باور کنید ورزش کشور المپیکی نیست
به گزارش خبرگزاري رسا، فریدون حسن طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت : ورزش المپیکی نیست؛ نه المپیکی کار میکند و نه المپیکی فکر میکند. در نهایت نیز اصلاً توجهی به المپیک بهعنوان بزرگترین رویدادورزشی جهان ندارد. اینها جملات و بعضاً اظهارنظرهایی است که طی چند سال گذشته زیاد شنیده شده، از زبان خیلیها هم شنیدهایم و حتماً هم جدی گرفته نشده، اما وقتی مشابه این حرفها را یکی مثل محمدرضا طالقانی خاک خورده ورزش میزند، آنوقت است که باید جدیاش گرفت.
طالقانی میگوید ورزش را باید به دست ورزشیها سپرد، حرفی که تاکنون بارها زده شده، ولی حالا که از زبان یک مدیر قدیمی ورزش شنیده میشود باید روی آن مانور داد. باید دوباره مطرح کرد و به گوش همه رساند که ورزش باید به دست اهلش سپرده شود تا بتواند المپیکی فکر کند. با وجود چنین طرز تفکری است که پول ورزش هم درست هزینه میشود تا طالقانی و امثال او که دلسوز ورزش هستند نگران هزینهکرد زیادی بودجه ورزش در یک رشته خاص و پر هوادار و مورد علاقه آقایان نباشند.
ورزش را باید به اهلش سپرد تا درست اداره شود. این حقیقتی انکارناپذیر است که تبعات عدم اجرای صحیح آن را میشود حتی در همین فوتبال مورد انتقاد همه هم دید. فوتبالی که بیش از چهار دهه است رنگ المپیک را به خود ندیده و با هزار و یک معضل ریز و درشت دست به گریبان است. فوتبالی که پول بیتالمال را میلیاردمیلیارد میگیرد و راه به جایی نمیبرد، چراکه دست اهلش سپرده نشده است.
طالقانی درست میگوید، برخی آقایان و مدیران امروز ورزش تئوریسینهای قوی و زبدهای هستند، اما ورزش آدم خاص خودش را میخواهد. کسی که ورزش را بشناسد و با زیر و بم کار آن آشنا باشد. مدیری که خوب بداند المپیک و جایگاهش در ورزش جهان کجاست. آنچه مسلم است اینکه مدیران امروز ورزش ما به المپیک تنها به چشم میدانی مینگرند که عدهای میروند مسابقهای میدهند و مدالی هم میگیرند. لازم به توضیح نیست که این نگاه از هر سمی برای ورزش کشور مهلکتر است، اما متأسفانه همین نگاه امروز نگاه غالب مدیریت ورزش کشور است که کار را به جایی رسانده که داد همه درآمده است.
فضای ورزش کشور المپیکی نیست؛ این نکته را حالا خاکخوردههای ورزش فریاد میزنند، پس باید احساس خطر کرد. امروز دیگر فرصتی تا المپیک باقی نمانده، اما هنوز میتوان فضا را به گونهای مدیریت کرد که ورزشکار ایرانی در بزرگترین آوردگاه ورزش جهان خوش بدرخشد و نتیجه بگیرد. البته بهشرط آنکه دغدغه امثال طالقانی را جدی بگیرند، بهشرط آنکه ورزش را خارج از جناحبندیهای سیاسی و حزبی به اهلش بسپارند و اجازه دهند ورزش و اهالی واقعی آن نفس بکشند و خونی تازه در رگهایشان جاری شود. المپیک همین پشت در است، در حالی که ما هنوز نگران این هستیم که در ورزشمان المپیکی فکر نمیکنند و برنامهریزی المپیکی ندارند، به این خاطر که ورزش دست اهلش نیست و دیگران برای آن برنامهریزی و هدفگذاری میکنند. بنابراین طبیعی است که هدفش المپیک نباشد. نباید توقع داشت که زیربنایی کار کنند، چراکه اختیار ورزش کشور دست کسانی است که فقط میخواهند موفقیتها در زمان مدیریت خودشان ثبت و ضبط شود.
در چنین فضایی کار به جایی میرسد که فریاد همه بلند میشود. از مدالآور و ورزشکار گرفته تا مدیر و پیشکسوت دلسوز ورزش، اما باید دید که این فریادها به جایی میرسد یا نه. سالهاست که همه از این وضعیت ابراز نارضایتی میکنند، اما گوش شنوایی وجود ندارد. حالا که کار به جایی رسیده که پیشکسوتی، چون طالقانی با کوهی از سابقه مدیریت ورزشی لب به اعتراض میگشاید، سؤال این است؛ آیا نباید دغدغههای او را جدی گرفت؟ آیا نباید به این واقعیت رسید که فضای ورزش کشور المپیکی نیست؟/1360/