"ملداش"؛ تبلیغ دراماتیک نمایشی
به گزارش خبرگزاري رسا، اگر ادعا کنیم «ملداش» نوشته مهدی کرد فیروزجایی اثری نمایشی است، ایرادگیران ملانقطی جابهجای کتاب را نشانمان خواهند داد که روایت وارد ذهن شخصیت اصلی، ایلچی شده است. پس زاویه روایت نمایشی نخواهد بود. بله، لابهلای گفتگوها و عملها در صحنه، واگویههای او با خودش آورده میشود، اما میزان آن زیاد نیست و شالوده کار را دگرگون نکرده است. زاویه دید روایت محدود به ذهن اوست ولی ساختار اولیه رمان نمایشی است.
منظور از شالوده نمایشی کار، چیزی فراتر از به کار بردن زاویه دید نمایشی است. به خصوص وقتی بدانیم که داستان درباره یک طلبه در ماه رمضان است، اهمیت ساختار روایت بسیار مهمتر میشود. زاویه دید نمایشی مشروعیت همه شخصیتهای داستان را به حالت تعلیق در میآورد. بر خلاف روایت اول شخص که در آن مشروعیت دراماتیک همه آدمها و حوادث، به یک نفر بر میگردد. «ملداش» با روایت نمایشی، همه شخصیتها را در یک مرتبه قرار داده است تا با گفتار و اعمال خود، زندگیشان را برای مخاطب عیان کنند. سوال مهمی که پیش میآید این است که آیا نویسنده حق چنین کاری را دارد؟ آیا میتوان طلبه را با مردم روستا که برای هدایتشان در ماه رمضان به تبلیغ رفته است همتراز قرار داد؟ نه تنها پاسخ نویسنده با انتخاب روایت نمایشی مثبت است، بلکه خود حوادث رمان هم معطوف به چنین برداشتی از تبلیغ دین چیده شده است.
نویسنده، علم ایلچی به حدیث و قرآن را تنها مسئولیتی بر دوش او میداند، نه مایه برتری وی. برتری به تقوا است که از علم ما انسانها بیرون است، پس داخل در روایت زمینی ما نمیشود. این برداشت با روایت نفسگیری در همان 30 صفحه اول رمان تثبیت میشود، جایی که روحانی روستا تبر به دست میرود به دره تا هیزم جمع کند، اما گرفتار میشود و به اجبار از چوپان کمک میخواهد. هر چه رمان به پایان نزدیک میشود، این نوع تلقی از روحانیت و تبلیغ واضحتر میشود. از پستوی ساختار بیرون میآید و بر زبان شخصیتها به خصوص ایلچی سرازیر میگردد. اگر روحانی نتواند درد مردم را دوا کند، پس برای چه درس دین خوانده؟ علم روی علم آموخته که چه اتفاقی برای خودش و دیگران بیفتد؟ رمان ملداش، روایتی از درون حوزه علمیه نیست. کاری ندارد آن تو چه میگذرد. دوربین را گرفته رو به یکی از خروجیهای آن نظام علمی در موقعیت تبلیغ تا گفتار و اعمالش را گزارش کند. گاهی هم البته ذهنیت او را روایت میکند اما سنگینی کفه نمایش بسیار بیشتر است.
تا اینجا به موضع مستندگونه روایت نمایشی پرداختیم. اما باید توجه داشته باشیم که «ملداش» یک گزارش داستانی از تبلیغ یک طلبه واقعی نیست، بلکه رمان است، یعنی بر تخیل استوار است. نه این که چنین طلبهای ما به ازایی در خارج ندارد یا نمیتواند داشته باشد، بلکه به این معنی که روایت دراماتیک است. اگر کنشی هست، واکنشی در پی دارد. اگر گفتاری جاری میشود، گفتار دیگری به دنبالش میآید. یعنی بنیاد متن بر گفتگو است. هر سخن دو طرف دارد. اگر زبانی هست، گوشی هم باید باشد. این ساختار در روایت، تلازمی با نوع نگرش کتاب به تبلیغ و دینداری دارد. مبلّغ تنها «زبانِ دین» میان مردم نیست، گوشِ تربیت شده دین هم هست. گوشی است که برای شنیدن دردها و نظرات مردم تربیت شده است. گوشی است که بخشی از حقیقت را نزد مردم میداند و خود را وقف یادگیری آنها میکند. زبانِ چنین مبلّغی، زبانِ صاحب حقیقت محض نیست. زبانِ کسی است که دوست دارد حقیقت را با مردم در میان بگذارد. جالب اینجاست که ایلچی این برداشت از دین را به نقص و ضعف مبلغ ارتباط نمیدهد، بلکه آن را برگرفته از روش پیامبر(ص) میداند.
نبی خدا(ص) که کامل بود و قدرت محض را در اختیار داشت، با مردم چنان برخورد میکرد که او را «گوش» میدانستند. شنوا شدن گوش نتیجه علم است نه نقص دانایی. مبلغی که به رسول خدا(ص) اقتدا میکند باید گوشی باشد شنوای شنیدن حقیقت از زبان مردم. گفتوگو بخشی از دینداری ایلچی است و نه صرفاً روش اثرگذاری در تبلیغ، یا اقتضائات زاویه دید روایت. آیا پیوند مستحکم فرم روایت با مضمون رمان در این نقطه به پایان میرسد؟ خیر، هنوز گامی مانده است.
«ملداش» نوشته آقای فیروزجایی رمان است، یعنی اثری دراماتیک است، پس بر عمل بنا شده، یعنی تغییر انسانها را به دنبال دارد. آیا ایلچی با همه این برداشتها از دین، تا به آخر بر یک رویه و بصیرت میماند؟ یا به خاطر واکنش به کنش دیگران تغییر میکند؟ گفتوگو در اثری دراماتیک، در میانه کنش شخصیتها صورت میگیرد. گفتوگو حرف زدن بیوقفه نیست، سخنی معطوف به عمل است. عمل ایلچی و دیگر شخصیتها، او را پیش میبرد تا جایی که علاوه بر آمادگی برای یادگیری، آمادگی برای اصلاح را هم در او به وجود میآورد. ایلچی میفهمد که تصحیح اشتباهاتش هم در ارتباط با همین مردمی ممکن میشود که برای هدایت و آموزش آنها آمده. معلم و مبلغ، خود یاد میگیرد. چیزی هم یاد میگیرد که زندگیاش را زیر و رو میکند. با این تفسیر، «ملداش» یک اثر دراماتیک نمایشی است؛ یعنی هم دین را از منظر مردم میبیند، مردمی که غرق در زندگی هستند؛ و هم اساس تبلیغ را گفتوگو و عمل در کنار مردم میداند. خدا از هلال چنین تبلیغی، مبلّغ و روحانی را به سوی کمال هدایت میکند تا هم دنیایش آباد شود، هم آخرتش. چنین مبلّغی، فراتر از اجبار عمل به دستورهای خدا، در دل مردم جای دارد. برای همین او را چون برادر خود میدانند. داداشِ زن و مردِ روستا است. برای همین او را «ملداش» صدا میزنند. ایلچی یک ملداش واقعی است./1360/