فراریهای لندننشین از چه ترسیدهاند؟
به گزارش خبرگزاری رسا، «محسن حیدری» یادداشتی با عنوان «بمباران انگلیسی علیه مردمسالاری ایرانی؛ فراری های لندن نشین از چه ترسیده اند؟» نوشته است.
در ادامه این یادداشت را میخوانید:
حملات انگلیس در جنگ جهانی دوم، بیش از هر چیز به «لانکاستر» (Lancaster) متکی بود؛ بمب افکن های بزرگ، شب پرواز، سنگین و چهارموتوره که کارایی زیادی در تخریب مواضع رقیب داشتند و بعداً برای حمل بمبهای زمین لرزهای و بمبهای سنگرشکن هم بهینه شدند.
انگلیس در اواخر قرن بیستم، بمب افکن «ویکتور» (Victor)، با قابلیت حمل بمب های هسته ای را به نیروی هوایی خود افزود که می توانست یک بمب زمین لرزه ای ۱۰ تُنی را حمل و بر خطوط جبهه رقیب فرو ریزد.
امروز در قرن بیست و یکم، با کاهش موارد استفاده از بمباران های هوایی، ستاد مرکزی عملیات بریتانیا از ابزارهای دیگری استفاده می کند که از آن جمله است: بمباران های رسانه ای، نفوذ، تله گذاری ناکارامدی و ناراضی تراشی در پرتو نفوذ، با هدف کاستن از مقبولیت مردمی یک نظام و تقلیل پشتوانه مردمی آن نظام به منظور تحمیل اراده خود به او در آوردگاه های بین المللی و نیز اختلال در الگوهای ادراکی و جهان-تصویر ملتهای موردنظر یا موردطمع برای سست کردن ظرفیتهای راهبردی و انهدام ذخیره گاه معرفت های تمدن ساز در پهنه های تمدنی رقیب آنگلوساکسن ها.
یکی از دشمنان همیشگی انگلیس و نظام سلطه، «دموکراسی های ملی ومستقل در سراسر جهان» بویژه «مردمسالاری دینی نوپای ایرانیان» است؛ مردمسالاری دینی بویژه از آنجا که نفوذ چند لایه و نهادینه انگلیس را برچیده و اعاده آن را با موانع جدی روبرو ساخته، در معرض بمباران مکرر انگلیسیها است؛ نفرت آنها از مردم، از دین و از مردمسالاری دینی، به دلیل خوف از پیشرفت و قدرت یافتن ایران در منطقه است. لذا هر بستری که باعث پیشرفت و اقتدار ایران شود را بمباران میکند. صدام را مامور بمباران جمهوری اسلامی کردند. پس از شکست در جنگ و پیروزی جمهوری اسلامی، بمباران خود را به سوی مردمسالاری دینی و مستقل ایرانیان برگردانده اند.
انگلیس در پهنه تمدنی ایران اسلامی، هنوز خاطره تلخ ملی شدن صنعت نفت را در ذهن دارد و می کوشد از طریق استفاده از نفوذ معنایی و انسانی و در جریان یک رشته عملیات پیشدستانه، از ملی شدن قلمروهای دیگر در حکمرانی ما جلوگیری کند.
نفوذ و ترور، دو روی یک سکه و مکمل یکدیگرند. از این رو در هنگامه های ترور، دست شبکه نفوذ را می توان شناخت و شناساند. کهنه سربازانی همچون محسن رضایی در جریان شهادت حاج قاسم سلیمانی و در مقیاسی کوچکتر در جریان شهادت دانشمند هسته ای کشورمان دکتر فخری زاده کوشیدند نگاه مردم و نهادهای مسئول را به شبکه نفوذ جلب کنند و یک پشتوانه ادراکی برای شناسایی و خنثی کردن نفوذ فراهم کنند. این تلاش ِ کهنه سربازان امام (ره) و رهبری، از نگاه مردم و دلسوزان انقلاب دور نماند؛ کما اینکه از چشم دشمن نیز.
به این ترتیب بود که شامگاه جمعه ۱۴ آذر ۹۹، مسعود بهنود، ساکن لندن و همکار ثابت BBC ، ناگهان به این جمع بندی رسید که مکتب مدیریتی دفاع مقدس و محسن رضایی فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس باید تخریب شود. در حالی که اکانت توئیتر محسن رضایی از حدود ۳ ماه پیش توسط توئیتر و نظام سلطه مسدود شده و رضایی در این ۳ ماه هیچ محتوایی در آن شبکه منتشر نکرده، مسعود بهنود به بهانه نقد توئیت های نانوشته محسن رضایی، به او حمله کرد.
کمتر از هشت ساعت پس از حمله بهنود از لندن، عطا الله مهاجرانی ساکن لندن و همکار ثابت BBC نیز در صبحگاه شنبه ۱۵ آذر ۹۹ وارد معرکه شد؛ وزیر نفوذی سابق، ناگهان در پیاده روی صبحگاهی در لندن، فکربکری به ذهنش رسید و علیه مکتب مدیریت مردمی دفاع مقدس دست به کار شد و در یک رشته توئیت متناقض، عجیب و مشکوک نوشت: «به خاطر برخی اظهارات قابل تأمل محسن رضایی، برخی درباره فرماندهی او در دوران جنگ تردید می کنند. دوران جنگ را بایست به شکل کلی و متناسب با نتیجه داوری کرد. در واقع همه دنیا در برابر ایران بود. آمریکا و شوروی برغم جنگ سرد هر دو در جبهه عراق بودند. چین، فرانسه و انگلستان همین طور کشورهای عربی منطقه صندوق عراق بودند. تمام محاسبات بر این مبنا بود که انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی سرنگون می شود. ملت ایران و کشور ایران تجزیه می شود. ارتش و سپاه و بسیج بودند که استقلال ایران را حفظ کردند و صدام و حامیان را ناکام. صدام در جشن پیروزی اش می گوید؛ فاو آزاد شد! شایسته بود محسن رضایی بعد از اولین شکست در انتخاباتِ ریاست جمهوری از عروس قدرت برای همیشه خداحافظی کند و تمام همت خود را صرف تألیف خاطرات جنگ و تدریس در دانشگاه امام حسین قرار دهد. محسن رضایی از قهرمانان دوران جنگ تحمیلی است و هر جنگی مثل امواج دریا فراز و فرود دارد. منصف باشیم».
این چهارمین حمله سراسری و هماهنگ رسانه های شبکه نفوذ و فراری های لندن نشین به مکتب مدیریت مدیریتی دفاع مقدس و فرمانده جوان و ۲۷ ساله منصوب امام (ره) در دوران دفاع مقدس بود که به طور مکرر در ۶ ماه اخیر انجام شده است.
اینکه همکاران دانه درشت شبکه نفوذ و فراری های لندن نشین و همکاران ثابت BBC همزمان با حملات عناصری آشنا در تهران به میدان آمده اند و به طور مستمر و مکرر مکتب مدیریت مردمی دفاع مقدس و کانون مبارزه برای افزایش کارآمدی و پیشرفت و سنگر مبارزه با نفوذ را به عنوان هسته مرکزی و ذخیره گاه معرفت تمدن ساز ایران اسلامی مورد حمله قرار داده اند، یک نشانه خطر است و در عین حال مایه امیدواری دوستداران انقلاب اسلامی در آغاز گام دوم انقلاب است که نشان می دهد این سنگر باقیمانده سنگر سترگی است و گفتمان مدیریت مردمی دفاع مقدس - به لطف خداوند، مدد امام زمان (عج)، هدایت رهبر معظم انقلاب و پشتیبانی مردم - یک گفتمان آینده دار و آینده ساز است و خار چشم دشمنان غارتگر و سلطه جو است.
اینکه پس از به شهادت رساندن حاج قاسم سلیمانی، تلاش تروریستهای فرودگاه بغداد در رسانه ها ادامه دارد و فرهنگ مدیریت مردمی دفاع مقدس و نام «سرباز»هایی همچون محسن رضایی، قاسم سلیمانی، محسن فخری زاده و دیگران را مورد حمله قرار می دهند، نشان دهنده ظرفیت های ناشکفته این مکتب است که کابوس دشمنان را در شب های مه گرفته لندن رقم زده است.
نویسنده یادداشت حاضر، به عنوان سرباز کوچک دفاع از منافع ملی ایرانیان، در چند نوشتارهای قبلی خودم، شامل یادداشت «حاج آقا تقبل الله؛ ماجرای توئیت ساعت ۸:۱۰ صبح» (منتشرشده در ۲۰ فروردین ۱۳۹۸)، یادداشت «اولین تابستان بدون حاج قاسم سلیمانی» (راز حمله به مکتب مدیریتی دفاع مقدس و سردار محسن رضایی) (منتشرشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۹)، یادداشت «BBC و کودتا علیه مدیریت مردمی؛ از ۲۸ مرداد ۳۲ تا دولت مردمی ۱۴۰۰» (پشت پرده حمله مستند BBC به مکتب مدیریتی دفاع مقدس) (منتشرشده در ۲ مهر ۱۳۹۹) و یادداشت تحلیلی «سومین حمله BBC به محسن رضایی؛ حلقه امنیتی کنزینگتون – نیاوران به دنبال چیست؟» (منتشرشده در ۲۷ معهر ۱۳۹۹)، تلاش کردم مردم را نسبت به کلان - پروژه انگلیسی و لایه های مختلف آن شامل: نفوذ، ارتباط نفوذ با ضعف کارآمدی و ناراضی تراشی، اعاده مدیریت محفلی و تضعیف ذخیره گاه های مدیریت مردمی انقلاب اسلامی هُشیار کنم.
امروز بمباران انگلیسی علیه مردمسالاری دینی و الگوی بومی و نوپای دموکراسی ایرانی به مرحله حساس و خطیری رسیده است. انگلیس با به کارگیری دو سرِ شبکه نفوذ شامل فراری های مهاجر لندن نشین و نفوذی های آشنای تهران نشین، کودتای دیگری شبیه ۲۸ مرداد ۳۲ را شروع کرده است. مهاجرانی در قامت یک لانکاستر تعمیرشده انگلیسی، به بمباران شبانه علیه دشمنان انگلیس و کهنه سربازان ایران در تهران (دقیقاً سه روز پس از پس از هشیاری بخشی های آن کهنه سرباز درباره شهادت دکتر فخری زاده و نقش شبکه نفوذ در آن) می پردازد. مهاجرانی می کوشد کار ناتمام تروریستهای فرودگاه بغداد را این بار در تهران به انجام برساند.
به نظر می رسد انگلیس نمی خواهد کار به عملیات پرهزینه ای شبیه کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ برسد، پس این بار به طور زودهنگام، مهره های ریز و درشت شبکه نفوذ را وارد عمل کرده تا ذخیره گاه دانشی و پشتوانه معرفتیِ مکتب مدیریت مردمی دفاع مقدس و سنگر مبارزه با نفوذ و ناکارآمدی را با بمب های سنگین و سنگرشکن منهدم کند. این یک کودتای پیشدستانه انگلیسی است. از اردشیر جِی ریپورتر در ۱۳۳۲ تا اردشیرهای جدیدِ مهاجر و آشنا در ۱۳۹۹، یک ماموریت دارند؛ شبکه نفوذ را تقویت، ناکارآمدی را غیرقابل درمان، مدیریت مردمی را متوقف و مدیریت محفلی را اعاده کنند.
بمب افکن های سنگین و سنگرشکن انگلیس، روزانه مردم بی دفاع ما و افکارعمومی ایرانیان را بمباران می کنند. از لانکاستر تا ویکتور، از بهنود تا مهاجرانی، روزانه «خیابان نفت» تهران محل استقرار دبیرخانه مجمع تشخیص مصالح ملت و نظام ایران را بمباران می کنند؛ خیابانی که اخیراً توسط شورای شهر تهران به نام «دکتر مصدق» نامگذاری شده و خاطره ملی شدن صنعت نفت را بیش از پیش جلوی چشم انگلیسیها نهاده است.
هشیاری ملت ایران ثابت کرده که دوره بمب افکن های سنگین انگلیس و بمباران های رسانه ای BBC به پایان رسیده؛ پیروزی از آنِ ملت ایران و ملت های هُشیار و زنده است.
آقای "لانکاستِر مهاجرانی"، شما به عنوان یک پرنده شب پرواز انگلیسی در آشیانه لندن که روزگاری نامه می نوشتید تا قانون اساسی تغییر کند و ریاست جمهوری در ایران مادام العمر شود، بدانید که نور بصیرت انقلابی مردم بر تاریکخانه شبکه نفوذ افتاده و ملت اجازه نمی دهد کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ این بار علیه ذخیره گاه دانش مدیریت مردمی تکرار شود؛ بمباران خیابان نفت یا مصدق، کابوس انگلیسیها را درمان نمی کند. دوره بمباران های هوایی و رسانه ای اربابان شما به پایان رسیده؛ زمانهی ترس از بمباران های شبانه انگلیس تمام شده است.
از آزادی "نفت شهر" کرمانشاه تا مقاومت "خیابان نفت" تهران، زندگی از آنِ زندگان است؛ سربلندی و شادی عمیق و انسانی متعلق به کسانی است که لیاقتش را دارند و برای داشتنش می جنگند.