بررسی سابقه رجز، انتقام و کینخواهی در شاهنامه فردوسی
به گزارش خبرگزاري رسا، «انتقام سخت»، «خونخواهی» و «کینخواهی»؛ این واژگانی است که این روزها زیاد شنیده میشود؛ موافقان و مخالفانی هم دارد. البته تعداد گروه اول به مراتب بیشتر است. یک بار دیگر واقعه بامداد جمعه را با هم مرور کنیم؛ یکی از سرداران بزرگ ایرانی توسط دشمن ترور و شهید میشود. این سردار ایرانی در زمان حیاتش محبوبیت بالایی در داخل و خارج داشته است. پس از شهادت او، سیل واکنشها به فضاهای حقیقی و مجازی سرازیر شد. مهمترین و سریعترین واکنش به این اتفاق اما رنگ و بویی قدیمی داشت. از رهبر انقلاب تا مردم کوچه و خیابان، ابتدا رفتند سراغ انتقام و انتقامی سخت. افرادی هم بودند که از این واژه انتقام، برائت جستند و با وجود ضربهای که فرود آمد اما همچنان اعتقاد به گفتوگو داشتند و حتی چشمپوشی. اینان که در زندگی شخصی عیان خود در فضای مجازی از عبور یک مورچه هم به راحتی نمیگذرند بهیکباره متوجه شدند لذتی است در بخشش که در انتقام نیست.
این جماعت که اکثرا موضع «ایرانی دوستی» دارند و از آریایی بودنشان حرف میزنند، نمیدانند که سابقه کینخواهی و انتقامگیری ایرانیان حتی به قبل از ورود اسلام میرسد و خاص این روزها و این ماهها نیست. برای آنهایی که حتی تاریخ کشورشان را نمیدانند باید بازگو کنیم که یکی از مهمترین ویژگیهای ایرانیان، همین کینخواهی و انتقامجویی در برابر دشمن بوده است. در این باره باید این نکته در نظر گرفته شود که واژهها در دوران مختلف، میزان بار معنایی متفاوتی دارند. ممکن است انتقام در یک تاریخ و جغرافیایی، میزانی از شدت را داشته باشد و در زمان و مکان دیگر تغییر کند. آنطور که الهام بهشتی، از پژوهشگران زرتشتی نوشته، در شاهنامه آنچه مدام به چشم میآید انتقام ایرانیان نسبت به ظلم است. آنها با عملی غیر انسانی روبهرو شدهاند و میخواهند با حمله به این عمل غیر انسانی درس عبرتی بدهند، نشان دهند در مقابله با ظلم، خاموش نمینشینند.
نخستین جنگ
نخستین جنگی که میان کشورها رخ میدهد پس از رخداد کشتن ایرج توسط سلم و تور، برادرانش است که بهخاطر حسادت به ایرج از این نظر که پدرشان فریدون سهم بیشتری از زمین را برای او در نظر گرفته، رخ میدهد.
فریدون تحمل این ناروایی را در حق پسر نیکومنش خود از سوی دو پسر ناخلف ندارد. از منوچهر میخواهد انتقام ایرج را از این دو ستمکار بگیرد. پس در اندیشه ایرانی، کشتن ایرج، بهانه و انگیزه جنگهای ایران و توران شد. وگرنه قبل از اینکه جهان بین سلم و تور و ایرج تقسیم شود و ایرج به همین سبک کشته شود، جنگی بین ملل وجود نداشت. پس از اینکه سلم و تور توسط منوچهر کشته شدند، کینخواهی ایرانیان به پایان میرسد که این همان مساله داد است، اما این دلیل نمیشود که چنین حرکت ستمگرانهای از سوی سلم و تور از یاد ایرانیان فراموش شود. زمانی که پشنگ به ایران دستاندازی میکند و پس از مدتی بر اثر شکست سپاهیانش، درخواست آشتی دارد، سعی میکند دستاندازی خود را ناچیز جلوه دهد و فکر ایرانیان را منحرف سازد. پس استدلال میکند کینه شما با کشتن سلم و تور برخاسته شده و شما انتقام خود را گرفتهاید، پس دیگر ادامه نبرد ضرورتی ندارد، اما فکر کیقباد منحرف نمیشود و میگوید رسم دستیازی را در اصل تور نهاده است نه ما و شما این بار به رسم تور قصد دستیازی داشتید و باید ادب شوید.
تورانیان زمانی که احساس میکنند در جنگ دیگر یارای مقاومت و مبارزه در برابر ایرانیان را ندارند، میکوشند ماجرای کشتن ایرج را ناچیز جلوه دهند. سعی میکنند اصلا صحبتی از کشتهشدن ایرج و ستمکاری تور نشود و فقط عنوان میکنند: «مگر فریدون خودش جهان را به سه قسمت تقسیم نکرد و برای ایران و توران مرز مشخص ننمود؟ پس بیایید مرز بین خودمان را به همان صورت که فریدون خواست نگه داریم!!» مثلا افراسیاب پس از شکست به پدرش پشنگ، نامه مینویسد و به او میگوید با کیقباد آشتی کند و از نبرد با دشمن نیرومند بپرهیزد؛ خون تور را فراموش کند و مرزهای ایران و توران را به همان سان که زمان فریدون بود، نگه دارد. ایرانیان هم به خواسته فریدون احترام میگذارند! پس از کشتهشدن سیاوش جنگهای کینخواهانه ایرانیان آغاز میشود. سپاهیان کیخسرو به توران حمله میبرند و زمانی که «پیران»، سردار توران احساس میکند یارای نبرد ندارد، درخواست آشتی کرده و شروع میکند به اینکه «سلم و تور بسیار بدنهاد بودند که ایرج را کشتند، شما حق دارید کینخواهی کنید، آنها بسیار ستمکار بودهاند.»
و این حرف او برای چیست؟ سخنی زیرکانه است برای اینکه خاطرات ایرج برای ایرانیها زنده شود و ماجرای سیاوش که انگیزه ایرانیان در جنگ است، رنگ ببازد.اما ایرانیان حواسشان جمع بود که این جنگ بهخاطر کینخواهی سیاوش است نه ایرج! پس به جنگ ادامه میدهند. افراسیاب به گنگ دژ پناه میبرد. به کیخسرو پیام میفرستد که با او صلح کند. ولی کیخسرو به یادش میآورد که این مرد چه بلایی سر پدرش آورده و ستمهای دیگر او را نیز از زمان منوچهر یادآوری میکند.برای ایرانیان جنگ کینخواهانه نبردی است که هرکه در آن شمشیر بزند، چون برای برقراری داد جنگیده، به بهشت برین روان میشود.در جنگ بین کیخسرو و افراسیاب که به کینخواهی سیاوش شروع میشود، ایرانیان جز رستم که داغ دل از درد سیاوش داشت به آشتی تن در میدهند و ادامه جنگ را به علت خونریزی و کشتوکشتار صلاح نمیبینند. برای همین کیخسرو میگوید: «اگر افراسیاب بر تخت بماند، جهان از وی خراب میشود، به آشتی تن در ندهید!» پس علاوهبر کینخواهی کیخسرو، نگران بیدادگریهای افراسیاب نیز هست.سرانجام کیخسرو به افراسیاب دست مییابد و وقتی قصد کشتن او را میکند، افراسیاب میگوید: «چرا میخواهی پدر بزرگت را بکشی؟» کیخسرو در پاسخ، ستمهای او را به پدرش عنوان میکند که چگونه افراسیاب، پدربزرگ مادریاش، پدر او را با بیرحمی سر بریده است. با کشتن افراسیاب، کینخواهی کیخسرو پایان مییابد و دیگر دلیلی برای ادامه جنگ نمیبیند. میتوان با مرور شاهنامه از این دست داستانها استفاده کرد و آنها را به دنیای امروز تعمیم داد.
رجز
در تعریف رجز، کلمات مشترک زیادی آمده است؛ از دلیری کردن و شجاعت مردان تا رجزه ارجوزه و نوعی از شعر که در آن از جنگها و دلاوریها گفته شود. در فرهنگ کنایات سخن، رجز و ارجوزه به معنای «مباهات و فخر فروشی، لاف زنی و رجز خواندن به معنای به خود بالیدن. فخر فروشی کردن، لاف زدن» آمده است. در لغتنامه دهخدا نیز به نقل از دیگر فرهنگها آمده است: «رجز، بحری از بحوره شعر رجز گفتن، شعر کوتاه گفتن و... و رجز خواندن، خواندن اشعار رجزه مفاخرت کردن و بیان مردانگی و شرافت خود نمودن. و رجز خوانی: دعوی و غالبا لاف.»
برخی از محققان کارکردهای رجزخوانی را دستهبندی کردهاند. مهمترین این دستهبندیها عبارتند از: برکشیدن پهلوانان خودی، تحقیر هماورد، تهدید دشمن و تشجیع و تقویت خودی. این دستهبندی در تمامی جنگها و رجزخوانیها ثابت بوده و با اندکی تغییر دیده و شنیده شده است.دکتر سرامی هنگام تقسیمبندی گفتوگوهای شاهنامه، رجزخوانی را جزء گفتوگوهای رو در روی قهرمانان به حساب میآورد و میگوید: «رجزخوانی یکی از گفتارهای ویژه ادبیات حماسی است و کلا خودستایی پهلوانان و بیان کارها و افتخارات آنان است. بیشتر به هنگام جنگ در کار میآید اما در شرایط و موقعیتهای دیگر نیز بدان برمیخوریم.»
برخی از فرهنگهای فارسی رجز را شعری دانستهاند که در میدان نبرد بهمنظور مفاخره و تحقیر دشمن بیان میشود و احتمالا چون رجزخوان به سمت دشمن حرکت میکند، میایستد و رجز میخواند و دوباره حرکت میکند و به دلیل شباهت این رفتار با حرکت شتر بیمار، آن را رجزخوانی نامیدهاند. البته بنابر توضیحات دکتر سرامی، نمونههای رجز در غیر موقعیت جنگ نیز در گروه رجز و مفاخره بهحساب آمدهاند. رجز با گواژه (لعنه، سرزنش، سخن نیشدار و سرزنش آلود) هم تفاوت دارد. اگر اینگونه سخنان در میدان جنگ بین دو هماورد و برای تحقیر دشمن به کار رود، نوعی از رجز است وگرنه باید آن را گفتوگو از نوع سرزنشآلود نامید. دامنه فخر و خودستایی در حماسه به شکل رجزخوانی نمود یافته است. «رجز، نوعی مفاخره است که پهلوانان در حماسه و جنگها بیان میکنند. رجز، نوعی خاص از مفاخره است که بیشتر در جنگها و نزاعهای شخصی و قبیلهای کاربرد دارد؛ درحالیکه مفاخره معنی اعم دارد و میتواند شامل همهچیز و همه جا باشد.» گفتنی است در بخش رجز از مقاله «تحلیلی بر رجزخوانی در شاهنامه فردوسی و شاهنامه کردی الماسخان کندولهای» که در بخش جستارهای ادبی مجله علمی-پژوهی شماره 194، پاییز 95 منتشر شده، استفاده شده است.
انتقام
شاید در زمانه فعلی اگر درباره کلمه انتقام نظرسنجی شود، اکثرا مخالف این واژه باشند اما بهصورت مصداقی و حتی تاریخی یک عمل ممدوح بوده است. نظرات جامعهشناسان و روانشناسان به مساله انتقام ممکن است از منظر دیگری باشد و نتایجش نیز متفاوت، اما اینجا درباره دلایل فردی یا اجتماعی نمیخواهیم حرف بزنیم و صحبت از ریشه یک واکنش است.انتقام که یک واکنش آنی در رفتار انسانی شمرده میشود، نزد ایرانیان باستان و در دین زرتشت، امری دینی و الهی محسوب میشود. «اوستا، صلح و سازش را شریک منش پاک میداند و بهخصوص فرمان میدهد که باید از صلح و سلامتی برخوردار بود و گرد کینهجویی و ستیزه نگشت.» علاوهبر این، راستی و وفاداری به عهد و پیمان، از تعلیمات اساسی زرتشت و جزء اخلاق و رفتار مردم ایران باستان بوده است؛ چنانکه زرتشت در گاتها، مذهب خود را آیین راستی میخواند و میفرماید: «ای مزدا، پایه آیین ما روی راستی نهاده شده، از این جهت سودبخش است. پای مذهب غلط، روی دروغ قرار گرفته، از این سبب زیانآور است. برای این است که میخواهم مردم به منش پاک ملحق شوند و همه ارتباط خود را با دروغپرستان قطع کنند.» بنابراین باید گفت براساس تعلیماتی که در کتاب دینی ایرانیان باستان آمده و منشأ اخلاق و رفتار آنها قرار گرفته است، مردمان ایران باستان انسانهایی صلحطلب، بیآزار و به دور از صفاتی چون حسد و پیمانشکنی بودهاند. با این حال، انتقام برای آنان، بسیار مهم و واجد قداست و اصل اساسی و قابل احترام بوده است.
براساس این اصل، دروغگویان، پیمانشکنان و بیدادگران باید انتقام پس بدهند؛ از این رو، فرشته فروغ و روشنایی-مهر- از جانب اهورامزدا برای محافظت عهد و میثاق مردم گماشته شده است و به پیمانشکنان سزا میدهد و از آنان انتقام میگیرد. شاهنامه که بیهیچ گزافه و گمانی، آن را شیرازه و شالوده تاریخ و فرهنگ ایران میتوانیم دانست، به منزله آینهای است که انعکاس این سنت را در آن میتوان مشاهده کرد. به عبارتی «جدال بین دو نیروی متخاصم و مخالف و جبهه گرفتن آن دو در برابر یکدیگر که اغلب با انگیزه کینخواهی همراه است، درحقیقت، اساس کار در شاهنامه است، در حماسههای ایلیاد و اودیسه در یونان نیز انتقامها و کینتوزیها، چون حلقه ارتباطی، حوادث را بههم پیوند داده و درجهت برقراری صلح و آرامش و مبارزه با ظلم و بیدادگری، کینتوزیهایی رخ میدهد.لازم به ذکر است در بخش انتقام از مقاله «انتقام و انگیزههای آن در شاهنامه فردوسی و ایلیاد و اودیسه هومر» نوشته دکتر مریم محمدزاده که در نشریه علمی-پژوهشی پژوهشنامه ادبیات تعلیمی سال دهم، شماره سیونهم، پاییز 1397 منتشر شده، استفاده شده است.
انتقامگیری در شاهنامه
برخی شاهنامهپژوهان گفتهاند که ۷۳ مورد انتقامجویی در شاهنامه فردوسی وجود دارد که از این میان، در ۴۳ مورد، کینخواهی به انجام میرسد و کینتوز موفق میشود انتقام خود را از هماورد بازستاند. در ۳۰ مورد، با اینکه قصد انتقامگیری وجود دارد عملی نمیشود. انتقام رستم از خودش و کینخواهی گشتاسپ از ارجاسب بهواسطه ممانعت بزرگان ناکام میماند؛ سهراب فرصتی برای کینخواهی از ایرانیان نمییابد و در ۲۸ مورد دیگر، اگرچه قصد انتقامگیری وجود دارد، کینتوز موفق نیست. بیشتر کینخواهیها بهصورت تن به تن بوده که دور از صحنههای اصلی پیکار و نبرد انجام میگرفت و هماوردان در جنگهایی همچون نبرد بیژن و هومان و نبرد رستم و فولاد، در رد هرگونه یاری و حمایت از سوی دیگران پیمان میبستند.
این کینخواهیها گاهی درونمرزی و مربوط به کینخواهی ایرانیان از یکدیگر است؛ همانند انتقامهای کیکاووس از رستم، سیاوش از سودابه، رستم از شغاد، رستم و زواره از شاه کابل و انتقام از فرود؛ گاهی نیز انتقامجوییها برونمرزی و مربوط به انتقامگیری ایرانیان و تورانیان از یکدیگر و انتقامگیری از رومیان است. انتقام رومیان از ایرانیان موفق نبوده است. کینخواهی تورانیان از ایرانیان، فقط در زمینههای کینخواهی تور از نوذری، گرفتن انتقام از لهراسب در زمان ارجاسب و انتقام گرسیوز از سیاوش موفق بوده است؛ لیکن کینخواهی ایرانیان از تورانیان در اغلب موارد از قبیل انتقامهای قباد از بارمان، بهرام از تراو، سیاوش از گرویزره، روزبانان از هومان و... موفق بوده است. این کینخواهیها اغلب در دوره پهلوانی شاهنامه رخ داده است. در دوره اساطیری، کینخواهیهای هوشنگ از اهریمن و تهمورث از اهریمن و در دوره تاریخی کینخواهیهای بهمن از خاندان رستم، اسکندر از وزیران دارا، شاپور از قیصر روم، بانس از ایرانیان، گستهم و یندوی از هرمز، پرموده از بهرام چوبینه، بیژن از ماهوی، بهرام از همشهری آیین گشسب و پوراندخت از خسرو دیده میشود.
جنگ دوازده رخ
«جهان چون بزاری برآید همی/ بدو نیک روزی سرآید همی/ چو بستی کمر بر در راه آز / شود کار گیتیت یکسر دراز / بیک روی جستن بلندی سزاست / اگر در میان دم اژدهاست / و دیگر که گیتی ندارد درنگ / سرای سپنجی چه پهن و چه تنگ / پرستنده آز و جویای کین / بگیتی ز کس نشنود آفرین» یکی از مهمترین جنگها در شاهنامه همین جنگ دوازده رخ یا دوازده پهلوان است. سومین جنگ ایران و توران است که 2500 بیت از شاهنامه را به خود اختصاص داده است.این جنگ یکی از مهمترین جنگهای ایرانیان علیه تورانیان است که در زمان پادشاهی کیخسرو به پیروزی ایرانیان منجر شد. بعضی کتابهای تاریخی دیگر با اندکی تغییر به این جنگ پرداختهاند، اما اساس داستان شبیه هم است. به نوشته شاهنامه، کیخسرو آگاه شد که افراسیاب، شاه توران، سپاهی بزرگ را برای حمله به ایران گرد آورده است.
کیخسرو برای رایزنی، هنگی تشکیل داد و سرداران خود را فراخواند و به هرکدام مأموریت ویژه داد. گودرز، فرمانده لشکر چهارم ایران مأموریت داشت با گفتوگو و عدم توسل به زور تنش را حل کند. او از پایتخت با لشکری گران بهسوی منطقه جغرافیای مرز آمد و موقعیتی مناسب در کوه زیبد توقف کرد؛ او فرزند خود گیو را همانطور که فرمانروای ایران کیخسرو خواسته بود با پیام صلح نزد پیران فرستاد و از افراسیاب و پیران خواست که دست از جنگافروزی و لجاجت بردارند.پنج روز آرایش جنگی دو لشکر رو در روی یکدیگر، ایرانیان در کوه زیبَد و تورانیان در کوه گُنابد هر دو طرف را خسته میکند و درنهایت تصمیم میگیرند نبرد تن به تن انجام دهند. به این صورت که یک تیم 11 نفری از دلیران هر طرف انتخاب شود و دو به دو بجنگند، 11 سردار ایرانی و 11 سردار تورانی داوطلب جنگ شدند. سرداران ایرانی بدون تلفات حریفان خود را از پای درآوردند و پیروز شدند. با کشته شدن 11 پهلوان اصلی لشکر توران، آنها پا به فرار گذاشتند؛ درنهایت دو نفر به نزد افراسیاب رسیدند و شکست لشکر توران را اطلاع دادند. پس از پیروزی هر 11 رخ (پهلوان) ایرانی، در نبرد تنبهتن با پهلوانان تورانی، دوازدهمین نبرد نیز میان گستهم با لهاک و فرشیدورد تورانی وقوع یافت که این بار نیز پهلوان ایرانی پیروز گشت.
برخلاف آنچه ترامپ، رئیسجمهور آمریکا چند روز قبل توئیت کرد مبنیبر اینکه ایرانیان در هیچ جنگی پیروز نبودهاند باید به او یادآوری کرد که اتفاقا ایرانیان در اکثر جنگها پیروز بودهاند مخصوصا جنگهایی که به قصد گرفتن انتقام بوده است. این را همه آریاییهای اصیل میدانند./1360/