ولایت بر مبنای امامت و امارت
به گزارش خبرگزاری رسا، سومین جلسه از سلسله نشستهای «نظام فکری اندیشمندان انقلاب اسلامی» در قم برگزار شد. در این نشست، حجتالاسلام سیدصمصامالدین قوّامی به تشریح «نظریه مدیریتی امامین انقلاب» پرداخت. در ادامهی گزیدهای از سخنان ایشان در این نشست میآید:
مقصود از نظریهی مدیریّتی
مقصود ما از «نظریه» مجموعهای از مفاهیم نظامیافته است که یک واقعیت قطعی را بیان میکند. مفاهیم نظامنیافته و گسیخته، نظریه نیست. یعنی هر چه میگوئیم و هر کلمهای که به کار میبریم، باید مثل پازل در یک منظومه انسجام یابد تا یک نظریه حساب بشود. مثلاً هر یک از مفاهیم مدیریت، امامت، انقلاب و… جایگاه هر یک در این منظومه مشخص باشد و ارتباطشان با بقیهی اجزا هم مشخص باشد. مبنا و بناء هم مشخص باشد.
در مدیریت، نظریات متعدّدی مطرح است. مثلاً شهید مطهری مستند به آیات اول سوره نساء «نظریهی رشد» را به عنوان نظریهی مدیریت اسلامی مطرح کرده است. یعنی یک مدیر باید رشید باشد تا بتوانید بودجههای کلانی در اختیارش بگذارید، نیروهای انسانی فراوان و امکانات زیادی را در اختیارش بگذارید. اگر رشید نباشد، اموال شما را که قیام شماست، نابود میکند.
مدیرِ تراز از نظر قرآن
ابتدا نگاهی به ویژگیهای مدیر تراز از منظر قرآن کریم داشته باشیم؛ خداوند در آیه ۷۳ سوره مبارکه انبیا میفرماید: «و جَعَلنا مِنهُم أئِمَّةً یَهدونَ بِأمرِنا لَمّا صَبَروا و کانوا بِأیاتِنا یُوقِنونَ»؛ ما از میان مردم، گروهی را به عنوان ائمه، پیشتازان، پیشرانان و پیشگامان قرار دادیم که ویژگیهایی داشتند:
یک: «یَهدونَ بِأمرِنا»،، وظیفه اصلی یک مدیر، هدایت است؛ اما نه به سلیقهی خودش، بلکه «بأمرنا» یعنی به دستور ما، به قانون ما، نقشه ما.
دو: «لَمّا صَبَروا» یک امام باید اهل مقاومت و صبر باشد. با ناملایمات از میدان در نرود؛ مسائل او را حل نکنند، بلکه او مسائل را حل کند. صبر در اینجا به معنای «مقاومت» است؛ که آسیبها، اذیّتها و چالشها در راه مدیریت را بتواند پشت سر بگذارد.
سه: «و کانوا بآیاتِنا یُوقِنون»، به آیات ما هم یقین دارند که همهی قدرت از ماست؛ عزّت از ماست؛ مدیریت از ماست؛ ربوبیت از ماست؛ با این سه ویژگی است که کسی امامِ جامعهی اسلامی میشود. اگر این ویژگیها جمع بشود، مدیریت، مدیریتِ الهی میشود و از قدرت الهی بهرهمند میشود و به اهداف الهی هم میرسد.
تا همینجا وقتی مروری بر سیرهی رفتاری و شخصیتیِ دو امام انقلاب بکنیم، معلوم میشود که هر دو امام، واقعاً هر سه ویژگی را داشته و دارند. هادی بودند و جامعه را به قیام وا داشتند و از حضیض عقبماندگی رساندند به اوج عزت. هر دو جدّاً اهل صبر و مقاومت و استقامت بودند. تمام عمرشان صبر بوده، و هر دو حقیقتاً اهل یقین بودند. همیشه دست قدرت خدا را در این انقلاب میدیدند.
با بررسیها و تأمّلات به این نتیجه رسیدیم که هر دو امام انقلاب یک سبک و شیوهی مدیریتی دارند. البته حضرت آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی) این امتیاز را دارند که سیره و اندیشه و شخصیّت حضرت امام خمینی (قدّسسرّه) را هم نصبالعین دارند و از آن بهرهها بردهاند؛ اما حضرت امام (ره)، امام پیشین نداشتند. به همین دلیل است که امام حاضر، یک الگوی تمامعیار از مدیریّت اسلامی را به نمایش گذاشته است. پس همانطور که رهبر معظّم انقلاب در تحلیل سیرهی امامان (علیهمالسلام) فرمودند «یک امام دویستوپنجاه ساله» بوده است، اینجا هم میگوئیم یک امام هشتاد ساله است.
در تمثیل، جریان حرکت انقلاب اسلامی مثل یک قطار است که در دو خط همزمان دارد حرکت میکند؛ حضرت امام (ره) ریلگذاری کرد و رهبر معظّم انقلاب در همان ریل در حال حرکت بوده است و اینکه انقلاب اسلامی پس از ۴۲ سال و با وجود انواع مخالفتها و دشمنیها و مشکلات، همچنان در مسیر خود باقی مانده، به دلیل این فرایند است. اگر غیر از این بود، قطار انقلاب نمیتوانست به حرکت مستقیم خود ادامه دهد و آن آرمانها و ارزشها و اهداف را حفظ کند و به بیراهه میرفت و شکست میخورد.
ولایت بر مبنای امامت و امارت
عنوانی که برای نظریهی مدیریتی امامین انقلاب برگزیدهایم «نظریهی ولایت بر مبنای امامت و امارت» است. «ولایت» به معنای حکومت و حاکمیت است. یک ولیّ ولایت از جانب خداوند به او اعطا شده، جامعه را مدیریت میکند؛ و این ولایت، از طریق امامت و امارت است.
این ولایت از خدا شروع میشود، بعد رسول است سپس أئمهی هدی (علیهمالسلام) هستند؛ تا اینکه ولایت به ولیّفقیه میرسد. البته در عالَم ولایت شیطان هم هست که قرآن صریحاً به آن اشاره شده «هُوَ وَلِیُّهُم» شیطان، ولیّ بعضی از انسانها است. (نحل ،۶۳) همچنانکه ولایت طاغوت هست: «أولیاؤهُمُ الطّاغوت» (۲۵۷ بقره). اما ولایتِ فقیه، از ولایت الله سرچشمه میگیرد. این ولایت بر مبنای دو کلمهی طیبه در متن جامعه جریان مییابد: «امامت» و «امارت». هریک از این دو، یک شبکه هستند. هم در ده سالی که امام (ره) مدیریت کردند و هم در سی و دو سالی که رهبر معظّم انقلاب تا امروز مدیریت کردهاند، بر همین مبنا بوده است.
«امامت» و «امارت»، مثل تاروپودی هستند که «ولایت» آنها را انسجام میدهد. چرا که این هر دو، شئون ولایت هستند. همچنانکه امیرالمؤمنین علیهالسلام، مالکاشتر را که به مصر میفرستد، دو وظیفهی امامت و امارت را بر دوش ایشان میگذارد. این امر با دقّت در فرازهای عهد مالکاشتر قابل اثبات است. پس هر دو امامِ انقلاب، یک شبکهی امامت و یک شبکهی ولایت دارند.
شبکهی امامت: جمعه و جماعت و نمایندگی ها بر مبنای عدل و علم
خطبهی نمازجمعه، نمادِ حاکمیّت اسلام و منبر، رسانه و تریبون رسمیِ حکومت اسلامی است. پیامبراعظم (صلّیالله علیهوآله) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خود مستقیماً خطیبِ نمازجمعه بودند. حضرت امام خمینی (ره) امامت جمعه را به آیتالله طالقانی و آیتالله خامنهای واگذار کرد و رهبر معظّم انقلاب نیز علاوهبر دیگران، خودشان هم هنوز امام جمعه هستند. پس اولین مظهر امامت، در نمازجمعه است و در مرتبهی بعدی، جماعت و سپس نمایندگیهای ولیّفقیه است. اینها باید در یک شبکه باشند. یک شبکهی وسیع که در همهجا گسترده است. کمتر جایی در دنیا اینگونه شبکهسازی صورت گرفته است. این کیاست و فطانت است. چرا که انقلاب اسلامی از درون حوزهی علمیه جوشیده و برخاسته است و روحانیت باید در تاروپود این کشور حضور داشته باشد تا خطّ انقلاب حفظ شود. یک شبکهی نظاممند، هدفمند، روشمند و منسجم. «لِکُلِّ قَومٍ هادٍ» هر جا که یک جمعی هست، یک شمعی میخواهد تا نور ولایت در آنجا روشن بماند. بدون امام این ولایت جریان نخواهد یافت. مثل انگشتری خواهد بود که نگین نداشته باشد.
البته این شبکه «بر مبنای عدل و علم» گسترده میشود. این دو کلیدواژه بسیار پرمحتوا هستند.«علم» برای هدایت لازم است و «عدل» برای نفوذ در قلبها. این دو، مؤلفههای اساسی شکلدهندهی «رهبری» هستند که در همهی تاریخ و جهان، رهبرها با این دو مؤلفه جامعه را رهبری کرده اند.
دانشِ شبکهی امامت «فقه» است. به تعبیر دیگر علم فقه در واقع علم مدیریتِ امام جامعه است. چرا که فقه، دانش کاربستِ معارف اسلامی است. همانطور که یک طلبه نمیتواند –مثلاً- جراحی کند یا به تخصصهای دیگر ورود کند، یک غیرطلبه که در دانشِ امامت جامعه (علم فقه) تخصص کافی ندارد، ولو مدیر و مدبّر و عادل هم باشد، نمیتواند مسئولیت امامت را به دوش بکشد. بنابراین امامت، در واقع شعبهای از مدیریت اسلامی است که شرایطی ویژه دارد.
عدل هم بر سه پایه استوار است: عفت، شجاعت و حکمت؛ که شرح این سه در مباحث اخلاقی حکماء مطرح شده است. عفّت حدّوسطِ قوّهی شهویه، شجاعت حدّوسطِ قوّهی غضبیه و حکمت حدّوسطِ قوّهی عاقله است. جمع این سه، «عدالت» را محقّق میکند و هر یک از این سه در شبکهی امام ضروری هستند. مؤمن با مدیریّت نفسِ خویش، عقل را بر مملکت وجودش حاکم کرده و ملکهی عدالت را در وجودش محقّق میکند.
خدمت در این شبکه، از یکجهت انتصابی است و از جهت دیگر انتخابی. از طرفی شأنیت و حقّ امامت فقط از سوی ولیّ قابل اعطا میباشد؛ پس انتصابی است. اما از سوی دیگر تا مردم کسی را نپذیرند، او امکان هدایت مردم را پیدا نمیکند؛ پس انتخابی است. همچنانکه امیرالمؤمنین علیهالسلام بهدلیل انتخابنشدن از مردم، ۲۵ سال از هدایت جامعه برکنار بودند. چون این مردم هستند که امام را از خانه بیرون میآورند و طوع امامتِ او را میپذیرند.
البته اینکه گفته شد ائمهی جمعه و جماعت و نمایندگیها همگی در حیطهی مسئولیت خودشان امامِ جامعهاند، مسلّماً بهمعنای عصمت و خطاناپذیری آنها نیست. بله ممکن است معدود عنصرهای ناشایستی هم در میان آنها باشد، اما نکتهی مهم اینست که جریان غالبِ این شبکه سلامت دارد. نمونهی این را در شبکهی امامتِ امام هادی (علیهالسلام) هم داشتهایم؛ در حدی که حضرت دستور اعدام او را دادند! اما آیا وجود چنین عنصری به کلّیتِ شبکه آسیب زد؟ مسلماً خیر. لذا با حذف عناصر آلوده، این شبکه پیوسته ترمیم میشود. گاهی این شبکه آنقدر منسجم است که این عناصر آلوده نیاز به عزل هم ندارند، بلکه خود به خود حذف و منعزل میشوند. البته تا زمانیکه آن شخص در آن موقعیّت است، به دلیل جایگاه حقوقیاش باید تبعیّت شود، اما طبیعتاً امکان نقد او وجود دارد. همچنانکه مردم میتوانند به نهادها و مسئولان بالاتر اطلاع دهند و دیدگاه خود را منتقل کنند تا تصمیمگیری شود.
شبکهی امارت: کارگزاران لشکری و کشوری بر مبنای تخصّص و تعهّد
«شبکهی امارت» مسیر دوّمِ جریان ولایت است. این غیر از «عمارت» بهمعنای عمران و آبادانی است. امارت از «امیری» مشتقّ شده است. این همان شأنی است که در غدیر خم به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اعطا شد. لذا واژهی «امیرالمؤمنین». این شبکه، همان شبکهی فرماندهی و مدیریتِ اجرایی کشور است. لذا ولیّفقیه، هم رئیس ستاد کلّ نیروهای مسلّح را نصب میکند و هم رئیس قوهی قضائیه را نصب میکند و هماینکه رأی مردم به رئیس قوای مجریه و مقنّنه را تنفیذ مینماید. لذا هم کارگزار لشکری دارد و هم کارگزار کشوری. این کارگزاران بر اساس «تخصّص» و «تعهّد» تعیین میشوند. تحقّق شبکهی امارت در همهی ابعاد، منجر به تحقّق «دولت اسلامی» میشود که رهبر معظّم انقلاب فرمودند گام سوّم در تحقّق تمدّن نوین اسلامی است.
همانطور که شبکهی امامت نمیتواند خلأ پزشک و مهندس و مدیر را پر کند، این شبکهی امارت لاجرم بهواسطهی همآهنگی و اتصال با شبکهی امامت است که میتواند مدیریت کشور را شایستهی اسلامیت پیش ببرد.
نسبت میان دو شبکهی امامت و امارت
اما نسبت بین این دو شبکه چیست؟ این دو شبکه در ولایت به وحدت میرسند. همانطور که پیامبر اعظم (ص) دربارهی ثقلین (کتاب و سنت) فرمودند «لَن یَفتَرِقا حتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ» (ایندو از هم جدا نمیشوند تا بر آستانهی حوض کوثر به من بپیوندند و به وحدت برسند)، دو شبکهی امامت و امارت هم اگر یک وحدتبخش نداشته باشند، از هم فاصله میگیرند و حرکت تاریخیِ انقلاب اسلامی به مقصد نخواهد رسید. پس ولیّفقیه مَظهر وحدت و یکپارچگی و همسویی و همجهتی دو شبکه است. لذا اگر ولیّفقیه نباشد، این دو با هم درگیر میشوند؛ اما با حضور نظامبخشِ ولیّ، این دو شبکه مثل دو بال حرکت تاریخی انقلاب اسلامی را تضمین میکنند. البته شبکهی امامت، بهمثابه چشمِ ولیّ، ناظر بر سلامت شبکه امارت است. به همین دلیل است که در ارگانهای نظامی هم شرط ارتقا درجه، تأییدِ نمایندهی ولیّفقیه است.
کادرسازی؛ ضرورت دو شبکهی ولایت
یکی از لوازم ضروری برای جریان ولایت در دو شبکهی مذکور، «کادرسازی» است. حوزه و دانشگاه مراکز کادرسازی هستند. همچنانکه حوزهی علمیه، برای شبکهی امامت کادرسازی میکند، دانشگاه هم برای شبکهی امارت کادرسازی میکند. در حال حاضر رشتهی تحصیلات عالیهی «مدیریت اسلامی» در راستای همین کادرسازی شکل گرفته و توسط وزارت علوم تصویب شده است و انشاءالله در آیندهای نهچندان دور، دانشگاه مدیریت اسلامی هم تأسیس میشود تا این کادرسازی تقویت و تسریع گردد.