یادداشت؛
چالشهای پساجنگ در قرهباغ
در طول سه دهه گذشته و پس از پایان جنگ سرد، غرب در راستای راهبرد «گسترش ناتو به شرق» تلاش وافری را برای ایجاد دالانی راهبردی بهسوی شرق و برای ایجاد گسست میان قدرتهای نوظهور، همچون روسیه، چین، ایران و هند به کار بسته است.
به گزارش خبرگزاری رسا، درگیریهای اخیر قرهباغ کوهستانی که میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر کنترل این منطقه در گرفته بود، بعد از حدود یک ماه و نیم، ظاهراً پایان یافت و به نظر میرسد تحولات منطقه قفقاز جنوبی وارد مرحله جدیدی شده است. البته پیشتر بارها گفته شده، مناقشه قرهباغ هرچند شبیه اختلافات ارضی موجود در سایر نقاط جهان مسئلهای دوجانبه است، اما هرگز نباید آن را فقط در چارچوب اختلافات میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان تحلیل کرد. در واقع، منافع برخی قدرتهای فرامنطقهای و اهداف برخی بازیگران مایل به نفوذ در منطقه، اگر بیشتر از تمایلات دو کشور نباشد، کمتر نیست.
در طول سه دهه گذشته و پس از پایان جنگ سرد، غرب در راستای راهبرد «گسترش ناتو به شرق» تلاش وافری را برای ایجاد دالانی راهبردی بهسوی شرق و برای ایجاد گسست میان قدرتهای نوظهور، همچون روسیه، چین، ایران و هند به کار بسته است. منطقه قفقاز جنوبی یکی از اجزای مسیر پیشبینیشده برای گسترش ناتو به شرق است و حلقه وصلی میان دریای سیاه و آناتولی با آسیای میانه است. حضور مستقیم ناتو در گرجستان و تلاش برای ایجاد اتصال مستقیم ترکیه به جمهوری آذربایجان بخشی از سناریوی پیش رو در این حوزه است.
جالب اینجاست که هرچند به لحاظ سنتی ایروان به مسکو نزدیک است، اما چندسالی است که غربگرایان در ارمنستان به قدرت رسیدهاند. علاوه بر آن به نظر میرسد غربیها برای نفوذ به منطقه آسیای میانه روی برخی آرزوهای توسعهطلبانه آنکارا (که پیشتر در تلاش برای بازگرداندن سرزمینهای عثمانی در منطقه عربی با ناکامی مواجه شد) با شعارهای «پانترکیستی» و «پانتورانیستی» حساب باز کردهاند. در صورتی که آذربایجان در فرایندی موفق شود که دالان «زنگ زور» در جنوب ارمنستان (که منطقه خودمختار نخجوان را به سرزمین اصلی متصل میکند) در اختیار بگیرد، آرزوی دیرینه آنکارا برای ایجاد محور «توران بزرگ» که از استانبول در شرق اروپا شروع شده و تا مغولستان در خاور دور امتداد مییابد، به تحقق نزدیک میشود.
به نظر میرسد با توجه به تقسیمبندیای که پیشتر ساموئل هانتینگتون در مورد تمدنهای رقیب غرب داشته، سناریوی «توران» نوعی دخالت مصنوعی در این منطقه برای ایجاد منطقه حائل و شکافی غیرطبیعی میان دولتهای ایران، روسیه و چین است که شکلگیری چنین محوری میتواند جریانات تجزیهطلبانه را در این سه کشور تقویت کند. بر این اساس هرگونه دخالت ژئوپلتیک و تلاش برای تغییر در مرزهای کشورها، غیرقابل قبول است و باید جدا با آن مقابله کرد.
بهجز نیات توسعهطلبانه ناتو و خیالات قومیتگرایانه یادشده، موضوع دیگری که نمیتوان بر آن چشم پوشید، حضور و نفوذ مخرب «رژیمصهیونیستی» در منطقه است. اهمیت تاریخی منطقه قفقاز برای صهیونیستها (بهعنوان یکی از کانونهای خاستگاه یهودیان اشکنازی) و نزدیکی آن به مرزهای جمهوری اسلامی ایران، سبب شد که از نخستین روزهای فروپاشی شوروی، طمع صهیونیستها برای نفوذ در آن برانگیخته شود. در ادامه نزدیک شدن هرچه بیشتر دولت باکو به تلآویو از یکسو و احساس خطر آنها از نزدیکی دو ملت مسلمان ایران و آذربایجان، جای پای بیشتری در قفقاز جنوبی برای این رژیم جعلی فراهم کرد. در سالهای اخیر مناطق شمال رود ارس به بهشتی برای فعالیتهای جاسوسی و تروریستی رژیم اشغالگر قدس علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد و متأسفانه دولت باکو نیز بیتوجه به حسن همجواری با همسایه جنوبی به این رویه ادامه داد. نکته قابلتأمل آنکه نفوذ این رژیم به دو طرف منازعه توسعه یافت، بهگونهای که با روی کار آمدن دولت غربگرا در ایروان، سفارت صهیونیستها در پایتخت ارمنستان درست چند روز قبل از آغاز دوباره منازعه بازگشایی شد. اگر بگوییم صهیونیستها بازیگر پنهان و سود برنده از تداوم منازعه در منطقه هستند که بهنوعی به هر دو طرف درگیر نزدیک شدهاند.
هرچند اکنون جنگ در این مرحله به پایان رسیده است، اما آنچه موجبات نگرانی بیشتر را فراهم میکند، حضور بیشتر صهیونیستها در مرزهای شمالی جمهوری اسلامی ایران است. برای روشن شدن اهمیت موضوع کافی است بدانیم طول مرز مشترک سرزمینهای اشغالی فلسطین با لبنان تنها ۷۹ کیلومتر است و از همین طول مرز نسبتاً کوتاه، صهیونیستها بارها به نقض تمامیت ارضی و هوایی و جاسوسی الکترونیکی پرداختهاند. اکنون تقریباً دو برابر همین فاصله به مرزهای مشترک ایران و همسایه آذری اضافه شده و بیم آن میرود اراضی خالی از سکنه این منطقه به بهشتی برای صهیونیستها در جهت ایجاد ایستگاههای شنود و جاسوسی و ارسال پهپاد و ... علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل شود؛ موردی که مشابه آن پیشتر در منطقه تالش علیا و شمال مغان شاهد آن بودهایم.
از سویی میدانیم صهیونیستها سابقه آشکاری در انتقال و حمایت از تروریستهای تکفیری دارند که نمونه بارز آن در حمایت از تروریستهای منطقه جولان سوریه رخ داد. در جنگ اخیر نشانههایی از انتقال برخی از عناصر میدانی گروهکهای سلفی تروریستی سابقاً فعال در سوریه به منازعه قفقاز دیده میشود. هرچند با تأسف باید گفت به جز صهیونیستها برخی کشورهای ناکام در جنگ سوریه همچون ترکیه نیز در این ماجرا نقشآفرین هستند. بر این اساس حضور عناصر صهیونیست و نیز تروریستهای تکفیری در مرزهای شمال غربی، تهدیدی جدی علیه امنیت ملی کشور تلقی میشود که باید هرچه زودتر برای آن چارهاندیشی کرد.
منبع: روزنامه جوان
ارسال نظرات