۲۳ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۲:۲۶
کد خبر: ۶۸۹۴۱۰
حجت الاسلام قائمی نیا مطرح کرد؛

مطالعات فرهنگی، زبان دنیای جدید

مطالعات فرهنگی، زبان دنیای جدید
حجت الاسلام قائمی نیا گفت: مشکل امروز جامعه ایرانی، را مشکل فرهنگی می‎دانم. معتقدم که حتی مسائل اقتصادی نیز ریشه در مسائل فرهنگی دارد

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، مقام معظم رهبری در بخشی از بیانات‎شان در نخستین دیدار با هیأت دولت سیزدهم (6 شهریور 1400) به مسأله فرهنگ پرداختند و فرمودند: «در مسأله فرهنگ و رسانه، به گمان بنده، ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد. ما مشکل داریم در ساختار فرهنگی کشور؛ و یک حرکت انقلابی لازم است. البته «حرکت انقلابی» یعنی خردمندانه و عاقلانه. معنای «انقلابی بودن» بی‌هوا حرکت کردن و بی‌حساب حرکت کردن نیست. [حرکت] انقلابی باید باشد، بنیانی باید حرکت بشود، در عین حال برخاسته از اندیشه و حکمت باشد. فرهنگ واقعاً زیربنا است؛ خیلی از این خطاهایی که ما در بخش‌های مختلف انجام می‌دهیم، ناشی از فرهنگ حاکم بر ذهن ما است. اگر ما اسراف داریم، اگر ما تقلید کورکورانه داریم، اگر ما سبک زندگی غلط داریم، اینها ناشی از مشکلات فرهنگی است؛ فرهنگ حاکم بر ذهن‌هاست که در عمل، این مشکلات را به‌وجود می‌آورد. زندگی‌های تقلیدی، زندگی‌های تجملاتی و اشرافی‌گری، غالباً منشأ و ریشه فرهنگی دارد. در واقع نرم‌افزار این حوادث، فرهنگ کشور و فرهنگ حاکم غلط و انحرافی است که بر بعضی ذهن‌ها مسلط است.»

البته این نخستین‎ بار نیست که رهبر معظم انقلاب بر اهمیت و ضرورت کار فرهنگی تأکید می‎کنند؛ مسأله فرهنگ عمومی و اعتلای صنایع فرهنگی کشور همواره یکی از دغدغه‌های اصلی رهبر معظم انقلاب بوده است و در بسیاری از سخنرانی‏ هایشان بر این امر مهم تصریح کرده‎اند. به‌دنبال طرح این دغدغه از سوی ایشان، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، محمدمهدی اسماعیلی، نیز از اهالی فکر، فرهنگ، هنر و رسانه درخواست کرد نظرات راهبردی و ایده‌های کاربردی خود را درخصوص وضعیت فرهنگی و ارتقاء آن ارائه کنند. از این رو، بر آن شدیم تا در گپ‎وگفتی با دکتر علیرضا قائمی‎نیا، دانشیار گروه معرفت‎شناسی پژوهشکده حکمت و دین‎پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به ضرورت بازسازی و راه‎های ارتقاء فرهنگ در جامعه ایرانی بپردازیم. وی در کنار تحصیلات حوزوی، فارغ‎التحصیل دکترای حکمت متعالیه و کلام از دانشگاه تربیت مدرس نیز هست و آثاری چون «درآمدی بر منشأ دین»، «تجربه دینی و گوهر دین» و «متن از نگاه متن (دور هرمنوتیکی)» را در کارنامه علمی خود دارد. او اکنون سردبیری مجله علمی- پژوهشی «ذهن» را نیز برعهده دارد. قائمی‎نیا معتقد است با ابزارهای قدیم نمی‌توان دنیای جدید را مدیریت کرد و زبان دنیای جدید «مطالعات فرهنگی» است که متأسفانه ما از آن غافل شده‎ایم. او در این راستا، اهالی دانشگاه و حتی حوزویان را مورد انتقاد قرار می‎دهد: «فرهنگ یک مسأله بزرگ دنیای امروز و مسأله‌ای بسیار پیچیده است. مطالعات فرهنگی از آنجا که خصلت بینارشته‌ای و کاربردی دارد تا حدی به حل این مسأله در جوانب مختلف کمک می‌کند. تا زمانی که در ایران این نوع مطالعات جایگاه خود را پیدا نکند، هر راه‏ حلی موقتی خواهد بود و تداوم نخواهد یافت... ما، خواه حوزویان و خواه دانشگاهیان، علوم‎انسانی و مطالعات فرهنگی را جدی نگرفتیم. در دنیای امروز مراکز اسلامی نمی‌توانند بدون تکیه بر مطالعات فرهنگی کاری انجام دهند. بارها به برخی از دوستان مسئول حوزوی این نکته را یادآوری کرده‌ام که «مطالعات فرهنگی» در کجای حوزه جای دارد؟! و چه زمانی باید جدی گرفته شود؟!»

مطالعات فرهنگی، زبان دنیای جدید


جناب دکتر قائمی ‏نیا، به اعتقاد شما، چقدر مسائل امروز جامعه ایران، ریشه فرهنگی دارد؟
اتفاقاً، من مشکل امروز جامعه ایرانی، را مشکل فرهنگی می‎دانم. معتقدم که حتی مسائل اقتصادی نیز ریشه در مسائل فرهنگی دارد؛ تحریم، یک طرف قضیه است و نمی‌توان اثرات آن را بر حوزه اقتصادی انکار کرد، ولی فرهنگ مصرف در جامعه ایرانی هم به تنهایی مشکلات بسیاری را در زمینه‎های اقتصادی ایجاد کرده است. کسانی که دنبال سودجویی هستند، براحتی از فرهنگ خرید سوءاستفاده می‏ کنند. در این فضا، همه چیز پیوسته در حال گران‏ تر شدن است و مردم نیز با وجود این گرانی ‏ها بواسطه «حاکمیت فرهنگ مصرف‏گرایی» از قضا بیشتر هم خرید می‏ کنند. بنابراین، بخش زیادی از مشکل عرصه اقتصادی ایران را مشکل فرهنگی می‎دانم. این سخن بدین معنا نیست که حل مسائل فرهنگی، مشکلات اقتصادی را حل خواهد کرد؛ ولی «مطالعات فرهنگی» در این خصوص بسیار راهگشا است.

چطور «مطالعات فرهنگی» می‎تواند ما را از چالش‎های اقتصادی گذر دهد؟

به‌عنوان مثال، برای رونق تولید، صرفاً نباید به احداث چند کارگاه و کارخانه بسنده کرد بلکه باید جامعه را به لحاظ فرهنگی به سمتی برد که هر کسی به سهم و بضاعت ‏اش دغدغه تولید پیدا کند و در نهایت جامعه به یک «جامعه تولیدی» بدل شود و روحیه تولید در فرهنگ ایرانی جای خود را باز کند. هر وزارتی متناسب با کار خود نیاز به مطالعات فرهنگی دارد. به‌عنوان مثال، وزارت کار و تعاون، مطالعات فرهنگی متناسب با خود را می‌خواهد. همچنین، وزارت ارشاد و غیره. این مطالعات کمک می‌کنند تا وزارت‌های مربوطه در تحقق اهداف و برنامه‌های خود واقعی‌تر عمل کنند.

از این رو، معتقدم، کار فرهنگی، بنیادی‎تر از اقتصاد است و اقتصاد را هم جهت خواهد داد. اگر مجریان جامعه ما بتوانند فرهنگ ناظر به اقتصاد را تغییر دهند، قطعاً وضعیت اقتصادی ما نیز تغییر خواهد کرد. ما صدها مشکل اقتصادی داریم اما 99 درصد آنها به مسائل فرهنگی برمی‎گردد و باید این مسائل حل شود و به تعبیری روحیه اقتصادی و فرهنگ اقتصادی جامعه تغییر کند.

مادامی که فرهنگ و مطالعات فرهنگی جدی گرفته نشود، جامعه ایرانی هیچگاه نخواهد توانست به وضعیت متعادل برسد. جامعه ما از یک طرف با جامعه مدرن مشکل دارد و از طرف دیگر، براحتی در حال تسلیم شدن در برابر مؤلفه‎های جامعه مدرن است؛ و به عبارتی، خود به سمت مدرن شدن در حال حرکت است. این سردرگمی و بلاتکلیفی‎ها نشان می ‏دهد که ما «مطالعات فرهنگی» نداریم.

مطالعات فرهنگی، زبان دنیای جدید

منظور شما از «مطالعات فرهنگی» چیست و چه حوزه دانشی را در بر می گیرد؟

گاهی «مطالعات فرهنگی» به معنای وسیع کلمه به کار می ‏رود و گاه به معنای خاص. مطالعات فرهنگی، به معنای خاص در واقع، رشته‎ای دانشگاهی است و در سایر رشته‎ها همچون جامعه‎شناسی، انسان‎شناسی، ارتباطات و... نیز واحدهایی در زمینه مطالعات فرهنگی گذرانده می‎شود. اما مطالعات فرهنگی به معنای عام کلمه، به هر نوع دانشی اطلاق می‎شود که به نحوی از فرهنگ بحث می‎کند؛ برای مثال، جامعه‎شناسی فرهنگ، روانشناسی فرهنگ، انسان‎شناسی و... همه اینها در این ذیل می‎گنجد.
منظور من از مطالعات فرهنگی
 cultural studies، طبیعتاً گسترده ‏ترین معنای آن است البته مطالعات فرهنگی به معنای خاص بواسطه ارتباطی که با جامعه و تغییر و تحول آن دارد، از اهمیت بسیاری برخوردار است.«مطالعات فرهنگی» یکی از شاخه‎های علوم‏ انسانی و علوم ‏اجتماعی است.

چرا شما برای حل مسائل و چالش‎های امروز ما، بر دیگر رشته ‏های علوم‎اجتماعی چون جامعه‎شناسی، انسان‎شناسی، ارتباطات و... تأکیدی ندارید و بهترین راه‎حل برای بازسازی فضای فرهنگی کشور را استفاده از «منطق حاکم بر مطالعات فرهنگی» می دانید؟
 مطالعات فرهنگی در معنای خاص کلمه، مهم‌ترین دستاورد علوم انسانی در غرب است و شاید بتوان آن را انقلابی در علوم انسانی تلقی کرد. واقعیت این است که سایر زمینه ‏های علوم‎انسانی و اجتماعی، چندان به تغییر جامعه و تحلیل عینی‎تر از وضعیت جامعه کمکی نمی‏ کنند. اما «مطالعات فرهنگی» بستری را فراهم می‏ کند تا فرهنگ قدری عینی‎تر و ملموس ‏تر مطالعه شود و در همان متنی که هست، بررسی شود.

البته از ذکر این نکته نباید گذشت که مطالعات فرهنگی در ابتدا بواسطه رویکردها و اهداف استعماری شکل گرفت؛ کشورهای غربی همچون انگلیس با طرح این قضیه (مطالعات فرهنگی) همواره در پی این بودند که چگونه می‎توان جوامع کشورهای جهان سوم را از نظر فرهنگی تغییر داد! اما در ادامه این دغدغه به یک شاخه علمی بدل شد بدین صورت که خیلی از کشورها هم برای «تحلیل و تغییر فرهنگ خود» و هم برای «بررسی فرهنگ کشورهای دیگر» از منطق حاکم بر مطالعات فرهنگی استفاده می‎کنند.

امروزه، رسانه های جمعی، اینترنت و فضای مجازی ارتباط مستقیمی با فرهنگ جامعه دارند و به راحتی فرهنگ جوامع را تغییر می‎دهند. در این فضا، مطالعات فرهنگی، به رکن مهم بررسی جامعه بدل می‎شود و تمام اندیشمندانی که می‎خواهند جامعه امروزی و مدرن را بررسی کنند، همه از دریچه مطالعات فرهنگی نگاه می‏ کنند. لذا، استفاده از مطالعات فرهنگی، برای بررسی جامعه، تعامل با آن یا حتی تحول جامعه اجتناب‏ ناپذیر است، اما متأسفانه در ایران، مطالعات فرهنگی، جایگاه اصلی خود را در هیچ زمینه‏ ا ی پیدا نکرده است.

برای مثال فرض کنید می‏ خواهید فرهنگ مصرف را در مردم بررسی کنید، یکی از بحث‎های مفصلی که در مطالعات فرهنگی صورت گرفته، مصرف‏گرایی جدید است؛ اینکه چه عواملی بر میزان آن تأثیر دارد و... طبیعی است که بدون مطالعات فرهنگی ناظر به جامعه ایرانی، نمی‌توانیم در زمینه مصرف‏گرایی در جامعه ایرانی به تصمیم دقیقی برسیم؛ به تعبیری هر زمینه‏ ای که ما در جامعه با آن مواجه هستیم، نیاز به مطالعات فرهنگی متناسب با خود دارد. بنابراین، جدی گرفته شدن مطالعات فرهنگی در جامعه ایرانی یک ضرورت است.

مطالعات فرهنگی، زبان دنیای جدید

همیشه این دغدغه وجود داشته است که علوم‏ انسانی ما، متناسب با نیازهای جامعه ایرانی نیست، به همین دلیل از «بومی شدن» و «اسلامی شدن» علوم ‏انسانی سخن گفته می‌شود. اما چرا شما «مطالعات فرهنگی» را که «مهم‌ترین دستاورد علوم‎انسانی در غرب» می‎‎خوانید؛ آن را برای پاسخگویی به نیازها و حل چالش‌های امروز جامعه ایرانی مناسب می‏‎بینید؟

همانطور که اشاره کردید، متأسفانه، علوم‎انسانی جدید، نتوانسته در ایران مشکلی را حل کند؛ چون کسانی که این علوم را دنبال می‏ کنند، بیشتر ترجمه می‏ کنند و مترجم هستند. نمی‏ دانند که باید در متن این علوم زندگی کرد. البته من به علوم‌انسانی رایج در بخش‏ های زیادی نقد دارم و گرایش ‏های مارکسیستی و نئومارکسیستی در مطالعات فرهنگی را هم قبول ندارم، ولی ما چاره ‏ای جز این منطق نداریم؛ این منطق حیات جامعه جدید است. در دنیای مدرن هر جامعه‎ای که تحقق پیدا می‏ کند، بالاخره به نحوی از قواعد حاکم بر مطالعات فرهنگی کمک می‏ گیرد، لذا چاره‏ ای جز این نداریم. با نگاه انتقادی به این علوم، می‌توانیم از آنها بهره بگیریم.

فکر می‎کنید «دانشگاهیان» و «حوزویان» ما چقدر بر اهمیت مطالعات فرهنگی در دنیای امروز واقف هستند و از قواعد و منطق حاکم بر این دانش بهره می‎گیرند؟

 ما، خواه حوزویان و خواه دانشگاهیان، علوم‎انسانی و مطالعات فرهنگی را جدی نگرفتیم. از یک طرف، برخی از حوزویان به نوعی به علوم‎انسانی وقعی و ارجی نمی‌نهند؛ غافل از اینکه که غرب با تکیه بر ماهیت پراگماتیستی این علوم، جامعه خود را مدیریت کرده و پیش می‎برد. الان در حوزه‌های علمیه مرکزی متناسب با مطالعات فرهنگی وجود ندارد. در دنیای امروز مراکز اسلامی نمی‌توانند بدون تکیه بر مطالعات فرهنگی کاری انجام دهند. بارها به برخی از دوستان مسئول حوزوی این نکته را یادآوری کرده‌ام که «مطالعات فرهنگی» در کجای حوزه جای دارد و چه زمانی باید جدی گرفته شود. با ابزارهای قدیم دنیای جدید را نمی‌شود مدیریت کرد. امروز «تبلیغ» که یکی از وظایف حوزه‌ها است باید بر اساس مطالعات فرهنگی پیش رود. علوم حوزوی هم باید در این راستا سیر کنند. خود فقه از این نوع مطالعات بی‌نیاز نیست. اخلاق و معارف هم همینطور.

از طرف دیگر، برخی از دانشگاهیان هم در پرداخت به علوم‎انسانی تنها به سطح تئوریک و ترجمه بسنده کرده‎اند و نمی‎توانند از تئوری‎های این حوزه در حل مسائل اجتماعی بهره ببرند. آنها نتوانسته‌اند رسالت این علوم را بخوبی تبیین کنند.

استفاده از علوم‎انسانی به معنای کنار گذاشتن اسلام نیست. اسلام در دنیای مدرن نیاز به مطالعات فرهنگی دارد. بدون مطالعات فرهنگی نمی‎توان، جامعه اسلامی «عقل محور» و «عدالت محور» تأسیس کرد. جوامع گسترده امروز، با جوامع 1000 سال پیش تفاوت دارند؛ در جوامع گذشته رسانه و فضای مجازی و تبلیغات وجود نداشت. جامعه جدید مؤلفه هایی دارد که این مؤلفه‎ها اجتناب‏ ناپذیر است و باید از مطالعات فرهنگی برای فهم و درک و مدیریت آنها استفاده کرد.

بنابراین، اگر می‎خواهیم در جامعه امر به معروف و نهی از منکر باشد، ربا نباشد، حجاب نهادینه شود، فضای مجازی وجهی اخلاقی و عقلانی پیدا کند، مسائل مربوط به ترافیک، جوانان، سبک زندگی‎های جدید و... حل شود، نیازمند بهره‎ گرفتن از منطق مطالعات فرهنگی هستیم. دنیای امروز دنیای «کالا شدن فرهنگ» است. کالایی شدن فرهنگ از ویژگی‌های دوران مدرن است. کالاهای خاصی حامل فرهنگ غرب هستند. این کالاها در همه صحنه‎ های اجتماعی و ارتباطی حضور دارند. مواجهه با این کالاها هم مطالعات فرهنگی عمیق را می‌طلبد.

«علوم‎انسانی اسلامی» که حدود دو دهه است در جامعه ما طرح و بحث شده است چقدر در پیشبرد اهدافش موفق بوده و توانسته است برای مسائل روز جامعه ما افق‎ گشا باشد؟

متأسفانه در جریان «علوم ‏انسانی اسلامی» که البته من خود به آن اعتقاد دارم، جایگاه «انسانی» اغلب نادیده انگاشته می‎شود. از این رو، باید در بحث از علوم‎انسانی اسلامی به مقوله «علوم ‎انسانی» در کنار «علوم‎اسلامی» هم توجه شود. آنچه که دوستان ما تحت عنوان «علوم انسانی اسلامی» مطرح می‎کنند، یکسری گزاره‏ های کلی ایده‎آلیستی است که به درد دنیا و آخرت نمی‎خورد، با این گزاره‎ ها، نه می‌توان جامعه ساخت و نه می‎توان با آنها به جامعه و فرهنگ جهت داد. از این رو، بر این باورم که علوم‎انسانی باید جایگاه اصلی خود را پیدا کند و فرهنگ جامعه را مدیریت کند. مکتوباتی هم که در خصوص فرهنگ اسلامی نوشته می‌شود غالباً از سنخ مطالعات فرهنگی به معنای دقیق کلمه نیست. و وقتی این آثار را می‌خوانیم گویا به جای مطالعات فرهنگی با کتاب‌های عقاید یا معارف در زبانی دیگر رو به رو هستیم. باب فرهنگ به معنایی که امروزه در مطالعات فرهنگی با آن رو به رو هستیم همچنان بسته مانده و این قبیل آثار نمی‌توانند راهی  به باز کردن آن پیش بکشند.

مطالعات فرهنگی، زبان دنیای جدید

نهادهای فرهنگی سیاستگذار همچون «شورای عالی انقلاب فرهنگی»، «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» یا «مجلس»، چقدر از پشتوانه مطالعات فرهنگی برای راهبردها و سیاستگذاری‎هایشان بهره می‎گیرند؟

شورای عالی انقلاب فرهنگی که تصمیم‎گیری در خصوص دانشگاه‎ها و مراجع عالی را در دستور کار خود دارد، پشتوانه مطالعات فرهنگی عمیق دارد، امروزه در کشورهای مهم جهان چنین قضایایی را بر مطالعات فرهنگی مبتنی می‌کنند. ما نیازمند آن هستیم که مراکز مطالعات فرهنگی به شکلی استراتژیک در جامعه ایجاد شود تا بتوانیم ویژگی‎های جامعه ایرانی را تحلیل کنیم.

برای مثال، همان‌طور که پیش‎تر عنوان شد، مشکل اصلی در مقوله حجاب، به فقدان تحلیل‎های مطالعات فرهنگی در جامعه ایرانی برمی‎گردد. واقعیت این است که با امر و نهی ساده نمی‌توان حجاب را در یک جامعه نهادینه کرد. منطق جامعه مدرن، مطالعات فرهنگی است.

یا اینکه برای صیانت فضای مجازی، قطعاً با فیلترینگ ساده نمی‌توان تبعات منفی فضای مجازی را مدیریت کرد چراکه اساساً فیلترینگ یک طرح موقت در دنیای امروز است. همه اندیشمندان راستین، در خصوص جامعه ایرانی و سطح استفاده از فضای مجازی نگرانی دارند. واقعیت این است که با یکسری طرح‏ ها و برنامه‏ ریزی‏ های ساده نمی‌توان جامعه را تغییر داد. ما نیازمند مطالعات فرهنگی عمیق هستیم. جامعه‏ شناسان، روانشناسان، انسان ‏شناسان آنانی که دست ‏اندرکار طرح‌های فرهنگی هستند باید باهم گفت‏ وگو کرده و تحلیل کنند. برای مثال بگویند برای رسیدن به یک «جامعه مجازی سالم» چه باید کرد؟ متناسب با جامعه ایرانی باید چه راه کارهای فرهنگی‏ ای را دنبال کرد؟ بی‌تردید، مجلس هم در تصمیمات و قانونگذاری به مطالعات فرهنگی گسترده نیاز دارد. چرا بسیاری از قانو‌ن‎ها جامه‏ عمل به خود نمی‌پوشند؟ زیرا براساس مطالعات فرهنگی متناسب طرح نشده‌اند.

مسأله ترافیک، نحوه استفاده از خودرو و... نیز از دیگر مقولاتی است که حل مسائل آن نیازمند مطالعات فرهنگی است. متأسفانه در جامعه ما، مرکزی که متصدی مطالعات فرهنگی باشد، وجود ندارد، مطالعات فرهنگی شعار نیست. مراکزی هم که وجود دارند عمق و دقت چندانی در این زمینه ندارند یا میدان عمل آنها بسیار محدود است. مخصوصاً آنها که دغدغه‏ های دینی دارند، باید بدانند که بر اساس این منطق جدید باید به جلو رفت. زبان دنیای جدید، مطالعات فرهنگی است.

«فرهنگ» یک مسأله بزرگ دنیای امروز و مسأله‌ای بسیار پیچیده است. مطالعات فرهنگی از آنجا که خصلت بینارشته‌ای و کاربردی دارند تا حدی به حل این مسأله در جوانب مختلف کمک می‌کند. تا زمانی که در ایران این نوع مطالعات جایگاه خود را پیدا نکند، هر راه ‏حلی موقتی خواهد بود و تداوم نخواهد یافت.



مطالعات فرهنگی، زبان دنیای جدید

نيم نگاه:

مشکل امروز جامعه ایرانی را مشکل فرهنگی می‎دانم. معتقدم که حتی مسائل اقتصادی نیز ریشه در مسائل فرهنگی دارد. اگر مجریان جامعه ما بتوانند فرهنگ ناظر به اقتصاد را تغییر دهند، قطعاً وضعیت اقتصادی ما نیز تغییر خواهد کرد.

«مطالعات فرهنگی» مهم‌ترین دستاورد علوم ‏انسانی در غرب است و شاید بتوان آن را انقلابی در علو‎م‏ انسانی تلقی کرد. سایر زمینه‏ های علوم ‏انسانی و اجتماعی، چندان به تغییر جامعه و تحلیل عینی‎تر از وضعیت جامعه کمکی نمی‏ کنند اما مطالعات فرهنگی بستری را فراهم می‏ کند تا فرهنگ قدری عینی‎تر و ملموس ‏تر مطالعه شود.

ما، خواه حوزویان و خواه دانشگاهیان، علوم‎انسانی و مطالعات فرهنگی را جدی نگرفتیم. در حوزه‌های علمیه مرکزی متناسب با مطالعات فرهنگی وجود ندارد. در دنیای امروز مراکز اسلامی نمی‌توانند بدون تکیه بر مطالعات فرهنگی کاری انجام دهند. با ابزارهای قدیم، دنیای جدید را نمی‌شود مدیریت کرد. امروز «تبلیغ» که یکی از وظایف حوزه‌ها است باید بر اساس مطالعات فرهنگی پیش رود. علوم حوزوی هم باید در این راستا سیر کنند. خود فقه از این نوع مطالعات بی‌نیاز نیست. اخلاق و معارف هم همینطور.

اسلام در دنیای مدرن، نیاز به «مطالعات فرهنگی» دارد. بدون مطالعات فرهنگی نمی‎توان، جامعه اسلامی «عقل محور» و «عدالت محور» تأسیس کرد. اگر می‎خواهیم در جامعه، امر به معروف و نهی از منکر باشد، ربا نباشد، حجاب نهادینه شود، فضای مجازی وجهی اخلاقی و عقلانی پیدا کند، مسائل مربوط به ترافیک، جوانان،سبک زندگی‎ های جدید و... حل شود، نیازمند بهره‎گرفتن از منطق مطالعات فرهنگی هستیم.

متأسفانه در جریان علوم‏ انسانی اسلامی که البته من خود به آن اعتقاد دارم، جایگاه «انسانی» اغلب نادیده انگاشته می‎شود. آنچه که دوستان ما تحت عنوان «علوم انسانی اسلامی» مطرح می‎کنند، یکسری گزاره‏ های کلی ایده‎آلیستی است که به درد دنیا و آخرت نمی‎خورد، با این گزاره‎ها نه می‌توان جامعه ساخت و نه می‎توان با آنها به جامعه و فرهنگ جهت داد. مکتوباتی هم که در خصوص فرهنگ اسلامی نوشته می‌شود غالباً از سنخ مطالعات فرهنگی به معنای دقیق کلمه نیست. و وقتی این آثار را می‌خوانیم گویا به جای مطالعات فرهنگی با کتاب‌های عقاید یا معارف در زبانی دیگر روبه‌رو هستیم. باب فرهنگ به معنایی که امروزه در مطالعات فرهنگی با آن روبه‌رو هستیم همچنان بسته مانده و این قبیل آثار نمی‌توانند راهی به باز کردن آن پیش بکشند.

 زبان دنیای جدید، مطالعات فرهنگی است اما متأسفانه در جامعه ما، مرکزی که متصدی مطالعات فرهنگی باشد، وجود ندارد، مراکزی هم که وجود دارند عمق و دقت چندانی در این زمینه ندارند یا میدان عمل آنها بسیار محدود است. تا زمانی که در ایران این نوع مطالعات جایگاه خود را پیدا نکند، هر راه‏ حلی موقتی خواهد بود و تداوم نخواهد یافت.

ارسال نظرات