گفتاری در باب باستان گرایی، زرتشت و مباحث پیرامون آنها
به مناسبت روز زرتشت بر آن شدم تا نوشتاری درباب ماهیت آن فراهم آید. ارتباط میان زرتشت و باستان گرایی از مسائلی است که همواره توانسته است دستاویزی برای منفعت طلبان باشد حال در شرایط موجود با چند مساله مواجهیم نخست این که زرتشت آیا از آغاز چنین بوده یا دستخوش تغییر شده است. این سوال و سوالاتی از این دست سبب شد تا برای پاسخ برای آن به سراغ حجت الاسلام علی مصلح کارشناس فرق و ادیان رفته و ارتباط میان زرتشت و باستان گرایی را در حد مجال و مقالی کوتاه بررسی کنیم.حجت الاسلام مصلح در پاسخ به سوال نخست ما گفت:
درباره زرتشت و زرتشتیان باید تفکیکی را انجام بدهیم یعنی بین زرتشتیان امروزی و زرتشتیان قبل از استعمار یعنی حدود ۲۰۰ سال پیش و زرتشتیان امروز. یعنی در این مدت دو قرن اتفاقاتی افتاده است و زرتشتیان امروزی به کلی مسخ ماهیت شده اند و دیگر زرتشتیان سنتی ۲۰۰ سال پیش نیستند.
اتفاقی که در این دو قرن افتاد مستشرقین در ارتباط با آنها و زبان شناسی ای که داشتند به زرتشتیان گفتند کتاب اوستایی که شما از زبان آن بیگانه شده اید و آن را نمی فهمید، ما آن را برای شما ترجمه میکنیم و کارهای زبانشناسی درباره اوستا صورت دادند، درباره صرف و نحو و ساختار اوستا کار کردند و در نهایت به زرتشتیان گفتند که پیامبر شما اصلاً ثنوی نبوده است در حالیکه باور زرتشتیان ثنویت بوده است و اینها به زرتشتیان گفتند که شما موحد هستید و زرتشت پیامبر توحیدی بوده است و اینها نیز مانند کسی که گوهر نابی به دست آورده باشد کلا جریان سنتی خویش را کنار گذاشتند و شریعت و کتاب خود را پس زدند و وقتی که الان از باور موعود با آنها صحبت کنی میگویند که در کتب ما (گاتاها) چیزی به نام موعود نیامده و منجی یعنی سود رسان(سوشیانت) کسی است که به هر صورتی به انسان خیر و منفعت برساند و هرکسی که به ملت و مردم خود سود برساند منجی است و وقتی با آنها درباره نماز های سنتی صحبت میکنی میگویند که در گاتاها نیامده است وقتی که از اعمال فقهی و تطهیری از آنها صحبت می کنی می گویند که در اوستا نیامده است و زرتشتیان امروز در حقیقت تمام شریعت خود را کنار گذاشتند زرتشتیان امروز نسبت به شریعت خود به کلی بیگانه شده اند و این مسئله ناشی از تلاشهای مراکز شرق شناسی غرب است از گذشته خود امروز منفک شده اند و سکولاریزم و نگاه های عرفی کردن دین در میان زرتشتیان بسیار هویداست.
رسا - آیا می توان نسبت به اصالت زرتشت مساله ای را مطرح کرد؟
امروز اگر کسی بخواهد زرتشتی بشود؛ زرتشتی که به او معرفی میکنند زرتشتی نیست که تمام کتاب اوستا را قبول داشته باشد و باور و اولویت داشته باشد چرا که آنها همه چیز را کنار گذاشته اند و هر چیز که به خرد و عقل او می رسد مبنی بر گفتار نیک پندار نیک و کردار نیک همان معیار عمل است وقتی که فضاهای تبلیغی زرتشتیان را نگاه می کنیم عمدتا کسانی به سراغ آنها میروند که عمدتاً با دین زاویه پیدا کردهاند و نگاه دینی ندارند و به دنبال دین می گردند.
اما گرهی که ایجاد شد بین باستان گراها و زرتشتیان عمدتاً بر سر این بود که مسئله نژاد آریایی را مطرح کردند و این مسئله از سوی فردی به نام گوبینو مطرح شد و گفتند ما اروپایی ها آریایی هستیم و شما ایرانیان نیز از نژاد آریایی هستید اما ما به مدرنیته و تجدد و تمدن رسیده ایم و آرمان شهر خود را در روی زمین ساخته ایم و شما ایرانیان جا مانده اید و علت چیست که دو قبیله و دو گروه از یک نژاد واحد که متشکل از ایرانی ها و اروپایی ها هستند یکی می تواند بهشت و آرمان شهر خود را بر روی زمین بسازد و یکی جا می ماند علت چیست که ایرانیان جامانده اند آن چیزی که آنها القا میکنند و در جامعه آن باور را ترویج می دهند این است که ایرانیها دچار بحران هویت شده اند و خودشان را گم کردهاند و فراموش کردهاند که چه جایگاهی در تاریخ و تمدن دارند و اینها ۱۴۰۰ سال است که از هویت خود جا مانده اند و منفصل شدند.
این سبب شده است که دچار بحران هویت شوند و سرنوشت آن ها به دست اعراب بیفتد و اعراب اگر می توانستند کاری بکنند برای خودشان می کردند و امروز گرفتار تر از اعراب منطقه کسی نیست وقتی این حرفها را مطرح میکنند افرادی مانند آخوند زاده در عصر مشروطه مطرح می کنند و می گوید که یک جامعه رمانتیک و آرمانی ایرانی پر از شکوه و تمدن به تصویر می کشد در مقابل میگوید هر چه از کاستی ها و کمی ها در دوران قاجار است برگردن اسلام است و می گوید اسلام با خود نکبت و بیچارگی و تملق و بدبختی آمد و همین حرف ها از زبان حسنتقی زاده میرزا آقاخان کرمانی و جلال الدین میرزای قاجار که فرزند پنجاه و پنجم فتحعلی شاه بود تکرار شد.
این بازگشت به خود و هویت ایرانی یک بخشش همان توجه دادن به دین است که شما در تمدن خودتان دین داشته اید که همان دین زرتشتی است و آمدند گروهی از افرادی که متجدد بودند و با کلیسا در تقابل بودند روی زرتشت دست گذاشتند و بر روی تاریخ ظهور زرتشت دست بردند و آن را پیش از ظهور حضرت عیسی علیه السلام معرفی کردند و مدعی شدند که آن چیزی که یهود آورده است از زرتشت گرفته است آن چیزی که مسیحیت آورده است از معارف توحیدی و معارف معادی پایه گزاران آن آریایی ها و زرتشت بوده است و هر جا بویی از تمدن آمده است پای آریاییها به میان می آید.
رسا - اتصال میان زرتشتیان و باستان گراها از چه زمانی اتفاق افتاد؟
این حلقه اتصال بین زرتشتیان و باستان گراها شد یعنی در همان عصر میبینیم که مکاتبه های بین باستان گراها مثل میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزای قاجار و حسن تقی زاده با زرتشتیان هند و ایران و اردشیر جی ریپورتر زیاد می شود و آنها می گویند که بنا بر حق آب و گل هم اگر باشد ایران مال شماست چرا که شما از ابتدا در این سرزمین بوده اید و بر همین مبنا حلقه اتصال بین زرتشتیان و باستان گراها در آن عصر ایجاد میشود و همین فضا در دوره مشروطه شاکله پیدا کرد و گفتند که ایرانشهر و این جامعه آرمانی را چگونه باید ساخت و نظریات مختلفی در این بین بود مثلاً اردشیر جی ریپورتر و قبل از آن آخوند زاده مطرح کردند که یکی از کارها آن است که ما از پروتستانتیزم شروع کنیم و پروتستانتیسم در غرب می گوید که چه کسی گفته است که مسیحیت یعنی کلیسا؟
ما هم باید بگوییم چه کسی گفته است که اسلام یعنی آخوندها و علمای اسلام و قرائت دیگری از دین مطرح کنیم و شیوه هایی که در آغاز کلام خود به کار بردند آن بود که نگاه روشنفکرانه از دین را مطرح کنند و گفتند که فهم ما از اسلام و باورهای اسلامی چیز دیگری است و نکته دیگری که این ها روی آن کار کردند این بود که برای ساخت جامعه آرمانی چند الگو لحاظ می شود و ایرانیان در قبال آن وظایفی دارند.
کاظم زاده ایرانشهر همزمان با حسن تقی زاده در برلین مجله داشت و در آن مطرح کرد که روح آریایی در ما زنده است اما به خواب رفته است و نیازمند بیداری است و حالا که می خواهیم او را بیدار کنیم و فهمیدیم که ما هویتی که امروز داریم هویت آریایی نیست و ممزوج با باورهای بیگانه شده، باید آن را کنار بزنیم اما باید از کجا شروع کرد؟
رسا- جریان عقب گرد به باستان گرایی از کجا کلید خورد؟
یکی از جایگاه های جدیدی که شکل گرفت این بود که آمدند مطرح کردند که ما نمی توانیم از دوره هخامنشی عقب گرد کنیم و پایههای هویت خود را با شاکله آریایی بچینیم بلکه راه آن است که آرمان شهر ساخته شده و مدینه فاضله ساخته شده و آن در اروپاست و آنها آریایی هایی هستند که به آرمانشهر رسیدند و ما باید از چیزی که در آنجا وجود دارد استفاده کنیم و الگوبرداری کنیم و بدون هیچ بومی سازی آن را انجام بدهیم که اگر ایرانیها بخواهند آن را بومیسازی کنند ممکن است از زاغه اسلامی خود در آن تغییر ایجاد کند و این ذائقه آریایی نیست و این ذائقه اسلامی است و بر همین مبنا بود که گفتند هر چه که در غرب است باید عیناً ایجاد شود و وقتی که در زمان رضا شاه بحث کشف حجاب مطرح میشود عیناً بر همین مبنا استوار است و حلقه اتصال میان باستان گرایی، غرب پرستی و غرب گرایی را به وضوح مشاهده میکنیم و الان نمی توان فرد باستانگرایی را پیدا کرد که گرایش غربی نداشته باشد و آرمان شهر آنها همان آرمان شهری است که در غرب ساخته شده است و می گویند ما باید به آنجا برسیم. آنها میگویند آریایی هایی هستند که به تمدن رسیده اند و مدینه فاضله خود را ساخته اند.
حسن تقی زاده می گفت که از موی سر تا سر ناخن پا باید غربی بشویم و هیچ چیز از خود نباید داشته باشیم و در همان فضای اواخر قاجار این مطالب را در بوق و کرنا کردند برای این که ایران مدرن بشود و آرمان شهر خود را بیابد.
رسا- نقش رضاخان در این پازل چه بود؟
در این شرایط و اوضاع لازم دانستند که یک قلدر به میان بیاید چرا که اعتقاد داشتند ایرانیان اگر دست خودشان باشد متجدد و مدرن نمی شوند و اسلام این اجازه را به آنها نمی دهد. وقتی اردشیر جی ریپورتر میخواست رضا شاه را درس حکومتداری بدهد به او گوشزد میکرد که مواظب علمای اسلام باش چراکه در تجدد ایران مانع کار تو خواهند شد خود اردشیر جی ریپورتر مطرح کرد که ایران برای رسیدن به تمدن نیازمند به قلدور است در سال ۱۹۲۰ ملک فیصل را نظام استعماری به عنوان شاه مناطق عربی گذاشتند و سال ۱۹۲۱ رضا شاه را به عنوان شاه ایران و 1922 آتاتورک را به عنوان شاه ترکیه قرار دادند و ملک فیصل را به عنوان ملیگرای عربی، رضا شاه را به عنوان ملی گرای ایرانی و آتاتورک را به عنوان ملی گرایی ترکی قرار دادند چرا می دانستند این افراد برنامه را طبق مزاج و ذائقه نظام های استعماری اجرا می کنند.
از این جا می بینیم که یک ایدئولوژی شکل گرفت یعنی تا قبل از آن همه چیز در زمینه نظریه پردازی مطرح می شد و از این پس این افراد مامور شدند تا تمام آرمانشهری که مستشرقین گفتند را در این فضا پیاده بکنند.
بخشی از این امور خدماتی است که مثلاً به رضاخان نسبت داده می شود و در واقع این ها خدمات رضاخان نیست و خدمات استعمار است و اصلاً از اسم استعمار چنین چیزی برمی آید که به دنبال عمران و آبادانی است و حرفشان این بود که برای آبادانی می آیند و واقعاً رضا خان تمام مظاهر فرهنگی و غربی را انجام میداد و رضاخان مهره اجرایی بود و اگر او هم نبود این تغییرات در ایران ایجاد میشد یعنی هم دانشگاه هم آسفالت و هم راه آهن در ایران ایجاد میشد و همه خدماتی که در ایران آمد نه تنها در ایران بلکه هر جایی که استعمار پاگذاشت ایجاد شد یعنی در هند در عثمانی سابق در مصر هم همین اتفاق افتاد و این ها خدمات استعمار بود رضاخان مهره بود اما این مهره وقتی به جریان نگاه می کنیم سوالی که پیش می آید که رضاخان قرار است ایران را به مدرنیته و تجدد برساند اما اینکه قرارداد می بندد و ارنست امیل هرتسفلد دانشگاه شیکاگو آمریکا که یهودی آلمانی بود و به ایران آمد و گفتند که تخت جمشید را از زیر خاک در بیاورد و بازتاب شناسی آن را آغاز کند.
باید دید این مساله به چه دردی میخورد و کجای این پازل قرار دارد وقتی قرار بود رضا خان مدرنیته و تجدد را ترویج بکند و به آرمان شهر آریایی پیشرفته برساند. اما اینها در نتیجه بخشی از هویت ایرانی و میراث فرهنگی قرار می گیرد و احساس تعلق ایجاد می شود و اینها بخشی از من ایرانی و هویت ایرانی است و جریان به کلی در دوران مدرنیته و تجدد تغییر پیدا می کند و صحبت در این زمینه بسیار است و باید گفت که به کلی جغرافیایی هویت را در این دوران دگرگون کرده اند.
رسا - علما به ویژه امام خمینی چه نظری در این باره داشت؟
در این میان امام نسبت به همه این مسائل هشیار بود مرحوم امام نسبت به همه این قضایا هشدار میدادند و سخنرانی هایی از امام خمینی در این زمینه وجود دارد که در زمان برگزاری جشن های ۲۵۰۰ ساله امام می فرماید: که آیا رواست من بنشینم در اینجا و درس اخلاق بگویم؟ آیا رواست که عده از گرسنگی جان دهند و کسانی در همان شهر و کشور اموال مردم را تاراج کنند.
صحبت های امام در زمینه تغییر تقویم توسط شاه و همچنین جشن های ۲۵۰۰ ساله نشان از مواضع مختلف ایشان است امام همچنین در این ایام نسبت به هر جلسه ای که شاه با زرتشتیان برگزار می کند واکنش نشان می دهد و میگوید که شاه با این رفتار خود به دنبال هدف و مقصود خاصی است و وقتی که انقلاب به اتفاق می افتد فضای باستان گرایی و ملی گرایی افراطی جایگاهی نداشت و در دهه هفتاد بود که که کم کم زمزمه های باستان گرایی مطرح شد که ایرانی وجود دارد و ایران تمدنی داشته است خودشان گفتند که یا این مسائل را مطرح میکنیم و کسی به ما اعتراض میکند و به ما می تازد یا اینکه به صورت دیگر رفتار میشود و آنها مسئله ملی گرایی و باستان گرایی افراطی را مطرح کردند و هیچ کس هم اعتراضی نکرد.
رسا - جریان باستان گرایی در دوران متاخر چگونه رواج و گسترش پیدا کرد؟
این مسائل گذر کرد تا دوران ریاست جمهوری احمدینژاد فرا رسید و گمان میرفت که دولت ایشان کار را تمام کند و با شعارهایی که دولت احمدی نژاد داشت که شعارهای مهدوی و شعارهای بنیانی انقلاب بود؛ گمان می رفت که بازگشت به اسلام ناب و معارف انقلاب اتفاق بیفتد.
اما اتفاقی که افتاد همراهی آقای مشایی با ایشان بود و آقای مشایی در این میان مکتب ایرانی را مطرح کرد و آوردن منشور به ایران مطرح شد و وقتی که منشور قرار شد به ایران باز گردد خود مستشرقین متعجب شدند آنها گمان میکردند که مسئله باستان گرایی مسئله ای است که از این روزنه دیگر نمی توانند به ایران بتازند اما دیدند درست از ناحیه رسمی ترین ارگان این کشور و از قوه مجریه به دنبال نمایش منشور کوروش در ایران شدند و خود آن ها در این کار متعجب شدندآقای نیل مک گرگور وقتی آمد در ایران منشور را تحویل بدهد با جریان عجیبی مواجه شد.
آقای احمدینژاد احمدی نژاد در شبکه خبر از کوروش شروع به تعریف کرد و منشور را توضیح داد این یک بخش از ماجرا بود و کاری نمادین را انجام داد که در خوشبینانهترین حالت قصد او این بود که بین باستان گرایی و اسلام گرایی آشتی برقرار کند و 3 چفیه، بر گردن یک کسی که نماد کاوه آهنگر یعنی تاریخ اساطیری ایران بود انداخت چفیه دوم را برگردن نماد سرباز هخامنشی و چفیه سوم به گردن یک بسیجی می اندازد اما سخنرانی او و سخنرانی آقای نیل مک گرگور بماند که مجالی دیگر می خواهد.
اما این آقای نیل مک گرگور به بریتانیا بازگشت و سخنرانی مفصلی در آن جا دارد و سیاست های باستان گرایی را در آنجا مورد بررسی قرار میدهد و این برخاسته از فضایی است که در این ایران مشاهده کرده است.
او مطرح میکند که امام که با کوروش مشکل نداشت و با قرائتی که از تاریخ کردیم امام با محمدرضا شاه مشکل داشت محمدرضا چون خود را میراث دار کوروش میدید امام هم کوروش را نفی می کرد و هم محمد رضا شاه پهلوی را. ولی الان این ها با کوروش مشکلی ندارند و نکته دیگری که مطرح می کند این است که اینها وقتی ۸ سال جنگیدند برای اسلام نجنگیدند بلکه اینها کسانی هستند که خود را میراث دار کوروش دیدهاند و خودشان را به عنوان کسانی دیدند که باید از کیان کوروش دفاع کند دیده اند و لذا صدام را به عنوان دشمن هویت آریایی خود دیده اند و به همین خاطر این ها با صدام در افتادهاند و مقاومت کردند و این ها بنا دارند که امپراتوری هخامنشی را ابقا کنند.
بعد از آن سیاست استعمار به گونهای پیش میرود که در منطقه ایران را به گونه ای معرفی کند که هر جا ایران حضور پیدا کرد مواظب باشید که به دنبال ایجاد حکومت هخامنشی و احیای امپراتوری هخامنشی است و ایران هراسی را آغاز می کند و این در زمانی است که حکومت هایی که به ایران و انقلاب دل بسته اند را از این مسیر دلسرد میکند و به آنها میگویند که این ها برای احیای آقایی و امپراتوری خود به منطقه وارد شدهاند و میخواهند حکام دستنشانده خود را بر شما مستولی کنند و این مباحث در وقایع مختلف قابل تحلیل است.
به عنوان مثال در عراق این مسئله اتفاق افتاد سردار سلیمانی گفتند که ما چند روزه تکریت را آزاد میکنیم و در آن جمع اعراب و عشایر و اهل سنت و حشد الشعبی حضور داشتند و فردای آن روز همایشی در تهران برگزار شد و آقای یونسی در زمینه هویت ایرانی گفتند که تا کی باید اینگونه پیش برود و عراق بخشی از ایران بوده است و....
زمانی که این صحبت مطرح می شود کل جبهه مقاومت به هم می ریزد. نگاه ها متفاوت می شود تا جایی که آنها می گویند آمریکا به ما خدماتی داشته و ایران هم خدماتی دا شته است و همانگونه که آمریکا باید از منطقه خارج شود ایران هم باید از منطقه خارج شود و این مباحث برخاسته از صحبت های آقای یونسی بود.
در این بازی رسانه ای صحبت های یونسی تحلیل و بیان می شود و به مشوش کردن این فضا دامن می می زند و نکته مهم این است که در جریان های مختلف مساله باستان گرایی به به دشمنی با اسلام قد علم کرده است.
مساله ای که باید به آن توجه شود این است که باستان گرایی شمشیر دولبه است که از درون به دنبال دشمنی با اسلام است و از بیرون همت خود را به بر هم زدن ارتباط میان ایران و کشورهای اسلامی به کار گرفته است.
دقیقا همان کاری که رسانه های معاند مانند برنامه امید دانا در اجرای ان هستند که در آنجا اصل با اقتدار ایرانی است حالا هر کسی که می خواهد حاکم باشد، فرقی ندارد و در حقیقت ناسیونالیستی منفک از دین در حال ترویج است.
این جریان به دنبال تحریف نگاه انقلاب اسلامی و امت واحده اسلامی است و با نگاه باستانی به امپراطوری همه چیز را در حال از بین می برد و همان چیزی است که نتانیاهم ان را مستمسک قرار داده تا ایران هراسی را در جهان ترویج کند.
رسا - ممنون از وقتی که برای ما اختصاص دادید.