۰۸ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۴:۳۴
کد خبر: ۶۴۱۶۶۱
یادداشت؛

شبکه وکالت، مسیر ارتباط امام هادی(ع) با شیعیان

شبکه وکالت، مسیر ارتباط امام هادی(ع) با شیعیان
در دوران امامت امام هادی(ع)، خلفای جور عباسی فشارهای زیادی را متوجه خود حضرت و شیعیان کرده بودند. متوکل، یکی از سخت گیرترین آنها بود.

به گزارش خبرگزاری رسا، سوم رجب، سالروز شهادت دهمین امام ما شیعیان اثنی عشری، حضرت امام علی النقی است. به همین مناسبت شایسته است مروری بسیار اجمالی بر مهم ترین اتفاقات و دوره های زندگی آن امام همام داشته و با تدابیر و فداکاری های آن حضرت برای هدایت مردم و حفظ مذهب تشیع از انحرافات زمانه بیشتر آشنا شویم. این موضوع از آنجا اهمیت مضاعف می یابد که بدانیم آن حضرت در زمانه بسیار پیچیده و پر بلا و در شرایط بسیار سخت و پرفشاری از سوی حاکمان وقت به سر می بردند.

ویژگی های شخصی امام هادی(ع)

حضرت علی النقی فرزند امام جواد(علیهما السلام) و کنیزی بود که گروهی از مورخین نامش را سمانه مغربیه(1) و گروهی دیگر سوسن(2) دانسته اند. هادی و نقی از شناخته شده ترین و مشهورترین القاب ایشان است.(3) گفته شده از این روی ایشان را «هادی» لقب داده اند که در زمانه خود، بهترین هدایت کننده مردم به سوی خیر بوده اند.(4) اقامت جبری ایشان و فرزندشان یعنی امام یازدهم شیعیان از سوی حکومت در منطقه ای سامراء به نام «عسکر»(5) موجب ملقب شدن این دو امام همام به «عسکریین» نیز شده است.(6)

کنیه امام هادی(علیه السلام) «ابوالحسن» بوده است و در منابع همیشه از ایشان با «ابوالحسن الثالث» نام برده شده(7) تا از ابوالحسن اول یعنی امام کاظم(علیه السلام) و ابوالحسن دوم یعنی امام رضا(علیه السلام) متمایز گردد.(8) گفته شده که نقش انگشتر ایشان «اللّه ربّی و هو عصمتی من خلقه»؛ (خداوند پروردگار من است و حامی ام از شر آفریدگانش)، بوده(9) و انگشتر دیگری نیز با نقش «حفظ العهود من أخلاق المعبود»؛ (پایبندی به پیمان ها از خُلق خداوند است)، نیز به دست می کرده اند.(10)

ایشان در زمان حیات شان با 6 نفر از خلفای عباسی هم عصر بودند: معتصم، برادر مأمون از سال 217 تا 227 هـ ق، واثق، پسر معتصم از سال 227 تا 232 هـ ق، متوكل، برادر واثق از سال 232 تا 248 هـ ق، منتصر، پسر متوكل به مدت شش ماه از سال 248 هـ ق، مستعين، پسر عموى منتصر از سال 248 تا 252هـ ق و معتزّ، پسر ديگر متوكل از سال 252 تا 255 هـ ق.

امامت امام هادی(ع)

امام هادی(علیه السلام) در سال 220 هـ ق و بعداز شهادت پدرشان امام جواد(علیه السلام) هنگامی که سنی حدود شش یا هشت سال داشتند، به امامت رسیدند. از آنجایی که شیعیان، مسائل و شبهات و تردیدهای مربوط به چگونگی به امامت رسیدن شخصی در کودکی و قبل از بلوغ را درباره امام جواد(ع) تجربه کرده بودند، درباره امام هادی(ع) تردید و حرف و حدیثی پدید نیامد. از این رو همه پیروان امام جواد(ع) به جز چند نفر معدود، امامت حضرت علی النقی(ع) را پذیرفتند. آن چند نفر معدود که به امامت حضرت هادی(ع) پشت کرده بودند، برای مدت کوتاهی «موسی بن محمد الجواد»(معروف به «موسی مبرقع» مدفون در «قم») را به عنوان امام پیروی کردند، امّا پس از مدتی از او برگشتند و گردن به امامت حضرت هادی(ع) گذاشتند.(11) و این از آن رو بود که خود «موسی بن محمد الجواد» آن چند نفر را از خود راند و از اینکه امام شان باشد اعلام بیزاری کرد.(12)

روایات و تصریحات معصومین به امامت امام هادی(علیه السلام) فراوان اند و برای مثال توسط راویانی مانند اسماعیل بن مهران، ابوجعفر اشعری و خیرانی نقل شده اند.(13)(14) حتی نقل شده است که هنگام فراخوانده شدن امام جواد(ع) از سوی خلیفه جور وقت یعنی معتصم از مدینه به بغداد، از آن جایی که حضرت این احضار را به عنوان یکی تهدید تلقی کردند و از آن احساس خطر نمودند، فرزندشان امام هادی(ع) را در همان سن پایین به جانشینی برگزیدند(15) و در این کار به بیان شفاهی نیز اکتفا ننموده نص مکتوبی درباره این امامت به یادگار گذاشتند تا این موضوع بااهمیت جای هیچ گونه شک و شبهه ای نداشته باشد.(16)،(17)

فضای پرخفقان حکومت جور عباسی علیه امام هادی(ع) و شیعیان

در دوران امامت امام هادی(علیه السلام)، خلفای جور عباسی فشارهای زیادی را متوجه خود حضرت و شیعیان کرده بودند. متوکل، یکی از سخت گیرترین آنها بود. وی نسبت به بنى هاشم بد رفتارى و خشونت بسيار روا مى داشت. او به آنان بدگمان بود و همواره آنان را متهم مى نمود. وزير او «عبيدالله بن يحيى بن خاقان» نيز پيوسته از بنى هاشم نزد متوكل سعايت مى کرد و او را تشويق به بد رفتارى با آنان مى كرد. متوكل در خشونت و اجحاف به خاندان علوى گوى سبقت را از تمامى خلفاى بنى عباس ربوده بود.(18)

او نسبت به حضرت على(علیه السلام) و خاندانش كينه و عداوت عجيبى داشت و اگر آگاه مى شد كه كسى به آن حضرت علاقه ‏مند است، مال او را مصادره مى كرد و خود او را می کشت.(19)

یکی دیگر از اقدامات خصومت آمیز و جنایتکارانه متوکل علیه شیعیان، تخریب مقبره حضرت سید الشهدا امام حسین(علیه السلام) و شخم زدن و هموار کردن زمین‌ های اطراف مقبره و زراعت بر روی آن و سخت‌ گیری شدید بر زائران امام حسین(ع) و مجازات‌ های هولناک آنهاست.(20) این تنش‌ ها تنها بدان دلیل بود که قبر امام حسین(ع) در کربلا می‌ توانست ارتباط عاطفی توده مردم را با طرز تفکر شیعی و امامان آنها تقویت نماید.(21)

بر اساس همين ملاحظات بود كه حضرت هادى(علیه السلام)، به ويژه در زمان متوكل، فعاليت هاى خود را به صورت سرّى انجام مى داد و در مناسبات خويش با شيعيان نهايت درجه پنهان كارى را رعايت مى كرد. مؤيد اين معنا حادثه‏ اى است كه آن را مورخان چنين نقل كرده اند: «محمد بن شرف» مى گويد: همراه امام هادى(ع) در مدينه راه مى رفتم. امام فرمود: آيا تو پسر شرف نيستى؟ عرض كردم: آرى. آنگاه خواستم از حضرت پرسشى كنم، امام بر من پيشى گرفت و فرمود: «ما در حال گذر از شاهراهيم و اين محل، براى طرح سؤال مناسب نيست».(22)

اين حادثه شدت خفقان حاكم را نشان مى دهد و ميزان پنهان كارى اجبارى امام را به خوبى روشن مى سازد. امام هادی(علیه السلام) در بر قرارى ارتباط با شيعيانی كه در شهرها و مناطق گوناگون و دور و نزديك سكونت داشتند، ناگزير همين روش را رعايت مى كرد و وجوه و هدايا و نذورات ارسالى از طرف آنان را با نهايت پنهان كارى دريافت مى كرد. يك نمونه از اين قبيل برخورد، در كتب تاريخ و رجال چنين آمده است: «محمد بن داود قمى» و «محمد طلحى» نقل مى كنند: اموالى از «قم» و اطراف آن كه شامل «خمس» و نذور و هدايا و جواهرات بود، براى امام ابوالحسن هادى(ع) حمل مى كرديم. در راه، پيك امام در رسيد و به ما خبر داد كه باز گرديم، زيرا موقعيت براى تحويل اين اموال مناسب نيست. ما بازگشتيم و آنچه نزدمان بود، هم چنان نگه داشتيم تا آنكه پس از مدتى امام دستور داد اموال را بر شترانى كه فرستاده بود بار كنيم و آنها را بدون ساربان به سوى او روانه كنيم. ما اموال را به همين كيفيت حمل كرديم و فرستاديم. بعد از مدتى كه به حضور امام رسيديم، فرمود: به اموالى كه فرستاده‏ ايد، بنگريد! ديديم در خانه امام، اموال به همان حال محفوظ است. (23) این جریانات تاریخی، نمونه بارزى از ارتباط هاى محرمانه و دور از ديد جاسوسان دربار خلافت به شمار مى رود و عمق فشار بر شیعیان را نشان می دهد.(24)

شبکه وکالت، مسیر ارتباط امام هادی(ع) با شیعیان

همان طور که گفته شد، دوران امام هادی(علیه السلام) همراه با اختناق شدید از سوی خلفای عباسی بود. در عین حال در همین دوران، شیعه در سر تا سر بلاد اسلامی گسترده شده بود. همچنين ارتباط امام هادی(ع) با شیعیان «ایران» و شیعیان «عراق»، «یمن»، «مصر» و نواحی دیگر به صورت كاملا دقيق و برنامه‌ ريزي شده برقرار بود. سیستمی که ضامن پیدایش و دوام و استحکام این ارتباط بود «شبکه وکالت» بود. کسانی که به عنوان وکالت از طرف ائمه پیشین، کار ایجاد و تنظیم ارتباط میان امام و شیعیان را بر عهده داشتند، علاوه بر جمع‌ آوری خمس و ارسال آن برای امام، در معضلات کلامی و فقهی نیز، نقش سازنده‌ ای داشته و در جا انداختن امامت امام بعدی، موقعیت محوری در منطقه خود داشتند. نظام وکالت، نقشی اساسی در تثبیت موقعیت سیاسی و فرهنگی شیعه ایفا می ‌کرد. به نوشته دکتر «جاسم حسین»، چنانکه از روایات تاریخی استفاده می‌ شود، شهرهای مورد نظر برای تعیین وکلا به چهار منطقه تقسیم می‌ شد:

الف: بغداد، مدائن، سواد و کوفه.

ب: بصره و اهواز.

ج: قم و همدان.

د: حجاز، یمن، و مصر.(25)

وکلای ائمه بیشتر به وسیله نامه، با امام در رابطه بودند و بخش عمده‌ ای از معارف فقهی و کلامی آن بزرگواران، طیّ نامه‌ هایی به شیعیان‌ شان می‌ رسید که به نقل از نامه‌ ها در مصادر حدیثی آمده و امروزه در دسترس ما قرار گرفته است. «علی بن جعفر» یکی از وکلای امام هادی(علیه السّلام) و از اهالی «همینیا» از نواحی اطراف «بغداد» بود. درباره وی گزارش‌ هایی به متوکل رسیده بود که به دنبال آن او را بازداشت و زندانی کرد. وی پس از گذراندن دوره طولانی زندان، به دستور امام هادی(ع) رهسپار «مکه» گشت و تا آخر عمر در آنجا ماندگار شد.(26) امام هادی(ع) در صدد تأیید موقعیت وی در برابر یکی از رؤسای غُلات - به نام فارس بن حاتم قزوینی - نامه‌ هایی در پاسخ برخی از اصحاب نوشته‌ اند. این نامه‌ ها در سال 240 نوشته شده است.(27)

حسن بن عبدربّه و یا - بنا به گزارش برخی دیگر - فرزند او علی از وکلای امام هادی(علیه السّلام) بوده که پس از وی «ابو علی بن راشد» از طرف آن حضرت به عنوان جانشین او تعیین و اعلام شد. امام در سال 232 هـ ق طی نامه‌ ای به علی بن بلال نوشت: «من ابو علی را به جای حسین بن عبد ربّه برگزیدم و او را در این مقام امین خود قرار دادم؛ زیرا به دیانت و امانت او - که کسی در آن بر او پیشی نمی‌ گرفت - آشنا بودم. می‌ دانم که تو شیخ منطقه خودت هستی و لذا خواستم از تو تجلیل کرده، طی نامه‌ ای تو را خصوصا از این موضوع آگاه سازم. پس، از ابوعلی اطاعت کن و کلیه وجوهی که پیش توست به وی بسپار و دوستان ما را به اطاعت از وی تشویق کرده و بدان ها چنان آگاهی ده که این آگاهی انگیزه یاری شیعیان ما از وی و سبب کفایت او در انجام کارهایش باشد و این اقدام تو به عنوان رعایت احترام او مطلوب ما بوده و به خاطر این کار خداوند تو را پاداش و اجر عطا می‌ فرماید. خدا به هر کس خواهد به رحمت خود برترین پاداش‌ها را عطا می‌ فرماید. تو را به خدا می‌ سپارم. این نامه را به خط خود نوشته و خدا را حمد و سپاس فراوان می‌ کنم».(28) دقت در متن این نامه، وظایف و حوزه اختیارات یک وکیل و نحوه ارتباط وکلای جزء را با آنان که در یک منطقه وسیع عمل می‌ کرده ‌اند به خوبی نشان می‌ دهد.

درباره «ابو علی بن راشد» که ذکرش به میان رفت، نامه دیگری از امام هادی(علیه السّلام) در دست است که در آن ضمن بیان موقعیت ابن راشد، اطاعت از وی، اطاعت از خدا و امام قلمداد شده است. عین عبارت امام در نامه یاد شده چنین است: «فَقَدْ أَوْجَبْتُ‏ فِي‏ طَاعَتِهِ‏ طَاعَتِي‏ وَ الْخُرُوجِ‏ إِلَى‏ عِصْيَانِهِ‏ الْخُرُوجَ‏ إِلَى‏ عِصْيَانِي‏ فَالْزَمُوا الطَّرِيقَ يَأْجُرُكُمُ اللَّهُ وَ يَزِيدُكُمْ مِنْ فَضْلِه‏»(29)؛ (اطاعت از خود را در پیروی از وی قرار دادم و اقدام به سرپیچی از فرمان او سرپیچی از فرمان من است؛ پس این رویّه را حفظ کنید که خدا به شما اجر دهد و از فضل خود بر شما بیفزاید).

همین طور در نامه دیگری خطاب به «ایوب بن روح» نوشته‌ اند: از برخورد با «ابو علی» حذر کن، تو و ابوعلی هر کدام در ناحیه خاصّ خود به وظایفی که بر عهده‌ تان می‌ باشد عمل کنید. عین همین نامه را نیز به ابوعلی نوشته و طی آن درباره «ایوب بن نوح» سفارش فرموده و از آن دو خواسته است که هر کدام به امور مالی شیعیان در منطقه خود پرداخته و از منطقه دیگری چیزی دریافت نکند.(30)،(31)

امام هادی(ع) در سامراء

متوکل، خلیفه وقت عباسی، در ادامه سخت گیری هایش علیه شیعیان، دستور داد امام هادی(علیه السلام) دستگیر شود. او می خواست آمد و شدهای مردم با امام هادی(ع) را از نزدیک تحت کنترل درآورد. این همان سیاست مأمون بود که پیشتر درباره امام رضا(علیه السلام) اعمال شد و البته ظاهر آن در زمان مأمون آراسته‌ تر بود.

دستگیری و احضار امام به سامراء از آنجا شروع شد که «عبداللّه بن محمد هاشمی»، ضمن نامه‌ ای به متوکل نوشت: «اگر نیازی به حرمین داری علی بن محمد را از آن طرد کن؛ زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و جمعیت زیادی به دعوت وی پاسخ مثبت داده‌ اند». همسر متوکل نیز نامه تحریک‌ آمیزی در همین زمینه به او نوشت. به دنبال همین گزارش‌ ها بود که متوکل برای جلب امام به سامرّاء، اقدام کرد.(32) مورخین از سعایت ناصبیان و مخالفین علویان علیه امام هادی(علیه السلام) نزد متوکل مطالب فراوانی نوشته اند.(33)

امام هادی(علیه السلام) طی نامه‌ ای به متوکل، این گزارش‌ ها را تکذیب نمود و متوکل در پاسخ امام، نامه احترام آمیزی نوشت و ضمن عزل «عبداللّه بن محمد هاشمی» - که امور مربوط به نماز و جنگ در مدینه را به عهده داشت - زیرکانه از امام خواست تا به سامرّاء حرکت کند. او در این نامه، با تأکید بر این که شخصیت والای امام را درک می‌ کند و حاضر است هر نوع کمک لازم را در حق وی انجام دهد، خبر عزل عبداللّه بن محمد و جانشینی محمد بن فضل به جای او را به اطّلاع امام رساند و افزود که به محمد بن فضل دستور داده، احترام امام را رعایت کند و از رأی و فرمان وی سر نتابد. در ادامه نامه متوکل آمده که او مشتاق تجدید عهد با امام است و قصد دیدار او را دارد بدین جهت لازم است آن حضرت خود به همراهی هر کسی که می‌ خواهد در فرصت مناسب و با آرامش کامل رهسپار «سامرّاء» شود و اگر تمایل دارد، «یحیی بن هرثمه» و سپاهیان همراه وی - که از فرمان آن حضرت اطاعت خواهند کرد - (34) در این سفر او را همراهی نمایند.

روشن بود که امام(علیه السلام) به میل خود قصد آمدن به «سامرا» - که شهری نظامی و محدود بود - را نداشت و فرستاده متوکل مأموریت داشت تا امام را به اجبار به آن دیار بیاورد. در روایتی امام(ع) خودشان تصریح کرده اند که او را به اجبار به سامراء می برند.(35) این موضوع از برخورد مأموران متوکل با امام در همان مدینه هم روشن بود. یحیی بن هرثمه، فرستاده متوکل، به تفتیش منزل امام پرداخت و جز کتبی درباره ادعیه و علم، چیزی نیافت. البته گفته ‌اند که خود یحیی بن هرثمه، شیفته امام شد و به امامت آن حضرت گرایش قلبی پیدا کرد.(36)

نخستین روزی که امام(علیه السلام) وارد سامراء شد، متوکل دستور داد تا او را یک روز در «خان صعالیک» که كاروانسرایی برای اقامت گدايان و مستمندان بود، نگاه داشتند و روز بعد به خانه ای که برای اسکان آن حضرت در نظر گرفته شده بود بردند و این اقدام به قصد تحقیر امام هادی(ع) انجام شد.(37)

امام در سامراء ظاهراً آزاد بود ولى در حقيقت همانند يك زندانى به سر مى برد زيرا موقعيت اقامت جبری طورى بود كه حضرت تحت نظر بود و رفت و آمدها و ملاقات هاى شان توسط مأموران خليفه كنترل مى گرديد. «يزداد»، طبيب مسيحى مشهور عصر، با اشاره به انتقال اجبارى امام به سامرّاء مى گفت: او را به اينجا آورده اند تا از گرايش مردم به سوى او جلوگيرى كنند، زيرا با وجود وى حكومت خود را در خطر مى بينند.(38)

بارى متوكل با همه اين مراقبتها باز هم وجود حضرت را براى حكومت خود خطرى جدى مى دانست و مى ترسيد ياران و پيروان امام مخفيانه با او تماس گرفته براى قيام و شورش نقشه اى طرح كنند و براى زمينه سازى جهت اين كار، پول و سلاح جمع آورى كرده افرادى را آموزش دهند. اطرافيان خليفه هم گاهى او را از احتمال شورش امام و يارانش بر حذر مى داشتند. لذا متوكل هر چند وقت يك بار دستور مى داد خانه امام به دقت مورد بازرسى قرار گيرد، و با آنكه مأموران هر بار با دست خالى بر مى گشتند، اما او باز نگران بود و احساس خطر مى كرد.(39)

متوکل سخت در تلاش بود تا شخصیت امام(علیه السلام) را نزد مردم پایین آورد. دو نمونه از برخوردهای امام(ع) با متوکل را با هم مرور می کنیم:

  1. محمد بن یزید مبرد می‌ گوید که روزی متوکل از امام پرسید: فرزند پدر تو [یعنی شما] درباره «عباس بن عبد المطّلب» چه می‌ گوید؟ امام در پاسخ فرمود: ای خلیفه، فرزند پدرم درباره شخصی که خداوند اطاعت فرزندانش را بر مردم و اطاعت او را بر فرزندانش واجب کرده، جز نیکی چه می ‌تواند بگوید؟ متوکل که پاسخ امام را موافق میل خود تلقی کرده بود، خوشحال شد و یکصد هزار درهم به آن حضرت بخشید.

مسعودی پس از نقل این موضوع می‌ افزاید: هدف واقعی امام از این پاسخ، وجوب اطاعت از دستورهای خداوند بر فرزندان عباس بود که این چنین به اشارت آن را بیان کرد.(40) این گونه پاسخگویی به خوبی نشان می‌ دهد که آن حضرت در معرض تهدید متوکل قرار داشت؛ بنابراین می‌ بایست تقیه پیشه کرده و جواب را با چنان زیرکی بدهد که فقط اهل دقت و فهم، هدف اصلی امام را دریابند.

متوکل دریافته بود که از نظر امام آیه شریفه: «یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ»(41)؛ (روزی که ستمگر دست حسرت می ‌گزد) اشاره به برخی از خلفا است. از این رو به فکر سوءاستفاده از این مسأله افتاد و خواست با مطرح کردن آن، حضرت را به شکلی در مقابل «عامّه»، یعنی اهل حدیث قرار دهد. بدین جهت، زمانی که افراد زیادی در مجلس بودند، درباره این آیه از امام(علیه السلام) سؤال کرد. آن حضرت فرمود: منظور دو مرد هستند که خداوند از آنها به کنایت سخن گفته و با عدم تصریح به نام شان، بر آنان منّت نهاده است؛ آیا خلیفه می‌ خواهد آنچه را که خدا مخفی نگاه داشته در اینجا بر ملا کند؟ متوکل گفت: نه.(42) بدین شکل امام از خطری که برایش تدارک دیده شده بود رهایی یافت.

  1. به متوکل گزارش دادند که در منزل امام هادی(علیه السّلام) ادوات جنگی و نامه‌ هایی از شیعیانش وجود دارد. او دستور داد تا عده‌ ای از سربازان و مأموران - نابهنگام و غافلگیرانه - به منزل امام حمله برند. دستور اجرا شد و وقتی وارد خانه شدند، او را در اتاقی که زیرانداز آن از شن و ماسه بود تنها یافتند، در حالی که در را بر روی خود بسته، لباسی پشمینه بر تن کرده، روپوشی بر سر انداخته و آیاتی از قرآن در مورد وعد و وعید را زمزمه می‌ کرد. حضرتش را در همان حال پیش متوکل آوردند. وقتی امام به مجلس متوکل وارد شد، او کاسه شرابی در دست داشت؛ متوکل آن حضرت را در کنار خود جای داد و پیاله‌ ای به طرف او گرفت و گفت: بنوش. امام عذر خواست و فرمود: گوشت و خون من تا به حال با شراب آلوده نشده است. آنگاه متوکل خواست تا آن حضرت شعری که او را به وجد و نشاط آورد برایش بخواند.

امام فرمود: کمتر شعر می‌ خوانم؛ اما متوکل اصرار ورزید و آن حضرت اشعار تکان دهنده ای با مضمون مرگ و عاقبت سوء اخروی ظالمان کاخ نشین برایش خواند. حضرت با این اشعار، تمامی حاضران از جمله حتی شخص متوکل را تحت تأثیر قرار داد به گونه ای که از کثرت گریه صورتش خیس گردید. آنگاه خلیفه دستور داد بساط شراب را برچینند. سپس دستور داد امام را با احترام به خانه‌ اش بازگردانند.(43)

متوکل امام را واداشت تا مانند رجال دربارش از قبیل وزیران و امیران، نیروهای نظامی و دیگر اطرافیان، لباس‌ های فاخر بپوشند و خود را در بهترین شکل و قیافه بیاراید و مانند دیگران در رکاب متوکل - که سوار بر اسب حرکت می‌ کرد - پیاده راه برود. تنها کسی که از پیاده رفتن در برابر خلیفه مستثنی بود، «فتح بن خاقان» وزیر کینه‌ توز وی بود که او نیز مانند متوکل سواره می‌ رفت. این وضع، برای امام بسیار دشوار و غیر قابل تحمل بود. به دنبال همین ماجرا بود که آن حضرت به خواندن دعاء «المظلوم علی الظالم» توسل جست.(44)

متوکل همچنین اصرار داشت تا امام در مجالس بزم او حضور داشته باشد و طبیعی است که از این طریق بهتر می‌ توانست آن حضرت را - که امام شیعیان و پیشوای پاک مردان بود - تحقیر کرده و از دیده‌ ها بیندازد و پیروان او را از دور و بر ایشان پراکنده سازد، چنانکه متوکل خود اعتراف داشت: مقاومت امام مانع از آن گشته که بتواند او را در بزم شراب حاضر کند.(45)

متوکل در آخرین روزهای زندگی خود تصمیم گرفت آن حضرت را به شهادت برساند. «ابن ارومه» می‌ گوید: در آن روزها به «سامرا» رفته بودم. دیدم متوکل امام هادی(علیه السّلام) را به دست «سعید حاجب» سپرده و می‌ خواهد به قتل رساند؛ اما متوکل دو روز بعد - همان گونه که امام پیشگویی کرده بود - شبانه مورد حمله ترکان قرار گرفت و در خانه اش به قتل رسید. بدین ترتیب امام از چنگال وی رهایی یافت.(46)

پس از متوکل فرزندش «منتصر» بر سر کار آمد و این خود سبب شد که فشار حکومت بر خاندان علوی؛ از جمله امام هادی(علیه السلام) کاستی گیرد. گرچه در بلاد مختلف، فشار دولتمردان بر شیعیان، همچنان ادامه داشت.(47) کاهش نسبی اختناق نسبت به زمان‌ های قبل، سازماندهی شیعیان را در بلاد مختلف تقویت کرد و هر زمان که یکی از وکلای امام در شهرها دستگیر می‌ شد، آن حضرت شخص دیگری را به جای وی برمی‌ گزید با این حال عملیات تعقیب و دستگیری، بر پیروان امام هادی(علیه السلام) اثر نامطلوبی گذاشت.(48)

شهادت امام هادی(ع)

امام هادى(علیه السلام) با آنكه در سامرّاء تحت كنترل و مراقبت قرار داشت، اما با وجود همه رنج ها و محدوديت ها هرگز به كمترين سازشى با ستمگران تن نداد. بديهى است كه شخصيت الهى و موقعيت اجتماعى امام و نيز مبارزه منفى و عدم همكارى او با خلفا، براى طاغوت هاى زمان هراس آور و غير قابل تحمل بود و پيوسته از اين موضوع رنج مى بردند و سرانجام تنها راه را خاموش كردن نور خدا پنداشتند و در صدد قتل امام برآمدند و بدين ترتيب امام هادى(ع) نيز مانند امامان پيشين با مرگ طبيعى از دنيا نرفت، بلكه در زمان «معتزّ» و به دستور او، مسموم(49) و به شهادت رسيد و در سامرّاء، در خانه خويش به خاك سپرده شد.(50)

درباره مناقشاتی که درباره اصل شهادت آن حضرت وجود دارد، باید گفت که اصل شهادت و مسمومیت آن امام همام، در تاریخ ثبت شده است، گرچه بسیاری از مورخان یا اشاره‌ ای به آن نکرده و یا آن را قولی در مقابل اقوال دیگر تلقی کرده‌ اند. چنانکه «مسعودی» و برخی دیگر از مورخین از مسمومیت و شهادت آن حضرت به عنوان یک روایت یاد نموده‌ اند.(51)

با توجه به عناد و دشمنی که از طرف زورمداران آن عصر، نسبت به خاندان علوی، به ویژه بزرگان آنها و امامان شیعه، اعمال می‌ شد و با در نظر داشتن این که امام هادی(علیه السّلام) پس از دوران طولانی اقامت اجباری در سامرّاء، هنگام وفاتش حدود چهل و چهار سال از زندگی خود را پشت سر گذاشته بود و ناراحتی جسمی خاصی نیز برای آن حضرت در تاریخ گزارش نشده است، احتمال صحّت روایت مسمومیت و شهادت ایشان را تقویت می‌ کند.(52)

پی نوشت:

(1). الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مفید، محمد بن محمد بن نعمان، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳هـ ق، ج 2، ص 297.

(2). فرق الشیعه، نوبختی، حسن بن موسی، دارالاضواء، بیروت، بی تا، الطبعة الثانیة، ص 93.

(3). مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ابن شهرآشوب، محمد بن علی، نشر علامه، قم، ۱۳۷۹هـ ق، ج 4، ص 401.

(4). حیاة الامام علی النقی، قرشی، باقرشریف، مهر دلدار، قم، 1429 هـ ق، ص 21.

(5). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، دار إحياء التراث العربي‏، بيروت‏، 1403 هـ ق‏، چاپ دوم، ج 50، ص 113.

(6). تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، نشر لیلی، قم، 1426 هـ ق، ج ۲، ص۴۹۲.

(7). برای نمونه ن.ک: الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1407 هـ ق‏، چاپ چهارم‏، ج 1، ص 97 و 341.

(8). حیاة الامام علی النقی، همان.

(9). ائمتنا، سیرة الائمه اثنی عشر، دخیل، علی محمدعلی، انتشارات ستار، قم، 1429 هـ ق، ج 2، ص 209.

(10). بحارالانوار، همان، ج 15، ص 117.

(11). فرق الشیعه، همان، ص 91.

(12). مقالات و الفرق، ابی خلف اشعری، سعد بن عبدالله، تحقیق: مشکور، محمد جواد، مرکز انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1360هـ ش، ص 99.

(13). مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، همان، ص 402.

(14). برای مثال ن.ک: الکافی، همان، ج 1، ص 323 تا 325.

(15). بحار الانوار، همان، ج 50، ص 118.

(16). الکافی، همان، ج 1، ص 325.

(17).حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، جعفریان، رسول، انصاریان، 1381هـ ش، چاپ ششم، ص 501.

(18). مقاتل الطالبيين، الاصفهانى، ابوالفرج، منشورات المكتبه الحيدريه، نجف 1385 هـ ق، ص 395.

(19). الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزالدین، دار صادر، بیروت، 1385 هـ ق، الطبعة الاولی، ج 7، ص 55.

(20). همان.

(21). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیهم السلام)، همان، ص 502.

(22). بحارالانوار، همان، ج 50، ص 176.

(23). همان، ص 185.

(24). سیره پیشوایان، سیره پیشوایان، پیشوایی، مهدی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1370 هـ ش، چاپ دوازدوهم، ص 571.

(25). تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(علیه السّلام)، جاسم حسين، مترجم: آيت ‌اللهي، سيد محمد تقي، موسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1387 هـ ش، چاپ چهارم، ص 137.

(26). إختيار معرفة الرجال‏، محمد بن عمر، محقق / مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن‏، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، 1409هـ ق، چاپ اول، ص 607 و 608.

(27). ن.ک: همان، ص 525 تا 527.

(28). همان، ص 513.

(29). همان، ص 514.

(30). همان.

(31). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیهم السلام)، همان، ص 512.

(32). بحارالانوار، ج 50، ص 213.

(33). برای مثال ن.ک: الكامل في التاريخ، همان، ج 7، ص 20.

(34). الکافی، همان، ج 1، ص 501.

(35). مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، همان، ج 2، ص 454.

(36). مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين بن على، دارالاندلس، بیروت، 1385 هـ ق، ج 4، ص 84.

(37). ن. ک: الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، همان، ج 2، ص 334.

(38). بحارالانوار، همان، ج 50، ص 194.

(39). سیره پیشوایان، همان، ص 582.

(40). مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ص 11.

(41). سوره فرقان، آیه 27.

(42). بحارالأنوار، همان، ج 50، ص 214.

(43). مروج الذهب و معادن الجوهر، همان.

(44). مسند الامام الهادی علیه السلام، عطاردی، عزیزالله، المؤتمر العالمی للامام الرضا(ع)، قم، ۱۴۱۰هـ ق، ص 186 تا 191.

(45). كشف الغمة في معرفة الأئمة، اربلى، على بن عيسى‏، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، بنى هاشمى‏، تبريز، 1381هـ ق‏، چاپ اول‏، ج 2، ج 2، ص 381.

(46). همان، ص 394.

(47). تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(علیه السّلام)، همان، ص 85.

(48). الکافی، همان، ج 1، ص 511 تا 513.

(49). نورالابصار في مناقب آل بیت النبي المختار، شبلنجی، مومن، انتشارات شریف الرضی، قم، ص 337.

(50). سیره پیشوایان، همان، ص 612.

(51). ن.ک: مروج الذهب، همان، ج 4، ص 86.

(52). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیهم السلام)، همان، ص 499. /998/ج

تهیه و تحقیق: معاونت پژوهش پایگاه اینترنتی حضرت آیت الله مکارم شیرازی

میثم صدیقیان
ارسال نظرات