خون شهید پای درخت توحید
دشمنان اسلام نمیدانستند چه قدرتی باعث شد او بتواند در دفاع مقدس با دست خالی یکی از فرماندهان تیپ پیاده بعثی را اسیر کند و چه قدرتی توانست ویروس کرونا را زیر دستان او چونان موم قرار دهد، شاید هم بدانند ولی عناد و کوردلی آنها موجب شد برای شهادتش چندین بار ترور او را در دستور کار قرار دهند. قطعاً آنها نمیدانند توحید و اتکا به الله چنین قدرتی را به بشر خاکی میدهد و با ترور یک شخص، نمیتوانند نور ایمان را خاموش کنند.
شهیدان همیشه پس از شهادتشان محبوب دلها و قلبها میشوند؛ خصوصاً اگر گمنام باشند. خداوند میداند گمنامها را چگونه پر آوازه کند. شهید حججی یک جوان ساده نجف آبادی بود که شاید به غیر از نجف آبادیها کسی او را نمیشناخت؛ اما پس از شهادتش تمام جهان را متأثر کرد.
شهید، تاوان تکذیب توحید است. او میایستد و جانش را در کف دست میگیرد تا تمام ثروت و داراییاش را سرمایه تداوم و استمرار کند. توحید، نیازمند استمرار و استمرار نیازمند شهید است که نتیجۀ آن انقلاب و نتیجه انقلاب به ظهور ختم میشود. بنابراین باید موانع استمرار را شناخت و با حذف آن، جامعه به شهیدی زنده تبدیل میشود و آماده ظهور صاحبالزمان(عج) میگردد.
چه تکذیبها که عبدالله بن ابیها و ابوموسی اشعریها نکردند. چه حکیمانه گفت شهید مطهری که حوادث تاریخی شبیه به هم دیگرند.(۱) شاید اجبار امیرالمؤمنین(ع) به صلح با کفر مطلق ۱۴۰۰ سال بعد تکرار شود، شاید تن بیسر مسلم دگر بار از کنگره قصر کوفه به زمین بخورد و چه بسا خود امام حسین(ع) در صحرای کربلا به شهادت برسد و اینها برای بیداری جامعه و کوردلان است. سه امام اول شیعه، هر سه زخم خورده «صلح و سازش» بودند، یکی را خود صلح طلبان، یکی را نفوذیان و تحمیل کنندگان صلح و دیگری را علناً به بهانه صلح به شهادت رساندند.
تن این شهر، شهید میطلبد. پس از شهید سلیمانی، قرار شد که دیگر ندای تکذیب از کالبد بی روحش در جشن پیروزی صلح با کفر مطلق بیرون نیاید؛ اما در بحبوحه روی کار آمدن معاویه زمان، دگر بار تن خسته این شهر شهیدی را میطلبید و آن شهید فخری زاده بود.
وقتی از اصل افتادیم، از اسب نیز خواهیم افتاد. امام فرمود اصل ما توحید است و توحید ما کم است وقتی دم از آمریکا میزنیم. توحید یعنی خدا را منشاء و مبداء جهان دانستن، یعنی جز او کسی را قدرت ندانی. تاریخ عبرت کسانی که توحید نداشتند را به خوبی تبیین کرده. فرعون مصر شعار میداد: «انا ربکم الاعلی» عاقبتش رود نیل شد. نمرود کوته فکر برجی عظیم ساخت تا خداوندگاری خویش را اثبات کند ولی یک پشه او را زمین گیر کرد.
هر که خود را قدرت عالَم دانست و در مقابل قدرت مطلق خداوند ایستاد سرنوشتش نابودی است و هر که به آن قدرت خودخوانده چنگ تمنی و ترجی انداخت نیز قهراً به سوی تحقیر و تضعیف حرکت میکند. او چونان سوارهای ستبر به پیادهای علیل و راهزن متوسل میشود و آن پیاده نیز اسبِ سوار را میطلبد و این میشود مصداق ضرب المثل معروف: «هرکه از اصل افتاد، از اسب میافتد.»
پس این بدن رنجور بار دیگر نیاز دارد تا به اصل بازگردد. دیگر بار، ندای این شهید، ما را به اصل خوانده تا از اسب نیفتیم. با همه سختیها و موانع، چه باک که چشم در چشم دشمن بایستیم؟ چه باک که در راه اسلام جان شیرین و عزیز خود را فدا کنیم؟ اما با این همه، چطور درد خنجرهای پیاپی منافقان را تحمل کنیم؟ منافقانی که از گور ۱۴۰۰ ساله خویش برخواستهاند و چونان ابوموسی اشعری با حماقت کودکانه خویش، مسلم و عباس زمان را به امان نامه از حرام زادگان دعوت میکنند. کی میخواهند بفهمند عاقبت این همه حماقت، دیدن تن بیسر اسلام است که از کنگره کوفه به زمین پرتاب میشود.
شهید فخریزاده با دستان خالی و فکر پر توان خویش، در تحقق آرمانهای علمی بسیاری از رؤیا پردازان کوشید و جامه عینیت بدان بخشید. فخر ما چنین دانشمندان مبتکری است که علم را در راه خدا آموختند و زکات آن را در طبق اخلاص پرداختند؛ نه کسانی که به خود مدال برداشتن سایه جنگ و صلح دادند.
محمدحسین کتابی