود در لندن، همان به که قصه چرچیل را بنویسد! و در غرب، همان به که مستند هیتلر را بسازد! لنز دوربینت را بگیر سمت گاوچران‌های عاری از خدا، آقای بی‌بی‌سی!
 
کربلا‌های ما چه ۴ باشند و چه ۵ گنجی دارند به نام «روایت فتح»! جوری دشمن، متمرکز روی شکست کربلای ۴ شده، کأنه ما مدعی بودیم که در این عملیات تا بغداد رفته‌ایم! بگذار کمی دشمن نفهم را مسخره کنم! و چند وعده غذا برایش جور کنم! بیمی نیست! ما در کربلای ۵ هم به همه اهداف‌مان نرسیدیم! چه می‌نویسم که ما حتی روز آغاز «الی بیت‌المقدس» هم هیچ وضع‌مان خوب نبود!
 
جهنمی شده بود آن جاده بهشتی، در آن روز اردیبهشتی! ولی چه می‌شد کرد؟! جنگ بود آخر! آن هم چه جنگی! جنگ میان تعدادی رزمنده که جز خدا، هیچ تکیه‌گاهی نداشتند با تمام کفر! و تمام شرک! و تمام نفاق! و تمام ظلم! همین انگلیسی‌ها که هر ماه، حقوق شومن‌های بی‌بی‌سی فارسی را می‌دهند، از حامیان پروپاقرص صدام بودند! هم غرب و هم شرق، حامی صدام بودند! و ما البته در تحریم سیم‌خاردار! تو می‌خواستی ۴ تا عملیات هم نبازیم؟!
 
برد ما، اما در دل همین باخت‌ها و نداری‌ها و دست‌تنگی‌ها بود! نه! ما فراری از واقعیت‌های جنگ نیستیم و اقتضائات جنگ را خوب می‌شناسیم! این را در قامت یک «فرزند شهید» می‌نویسم! آمدیم و یکی به من ثابت کرد که پدرم، نه توسط دشمن، که غفلتا از ناحیه یک دوست، به شهادت رسیده! جواب من این است؛ «خب که چی؟! جنگ بود دیگر!» ور بی‌خود نروند زنجیره‌ای‌ها با احساسات ما!
 
ما «نوگل بهار» نیستیم! و هنوز هم «مرد کارزاریم». بله! «واقعیت جنگ» این بود که ما در مقاطعی از ۸ سال دفاع‌مقدس، حتی سیم‌خاردار هم نداشتیم، اما «حقیقت جبهه» مهم‌تر بود؛ «اگر می‌خواهی از سیم‌خاردار دشمن عبور کنی، ابتدا باید از سیم‌خاردار نفست بگذری!» و آوینی امثال «علی چیت‌سازیان» را دیده بود که به معنای درست کلمه، مست شهیدان شده بود! آوینی در جبهه و جنگ، دنبال قاتل و مقتول نبود؛ دنبال «آدم» بود، چرا که به نیکی دریافته بود که جنگ ما «جنگ عقیده» است!
 
برخی این مفاهیم را نمی‌فهمند! صدالبته حقیر، مسؤولیتی ناظر بر عقل و شعور نداشته هیچ قلم به دست مزدوری ندارم! زنجیره‌ای‌ها که مزدور غربند باید هم دنبال قاتل بروس‌لی بگردند و آوینی باید هم دنبال «انسان در تراز اسلام» می‌گشت! آن روزی که راوی فتح، شرح علمدار شرق ابوالخصیب را می‌گفت، گویی مولانایی بود که شمس خود را یافته باشد! قاتل و مقتول چیست؟! سخن از عاشق و معشوق بگو! برد و باخت چیست، وقتی کربلای پنجی‌ها همان کربلای چهاری‌ها هستند؟!
 
چه در کربلای ۴ و چه در همه آن قبلی‌ها و همه آن بعدی‌ها، هم به «تکلیف» عمل شد و هم «نتیجه» مدنظر بود لیکن جنگ بود دیگر! جنگ همان است که با وجود آن همه شهید در روز دهم اردیبهشت ۶۱ عاقبت ختم به فتح خرمشهر می‌شود! نیز همان است که تو در ثامن‌الائمه و طریق‌القدس و فتح‌المبین ببری و در رمضان و کربلای ۴ ببازی! جنگ است دیگر! من حالا خیلی دوست دارم در سالگرد کربلای ۵ تیتر زنجیره‌ای‌ها را ببینم!
 
جماعت آنقدر عاری از صدق و حق و انصاف و شعور و شرفند که حتی در روز سوم خرداد نیز، عوض بیان واقعیت شادی‌آفرین فتح خرمشهر، این نخ‌نماترین و خزترین سؤال ممکن را تکرار می‌کنند که «چرا جنگ را بعد از سوم خرداد، خاتمه ندادیم؟!»، چون هنوز بخش‌های مهمی از خاک کشورمان دست دشمن بود! چون اصلا پیشنهاد آتش‌بس درست و درمانی- که بشود به آن حقیقتا اتکا کرد! - در کار نبود! و توی زنجیره‌ای، این همه را می‌دانی! اما قلبت مریض است!
 
من، اما خوب می‌دانم ذات جنگ، حتی دعوای بیسیمی ۲ سردار شهید را هم ممکن است اقتضا کند! که متوسلیان بگوید؛ «اگر از این راه برویم، تلفات کمتر است و نتیجه نزدیک‌تر» و باقری پیشنهاد دیگری داشته باشد؛ «اتفاقا اگر از این یکی راه برویم، کمتر تلفات می‌دهیم و زودتر به مقصد می‌رسیم»! جنگ بود دیگر! و اشتباه، ممکن!
 
الان بهترین وزیر این دولت کیست؟! هیچ اشتباهی آیا ندارد؟! و آیا نبوده اشتباهی که احیانا به قیمت جان شماری از هموطنان‌مان تمام شود؟! پس چرا این همه بی‌انصافی در قبال جبهه و جنگ؟! آن هم جنگی با آن همه سختی؟! و تنهایی؟! و غربت؟! و اینکه ۸ سال تمام با همه ابرقدرت‌های آن روز دنیا بجنگی و حتی یک وجب از خاک کشورت را هم دست دشمن ندهی، دقیقا چقدر شرمندگی دارد؟!
 
آقای آشنا! شما «توئیت» را نقد نکردی! «آقامحسن» را زدی! «جبهه و جنگ» را! و من عمرا باور کنم تو دلسوز خانواده شهدایی! کجا بودی وقت تخریب فهمیده؟! کجا بودی وقت تخریب راهیان نور؟! کجا بودی وقت حمله سلبریتی‌ها به مدافعان حرم؟! آقایان! این همه جدول دشمن را پر نکنید! خانواده شهدا قطعا فریب بعضی تحرکات دشمن‌پسند را نخواهند خورد! و در درستی راه دردانه‌های‌شان شک نخواهند کرد! «ما در جنگ حتی برای یک لحظه هم نادم نیستیم» ناظر بر «حقیقت جبهه» بود و الا هم امام می‌دانست که خطا و اشتباه، در طبیعت جنگ است و هم ما می‌دانیم!
 
آنچه ما را حتی از یک لحظه جنگ هم نادم نکرده و نمی‌کند، این فرهنگ است که در ۸ سال دفاع‌مقدس، سردار، سرباز را «برادر» می‌خواند و سرباز نیز سردار را «برادر» صدا می‌زد! نه! منقرض نخواهد شد لیالی عقد اخوت! و شب‌های نماز شب! والله نسل مادران شهدایی که افسوس بخورند چرا دیگر پسری برای تقدیم به اسلام و ایران ندارند، تمام نخواهد شد! همین چند روز پیش، در «بیت رهبری»، مادر شهید ۸۰ ساله و مادر شهید ۴۰ ساله، دوشادوش هم نشسته بودند! که شد آن متن «مادران شهدا چه جوان شده‌اند!» بعضی کالک عملیات، پهن نکنند پیش چشم مادران شهدا!
 
وقتی در زندگی اشتباه می‌کنیم؛ در جنگ هم حتما اشتباه بوده! لیکن به طبیعت جنگ! من این را خطاب به شماری از رفقای حزب‌اللهی بنویسم؛ مخفی شدن پشت فرماندهان شهید و حمله به فرماندهان قدیمی جبهه و جنگ، در وهله اول، دور از منش همان مردان آسمانی است! حتی سردار بزن‌بهادری، چون احمد متوسلیان- که هر کجا هست، خدایا! به سلامت دارش! - همیشه خدا، دشمن اول ما را اسرائیل معرفی می‌کرد و آرزو داشت توسط صهیونیست‌ها شهید شود!
 
حال آیا زیبنده است که ما هر از چند گاه، یکی دیگر را اضافه کنیم به مقصران اسارت یا شهادت حاج‌احمد؟! یا درباره مقطع پایان جنگ، حرف‌های صرفا شعاری دور از واقعیت بزنیم و توهم بزنیم کی و کی و کی، چیزی را به امام تحمیل کردند! آن «جام زهر» شکایت امام از روزگار بود و الا امام، خود جام زهری کاری بود در کام فراعنه! لذا هم مراقب شأن امام باشیم و هم مواظب تقوا! و این همه منازعات سیاه را به جبهه و جنگ نکشانیم.
 
«به نام الله، پاسدار حرمت خون شهیدان» زیارت باشکوه و دشمن‌شکن اربعین، تنها یکی از ثمرات خون شهدای کربلای ۴ است! ثمره دیگرش اینکه حاج‌قاسم در روز روشن و در اوج محبوبیت نزد همه ملل منطقه، قدم به خاک عراق می‌گذارد و رئیس‌جمهور آمریکا در شب تاریک و در نهایت خفت! مثل دزدها! و بی‌شخصیت‌ها!
 
آری! خون شهدای کربلای ۴ نه‌تن‌ها درخت پربار کربلای ۵ را آبیاری کرد که حتی ما را به خود کربلا رساند! و به نانو! و به موشک! و به سلول‌های بنیادی! و به هسته‌ای! و به این اقتدار عظیم که جمهوری اسلامی تعیین‌کننده نقشه منطقه باشد! BBC غلط کرده بخواهد خون جوان کربلای ۴ را بی‌ثمر بخواند! اگر بی‌ثمر بود، امروز قاسم سلیمانی مرده بود!
 
سردار ما، اما یک «شهید زنده» است؛ با یک زندگی سراسر کربلایی! مسائل روز‌های اخیر، یک نکته را بسی بیش از پیش ثابت کرد! این برگه‌های کوچک دست حضرت آقا هنگام سخنرانی، پیامی همتراز پیام چفیه همیشه همراه ایشان دارد؛ «خطیب هم که باشی، اول باید فکر کنی و بعد سخن بگویی»! عصر امروز، جنگ جمله‌هاست! نبرد کلمه‌ها! و ما باید یک حرف را ۱۰ بار مزه‌مزه کنیم و بعد توئیت کنیم!
 
حکم ژورنالیسم این است که باز از شهدا بنویسم! گمانم حکم خدا نیز همین باشد! مصونیت امروز ما مدیون ۸ سال دفاع‌مقدس شهداست! امنیت ما نان از خون شهدا می‌خورد! دشمن، خوب تشخیص داده که کجا را بزند لیکن امروز دی ۶۵ نیست که بسته باشد دست کربلای چهاری‌ها! خدا باز کرده بال پرستو را! و به او حیات مجدد داده! و او را روزی می‌دهد! کمک کنید ما را، هان‌ای شهیدان!
 
امروز، دست ما بسته است و دست شما باز! دعا کنید ما را! دعای شما کربلای چهاری‌ها و پنجی‌ها بود که راه کربلا را بر ما گشود! و الا ما عدد اربعین نبودیم! ما کجا و زینب کجا؟! شهادت شما باعث زیارت ما شد! ما این چیز‌ها را خوب می‌دانیم! ما باخبریم از عمق گرفتاری‌های خود! ما زمین‌خوردگانیم! با دل‌هایی مالامال از آلودگی! خود می‌دانیم! ما را، اما هنوز هم عشق به شما، در این مسیر نگه داشته!
 
چه بیت‌المقدسی باشید و چه والفجری؛ چه کربلای چهاری و چه کربلای پنجی؛ والله دل‌مان تنگ است برای‌تان! و اگر از حال ما خواسته باشید، هیچ حال‌مان خوب نیست! همه‌اش فکر می‌کنیم شما برمی‌گردید! همه‌اش فکر می‌کنیم باز هم می‌بینیم خنده‌های خرازی را! و گریه‌های صیاد را موسم قنوت! باور کنید ما محزون‌تر از ساختمان‌های دوکوهه‌ایم! و مغموم‌تر از پادگان حمید! باور کنید به شما محتاجیم!
 
آخرش هم آسمان شد سهم شما، از بس که چشم‌تان به خدا بود! کو شهرداری که نامش باکری بود؟! کو نماینده‌ای که نامش چمران بود؟! کو پیرمرد نترس سه‌راهی شهادت؟! کجا رفتند برادران دستواره؟! ببینید! این دست نیاز ماست که به سوی شما دراز شده! در قعر چاهیم و از روی، چون ماه‌تان متوقع دستگیری!
 
می‌شنوید آیا صدای ما را؟! شگفتا! شکست را ما خوردیم و زدند به نام کربلای چهاری‌ها! والله واقعیت جنگ، همین زندگی ماست! روزگار شیرین جنگ کجا و این جنگ تلخ روزگار کجا؟! نوشتم؛ «و اگر از حال ما خواسته باشید، هیچ حال‌مان خوب نیست!» حتی نشد یک دل سیر، بغل‌تان کنیم! چطور زنده مانده‌ایم این همه؟!
 
چطور نمرده‌ایم از دوری‌تان؟! نوشتم؛ همه را نوشتم! و حتی این را هم نوشتم که «این هم نوعی بین‌الحرمین است»! یک حرم، حرم بغض و یک حرم، حرم اشک! این هم سهم ما از عشق! گفت: «شبی خیال تو گفتم، ببینم اندر خواب؛ ولی ز فکر تو خواب آیدم؟ خیال است این!» /۱۰۱/۹۶۹/م
ارسال نظرات