کدام نسل سوخته است؟
به گزارش سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، همزمان با فرارسیدن ایامالله دهه مبارک فجر و پیروزی انقلاب شکوهند اسلامی، بر آن شدیم تا در یاداشتی از دکتر کمیل خجسته مدیر گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به موضوع کدامین نسل سوخته است بپردازیم.
متن کامل این یادداشت در ادامه از منظرتان خواهد گذشت.
۱. خودسر زینگر [انگلیسی] آمده بود به پیشوازشان. مهمانها را به چادر سرفرماندهی هدایت کردند. کنار چادر روی میز یک نقشۀ ایران پهن بود. آنقدر علامتهای جورواجور روی نقشه گذاشته بودند که اگر آدم علامتها را میشناخت باز گیج میشد. یوسف سراغ نقشه رفت و گفت:«عجب لتوپارش کردهاند!» یک سرباز هندی با سینی پر از جامهای رنگارنگ به چادر آمد.
هر سه یکی یک جام را برداشتند. زینگر جامش را بلند کرد و گفت:«به سلامتی ایران، کیلی بوزورگترین از فرانسه.» یوسف سرش را از روی نقشه برداشت و گفت:«ولی بدبختانه ما نجنگیدیم!» زینگر پرسید:«چرا بدبختانه میگفتی؟» جواب داد که:«چونکه عواقبش را داریم میکشیم. بیاینکه مزۀ قهرمانی یا شکست شرافتمندانه را چشیده باشیم.» داستان نسل دهۀ بیست را سووشون خانم سیمین دانشور و شبیه آن را سریال خاتون به تصویر کشیدهاند. این نسل دو تجربۀ بزرگ تاریخی را در این دهه تجربه کرد. تجربۀ اول بر میگشت به سالهای اشغال ایران توسط متفقین، بلوای نان، قحطی، دزدیدن آذوقه و محصول کشاورزان، تعرض به ناموس توسط اجنبی اسلحه بهدست در خیابانهای اشغالشده. بیشتر از نصف دهه بیست را این نسل با اشغال ایران سر کرد. با خروج اشغالگران؛ فرصتی ایجاد میشود تا مصدق آیتالله کاشانی و نواب صفوی بتوانند ائتلافی برای ملیکردن نفت درست کنند و آنرا را از دست استعمار انگلیس بیرون بکشند و در اواخر دهه، درست در اسفند ۱۳۲۹ش پالایشگاه آبادان به مردم برمیگردد. جشن ملیشدن نفت دوامی نیاورد و امریکا و انگلیس با کودتای موفقی توانستند نفت ایران را به کنسرسیوم هفت خواهران امریکا واگذار کنند. افراد و موثرین آن ائتلاف سه نفره ملیشدن را یا شهید کردند یا کشتند و یا تبعید و زندانی کردند.
هر چند که در واکنش به کودتا و چهار ماه بعد از آن در ۱۶ آذر در اعتراض به حضور نیکسون در ایران تجمعاتی شکل گرفت اما ماشین کودتا برای سرکوب خیلی قدرتمند بود و همه را قلع و قمع کرد. بعدتر هم کودتا برای تثبیت خود در سال ۱۳۳۵ش با مشارکت و آموزش اسراییل و امریکاییها ساواک را تشکیل داد. نسل سی، چهار تجربۀ بزرگ تاریخی را به چشم دید. کودتای امریکایی، دوم قتلوزندان قهرمانان ملیشدن، سوم شهادت دانشجویان معترض به کودتا و چهارم ظهور ساواک به عنوان ابزار استمرار موفقیت کودتای ۱۳۳۲ش.آن چنان سایۀ کودتا بر جامعه حاکم شده بود که اخوان ثالث سال ۱۳۳۴ش در توصیف آن روزها شعر زمستان را میسراید که: سرها در گریبان، دستها پنهان… زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه… زمستان است… نسل بیست و نسل سی نسل ساکنان زمستان سرد بیپاسخ بود.
۲. بازیابی بعد از کودتا نسل چهل برخلاف نسل سی که با موج سهمگین کودتا و ساواک منفعل شده بود؛ خود را بازیابی کرد و در مقابل پهلوی همان اول دهه در ۱۵خرداد۴۲ دست به قیام زد. اما آنچنان سرکوب شدند که به گفتۀ شهید مهدی عراقی از نزدیکان نواب صفوی و همراهان امام خمینی دیگر کسی امیدی به حرکت و پیروزی نداشت و امریکا تسلطش بر ایران چنان شده بود که یکسال بعد از قیام ۱۵خرداد ۴۲، سرمستانه در ایران قانون کاپیتالاسیون را برای اتباع خود به تصویب رسانید.
نسل پنجاه امتداد فعالیت نسل چهل بود. پهلوی در این دهه به ساواک، کمیته مشترک ضدخرابکاری را هم به عنوان ابزار جدید سرکوب اضافه کرده بود. از سوی دیگر هم در بخشی از مبارزین یا سرخوردگی از موفقیت مبارزه بهوجود آمده بود یا مسیر مبارزه را از مسیر اسلام موفق نمیدیدند؛ آنچنان که عدهای از جوانهای مبارز در بیانیهای اعلام کردند که هر چقدر «پوستین کهنهی اسلام را وصلههای علمی زدیم، از جای دیگر پاره شد.» و ناظر به این حرفها تغییر ایدئولوژی دادند و از اسلام روی گردانیدند و مارکسیست شدند. در حالیکه درست سه سال بعد از این اتفاق، انقلاب اسلامی توانست پهلوی را سرنگون و کودتای امریکایی را زمینگیر کند و نفت و خیلی چیزهای دیگر را به ملت برگرداند. در این دو دهه بود که ارتش پهلوی در ویتنام به کمک ارتش امریکا رفت، وارد بلندیهای جولان شد تا اسرائیل بتواند اشغال آن منطقه را برای خود حفظ کند و در ظفار عمان ایرانی کشته داد تا منافع امریکا در آنجا حفظ بشود و… در همین سالها بود که این نسل به چشم خود دید که بحرین از ایران جدا شد. در کنار همۀ این تلخیها اما در نهایت، این نسل چهل و نسل پنجاه بودند که آن زمستان سرد اشغال و کودتا را به بهار تبدیل کردند.
۳. پیش از پیروزی انقلاب تلاش نسلهای بیست، سی و چهل برای باز پسگیری منافع ملی از خارجی بود. در حالیکه آنها با دو تهاجم اشغال ایران و کودتا از سوی خارجی روبرو شده بودند. اما با پیروزی انقلاب هر نسلی در دورۀ خود با یک سوال نسلی روبرو شد که اگر برای آن سوال پاسخ مناسب و معتبری را میداد انقلاب به جلو پیش میرفت و البته با سوالات جدیدتری هم روبرو میشد.در ادبیات استراتژیک سازمانها این عبور از چالشی به چالش دیگر که منجر به رشد یا مرگ سازمان میشود را «چرخۀ عمر سازمان» مینامند. در این چرخه اولا سازمانهایی که در مواجهه با چالشها میتوانند بر آنها غلبه کنند سازمانهایی جوان و رو به تکامل نامیده میشوند؛ ثانیا سازمانهای راکد، به سمت مرگ سازمانی پیش میروند؛ ثالثا رشد و تکامل سازمان به معنی قابلیت مواجهه با مشکلات بزرگتر و پیچیدهتر است.با این سه قید نسلهای انقلاب اسلامی با چهار چالش کلیدی روبرو شدند:
۱. در جهان جنگ سردی که یا باید شرقی و کمونیست میشد یا غربی و لیبرالیست «آیا انقلابی مبتنی بر دین میتواند حرکت اجتماعی بهوجود آورد؟» پاسخ به این سوال از بعد از سال ۴۲ روشن شد. آنجا که دین حرکت اجتماعی در خیابانها درست کرد.
۲. «آیا دین میتواند نظام بسازد» سالهای ۵۷ و ۵۸ سالهای نظامسازی بود. انقلاب در فاصله ۱۲ماه ۴ انتخابات رفراندوم، خبرگان قانون اساسی، مجلس شورا و ریاست جمهوری برگزار کرد و در این ایام توانست نظام سیاسی را مبتنی بر رای و نظر مردم شکل دهد.
۳. «آیا دین میتواند از خودش دفاع کند؟» با کوتاهشدن دست امریکا از ایران، آنها انواع اقدامات برای براندازی جمهوری اسلامی را شروع کردند. کودتا، تجزیه، جنگ سخت هشت ساله، الگوهای براندازی نرم و… اما در نهایت هم موفق نشدند. در سال ۶۸ بعد از انتخاب رهبر جدید، اخبار امریکا تیتر زد: رهبر ایران از دنیا رفت اما اینبار جانشینش در تهران مشخص شد و این در حالی بود که از سال ۱۲۹۹ش این انگلیس یا امریکا بود که با کودتا بر کشور حکم میراندند.چالش «دفاع» تا سال ۸۸ ادامه پیدا کرد. اما چه آنطور که نفیو معمار تحریمهای اوباما میگوید و چه آنجا که ترامپ از هدفشان در مقابله با ایران صحبت میکند؛ تلاش آنها از براندازی به تلاش برای «تغییر رفتار» تبدیل شد.انقلاب توانسته بود بر سه چالش اول خود غلبه کند. حرکت اجتماعی درست کند، با استقلال سیاسی نظام سیاسی بسازد و آن را حفظ کند. از اینجا به بعد انقلاب وارد مواجهه با چهارمین چالش خود شد:
۴. «آیا دین میتواند زندگی و اقتصاد مردم را به رفاه برساند؟» اکنون چرخۀ عمر سازمانی انقلاب اسلامی به چالش چهارم خود رسیده است. اقتصاد معیشت رفاه و عبور از وابستگی به نفت. هر چند به دلایلی زمانی از دست رفته است اما اگر نظریۀ انقلاب که تا پیش از این نشان داد که میتواند به مسائل خود پاسخهای معتبر بدهد چرا نتواند بر چالش اقتصادی پیش رویش غلبه کند؟!
نسل اول انقلاب توانست در جهان یا شرقی یا غربی، یا لیبرالیسم یا کمونیسم که وجه مشترکشان «اومانیسم» و «بیخدایی» بود بهنام «خدا» حرکت اجتماعی ایجاد کند، کودتا را شکست دهد و استقلال سیاسی و آزادی را شکل دهد. نسل دوم در کنار نسل اول در چالش حفاظت از آن دستاوردها قرار گرفت. در دورانی که حتی سیمخاردار و نه سلاح و مهمات و موشک را به سختی میتوانستند تهیه کنند، آنها در مقابل تانک و موشک با بسیج مردمی ایستادند و در جنگ تحمیلی اجازه ندادند تا دشمن به اهدافش برسد. نسل دوم نسل فتح خرمشهر بود. نسل سوم و نسل چهارم که از نگاه امریکاییها نسل ترمیدور یا از بین برندۀ انقلاب به حساب میآمدند برعکس عمل کردند.
اقبال به کاندیدایی که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ شعارهای انقلابی میداد، واکنش گستردۀ ملی در فتنه۸۸ شکلگیری مدافعان حرم در دهۀ 90، حتی ناموفقشدن پروژه درگیرسازی (engagement) و سازش اوباما از بزرگترین پاسخهای اجتماعی متولدین دهه شصت و دهه هفتاد به آن محاسبات امریکایی بود. نکته جالب نمادین این بود که فرمانده مدافعان حرم یک نسل اولی بود و رزمندگانش مملو از دهه شصتیها و هفتادیها بودند. این دو نسل چالش استقلال سیاسی و آزادی را به نفع آن تثبیت کردند. و حالا این نسلهای بههم پیوسته به نسل پنجم انقلاب رسیدهاند. در حالیکه اقتصاد و معیشت چالش این دوره است. و سوال مهم اینست اگر مکتبی الهی بتواند حرکت اجتماعی بهوجود بیاورد، قدرت این را داشته باشد که نظام سیاسی تشکیل بدهد، از آن حفاظت کند و بتواند برای زندگی اقتصادی و معیشت مردم راهحل معتبر ارائه کند؛ آیا این مکتب قابل الگو به دیگران نیست؟! اینجاست که تمرکز رهبر انقلاب روی اقتصاد، راز ۱۸۰۰ تحریم اقتصادی علیه ایران، انواع و اقسام ترفندها برای ضربهزدن به امید مردم و نسلهای ایرانی روشن میشود.