قبله کدام عالم؟
اولین خروجی آن هیاهوی پلتفرمی و هجوم همزمان سه کارگردان به ناصرالدین شاه در شبکه نمایش خانگی، سریال «قبله عالم» بود که شروع ناامیدکنندهای داشت و چنگی به دل نزد و به هیچ وجه انتظارات را برآورده نکرد.
به گزارش خبرگزاری رسا، درحالی که مخاطبان به خاطر فضای کمدی سریال و حضور چهرههای محبوب و سرشناس و کارنامه حامد محمدی، منتظر کار جذاب، مفرح و سرگرم کنندهای بودند اما آنچه در دو قسمت و حتی سه قسمت ابتدایی دیدند، فاصله تقریبا بعیدی از توقعات آنها داشت. این سرخوردگی، ضمن اینکه نشانه نشتی سوژهها و موضوعات سریالسازی در شبکه نمایش خانگی است که در بازار داغ چشم و هم چشمی و دست یافتن به رکوردهای صوری در پلتفرم ها، در دام موضوعات تکراری میافتد و کیفیت آثار، قربانی شتاب تولید و رسیدن زودتر از رقبای ناصری به پخش میشود، ممکن است پیشاپیش درباره آثار مشابه آتی هم ذهنیت منفی در مخاطبان به جا بگذارد.
در نبود کنترل و نظارت درست و دقیق در شبکه نمایش خانگی و ارشاد مبنی بر موازی کاری سوژهای و موضوعی، باید هم شاهد چنین خنجها و زخمهای کاری بر دل تاریخ باشیم. قبله عالم تا اینجا -البته برای بررسی و قضاوت بهتر باید منتظر قسمتهای بعدی باشیم- دستاورد تازهای نداشته و از ظرفیت عظیم ادبی و سینمایی دوره قجری بهره نبرده است. دوره قاجار، برای بهره برداری ادبی و سینمایی، دوره فریبنده و گول زنک و سهل و ممتنعی است و اگر نویسندهها و کارگردانها نتوانند استفاده درستی از آن فضا کنند، آن موقعیت بالقوه درخشان دراماتیک، ضد خودش عمل میکند. می خواستیم قسمتهای بیشتری از قبله عالم بگذرد و بعد به آن بپردازیم اما کیفیت همین دو قسمت و تغییر ناگهانی فضای سریال در قسمت سوم و چند حاشیه در همین شروع کار، باعث شد در این مقطع، سراغ این اثر برویم تا ببینیم ماجرا چیست و قبله عالم با خودش چند چند است.
بازیگوشیهای بیهوده
اگر با فیلمنامه و جذابیت و نمک بیشتر و حتی به اندازه و به قدر کفایتی روبهرو بودیم، شاید نیاز به بازیگوشیها و بزکهای بیهوده هم نبود. مثل بستهبندی سریال که در قالب یک کتاب مصور و توضیحاتی که در یک فضای گرافیکی به مخاطب عرضه میشود. اگر قصه، پرمایه و جذاب بود، آنوقت همین ریزه کاریهای حالا غیرضروری (اطلاعات ضروری درباره شخصیتها میتوانست در قالب خود قصه و شخصیتپردازی به مخاطب منتقل شود نه با کپشن و نوشته) بانمک و بامزه به نظر میرسید و تلاش برای پیوند ادبیات و سینما جدی گرفته میشد اما حالا حتی انتخاب یک کتاب معروف برای نامگذاری قسمتها (شاهزاده و گدا، غرور و تعصب و بر باد رفته) بیشتر یک وصله ناجور است و کمکی به داستان نمیکند. روایت محمدرضا علیمردانی اگرچه حال و هوایی تاریخی و ملوکانه دارد اما دستمایه متنی و شوخیهایش برای ارتباط برقرار کردن با مخاطب و پیشبرد قصه، کم است و چندان به یاری اثر نمیآید و اصلا به پای کیفیت حضور و صدای او در شب های مافیا و دیرین دیرین نمیرسد.
در نبود قصه و موقعیتهای جذاب و کارآمد، حتی طراحی لباس و صحنه باشکوه سریال هم دردی دوا نمیکند و باعث میشود با یک چشمنوازی تاریخی بیکاربرد و بیاثر طرف باشیم. این همه نقش و رنگ و زیبایی، حالا صرفا در حد جلوهگری و جنبههای سیاحتی و گردشگری و میراثی همان لوکیشنهای اصلی، مثل خانه طباطباییها در کاشان است و نه بیشتر. درصورتی که شخصیتپردازی و قصه و موقعیتهای بهتر، این زیبایی بصری را موجه میکرد. بلاتشبیه آن همه فضاهای باستانی و چشم نواز «بازی تاج و تخت» بدون آن همه قصه پردازی و شخصیت پردازیهای درخشان، چه سود و لطفی میداشت؟ یا چرا راه دور برویم، آیا قوت همین «افسانه سلطان و شبان» خودمان که در کاشان و مثل بخشی از «قبله عالم» در باغ فین فیلمبرداری شد، صرفا حضور بیبو و خاصیت در لوکیشن تاریخی بود یا شخصیت پردازی و ماجراهای مختلف و مهیج، بر راز و رمز آن مکان پرقدمت هم افزود؟
باز در کمبود نمک لازم و ناکارآمدی قصه و موقعیتها، نویسنده و کارگردان برای جذب مخاطب به لطایف الحیل دیگری متوسل میشود. مقادیری شوخی و اشارات اروتیک و جنسی تا بلکه تماشاگر «هوس» دنبال کردن اثر به سرش بزند اما دقیقا به دلیل سستی داستان و شخصیت پردازی کم قوام، همین مزاحهای جنسی ولو اندک (شاید به خاطر ملاحظات و ممیزی)، بیشتر توی ذوق میزند و اثر را رسوا میکند. سردمدار شوخیهای کلامی و فیزیکی و ایما و اشاره ای، ظل الدوله با بازی هادی کاظمی است. کاظمی پیشتر در همین فضای کمدی و تاریخی، نقش درخشان باباشاه در «قهوه تلخ» را بازی کرده بود اما حضورش در «قبله عالم» با وجود تلاشهایی که کرده، به پای آن نقش ماندگار نمیرسد.
بازیگوشیهای بیهوده
اگر با فیلمنامه و جذابیت و نمک بیشتر و حتی به اندازه و به قدر کفایتی روبهرو بودیم، شاید نیاز به بازیگوشیها و بزکهای بیهوده هم نبود. مثل بستهبندی سریال که در قالب یک کتاب مصور و توضیحاتی که در یک فضای گرافیکی به مخاطب عرضه میشود. اگر قصه، پرمایه و جذاب بود، آنوقت همین ریزه کاریهای حالا غیرضروری (اطلاعات ضروری درباره شخصیتها میتوانست در قالب خود قصه و شخصیتپردازی به مخاطب منتقل شود نه با کپشن و نوشته) بانمک و بامزه به نظر میرسید و تلاش برای پیوند ادبیات و سینما جدی گرفته میشد اما حالا حتی انتخاب یک کتاب معروف برای نامگذاری قسمتها (شاهزاده و گدا، غرور و تعصب و بر باد رفته) بیشتر یک وصله ناجور است و کمکی به داستان نمیکند. روایت محمدرضا علیمردانی اگرچه حال و هوایی تاریخی و ملوکانه دارد اما دستمایه متنی و شوخیهایش برای ارتباط برقرار کردن با مخاطب و پیشبرد قصه، کم است و چندان به یاری اثر نمیآید و اصلا به پای کیفیت حضور و صدای او در شب های مافیا و دیرین دیرین نمیرسد.
در نبود قصه و موقعیتهای جذاب و کارآمد، حتی طراحی لباس و صحنه باشکوه سریال هم دردی دوا نمیکند و باعث میشود با یک چشمنوازی تاریخی بیکاربرد و بیاثر طرف باشیم. این همه نقش و رنگ و زیبایی، حالا صرفا در حد جلوهگری و جنبههای سیاحتی و گردشگری و میراثی همان لوکیشنهای اصلی، مثل خانه طباطباییها در کاشان است و نه بیشتر. درصورتی که شخصیتپردازی و قصه و موقعیتهای بهتر، این زیبایی بصری را موجه میکرد. بلاتشبیه آن همه فضاهای باستانی و چشم نواز «بازی تاج و تخت» بدون آن همه قصه پردازی و شخصیت پردازیهای درخشان، چه سود و لطفی میداشت؟ یا چرا راه دور برویم، آیا قوت همین «افسانه سلطان و شبان» خودمان که در کاشان و مثل بخشی از «قبله عالم» در باغ فین فیلمبرداری شد، صرفا حضور بیبو و خاصیت در لوکیشن تاریخی بود یا شخصیت پردازی و ماجراهای مختلف و مهیج، بر راز و رمز آن مکان پرقدمت هم افزود؟
باز در کمبود نمک لازم و ناکارآمدی قصه و موقعیتها، نویسنده و کارگردان برای جذب مخاطب به لطایف الحیل دیگری متوسل میشود. مقادیری شوخی و اشارات اروتیک و جنسی تا بلکه تماشاگر «هوس» دنبال کردن اثر به سرش بزند اما دقیقا به دلیل سستی داستان و شخصیت پردازی کم قوام، همین مزاحهای جنسی ولو اندک (شاید به خاطر ملاحظات و ممیزی)، بیشتر توی ذوق میزند و اثر را رسوا میکند. سردمدار شوخیهای کلامی و فیزیکی و ایما و اشاره ای، ظل الدوله با بازی هادی کاظمی است. کاظمی پیشتر در همین فضای کمدی و تاریخی، نقش درخشان باباشاه در «قهوه تلخ» را بازی کرده بود اما حضورش در «قبله عالم» با وجود تلاشهایی که کرده، به پای آن نقش ماندگار نمیرسد.
چای قندپهلو یا قهوه تلخ؟
حالا که صحبت از قهوه تلخ شد، بد نیست به تغییر فضا و چرخش ناگهانی قصه قبله عالم در قسمت سوم اشاره کنیم که تا حد زیادی یادآور سریال محبوب اما ناتمام مهران مدیری در شبکه نمایش خانگی شد. البته این شباهت صرفا در جابجایی شخصیتها در تاریخ برجسته است و تا حدی هم حضور هادی کاظمی (بازیگر مشترک هر دو سریال) آن را کمی شدیدتر میکند. اما همان جابجایی و حضور در زمان و مکان اشتباه و غیر از دوره خود شخص، به قدری پررنگ است که مخاطب را یاد قهوه تلخ و انبوه دیگری از قصههای مشابه بیندازد. این فرمول ، روش جذابی برای جذب تماشاگر است و عموما کارهایی که این فضا را برای روایت انتخاب میکنند، مورد اقبال مخاطبان قرار میگیرند.
برای همین، قسمت سوم «قبله عالم» با بهره گیری از همین ترفند قهوه تلخی و فرمول جهانی و امتحان پس داده، تا حدودی توانست رضایت تماشاگران را فراهم کند و نسبت به دو قسمت ضعیف ابتدایی، جذاب باشد و برای لحظاتی خنده بر لب مخاطبان بنشاند. باوجود اینکه این فضا هم دستاورد تازهای برای مخاطب ندارد، اما همان عنصر جابجایی و حضور در زمان و مکان اشتباه در تاریخ و رفت و آمد شخصیتهای گذشته به زمان حال و بالعکس، میتواند موقعیتهای بانمک و جذابی خلق کند و قبله عالم را از سرنگونی کامل نجات دهد.
نارضایتی ملت از پادشاه
رضایت ۷۵ درصدی کاربران فیلیمو از قبله عالم در مقایسه با رضایتهای نود و چند درصدی مخاطبان از برخی دیگر از سریالها و برنامههای همین پلتفرم مثل «زخم کاری» و «شبهای مافیا»، دست کمی از نارضایتی ندارد و نشان میدهد اوضاع اینقدر در جذب ملت و مشتری خراب است که حتی بازوهای رسانهای و تبلیغاتی پلتفرم هم نتوانستند کار را رفع و رجوع کنند و هر روز خبر از رکوردزنی تازهای در میزان تماشا و رضایتمندی حداکثری بدهند. اگر نگاهی به نظرات کاربران در فیلیمو داشته باشید، بیش از نظرات مثبت و اندکی امیدوارکننده، با دیدگاههای منتقدانه و منفی مواجه میشوید. برخی نظرات مخالف ملت درباره یکی از سه قبله عالم شبکه نمایش خانگی (آن دو تای دیگر در راهند) برای ثبت در تاریخ از این قرار است: افتضاح بود/ این مثل قهوه تلخ داره میشه، فیلم از اونها ایده گرفته/ مسخرست/ واقعا نفهمیدم چی شد، اصلا داستان پرید/ بیخود و بیمحتوا، حیف پول/ ارزش دیدن نداره/ خیلی الکی بود/ حیف این همه بازیگر که توی این فیلم اومدند/ تا الان که سریال خوبی نبود و...
نظرات خوب هم البته درباره سریال هست: داره بهتر میشه/ دوسش دارم جالبه/ باحاله و...
ایستاده در دروازه تاریخ
مهمترین حاشیه قسمت سوم قبله عالم، لحظهای بود که بلافاصله تماشاگران را به یاد سکانس و نمای معروفی از فیلم سینمایی ایستاده در غبار انداخت؛ صحنهای که افشین (سام درخشانی)، سرایدار کاخ دکتر تاجبخش، در محاصره ارواح تاریخی گرفتار شده و این دیالوگ را میگوید: «دکتر پا شو بیا! اگه اینا روح نیستن، پس چی ان حاجی؟!» و بعد گوشی تلفنش را جلوی تصاویر دوربینهای مداربسته میگیرد.
این صحنه تا حد زیادی شبیه لحظهای است که حاج احمد متوسلیان (هادی حجازیفر) در ایستاده در غبار، زیر حملات دشمن، شاسی بیسیم را فشار میدهد تا صدای رگبار گلوله و شلیک آرپیجی و فریاد تکبیر را به آنسوی خط برسان؛ یکی از مهمترین قابها و شمایلهای سینمای جنگ و تاریخ سینمای ایران. برخی مخاطبان، این صحنه در قبله عالم را توهین به شخصیت حاج احمد و تمسخر فیلم ایستاده در غبار و آن فضا میدانند، درحالیکه به نظر با یک شوخی بامزه طرف هستیم و اتفاقا این ارجاع بانمک به یک نما و فیلم جدی، نشان از اهمیت و بزرگی و تاثیرگذاری آن دارد.
نام فیلم خوب محمدحسین مهدویان در حالی به خاطر این شوخی، در فضای مجازی و رسانهای مطرح شد که اخیرا سکانس حضور سیدجواد هاشمی در استخر و در سریال زخم کاری با بازتابها و واکنشهای جدی و حتی بامزه کاربران و مخاطبان همراه بود. در مقام مقایسه، شوخی حامد محمدی در قبله عالم با ایستاده در غبار، اصلا به چشم نیامد و آنقدر سر و صدا ایجاد نکرد.
پس این سریال را چه کسی ساخته؟
بهروز افخمی، سالها پیش فیلم اکشنی با حضور جمشید هاشم پور به نام «عقرب» ساخت، اما مثل اینکه کیفیت کار قابل قبول نبود و ظاهرا دوست نداشت اسمش به عنوان کارگردان فیلم در تیتراژ بیاید. نتیجه منجر به تصمیم عجیبی شد و در شناسنامه فیلم جلوی اسم کارگردان نوشتند: «کار گروهی!» حالا شده حکایت سریال قبله عالم، چرا که حامد محمدی، نویسنده و کارگردان این سریال، یادداشتی اعتراضی درباره اصلاحات زیاد اثرش نوشته و تلویحا گفته که من این سریال را نساختم. بخش پایانی یادداشت محمدی از این قرار است: «شما که غریبه نیستید، اصلاحیه قسمتهای پخش شده و پخش نشده به استناد برگههای ممهور و مستند (قابل ارائه به مردم عزیز ایران در هر کجای جهان) آنقدر زیاد است که متاسفانه آنچه از این سریال در رسانه محترم فیلیمو پخش شده و پخش نشده اثر ساخته شده توسط من و تیم همراه و درجه یک سازنده این اثر نیست و برای احترام به مخاطبان، چنانچه بعدتر این سریال به خانههای شما بیاید، بدون تیتراژ ابتدایی و انتهایی پخش خواهد شد.»
به جز لطمهای که ممکن است برخی ممیزیها
و ملاحظات به کار زده باشد، نباید از بار مسوولیت شانه خالی کرد و همه چیز، از جمله ضعف و جذاب نبودن قصه و شخصیتها را به گردن اصلاحات انداخت. ضمن اینکه از اشاره نویسنده و کارگردان اینطور برمی آید که لحظات بودار سریال، بیش از آن چیزی است که در این سه قسمت به سمع و نظر مخاطبان رسیده بود!
شوخیهای برخی کاربران زیر پست این یادداشت در صفحه سینمادیلی هم جالب است، به ویژه این دو تا: «منم جای تو بودم گردن نمیگرفتم» و «من ساخت سریالو به عهده میگیرم!»
بدون اجازه از نویسنده «پریدخت»
یکی از نظرات زیر همان پست یادداشت حامد محمدی در صفحه سینمادیلی را حامد عسکری، شاعر و نویسنده شناخته شده نوشته است: «دو قسمت اولش هم که پر بود از دیالوگهای کتاب من (پریدخت) بدون یک زنگ و اجازه و هماهنگی». این را البته قبل از اینکه خود عسکری بنویسد، برخی مخاطبان دریافته و به آن اشاره کرده بودند، به ویژه آنها که خواننده کتاب پرطرفدار «پریدخت» بودند. این عده در دو قسمت اول قبله عالم با دیالوگهایی رو به رو شدند که نعل به نعل آن را در کتاب حامد عسکری که قصه اش فضا و نثری قاجاری دارد، خوانده بودند. این کپی برداری که بدون اجازه و اطلاع عسکری صورت گرفت، با واکنش و استوری او در فضای مجازی همراه شد. حامد محمدی بعد از این واکنش با حامد عسکری تماس میگیرد و میگوید این دیالوگها را در یک کانال تلگرامی دیدم و استفاده کردم! با این وصف و بدون رعایت حق مولف، خودتان نتیجه فیلمنامهای را که از کانال تلگرامی برای پیشبرد قصه استفاده میکند، در این قسمتهای به نمایش درآمده قبله عالم دیده اید دیگر.
برخی از کپیهای دیالوگی قبله عالم از پریدخت اینها هستند: جمیله بندانداز امروز تا دست به صورتمون زد گفت تب داری/ دل، خمره سیرترشی نیست که هفت سال بندش کنی تا به عمل آید، دل همچون پیازداغ است، ششدانگ حواس میخواهد، رو برگردانی جزغاله شده است/ سرمان انگاری بازار مسگران شده و دلمان رختشورخانه قنات پامنار و...
علی رستگار - سینما / روزنامه جام جم
ارسال نظرات