نامه یک کودک روستایی به "رامبد"
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا | علی بهاری
نامه یک کودک روستایی به رامبد جوان
سلام به عمو رامبد عزیز
اکنون که این نامه را مینویسم خبر رفتن شما و خاله نگار به کانادا در کل روستا پیچیده است. مش غلامعلی، کدخدای ده دیشب عکسهایتان را در گروه تلگرامی شورای روستا فوروارد کرد. من خیلی خوشحال شدم که حال شما عموی عزیزم خوب است.
عمو رامبد مهربان!
شما همیشه به ما میگفتید «مردم ایران شما خیلی باحالید» یا «ما شما رو خیلی دوست داریم» شما که ما مردم را دوست دارید چرا رفتید کانادا برای به دنیا آوردن دخترتان؟ همین جا پیش ما مردم و بچههای ایران که خیلی دوستمان میدارید میماندید دیگر. اصلا به همین روستای ما بیایید. با خاله نگار بیایید اینجا پیش ننه سکینه. او قابله است و من و پدر و مادرم را او به دنیا آورده. اصلا هم درد ندارد.
بچههای مدرسه میگویند شما به خاطر گرفتن پاسپورت کانادایی برای بچهتان به آنجا رفتهاید. من از آنها پرسیدم «پاسپورت چیست؟» آنها جواب دادند: «یک تکه کاغذ که شبیه دفترچه یادداشت است».
عمو رامبد!
به خدا اگر به ما بچهها میگفتید ما خودمان همهی قلکهایمان را میشکستیم و برای نوزاد گوگولی مگولیتان کاغذ و دفترچه میخریدیم. خاله نگار گناه دارد با آن وضع بیمار، این سفر طولانی را تحمل کند.
بچهها میگویند عمو ژوله به کسانی که از شما انتقاد میکنند گفته بروید یقهی روان پزشکتان را بگیرید. ولی عمو مراد دیشب با خنده میگفت: «روستای ما یک آمپولزن ساده هم ندارد چه برسد به روان پزشک.» میگفت عمو ژوله نوشته: «هر کس از محل تولدش عصبانی است یقهی پدرش را بگیرد.»، ولی خدا را شکر من از روستایمان خیلی راضی هستم. محل تولد من، اتاق کوچک خانهیمان است. همان اتاقی که بالای طویله ساختهایم. ده سال پیش مادرم به کمک خاله سکینه مرا آنجا زایید. من محل تولدم را بسیار دوست دارم. زیرا بوی گوسفند و گاو و طبیعت میدهد و من هم عاشق طبیعت و حیوانات هستم.
عمو جان!
کاش جنابخان را هم با خود میبردی! حتما او هم دوست داشت پیش شما باشد در کانادا و حتما الان دلش برای شما تنگ شده است. راستی عمو رامبد! از وقتی شما سرود «ایران ایران تو رو دوستت دارم» را خواندید ما بچههای روستا آن را حفظ کردهایم و همیشه آن را سر صف میخوانیم. آقا معلم هم سعی میکند ما را عادت دهد که از کلمهی «سپاس» استفاده کنیم. او همیشه سر کلاس میگوید: استفاده کردن از کلمهی سپاس را مدیون عمو رامبد هستیم. زیرا عمو رامبد آدمی است که دلش برای کشور و فرهنگ و زبان هم وطنانش میسوزد.
امروز در مدرسه با مجید دعوایم شد. مجید میگفت: «عمو رامبد دروغ میگه که عاشق کشوره. چون اگه عاشق ایران بود همین جا بچش رو به دنیا میآورد پس معلومه که اون داشته ما رو گول میزده»، ولی من سر مجید داد زدم و گفتم: «عمو راست میگه. حتما علتی داشته. تو نباید به عمو تهمت بزنی».
عمو رامبد عزیز!
لطفا در فصل بعدی خندوانه این سوالات را جواب بده تا بقیه بچههای روستا هم مثل من دوستت داشته باشند.
عاشق شما، محمد علی/918/ی702/س