تفکری که باید برود و دیگر برنگردد
آنچه که باید برود و دیگر برنگردد نه مردی با ریش های اتو کشیده است، چون ممکن است مردی با محاسن خاکستری برود و دیگری با عبای شکلاتی وارد عرصه مدیریت کشور بشود.
حتی ممکن است چندی بگذرد و حافظه بلندمدت ملت چنان ضعیف شود و این جماعت هزار رنگ با لشکری از سلبریتی ها و اینفلوئنسرهای حقیقی و مجازی شخصی را با نشانه های جدید و جذاب روکنند.
مردی با اندام ورزشی و موهای جوگندمی و یا بانوی تحت حمایت فمینیسم داخلی پا به عرصه مدیریت بگذارد و از کوچکترین نقاط ضعف ملت استفاده کرده و مردم را در تقابل و دوراهی دیپلماسی و میدان قرار دهند که آری چه نشسته اید که اگر فلانی بیاید و ما نیاییم و مدیریت اجرایی را در دست نگیریم نه چرخی می ماند که بچرخد و نه عزتی برای پاسپورت ها باقی می ماند چون فقط ماییم که زبان دنیا را می دانیم.
آن چیزی که الهی برود و دیگر هیچ وقت برای ایران برنگردد نه شخص و هویت خاص بلکه تفکر لیبرال و تکنوکرات وطنی می باشد که همه چیز را خلاصه در وابستگی میداند و اگر به جلسات خصوصی شان راه پیدا کنید خواهید دید که به اندازه تهیه آش بزباش هم برای دانشجویان ایرانی ارزش قائل نیستند.
این تفکر که از مدتها پیش گریبان مملکت ایران را گرفته است و بیش از ۱۰۰ سال گرفتارمان کرده و سبب بسیاری از سرخوردگی ها و عقب افتادگی ها شده است در زمان قاجار و دوره ناصری میرزا تقی خان امیرکبیر را شهید کاشان کرد و بعدها با امثال مشاطه غرب سیدحسن تقیزاده بزک کردن غرب را بر خود فرض گرفته است تا جایی که می گفتند از نوک پا تا فرق سر باید غربی بشود.
کسانی که تکنسین های داخلی را در حد یک مونتاژ کار معمولی قبول دارند و به این موضوع افتخار میکنند باید هم فرسنگ ها دور از تولید داخلی و نانوتکنولوژی و انرژی هسته ای باشند.
تفکری که سیمان درون راکتور هستهای می ریزد شاید ادامه همان تفکر وابسته ای است که در دوره پهلوی اجازه اورهال هواپیما راهم به متخصصین داخلی نمیداد.
باور کنید فرقی نمی کند عمامه داشته باشیم یا کت و شلوار، در فیضیه و دارالشفاء درس خوانده باشیم یا شریف و آکسفورد.
آنچه که مهم است تفکر وابستگی است که الهی برود و دیگر برنگردد.
سید قوام الدین صفوی / مرداد 1401