«دولت سرّی» خاطرات جمعی از اسرای اردوگاه موصل ۲
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، در ۸ سال جنگ تحمیلی، بعثیها اسرای بیپناه را در نهایت خشونت مورد ضربوشتم قرار میدادند. همهچیز در آن اردوگاهها ممنوع بود از جمله جمع شدن، نماز خواندن، روزه گرفتن، دعا خواندن. به بهانههای مختلف اسرا را کتک میزدند و آنها را در محیطی بسته و کثیف نگه میداشتند. آنان برای حفظ جانشان به فرماندهانشان که برای دشمن ناشناخته بودند، پناه میبردند. این مساله باعث میشد به یکدیگر نزدیکتر شوند و چارهای بیندیشند. سازمانهای غیررسمی مختلف جان گرفت و روزبهروز بر انسجام آنها افزوده شد. آنها دور از چشم و گوش سربازان گرد هم میآمدند، تصمیم میگرفتند و قانون وضع میکردند. در ظاهر، به خواستههای سربازان بعثی عمل میکردند، اما در پنهان به نیازها و تمایلات خودشان جامه عمل میپوشاندند.
آزادهها مرغان مهاجری بودند که سالیانی را دور از وطن در چنگال دژخیمان بعثی گذراندند. آنان وارثان شهیدان و سفیران عشق و راستی در پهنه نبردی نابرابر بودند. مظلومیت آنها در همه لحظههای غمآلود دشت بیپناهی به چشم میخورد. گرگصفتان بعثی با تمام غضبی که از رزمندگان چالاک جبهههای حق علیه باطل داشتند، بر سر اسرای بیپناه میکوبیدند. بلایی نبود که سر این مظلومان تاریخ درنیاورند؛ مگر اینکه اندیشه و فکر پَستشان راه به جایی نبرده باشد. در مقابل اندیشههای شیطانی دشمن بعثی، فرزندان این آب و خاک سختترین شکنجهها را تحمل و در مقابل مقاصد شوم دشمنان ایستادگی میکردند. آنها لحظهای از یاد خدا غافل نشدند.
«دولت سری» نوشته غلامحسین باغانی روایت شجاعت و پاکبازی رزمندگانی است که طی نبردی نابرابر به اسارت دشمن بعثی درآمدند.
دولت سری استمرار همان صبر و تحملی است که لحظهای آنان را از کوشش باز نمیداشت. انسجامشان حتی در اسارتگاهها دشمن را میترساند. اسرا به گناه نمیاندیشیدند و هیچگاه آلوده نشدند. در مقابل دسیسههای دشمن سر تعظیم فرود نیاوردند و حاضر نشدند تلاش شهدا و رزمندگان را بهآسانی به امیال نفسانی بفروشند. هر چه دشمن میکوشید، نمیتوانست نقشههای استعماری آمریکا و اسرائیل را عملی و اعتقادات و ایمان قوی آنان را متزلزل کند.
دعاهای شان جامع و از اعماق روح انسانی آنان سرچشمه میگرفت و تکتک مردم ایران را در نظر داشتند. اسرا پرپر شدن همرزمانشان را در جبهه به چشم دیده بودند. دنیا را بیارزش میدانستند و همیشه دل در گرو عشق به معبود داشتند و به عبارتی آنها معلمان و هدایتگران این جامعهاند. به همین بهانه با غلامحسین باغانی، نویسنده کتاب «دولت سری» گفتگو کردیم.
برشی از کتاب
* جناب باغانی! چگونه به سوژه کتاب رسیدید؟
راستش را بخواهید سوژه اصلی کتاب از دل یک دیدار گروهی و اتفاقی با اسرا به ذهنم خطور کرد. بخوبی خاطرم است یک غروب پاییز به یک موسسه فرهنگی رفته بودم تا درباره نگارش کتابی درباره زندگی شهید عربپور با دوستان موسسه مذاکره کنم که در نهایت هم نتیجه جلسه مثبت و برای طرفین خوشایند بود، اما نکته جالب اینجاست که همان روزی که به این موسسه فرهنگی رفته بودم، جمعی از اسرای «دولت سری» در سالن موسسه دور یکدیگر جمع شده بودند و درباره ماجرای نوشتن کتابی درباره اسرای «دولت سری» مشورت میکردند که شنیدن صحبتهای پرشور و هیجان این اسرا خیلی برایم جذاب بود و هر طور که شده بود خود را وارد بحث این اسرای عزیر کردم و در نهایت به واسطه موفقیت کتاب «شهید عربپور» قرار بر این شد که کتاب «دولت سری» را با کمک این اسرای عزیز به نگارش نهایی دربیاورم.
* اما قبول دارید نگارش کتابهای تاریخی با زندگینامهها متفاوت است؟
بله، دقیقا همینطور است و بنده هم با علم به این قضیه مسؤولیت نگارش این کتاب را برعهده گرفتم و شروع به نگارش آن کردم، از سویی دیگر بنده در کارنامه کاریام نگارش رمانها و کتابهای تاریخی به چشم میخورد که این موضوع بدون شک در نگارش «دولت سری» به کمکم آمد.
* البته این کتاب جدا از بعد تاریخی، از بعد خاطرهنگاری هم برخوردار است، تا چه اندازه سعی کردید بین این 2 مقوله ارتباط خوبی در نگارش کتاب برقرار کنید؟
بنده معتقدم در کتابهای تاریخی که نویسنده برای تکمیل کتابش مجبور به انجام مصاحبههای مختلف است، ناخودآگاه پیوند عمیقی میان این ۲ مقوله به وجود میآید و البته هنر نویسنده آنجاست که همه این موارد را همچون یک پازل تکمیل کند و هیچ قطعهای از پازل بیرون نماند که من هم تمام تلاش خود را کردم که در این راستا موفق باشم و قضاوت نهایی در این باره را باید به مخاطبان کتاب سپرد.
* آیا شما برای نگارش این کتاب موفق شدید با همه اسرای «دولت سری» مصاحبه بگیرید؟
تمام تلاشم را کردم که با همه اسرای «دولت سری» درباره وقایع دوران اسارتشان به گفتگو بنشینم و مصاحبه بگیرم. در مجموع مصاحبهها با اسرای «دولت سری» حدود 800 صفحه مصاحبه شد که پس از پالایش و بازنویسی نهایی این مصاحبهها به یک متنی رسیدم که آن متن را در اختیار اسرا قرار دادم تا اگر نکاتی به ذهنشان میرسد، اضافه شود و در نهایت به یک متن جامع و جذاب برای مخاطبان رسیدم که امیدوارم مورد توجه قرار گیرد.
* جناب باغانی! درباره اسرای «دولت سری» توضیح میدهید که در چه عملیاتی به اسارت درآمدند؟
اسرای «دولت سری» همگی در عملیات خیبر به اسارت دشمن بعثی درآمدند. اگر بخواهیم درباره نحوه اسارت این عزیزان بگویم باید به این متن از کتاب اشاره کنم که صورت کامل نحوه به اسارت درآمدن اسرا و همچنین چرایی نامیدن «دولت سری» به این اسرا را به صورت شفاف تشریح کرده است. در این بخش از کتاب اینچنین آمده است: «خیبر یک عملیاتی بود که ما از مرز و بهوسیله هور گذشتیم و وقتی شبانه نیروها از قایقها آن طرف مرز پیاده شدند به همه آنها گفتند دیگر راه برگشتی وجود ندارد و تا رسیدن نیروهای کمکی و تجهیزات، باید اینجا مقاومت کنند و بزرگراههایی که به ناصریه و فرات میرسد را مسدود کنند تا دشمن زمینگیر شود.
پلی به نام القرنه نزدیکیهای بصره وجود داشته و، چون این نیروها شبانه و بموقع نتوانستند به آن پل برسند و صبح، قبل از رسیدن نیروهای کمکی، عراقیها تحرکات آنها را شناسایی میکنند و همه آنها را به اسارت درمیآورند. اکثر این نیروها، چون سپاهی بودند به اردوگاه موصل 2 منتقل میشوند. سر در این اردوگاه جمله «پاسداران خمینی» را حک کرده بودند و معمولا نیروهای اسیر پاسدار را به آنجا میبردند. آن اسرا تصمیم میگیرند به نحوی رفتار کنند تا دشمن از اسرار و برنامههای آنها باخبر نشود. به همین دلیل در آنجا یک «دولت سری» تشکیل میدهند و به صورت تخصصی نیرو پرورش میدادند و عدهای در آن دولت مسؤول و نیروهای پزشکی، بعضی آموزشوپرورش، برخی اطلاعاتی، هلالاحمر، نهضت سوادآموزی و همه به کاری مشغول بودند.