عوامل آسیب پذیر در فرزندخواندگی
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو- فاطمه امی؛ کودکان در مراکز نگهداری بهزیستی در کنار دوستان خود زندگی میکنند و به آن جا وابسته شده اند. آنها روحشان هم خبر ندارد بچههای دیگری خارج از آن محیط هستند که با پدر و مادری زندگی میکنند. برای همین روز جدایی و عادت به آغوش مهربان، اما جدید پدرخوانده و مادرخوانده برایشان سخت است و وقتی پیوند محبت و اعتماد در دل کودک ایجاد شد؛ از یاد بردن آن مشکل است. کودکی که به فرزندخواندگی گرفته میشود تمام امیدش به حمایت سرپرستان یا همان مادر و پدر جدیدش است. اما گاهی همه چیز خوب پیش نمیرود و بیماری، طلاق، عدم مسئولیت پذیری یا مشکلات دیگر، سعی در از بین بردن این پیوند دارد. حالا بعد از فسخ سرپرستی، کودک دوباره باید به بهزیستی برگردد.
ناپایداری روابط سرپرست و فرزندخوانده
اگر نظر آدمهای اطرافتان را راجع به فرزندخواندگی بپرسید؛ هر پاسخ نشان دهندهی فرهنگ نانوشتهی جامعهی ما نسبت به این مسئله است. گرچه همه قبول دارند که کودکان بی سرپرست نیازمند حمایت ویژه هستند، اما همه آغوشی آماده برای این کودکان ندارند.
خانوادههایی که سرپرستی این کودکان را برعهده میگیرند راهی طولانی را طی کرده اند؛ چون قرار است مسئولیت بزرگی را برعهده بگیرند. مسئولیتی که قانون هم به آن تاکید کرده است. تعهدات و مسئولیتهای مالی و غیر مالی در قانون حمایت از اطفال بی سرپرست و بد سرپرست برای پدرخوانده و مادرخوانده در نظر گرفته شده است؛ به طور مثال رابطهی فرزندخوانده از لحاظ تربیت، نفقه و نگهداری و همچنین احترام به والدین مانند روابط والد - فرزندی است. اما مشکل از جایی شروع میشود که رابطهی فرزندخوانده با سرپرستش از تمام لحاظ مانند والدین و فرزند حقیقی نیست؛ مثل صراحت قانون در ارث نبردن فرزندخوانده و گاهی حتی به راحتی و بدون دلیل موجهی میتوان از سرپرستی چشم پوشی کرد که نتیجه اش بازگشت کودک به بهزیستی است.
تعهداتی که در قانون برای سرپرست در نظر گرفته شده است میخواهد رابطهی بین سرپرست و فرزندخوانده را محکمتر کند. در واقع قانون و جامعه باید مطمئن باشند که خانوادهی فرزندپذیر در وهلهی اول چقدر خواهان فرزندخوانده هستند و بعد اینکه آیا میتوانند رفاه او را تامین کنند؟ بنابراین بخش عمدهی تعهدات، به تعهدات مالی سرپرست بر میگردد که قبل از سرپرستی انجام میشود. راجع به تعهداتی که سرپرستان نسبت به فرزندخوانده دارند گفت و گویی با یکی از قضات دادسرا سرپرستی تهران داشتیم که مسئولیت بررسی و صدور حکم سرپرستی را بر عهده دارد و از نزدیک با متقاضیان سرپرستی در ارتباط است. قاضی دربارهی تعهدات سرپرستان میگوید: «از لحاظ مالی سرپرست متعهد به تملیک بخشی از اموال یا حقوق میشود. این مسئله طبق ماده ۱۴ قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست آمده است و تشخیص میزان و نوع آن را برعهده دادسرا گذاشته است؛ به نحوی که در صورت مصلحت کودک بدون اجرای این ماده قانونی نیز میتوان حکم سرپرستی را صادر کرد.»
قانون در این نوع تعهدات انعطاف پذیری بسیاری از خود نشان داده و حتی گفته است که اگر تشخیص دادسرا این بود که تعهد مالی گرفته نشود، میتوان برای پرداخت آن در آینده از سرپرست تعهد کتبی گرفت و حتی بدون گرفتن تعهد نیز صدور حکم سرپرستی ممکن است. وجود این نوع تعهد مالی پشتوانهای برای کودک است و چنین تعهداتی برای رعایت حقوق و مصلحت کودک ضروری است؛ بنابراین نباید به راحتی از آن چشم پوشی کرد یا به شرط پرداخت در آینده بسنده کرد؛ آن هم در شرایطی که پس از صدور حکم، پدرخوانده و مادر خوانده رسما سرپرست کودک هستند و ادارهی اموال کودک، هرچند با نظارت داسرا، تحت اختیار آن هاست.
اما در کنار تعهدات مالی باید به دنبال تعهدات اخلاقی و غیر مالی که بر روی روحیات و آیندهی کودک تاثیر مهمی دارد هم باشیم. قاضی در این مورد میگوید: «از لحاظ اخلاقی طبق ماده ۱۷ قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بد سرپرست، تکالیف سرپرست نسبت به کودک یا نوجوان از لحاظ تربیت، نگهداری، نفقه و احترام به رسمیت شناخته شده و مانند تکالیف والدین و فرزندان است.»
بنابراین قانون از لحاظ اخلاقی، رابطهی سرپرست و فرزندخوانده را مانند فرزند طبیعی دانسته است و شاید این قسمت از قانون تنها بخشی باشد که تا این اندازه خانوادهی فرزندپذیر را مانند خانوادههای طبیعی دیگر دانسته است. امری که در کشورهای اروپایی که قوانین اسلامی در آن اجرا نمیشود نیز دیده میشود. معمولا در این کشورها با صدور حکم سرپرستی رابطهی کودک با خانوادهی حقیقی خود کاملا منقطع میشود و تمام حقوق به خانوادهی فرزندپذیر منتقل میشود.
ضمانت اجرای تعهدات چیست؟
صرف وجود تعهدات در قانون راهگشا نخواهد بود، زیرا هنوز ممکن است راههایی برای شانه خالی کردن از تعهدات و ظلم به کودک وجود داشته باشد. برخی از خانوادهها فرایند طولانی برای رسیدن به کودک خود و حکم سرپرستی طی میکنند که بخش عمدهی آن در بهزیستی برای تشخیص صلاحیت و مشاورههای مورد نیاز، سپری میشود، اما خانوادهای که تا کنون فرزندی نداشته است یا در شرایطی که خانوادههای زوجین حامی فرزندخواندگی نیستند، نمیدانند پس از ورود کودک به زندگی شان با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم خواهند کرد. گاهی فشار و نگاه جامعه خانوادههای فرزندپذیر را خسته میکند؛ بنابراین باید ضمانت اجراهایی برای تعهدات وجود داشته باشد تا عوامل درونی یا خارجی نتواند حقوق کودک را ضایع کند. قاضی دادسرا سرپرستی در این باره میگوید: «ضمانت اجرای مالی سرپرست این است که متعهد قبل از صدور رای باید مواردی که دادسرا تشخیص داده برای تعهد یا تملیک اموال را انجام دهد. اما برای بعد از سرپرستی ضمانت اجرایی که وجود دارد مربوط به فوت سرپرستان است و از آنجایی که فرزندخوانده ارث نمیبرد، تعهدات کتبی سرپرست در این زمان اجرا میشود. اما اگر سرپرستی فسخ شود بالتبع آن تعهدات مالی سرپرست نیز فسخ میشود.»
بزرگترین تفاوت فرزندخواندگی با فرزند طبیعی در این مسئله مشخص میشود. خانوادهی طبیعی طبق قانون و غریزه هیچ گاه حق رها کردن کودک را ندارد و نمیتوان با مراجعه به بهزیستی یا نهادی دیگر بگوید که از این به بعد کودکش را نمیخواهد. رها شدن کودکان بی سرپرست نیز معمولا پنهانی و به دلیل شرایط سخت زندگی است و از روی بی مهری به کودک نیست. این ماجرا راجع به سرپرستان کمی تفاوت دارد، سرپرست هرزمان که بخواهد میتواند فرزندخوانده را به بهزیستی بر گرداند و درخواست فسخ حکم سرپرستی را بدهد، امری که دلایل آن توسط کارشناسان مربوطه بررسی میشود، اما خانوادهی فرزندپذیر مجبور به نگهداری از کودک نیستند.
بازگشت دوباره به بهزیستی با فسخ سرپرستی
راجع به سختیها و مشکلات پیش روی خانوادههای فرزندپذیر بسیار گفته شده است و نباید انتظار داشت زندگی خانوادهای که کودکی را به فرزندخواندگی گرفته از لحظهی ورود کودک تماما سرشار از خوشی و محبت شود. کودکان بی سرپرست به دلیل آسیبها و رها شدگی که در زندگی قبلی خود و قبل از فرزندخواندگی تجربه کرده اند؛ نیاز به حمایت بیشتری دارند به همین دلیل زمان و حوصلهی بسیاری از خانوادهی متقاضی میطلبد تا کودک به خانوادهی جدید خود عادت کند و دلبسته شود. زیرا او تا قبل از آن عادت به آرامش در آغوش یک نفر نداشته است و اعتماد به آغوش جدید برایش کم کم حاصل میشود. با این وجود گاهی مشکلات ادامه پیدا میکند و در دوران نوجوانی که همه افراد در تب و تاب خلقیات دوران رشد و بلوغ هستند، بروز پیدا میکند و ممکن است خانواده ها، ناسازگاری این نوجوانان را ناشی از اشکالات خانوادهی حقیقی کودک و اصطلاحا ژن او بدانند این درحالی است که محیط رشد انسان بیشترین تاثیر را در شکل گیری شخصیت و خلقیات افراد دارد و نمیتوان اشکال را از این کودکان دانست.
با این وجود به گفتهی قاضی دادسرا سرپرستی، تعداد فسخ سرپرستی زیاد است. قاضی میگوید: «آمار دقیقی از تعداد احکام سرپرستی که فسخ میشوند، نیست، اما دلایل فسخ سرپرستی متعدد است. یکی از دلایل مهم آن عدم توانایی سرپرستان در خصوص نگهداری و مراقبت از کودک است یا بیمار بودن کودک چه از لحاظ جسمی و روحی که معمولا در این موارد سرپرستی در همان ماههای اولیه فسخ میشود یا در مورد نوزادان، پس از اینکه رشد کرد و بیماری در کودک ظاهر شد، سرپرستان اقدام به فسخ سرپرستی مینمایند.»
زمانی که خانوادهای تصمیم به بارداری و داشتن فرزندی میگیرند، میدانند که شب بیداریهایی را تحمل خواهند کرد و بیماری برای هر کودکی ممکن است به وجود بیاید. خانوادهی فرزندپذیر نیز باید خود را آمادهی مواجهه با تمام مشکلات بکند و تحمل این مشکلات به تجربهی مادری و پدری میارزد. البته کودکانی که پس از بررسی پزشکی مشخص شود که دارای بیماری هستند به فرزندخواندگی داده نمیشوند مگر اینکه خانوادهای متقاضی به سرپرستی گرفتن این کودکان باشد که البته کم نیستند خانوادههایی که با وجود علم به بیماری این کودکان سرپرستی و درمان آنها را بر عهده میگیرند.
اما گاهی خانوادهای که تا آن روز عادت به حضور فرزند نداشته است، در اثر عدم آمادگی زوجین، مشکلاتی بین زن و شوهر به وجود میآید و ممکن است این مشکلات طلاق و جدایی را به همراه داشته باشد؛ در این موارد نیز یکی از سرپرستان میتواند از کودک نگهداری کند و یا درخواست فسخ سرپرستی را بدهد و وقتی که حکم سرپرستی فسخ میشود کودک دوباره از خانه و خانوادهای که به آن خو گرفته جدا میشود و به بهزیستی بر میگردد تا خانوادهای دیگر سرپرستی او را بر عهده بگیرند و این مسئله آسیب و رها شدگی دوبارهای برای کودک است.
قاضی در ادامه به علتهای دیگر فسخ سرپرستی میپردازد: «یکی دیگر از موارد فسخ نیز در سنین نوجوانی فرزندخوانده است به این دلیل که در این سنین نوجوان سازگاری کمتری با سرپرستان خود دارد و به همین دلیل آنها اقدام به فسخ میکنند. به طور کلی بدون دلیل موجه نیز سرپرستان میتوانند تقاضای فسخ سرپرستی کنند؛ زیرا نمیتوان خانواده را مجبور به نگهداری از کودک کرد. اما در مواردی هم سازمان بهزیستی تقاضای فسخ سرپرستی را میکند، با توجه به اینکه بهزیستی وظیفه دارد بر نحوهی سرپرستی نظارت داشته باشد و در صورتی که زندگی کودک با سرپرستان به مصلحت کودک نباشد یا منجر به آسیب جسمی یا روحی شود، سرپرستی فسخ میشود.»
همانطور که اشاره شد، بهزیستی وظیفهی نظارت بر نحوهی سرپرستی را بر عهده دارد، اما این نظارت در عمل به مدت شش ماه که حکم سرپرستی موقت است، انجام میشود و به باقی روزها و سالهای زندگی کودک در این خانواده، نظارت چندانی نمیشود. این درحالی است که نظارت باید به دستور دادستان و توسط بهزیستی تا ۱۸ سالگی کودک در آن خانواده ادامه پیدا کند و پروندهی سرپرستی در دادسرا تا آن زمان مفتوح باشد و گزارشهای نظارت طی فواصل معین درون پرونده قرار گیرد، امری که در حال حاضر انجام نمیشود. اگر خطر جسمی یا روحی کودک را تهدید کند. کودک نمیتواند به تنهایی این مسئله را به گوش بقیه برساند، خصوصا کودکی که پیش از آن با سختیهای دیگری همراه بوده و ممکن است خطر آسیب را عادی تلقی کند بنابراین از این لحاظ نظارت بهزیستی الزامی است.
راه حلی که برخی از کشورها نیز برای جلوگیری از فسخ بی دلیل سرپرستی در نظر گرفته اند این است که تعهدات مالی سرپرستان در صورت تقصیر، کوتاهی و درخواست فسخ حکم سرپرستی بلا اثر نشود و به کودک منتقل شود. در این صورت خانواده محتاطتر به سوی تصمیم گیری خواهد رفت. در حال حاضر خانوادهی متقاضی، پس از فسخ سرپرستی هیچ ضرری را متوجه خود نمیداند و حتی میتواند دوباره جهت فرزندپذیری اقدام کند درحالی که کودک بی سرپرست با بازگشت به بهزیستی و رها شدن مجددش با آسیبهای روحی بسیاری مواجه خواهد شد. از طرفی اگر بررسیها و آموزشهای پیش از فرزندپذیری به شیوهی بهتر و موثری اتفاق بیفتد، خانوادهی متقاضی، با این کودکان همانند فرزند طبیعی خود رفتار خواهد کرد. البته نهاد سرپرستی قوانین مخصوص به خود را دارد، اما بحث مهمتر در این مورد، اجرای صحیح آن قوانین است. طی قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بد سرپرست وظایف نهادهای مربوطه جهت بهبود روند فرزندخواندگی و اقدامات به مصلحت کودک مشخص شده، اما در مرحلهی اجرا جای نهاد ناظر خالی است.