زن؛ تربیت یا مدیریت
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، امروزه دیده میشود زنان نوعاً شوهران خود را با روشهای مدیریتی کنترل میکنند و در عوض در اعمال روشهای تربیتی مختص شأن و نقش خود، بیحوصله هستند. «کنترل رفت و آمدهای مرد»، «اولتیماتوم جهت پرهیز دادن مرد از هوو»، «مطالبه فرصتهایی برای حق طلاق»، «شرط ضمن عقد بابت اینگونه مسائل» و مواردی از این قبیل، از جمله روشهای مدیریتی است.
این در حالی است که بسیاری از خانمها خصلتهایی را از مرد توقع دارند که در واقع خود باید در نقش مربی آن را در مرد پدید آورند و از این جهت است که گویند: «از دامن زن مرد به معراج رفت» و نیز از این جهت است که افتخار عروج هر مردی به درجات عالیه، چه دنیوی و چه اخروی، از آنِ زن است!
اما اگر زن مرد را همانگونه که میخواهد، از اول آماده بطلبد و از همان ابتدا مرد را بابت آن کنترل کند، پس ازدواج برای چیست و مکمل بودن زن و مرد دیگر چه معنایی دارد؟ آیا جز این است که توقعات زن از مرد حاصل انگیزهای است تا او را همانگونه که میخواهد پرورش داده و سپس از دستپخت خود لذت برد و بابت آن افتخار کند؟
رویآوردن زن به نقش مردانه موجب فاصله گرفتن زن از خود خویشتن است و این همان دوگانگی و بحران هویت است. بیحوصلگیهای برخی بانوان ناشی از تحرکها و مشغلههای مدیریتی آنان بوده، جایی در ظرفیت آنها برای پرداختن به ایفای نقش زنانه باقی نمیگذارد. میگویند: ما میتوانیم هم از عهده کار بیرون برآییم و هم به کارهای خانه بپردازیم؛ اما در اینباره چند نکته قابل تأمل است:
سؤال این است که چه تعداد مرد کلینگر از عهده چنین چیزی برآمده و چنین ادعایی داشتهاند که زنان جزئینگر اینچنین ادعا کنند؟ حال آنکه گرایش کلینگرانه صرف نظر از تبعات منفی هورمونی و ژنتیکی، خود برای زن آفت و موجب تحلیل زودرس قوای او و منافی با عزت و جایگاه ایفای نقش او است.
این دسته از خانمها اگرچه به ظاهر اینچنین ادعا میکنند؛ اما متوجه نیستند که گرد و غبار خستگی از فعالیتهای مردانه ولو بر زبان آنها جاری نشود، اما بهطور ناخودآگاه در چشمان آنها و در چین و چروک صورت و خم ابروی آنان تظاهر داشته و بهصورت روانی مؤثر در مواجهة مرد است و بازخورد آن را در خلق و خوی تنگ مرد مشاهده میکنند.
ضمن عدم ظرفیت کافی برای زن جهت کلینگری، هیچگاه جزئینگری و کلینگری در یک نگاه باهم جمع نمیشود و تمرکز بر امور زندگی اگر بخواهد با دوام و موفقیتآمیز باشد، نیازمند تفکیک این دو نوع گرایش از یکدیگر و طبقهبندی وظائف است و چه بسا فلسفه تفکیک وظائف از سوی پیامبر رحمت(ص) میان امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) نیز همین بوده، آنرا فرصتی برای الگودهی به همه عالمیان قرار داده است.
بر فرض توان زن بر جامعیت در امور مذکور، کدام بهتر است؟ اینکه زن بخشی از توان خود را در غیر نقش خود صرف کند و ضمن اینکه با توان اندک خود در حیطه کلینگری فقط نیمی از توان مرد بازدهی داشته باشد، در موازیکاری با مرد از او بهجای پشتیبان برای خود رقیب ساخته، مرد را در جامعیت مسئولیتش مردد سازد یا اینکه همه انرژی و اراده خود را به تمامه صرف شوهر و فرزند خود کند تا با نقش مکملگونه خود با آن توان بالا، معجزه کرده و از شوهر خود مردی نمونه و دارای توان مضاعف بسازد و به جامعه ارائه کند و نیز فرزندی نابغه و دارای تربیت فوق العاده به جامعه تحویل دهد؟
اشتباه این دسته زنان مدعی جامعیت، این است که گمان میکنند، مأمور کارهای خانه هستند تا آنرا با کار بیرون جمع کنند؛ حال آنکه ایشان مأمور امور خانواده هستند و نه امور خانه! و این است فلسفه عدم وجوب مشغولیت زن به کارهای خانه که اگر انجام دهد، فراتر از وظیفه او بوده و میتواند بابت آن از شوهر خویش مزد بگیرد و این گمان فاحشی است که برخی چون کارهای خانه را وظیفه خود نمیدانند، جایگزینی برای آن قائل نبوده و بابت آن بر شوهر خود تحکم میکنند و اینچنین برخی تئوریهای فمینیسم اسلامی را رقم میزنند!
امور خانواده بسی فراتر از امور خانه و نیازمند ظرافتهایی است که امورات فضای روحی و معنوی خانواده را در بر داشته و با مشغولیتهای فیزیکی مردانه قابل جمع نیست و پرداختن به این ظرافتها از عهده زن برمیآید که تفصیل آن نوشتاری دیگر میطلبد.
بههر حال زن نمیتواند در زندگی از راه مدیریت به نتیجه برسد و یا به حقوق خود دست یابد؛ اما اگر به نقش تربیتی مناسب خودش چنگ بزند، حقوق خود را یافته و زندگی برایش شیرین و گوارا خواهد بود و شاید به همین خاطر است که در قرآن نیز از بسیاری وظائف مدیریتی تبرئه شده است. بهعنوان مثال در آنجا که بهطور مشروط به مرد اذن تعدد همسر داده شده و سپس با تأکید توصیه به تکهمسری شده است، این توصیه به خود مرد است؛ نه اینکه زن مأمور به کنترل آن شده باشد.[1] چرا که این کنترل کردن امری مدیریتی است و همخوان با نقش زن نیست. زیرا تحکم بر مرد و کنترل و مدیریت او، هم جذابیت و لطافت طبع زن را میزداید و هم نتیجه عکس داشته، مرد با تحت فشار بودن احساس محرومیت میکند و همین زمینه حرص و نیاز مضاعف در او پدیدی میآورد. در عوض آنچه زن میتواند در این زمینه به دست گیرد، روشهایی غیر از مدیریت همچون دلبری و دیگر روشهای زیرپوستی است تا از این طریق مرد را شیفته خود کرده و به اینصورت او را از رغبت به تعدد ازدواج منصرف کند.
با وجود همه آنچه گفته شد، غبطه زن به حال مرد و تلاش برای رقابت با او موجب شده که بسیاری زنان دنیا ندانند کیستند و این غفلت ار فلسفه وجودیشان است که آنها را معلق در دنیا نگاه داشته و موجی از ابهام را به آنها تحمیل کرده است! اما جا دارد در اینباره تأملی وسیع صورت گیرد. چرا که آنچه موجب فراموشی قابلیتهای زنانه و رو آوردن زنان به شگردهای مدیریتی شده و در اینباره سهمی شایان دارد، جنبش فمینیسم و مدعای برابری با مرد است. فمینیسم جنبشی غربی است و چون در غرب زنانی گرفتار بحران هویت عمیق بوده و از هویت زنانه برخوردار نبودند و نتوانستند مردانی مرد تربیت کنند، این چنین با مکر و حیله مردان مسئولیتگریز، خلأ هویتی خود را پر کردهاند! اما برای زن شرقی که دارای نقش و هویتی مجزا از مرد است و در مشرق زمین از او بهعنوان «معشوقه» یاد میشود، دور از شأن است که خود را درگیر تجربیات مردود زن پشیمان غربی کند؛ چرا که «تجربه را تجربه کردن خطا است»./918/ی702/س
سعید حمیدیزاده
[1]. نساء، 3