مهندسی معکوس برای شکستن قبح دروغ در یک جامعه
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از گروه زندگی- نوجوان بودیم و پرشورتر از همیشه. چند روزی از مهر نگذشته بود که دختری به کلاسمان آمد و شد همکلاسی مان. از قضا هم شد بغل دستی من و ته کلاس پشت یک نیمکت نشستیم. اسمش «رویا» بود و چقدر که اسمش به حرفهایش میآمد. از مادرش که فرهنگی بود و پدر پولدارش که خرج مادربزرگ پیرش را میداد کلی برایمان حرف میزد. از اینکه شاگرد اول مدرسهشان در شهری دیگر بوده و حالا برای مریضی مادربزرگش به تهران آمدهاند. از جوایزی که برنده شده. از اینکه پسرعمهاش میآید دنبالش تا در مسیر خانه شان که دور بود، رویا خانم تنها نباشد و کلی داستان دیگر.
«رویا»یی که دروغ میگفت از راست راستتر
ولی کمی که بیشتر با «رویا» معاشرت کردم، متوجه شدم همه این حرفها رویاهایش هست. پدرش معتادشده و ورشکسته، مادرش طلاق گرفته و برای همین رفته بودند شهرستان وحالا مادرش میخواهد زندگی جدیدی را شروع کند و داماد تازه، دختر نوجوان را قبول نمیکند. او آمده با مادربزرگ ثروتمندش زندگی کند و اصلا پسرعمهای نداشته که بخواهد از کار و زندگی اش بزند و هر روز بیاید و «رویا»ی ما را با خود به خانه مادربزرگش برساند.
«رویا»، دروغ میگفت از راست راستتر. لعنتی، هر چه نداشت، حافظه برتری بود برای خودش! آنقدر دروغ گفته بود که خودش هم باورش شده بود و حتی کم حافظه هم نبود! ما که نوجوانهای صاف و سادهای بودیم و در خانه جز راستی و درستی چیزی ندیده بودیم و حتی دلیل برای دروغ گفتن نداشتیم، حرف هایش را تا مدت ها باور میکردیم.
وقتی بالاخره یکی یکی دروغ هایش برایمان رو شده، تازه با روی دیگر دروغ -حتی اگر شبیه یک سیستم دفاعی برای دختری بی پناه بوده باشد- آشنا شدیم، چند وقتی حال و حوصله خودمان را هم نداشتیم تا کم کم به حالت عادی برگشتیم و فهمیدیم ورود به جامعه و از محیط ایزوله و پر از صداقت خانواده خارج شدن خود یکی از نشانه ها رشد و بزرگ شدن است.
متوجه شدیم ورود به جامعه که اینقدر ذوقش را داشتیم همیشه گل و بلبل نیست و ما ناگزیر به مواجهه با دروغ و عدم صداقت در جامعه هستیم، اما به راستی موج دروغگویی در جامعه با نوجوان ها چه میکند؟ تاثیر آن مثل دوران نوجوانی ما بعد از مدتی سرخوردگی و در آغوش خانواده ماندن خنثی میشود یا حالا که منابع دروغ از ذهن بچهای رویاپرداز بسیار فراتر رفته، تاثیراتش هم متفاوت است؟
همه چیز دروغ است
«مریم سادات ظهوریان» جامعه شناس و فعال فرهنگی دراین باره میگوید:« اولین کانون اجتماعی هر فرد، خانواده است. حال اگر نوجوان ما در خانوادهای رشد کرده باشد که همه چیز بر پایه صداقت و راستی است، وقتی به جامعه وارد میشود و در معرض دروغ قرار میگیرد، اگر موج دروغ و دروغگویی استمرار داشته باشد، درجه اطمینان فرد در مواجهه با وقایع و اتفاقات پیرامونش تقلیل مییابد و از ۱۰۰ درصد اطمینان به باور و پذیرفتن پایین و پایینتر میآید و ممکن است نوجوان ما به آنجایی برسد که بگوید شاید فقط ۱۰ درصد از آنچه در جامعه دیدم و شنیدم صداقت محض باشد و کمی بعد این دیدگاه برایش ایجاد می شود که من هر چه در جامعه میبینم و میشنوم غیرصادقانه و به نوعی دروغ است.
ماجرای یک مهندسی معکوس
این نوجوان، از جهت آرامش و امنیت ذهنی دچار مشکل میشود و تکیهگاهی که باید در جامعه داشته باشد به تدریج متزلزل میشود، این تزلزل نوجوان در جامعه، عواقب بسیار ناخوشایند و غیرقابل جبرانی در پی خواهد داشت.
عواقبی مثل هضم شدن در جامعه، پشت کردن و لجبازی کردن در شرایط خاص جامعه و بدآموزی به این صورت که اگر قرار است دروغ گفته شود و به نفع گوینده دروغ تمام شود، چرا من این کار را انجام ندهم.
در واقع نوجوان در این مقطع، الگوی نامناسب گرفته و میبیند که آن الگو دارد به سرانجام موفقی میرسد درست همان جاست که میگوید خب من چرا این کار را نکنم و به سمت انجام آن کار کشیده میشود.
زمانی یادگیری و تربیت ما از خانواده به جامعه منتقل می شود، اما مواقعی هم وجود دارد که یادگیری از جامعه به خانواده منتقل میشود.
زمانی خانواده به عنوان کوچکترین نهاد اجتماعی برای الگوپذیری و تربیت پذیری در جامعه اثر دارد ولی زمانی فرا می رسد که مهندسی معکوس است و نوجوان اتفاقات جامعه را به خانواده بازمیگرداند و یک خانواده بسیار منسجم و مبادی آداب و موکد تربیت درست، تحت تاثیر آن چیزی که نوجوان از جامعه گرفته و در خانواده پیاده میکند قرار میگیرد و در واقع یک نسل، تحت الشعاع رواج دروغ در جامعه قرار میگیرد.»
راه کج و خطر تبدیل شدنش به شاهراه
این جامعه شناس در ادامه توضیح میدهد:« در آداب-اصول و اخلاق تربیتی و دینیمان گفته میشود «دروغ» کلید همه بدی هاست و ما نباید این را چه در قالب یک بازی بچگانه که در آن بچه میگوید من این کار را نکردم، من این را برنداشتم، من در بازی تقلب نکردم، نادیده گرفته و کم اهمیت بدانیم چراکه این میتواند بر آینده بچه تاثیرگذار باشد و همین موضوع را وقتی در جامعه بسط دهیم، کودکمان که نوجوان شده و در جامعه حضور دارد دچار مشکل میشود و آن وقت هیچ راهی نداریم که وقایع دروغین را بپوشانیم، ماله بکشیم و صاف کنیم.
ما باید در جامعه شرایطی ایجاد کنیم که نوجوان به سرانجام رسیدن و موفقیت بعد از دروغگویی را نبیند، یا اگر دید باید شرایطی به فوریت ایجاد کنیم که منابع موثق به اصلاح و راستی ماجرا را توضیح دهند و بگویند ماجرا این گونه بوده و متنبه شدن افرادی که دروغگویی را در جامعه رواج دادهاند را نوجوان به چشم ببیند.
در غیر این صورت اگر فردی راه خطایی برود، مثلا در جادهای خاکی و ممنوعه وارد شود و آن راه را دنبال کند و به توفیق برسد و به هدفش دست پیدا کند، دیگران هم دنبال او همان جاده را پیش میگیرند و این جاده کج خودش تبدیل به شاهراه می شود و اگر کسی جلوی این جاده را نبندد، این جاده مساله ساز میشود و همه ماشین ها و آدم های ما از بین میرود. اما اگر این جاده بسته شود و کسانی که به این جاده کج رفته اند به نتیجه نرسند قطعا دیگر کسی هم به دنبال آنها و به این جاده وارد نخواهد شد».
و آن وقت است که تاثیر دروغهایی رواج پیدا کرده در جامعه کمرنگ یا حتی خنثی می شود. در مرحله نخست خانواده و شاید در مراحل بعدی رسانههای فراگیر میتوانند در روشن شدن ماجراها کمک کنند و عاقبت سخت دروغ و دروغگویی و فریب نسل نوجوان را به همگان نشان دهند.
پایان پیام/