اقدام جوانان هیاتی و انقلابی استان سمنان در برابر ویروس کرونا
به گزارش خبرگزاری رسا، این روزها که استان سمنان با بیماری کرونا درگیر است و از لحاظ جمعیت به تعداد مبتلایان یکی از بالاترین آمارهای کشور را دارد، روحانیان، جوانان هیأتی و گروههای بسیجی و جهادی به کمک مردم آمدهاند و شبها معابر، خیابانها، کوچهها، پارکها و حتی درون آپارتمانها و منازل مردم را ضدعفونی و گندزدایی میکنند اقدامی درخور توجه و جالب که معنای کار جهادی است.
اهل مصاحبه و بردن نامهایشان نیستند حتی وقتی غروب اولین روز سال ۹۹ مقابل مسجد افتخاری شاهرود به انتظارشان ایستاده بودیم میگفتند بگذارید تا ماسکهایمان را بزنیم بعد عکس بگیرید تا صورتمان دیده نشود. برای رضای خدا کار میکنیم نه عکس و تصویر و خبر و گزارش!
هوا خنکیاش را از دستداده اما تقریباً همه این ۱۰، ۱۲ جوان شاهرودی که قرار است تا لحظاتی دیگر پشت وانت مزدا قرار گیرند، بادگیر تنشان کردهاند، زیپ لباس را تا انتها بالا کشیدهاند و دستکشهای لاتکسی شأن را دست شأن کردهاند با یک ماسک و عینکی که بیشتر شبیه اشنوگل قواصی است.
جهاد از نوع دیگر
یکیشان وقتی به نگاه متعجب من روبرو میشود میگوید: گرم است ولی چارهای هم نیست نباید خودمان هم خیلی خیس شویم و در معرض مواد ضدعفونیکننده قرار بگیریم چراکه پوستمان دانه میریزد، قرمز میشود و خارش میگیرد آنوقت شب بعد نمیتوانیم بیاییم و ازآنجاکه به این کار اعتیاد پیداکردهایم دلمان نمیخواهد حتی یکشبش را هم از دست بدهیم!
۱۷ سال بیشتر ندارد چهرهاش معلوم است کمی زیرخط ریشش سیاه شده و کمی همروی خط سبیلش بقیه صورتش اما به زمینی بایر میماند مشخصاً دبیرستانی است اما بهگونهای از احتمال محروم شدن از کار جهادیان هم برای یکشب حرف میزند که انسان ناخودآگاه یاد فیلمهای مستند رزمندگان دوران دفاع مقدس و مرتضی آوینی میافتد.
آن فیلمهایی که رزمندهای مجروح را نشان میدهد که دستش مجروح شده و وقتی خبرنگار از او درباره دستش میپرسد او بدون توجه به مشکلات بیماری، درباره فتح و پیروزی شب گذشته میگوید و بعدازاینکه اصرار خبرنگار را میبیند میگوید یکدست دیگر هنوز دارم که سالم است.
گروههای جهادی آغاز به کار کردند
قرار است تا جایی با آنها بروم درراه با مسؤول این گروه ضدعفونیکننده جهادی صحبت میکنم درست است که مسؤولیت دارد اما او هم زیر ۳۰ سال سن دارد با اصرار میگوید نامش علیرضا است اما فامیلش را بیان نمیکند و میگوید: اینجا همه اسم کوچک صدا میزنیم به بزرگترهایمان هم سید، حاجی و آقا میگوئیم اینجا اسمها مهم نیستند.
از او درباره کارشان میپرسم و میگوید: تقریباً از اولین روز هفته دوم اسفندماه کار را آغاز کردهایم بیش از ۲۰ شبی میشود که گندزدایی میکنیم محلول را با کمک کمیته مردمی مقابله با کرونا که در دفتر حجت الاسلام عباس امینی امامجمعه شاهرود جلساتش برگزار میشود یا با کمک خیران و مردم میگیریم در مسجد و هیئت معمولاً مخازن هزار، دو هزار و پنج هزار لیتری را پر میکنیم به این شکل که ماده گندزدا را به نسبت یکبهده با آب مخلوط میکنیم و سپس با برنامههای از پیش تعیینشده به سمت بخشهای مختلف شهر میرویم.
علیرضا میگوید: در آغاز خیلی روند کار بد بود چهار، پنج گروه جهادی درستشده بود هر کس چند جوان را راهی کرده بود و سمپاش به کول، خیابانها را ضدعفونی کرد بدون نقشه، بدون برنامه و … این امر سبب میشد تا یک خیابان دو بار توسط دو گروه ضدعفونی شود اما خیابان بعدی دستنخورده باقی بماند.
وانت در دستانداز محکمی میافتد و مهرههای کمرمان یکبار از ابتدا تا انتها جا میخورند و دوباره رویهم قرار میگیرند علیرضا با خندهای بلند میگوید غیبت کردم خدا خواست بگوید نگو! او ادامه میدهد: بالاخره این روند عجیب یکهفتهای طول کشید تا اینکه در دفتر امامجمعه جلسهای برگزار شد و همه در آن دعوت شدند و از آن موقع که تقریباً ۱۰، ۱۵ روزی میگذرد همهچیز بهتر شده و ما نقشه و برنامه داریم و همه میدانند که باید چه کنند. از طرفی سپاه هم وارد عمل شد و همراه با شهرداری یک نوع چتر درست کردند تا همه گروهها را زیر بال خود بگیرند.
کار شروع میشود
مقصد شهرک امام خمینی (ره) شاهرود است بچهها پیاده میشوند، دو ماشین دیگر هم میرسند یکی دو نفر هم با موتور میآیند از آن دور قیقاج (در گویش شاهرودی به معنای زیگزاگ) میروند و میخندند. این جوانان هم حال خوشی دارند! کار را که آغاز میکنند ساعت از ۱۰ شب هم گذشته است چرا قبل از شروع کار در محوطه کنار مزار شهدا جمع میشوند یک پیتی سیاه روغن ۱۷ کیلویی آورده میشود چند هیزم و چند لحظه بعد آتش کوچکی به راه میشود موبایلهایشان را درمیآورند عدهای سلفی میگیرند عدهای در فضای مجازی عکس میگذارند و عدهای هم به دنبال اطلاعرسانی هستند که مردم از خانه بیرون نیایند.
نوای یک جوان که او را محمدی مینامند بلند میشود با صلوات شروع به خواندن دعایی میکند و نوایی از دوران جنگ تحمیلی و یادی از شهدای دوران دفاع مقدس «راه شهیدان ادامه دارد…» بلند و زیبا همه زیر لب زمزمه میکنند وقت بلند شدن است. ضدعفونی به دو شکل انجام میشود ابتدا سمپاشهای بزرگی که پشت وانت هستند و دوم سمپاشهای کولی که به پشت بچهها بسته میشود. با اولی خیابانها و معابر و با دومی درب منازل و راهروهایشان را ضدعفونی کنند.
کار که شروع میشود یکباره بوی وایتکس محله را برمیدارد بچهها دیگر همان بچههای یک ربع قبل نیستند یکباره انگار عملیات جنگی شروعشده، میدوند از اینسو به آنسو یکی تاب شلنگ را باز میکند دومی فرمان میدهد سومی ماشین را آرامآرام میراند، چهارمی مسؤول هماهنگی است و پنجمی توضیح میدهد که کجاها باقی ماند و گندزدایی نشد. مسؤول این گروه کوچک اما مدام میگوید بچهها قرار نیست سکوت را بشکنیم و مردم را بیدار کنیم.
همه گردهم آمدهاند
با اینکه ساعت از ۱۱ هم گذشته اما درب خانهها را میزنند به درون میروند راهپلهها، درها و … را ضدعفونی میکنند و بیرون میآیند! مردم اما هوایشان رادارند هنوز نیمساعت نیست که کار را شروع کردهاند که یکباره عملیات توسط مسؤول گروه قطع میشود خانمی با ذکر یا فاطمه الزهرا (س) برایشان یک قابلمه غذا و یک فلاسک چای آورده است همه میآیند و من نظاره گر محفلی از عشق خالصانه برای خدمت به مردم و میهن اسلامی.
گرد بانوی شاهرودی جمع میشوند، نه برای غذا خوردن بلکه برای تشکر و تقدیر از او غذا در کابین عقب مزدا قرار میگیرد و کار دوباره از سر گرفته میشود مسؤول این گروه میگوید هرکس گرسنه باشد غذا هست میآید میخورد اما هیچوقت نشده این غذاها استفاده شود همهشان را دستنخورده به در خانه آنانی که ندارند میبریم بچهها اصلاً فکر غذا نمیکنند فقط چای مینوشند آنهم نه حالا...
علیرضا میگوید: کار تا اذان صبح طول میکشد بچهها نماز را در خیابان و به امامت یک روحانی به جماعت میخوانند و میروند دنبال کارشان در بین این گروههای جهادی معلم، روحانی، دانشآموز، دانشجو، مغازهدار، لباسفروش، حتی یک دست فروش که جوراب میفروشد، یک کفاش، یک تکنسین اتاق عمل! یک خوشنویس، یک شاعر، چند مداح و … هستند خلاصه همه بچه هیئتی هستند.
ایده کار از کجا شروع شد
مسؤول این گروه هیئتی کمی فکر میکند و با تردید که مبادا تاریخها را اشتباه کند میگوید: ایده کار روز هشتم اسفندماه به سرمان زد در فضای مجازی و در گروه پایگاه و هیئت خودمان اعلام کردم که پنجتا هفت نفر برای گندزدایی خیابانها و معابر بیایند چراکه دایی من یک وانت داشت و یک دستگاه سمپاش هزار لیتری میتوانستیم تهیه کنیم و قصد داشتیم دو گروه سه نفره درست کنیم که خیابانها سمپاشی شوند اما فردای آن روز ۴۷ نفر بچه هیئتی مخلص اعلام آمادگی کردند!
علیرضا میگوید: شرمنده این جوانها شدیم فکرش را هم نمیکردیم آنقدر جوان اهلدل در بینمان داشته باشیم حدس میزدم که وقتی میگویم پنج نفر ۱۵ نفر بیایند جلو اما نزدیک ۵۰ نفر را هرگز! حتی شاید باورتان نشود اما سه تایشان خانم هستند! میگویند برای سمپاشی میآییم حداقل کاری به ما بدهید که صبحها در پایگاه ماسک میدوزند و شبها ماسکها را به ما و گروههای دیگر جهادی میدهند. ما که زمان جنگ را ندیدهایم اما شک ندارم همین روحیه آنجا هم بود.
به او میگویم یک خاطره خوب از این شبها بگوید و او تعریف میکند: یکبار داشتیم جایی را سمپاشی میکردیم خانم پیری با عصایی که انتهایشان چهار شاخه میشود برای اینکه عصا سر نخورد و خدایی ناکرده انسان را به دردسر نیندازد نزدیک من شد شاید چند دقیقه طول کشید تا ۱۰ متر راه را بیاید از زیر چادرش پلاستیکی درآورد دو نان تافتون (در گویش شاهرود همان نان شیرمال) به ما داد معلوم بود هرچه دارد آورده و آن شب خیلی گریه کردم که چقدر مردم بزرگوار هستند.
موانع کار جهادی
سوال اصلی اما اینکه در این راه آیا کسی هم مانع شد و علیرضا میگوید: سوال سختی است هم بله هم خیر؛ دو نوع مانع بر سر راهمان است نخست برخی مسؤولان هستند که اصلاً معنای کار جهادی را نمیدانند، کار جهادی همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی میفرمایند یعنی آتش به اختیار، کاری برای مردم و شهر خود کنی اما برخی مسؤولان انتظار دارند نامه بیاوری، نامه برود در سیکل اداری، چند روز طول بکشد برود بیاید و تا آن موقع کرونا فراگیر شده من نمیدانم کدام کار جهادی است که نامهنگاری بخواهد؟
علیرضا میگوید: برای مثال کارگاه یکی از دوستان ما میخواست ماسک تولید کند ۱۰ چرخ خیاطی، قیچی برقی آمده و.. فقط پارچه میخواست یا کمی کمک که بتواند ۱۰ هزار ماسک تولید کند آنقدر نامهنگاری شد و دست آخر هم که پارچه از غرب کشور تهیه شد به فردی که میخواست برای رضای خدا کار جهادی کند گفتند که باید تعهد بدهی که کسی کرونا نگیرد! که دستآخر فرد یادشده پشیمان شد.
باید از من گفتنها دوری کرد
این مسؤول گروه جهادی میافزاید: کجا دیدهاید که ارتش و سپاه و شهرداری بگوید من من من! نمیخواهیم حرف از کمبودها و… بزنیم اما یکی دیگر از نیازهای ما و موانع کارمان فقدان ماسک و دستکش و لباس مناسب است.
ساعت از ۱۲ شب هم گذشته و این جوانها تازه گرم کار شدهاند، میگویند قرار است منطقهای به بزرگی یک و نیم کیلومتر را در همین یکی دو ساعتی گندزدایی کنند یکی از این جوانها که دستش خالی شده، تعریف میکند: بیشتر مقابل درب خانهها، زیر اتومبیلها، دیوارها تا کمر یا تا جایی که دست برسد، موزائیک ها که کفش روی آنها قرار میگیرد و درون خانهها را ضدعفونی میکنیم.
این جوان که علی نام دارد، میگوید: هشت شب توفیق داشتم و آمدهام، کار خوبی است و یقیناً اجر معنوی بزرگی در نزد خدا دارد، مدارس و دانشگاهها هم تعطیل هستند لذا صبحها در منزل درس میخوانیم و شبها هم اینجا درس عاشقی مشق میکنیم و چه از این بهتر.
باید عزم را جزم کرد
چه از این بهتر که برای شهر خود و مردم کار کنی چه از این بهتر که بتوانی اندازه خودت سهمی در مقابله با کرونا داشته باشی و چه از این بهتر که بدانی همهمان درد مشترک داریم و باید به اندازه خودمان با آن مقابله کنیم. کرونا مهمان ناخوانده ما است اما خودمان که میتوانیم برای بیرون کردن آن نمک به کفشش بریزیم!
باید عزم را جزم کرد مثل این بچههای بسیجی و جهادی مثل آن پرستاران و دکترهایی که دستهایشان امروز زخم شده از بس در کمبود امکانات دستان شأن را شستهاند و الکل زدهاند مثل آن کادر درمانی که شبانهروز بیدارند مثل پزشکی که از هشت صبح تا سه و نیم بامداد روز بعد در بیمارستان است و دوباره هفت صبح با انرژی مقابل بیمارانش میایستد.
عزم جزم جوانان هیئتی و روحانیان همانند سپاه و بسیج و ارتش و شهرداری که شبانهروز در راستای مقابله با کرونا فعالیت دارند. مثل مسؤولانی که تصمیمهای درست را در زمان درست میگیرند البته نه مانند آن مسؤولانی که چند روزی است معلوم نیست حتی کجا هستند! در برابر دشمنی به نام کرونا باید جهادی ایستاد./1350/د102/ب1
خدایا راه های دفع و رفع ویروس کرونا را به جامعه علمی ما عنایت کن.
رب زدنا علما