کجایند فشارکیها؟
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا | علی خردمردی
مردم کم کم داشتند برای تشییع جنازه آماده می شدند. سامرا در عزای میرزای شیرازی رنگ ماتم گرفته بود. طلبه ها همچون پروانه دور بدن بی جان میرزا می چرخیدند و به یکدیگر تسلی می دادند. اما کمی آن طرف تر، شاگردان بزرگ میرزا با چهره هایی نگران به یکدیگر می نگریستند. پس سید محمد فشارکی کجاست؟ اگر نیاید برای مردم سوال می شود. مرجعِ بعد از میرزا باید به مردم معرفی شود. چشم ها به اوست.
ناگهان شَبَهی از دور نمایان شد. آیا سید محمد فشارکی است؟ سید محمد فشارکی آمد اما چه آمدنی! چشمانش چون کاسه ی خون شده بود. رنگ رخساره اش خبر می داد که از جنگ سختی، جان سالم به در برده بود.
روز سیاه سامرا به پایان رسید. چند روزی گذشت و بحث مرجعیت داغ شد. هر چه کردند سید محمد فشارکی، زیر بار این مسئولیت بزرگ نرفت. سر انجام فرزند میرزای بزرگ، مرحوم محمد تقی شیرازی این مسئولیت را پذیرفت.
بعدها که شاگردان از سید محمد فشارکی علت تاخیر در روز تشییع جنازه را پرسیدند، این طور پاسخ داد: وقتی خبر درگذشت استادم را شنیدم، در قلبم کمی احساس خوشحالی کردم. از این حالتم تعجب کردم چرا که کوهی از علم و تقوا را از دست داده ام. پس باید در اوج غم باشم. چرا کمی خوشحالی در دلم حس کردم؟ همین جا متوجه شدم که کار خراب است. به سرعت خود را به حرم مولایم علی (علیه السلام) رساندم. خود را به ضریح چسباندم و تا صبح اشک ریختم و به حضرت التماس کردم که مرجعیت به من محول نشود چرا که از درگذشت استادم کمی شادمانی در دلم احساس کردم.
این داستان حاوی پیام های متعددی است. اما آنچه که بیشتر از همه نمود دارد، داستان فرار از ریاست و شهرت است. تاریخ علمای شیعه مملو است از چنین مجاهدت هایی. جهادی که یک عمر باید برایش زحمت کشید تا در لحظه های حساس به داد انسان برسد.
این روزها فعالیت حوزویان و حوزه علمیه را باید به درستی تحلیل و کنکاش کرد؛ در میان برخی مشکلاتی که وجود دارد، آنچه که بیشتر خود را نشان می دهد، تعدد بزرگانی است که آماده مرجعیت شده اند و هر کدام به ترتیب در حال چاپ رساله های خود هستند. متاسفانه آنچه که مورد غفلت قرار گرفته است، توجه به فلسفه مرجعیت در تشیع است. مرجعیت در شیعه برای رسیدن به دو هدف تلاش می کند. یکی پاسخ به سوالات شرعی جامعه و دیگری اداره ی جامعه که این اداره خودش شامل اتحاد در مقابل دشمنان و حل و فصل مشکلات داخلی می شود.
حال با این روند رو به افزایشِ افرادی که داعیه مرجعیت دارند، آیا دستیابی به چنین اهدافی میسر است. اگر هر کدام از این بزرگان خود را نماینده و یا رهبر معنوی گروهی از جامعه معرفی کنند، آیا با این جامعه ی چند پاره می توان در مقابل دشمن واحد ایستاد؟ آیا می توان اجتماع واحدی را تشکیل داد که در شرایط مختلف حرفشان یکی باشد؟
نمی گویم از مسئولیت ها فرار کنیم، بلکه حرف این است که تا وقتی بزرگانی هستند که در حوادث مختلف هماهنگی خود را به خوبی نشان داده اند و هنوز توانایی اداره جامعه متدینین را دارند، آیا نیازی به افزایش تعداد مراجع هست؟
برخی از تحلیل گران، این افراد را متهم به هوای نفس و مسائلی از این دست میکنند. این نوع تحلیل ها و اتهامات نیز اشتباه است زیرا ما اجازه نیت خوانی نداریم. آنچه که روشن است این است که ممکن است این بزرگان به طور ناخواسته راه خطرناکی را برای نسل های بعدی طلاب بگشایند. نسلهایی که هدف خود را از طلبگی در رسیدن به مرجعیت می دانند و در نتیجه جامعه ای را شاهد خواهیم بود که خسته از این چند دستگی هاست و ممکن است از نهاد حوزه نااُمید شود./918/ی704/س