روایتهایی از نقش رهبر معظم انقلاب در سقوط رژیم پهلوی
هنوز هم جذاب است وخواندنی. خاطرات پیروزی انقلاب اسلامی را می گوییم. ۴۴ سال از آن روزها گذشته اما چهل سال دیگر هم بگذرد، باز هم روایتهای نابی وجود دارد که باید از زبان اهلش شنید و گفت و این بار راوی ما یکی از خادمان حرم امام رضا (ع) است؛ یکی از همراهان آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب در ماههای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در مشهد که خاطراتی دارد شنیدنی و کمتر گفته شده. هم از رهبر انقلاب، هم از مبارزات در مشهد. شاید در لابه لای خاطرات انقلاب از هتک حرمت ساواک به حرم امام رضا (ع) نشنیده باشید؛ از تیراندازی در حرم و... خبطی که آتش خشم مردم انقلابی را شعله ور تر کرد و شتاب بیشتری به پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم پهلوی داد. طوری که خیلیها به استناد اتفاقات تاریخی معتقدند رژیم شاه در مشهد دو ماه زودتر از تهران به کار خود پایان داد.
«علی اصغر نعیم آبادی»؛ راوی خاطرات انقلاب، این روزها مفتخراست به خادمی حرم امام رضا (ع) و در همین کسوت و در بارگاه ملکوتی امام رئوف است که سر صحبت را با او باز میکنیم و لابه لای حرفهایمان چند باری به جای ما سلام دادند و نایب الزیاره مان بودند.
* رهبری مشوق من برای عکاسی از وقایع انقلاب بودند
گوی و میدان را دست مصاحبه شونده میدهیم اما میخواهیم گل خاطراتش را همین اول کار برایمان بگوید و شیرینترین خاطرهاش، اولین خاطرهاش باشد.
اینطور میشود که خادم حرم امام رضا (ع) آشنایی و همراهی با آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب را شیرینترین و دل انگیزترین بخش خاطراتش میداند و این آشنایی را ربط میدهد به دوربین عکاسی و فیلمبرداری و میگوید: «من عکاس و فیلم بردار وقایع انقلابی بودم و در آن سالها رهبر انقلاب مشوق من بودند و تاکید میکردند بر ضبط و ثبت حوادث انقلاب از دریچه دوربین.»
*وقتی آقا را ممنوع المنبرکردند!
به اینجا که میرسد معتقد است آشنایی با بزرگانی چون آیت الله خامنهای و آیت الله واعظ طبسی، برکت مداح شدنش در کودکی بوده است. اشارهای هم می زند به آن روزها و قولش را میدهد که خاطرههای شنیدنی از رهبر انقلاب برایمان میگوید؛ مثلاً از مناجات خوانی رهبر انقلاب یا از ماشین فولکس ایشان و داستانهایش یا از مردم داری رهبر هم برایمان روایت زیبایی دارد.
اما علی الحساب برای ربط دادن این گفتهها به هم گریزی خلاصه وار می زند به دوران کودکی و نوجوانیاش؛ «پدرم از پیشکسوتهای هیئتهای مذهبی مشهد بود و برای همین من از کودکی مداح شدم و از هشت نه سالگی در مراسم و مناسبتها در خانه علمایی مثل آیت الله عظام میلانی، آیت الله قمی، آیت الله سبزواری و.... میخواندم. مداحی من در مجلس آیت الله واعظ طبسی بهانهای شد برای آشنایی با ایشان و با رهبر انقلاب. اوایل دهه ۵۰ هم که فعالیتهای مسجد کرامت و مسجد امام حسن مجتبی (ع) در مشهد شروع شد و آیت الله خامنهای رهبر انقلاب در آن جلسات سخنرانی میکردند، باب این آشنایی بازتر شد و برکت زندگی من بیشتر. آن زمان در اوایل دهه ۵۰ آیت االله خامنهای را به دلیل فعالیتهای انقلابیشان ممنوع المنبرکرده بودند. یادم هست که ایشان جلسات قرآن را برگزار میکردند اما در جایگاه استاد قرآن نمینشستند و در بین جوانان و پشت رحل مینشستند و ما از جلسات تفسیرایشان و رهنمودهای انقلابیشان لذت میبردیم.»
*از ماجرای فولکس رهبری و شاعرمورد علاقه ایشان تا مناجات خوانی در پشت بام خانه
سید علی اصغر نعیم آبادی حق دارد که از میان انبوه خاطرات در ابتدای گفت و گو از خاطرات هم نشینیاش ببا رهبر انقلاب به عنوان شیرینترین بخش بگوید و ما هم سراپا گوش هستیم؛ «یک زمانی در مشهد به کوچهای نقل مکان کردیم که خانه آیت الله سید جواد خامنهای در آن بود و ما همسایه منزل پدری رهبری شدیم و من شاهد رفت وآمدهای ایشان بودم. آقا علاقه زیادی به شعر داشتند و خیلی وقتها به خانه استاد احمد کمال پور میرفتند که یکی از شعرا و کسبه بازار بودند. یک روز دیدم آقا در خانه آقای کمال پور ایستاده و با کاسبهای اطراف خانه ایشان گپ می زند و یک طورهایی وقت میگذراند. پیگیر که شدم دیدم آقا متوجه شده بودند که آقای کمال پور خواب هستند و در را باز نمیکنند. دیگر زنگ را نمیزنند و خودشان را با گپ و گفت با کسبه سرگرم کردند تا استاد کمال پور از خواب بیدار شوند. ایشان در رعایت حق الناس خیلی حساس بودند. یادم هست یک فولکس داشتند که در زمستان به سختی روشن میشد و من و چند نفر از جوانهای کوچه ماشین ایشان را هول میدادیم. از صدای مناجات خوانی رهبری در پشت بام خانهشان در شبهای ماه رمضان هم که نگویم برایتان. هنوز هم زمزمه صدایشان درگوشم هست.»
*مثلث طلایی مبارزات انقلابی مشهد چه کسانی بودند؟
مبارز انقلابی سالهای دور روایت خاطراتش را که از سر میگیرد دستمان میآید که چرا شروع گفت و گو را با خاطراتی از رهبر انقلاب آغاز کرد. نعیم آبادی از یک مثلث طلایی در مشهد میگوید؛ مثلثی که آیت الله علی خامنهای، شهید هاشمینژاد و مرحوم آیتالله واعظ طبسی سه ضلع آن بودند. در سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۰ بود که این سه مبارز با هم هم قسم شدند برای رسیدن به مقصود و پیروزی انقلاب اسلامی. به گفته نعیم آبادی تسلط و خوشفکری این سه مرد خدایی در پیشبرد مبارزات انقلابی، وجه تمایز مبارزات مردم مشهد با استانهای دیگر کشور بود.
نعیم آبادی که حالا موسپید کرده این انقلاب است و گنجینهای از خاطرات ارزشمند دارد برایمان فصلهایی از این خاطرات را مرور میکند و میگوید: «در آن سالها تمرکز فعالیتهای رهبری در مسجد کرامت مشهد بود و برنامه ریزی برای مبارزات و تاکتیکهای انقلابیون مشهد از دل این مسجد با رهبری جمع سه نفره آیت الله خامنهای، شهید هاشمی نژاد و آیت الله واعظ طبسی بیرن میآمد. البته رهبری را در سال ۵۶ به ایرانشهر تبعید کردند و ایشان حدود ۲۵۸ روز در مشهد نبودند. روزهای آخر مهر ۵۷ بود که آیت الله خامنهای از تبعید برگشتند و خون تازهای در رگهای انقلابیون مشهد جوشید. بازگشت آقا مصادف شده بود با تحصن پزشکان در بیمارستان شهناز و رهبری اولین سخنرانیشان بعد از بازگشت از تبعید را برای پزشکان در بالکن بیمارستان انجام دادند که یک سخنرانی پرشور بود.»
*جاساز کردن اعلامیهها در کتاب دعا و تعقیب و گریز در حرم امام رضا (ع)
در میان انبوه خاطرات از مبارزات انقلابی، بعضی اتفاقات و خاطرهها کمرنگتر میشوند و کمتر از آنها میشنویم. مثل ماجرای تیراندازی ساواک در حرم امام رضا (ع) که حتماً از آن زیاد نشنیدهاید. پهلوی به حرم امام رضا (ع) هم رحم نکرد و اتفاقاً این تعرض برایش بدجوری گران تمام شد و پایههای حکومتش را از آن چه بود، سستتر کرد.
ماجرای تیراندازی در حرم امام رضا (ع) را از زبان نعیم آبادی یکی از مبارزان پر و پاقرص انقلابی در مشهد میشنویم؛ «حرم امام رضا (ع) مامن و پناه انقلابیون در مشهد بود. هر وقت قرار بود راهپیمایی کنیم از خیابانهای اطراف حرم شروع میکردیم. چون در صورت حمله ساواک میتوانستیم به داخل حرم متفرق شویم و در دام نیروهای ساواک نیفتیم. جوانان انقلابی هر روز قبل از اذان مغرب در گوشه و کنار حرم مستقر میشدند و تکبیر میگفتند و زائران با آنها همراه میشدند و همه با هم دور سقاخانه شعار میدادند. یکی دیگراز تاکتیکهایمان این بود که اعلامیههای امام را لابه لای کتابهای ادعیه در داخل حرم جاساز میکردیم. البته این ماجراها باعث شده بود که ساواک در حرم مطهر حضور داشته باشد و نیروهایش را در آنجا مستقر کند. کار ساواک به جایی رسیده بود که در لباس خادم حرم برای دستگیری مبارزان در داخل حرم خودشان را به آب و آتش میزدند.»
* تاوان تیراندازی در حرم امام رضا (ع) برای پهلوی
یادم میآید که ۲۹ آبان ۵۷ نیروهای ساواک، تعدادی از مبارزان را در حرم دستگیر کرده بودند و آنها را در فضای سبز اطراف حرم نگه داشته بودند تا نیروهای کمکیشان برای انتقال آنها به زندان از راه برسند. در همین گیر و دار مردم در آن محدوده تجمع کردند و دستگیرشدگان را از دست ساواک فراری دادند. مبارزان قاطی مردم شدند همراه آنها به سمت حرم برگشتند. نیروهای ساواک برای دستگیری مجدد مبارزان به داخل حرم تا روضه منوره آمدند و در فضای داخل حرم گاز اشک آور زدند وتیراندازی کردند. دود غلیظی محدوده صحن را پر کرد و زائران و به خصوص بانوان و کودکان وحشت زده شده بودند. مردم فرار میکردند و آن روز خیلیها زیر دست و پا صدمه دیدند. علاوه براین به جز صدمه دیدن مردم به بخشی از کاشی کاری های حرم در اثر تیراندازی خسارت وارد شد. این جسارت پهلوی به حرم امام رضا (ع) انگیزهای شد برای شدت گرفتن مبارزات انقلابی نه تنها در مشهد بلکه در شهرهای دیگر ایران.
فردای آن روز مشهد در اعتراض به این هتک حرمت سیاه پوش شد. خبربه امام رسید. امام اعلامیه دادند. علمای شهرهای مختلف اعتراض کردند. کار به جایی رسید که در تهران چند وزیر و استاندار خراسان در روزنامهها عذرخواهی کردند. اما بعد از این اتفاق بود که اعتراضها در شهرهای دیگرعلاوه برمشهد بالا گرفت و حتی در راهپیمایی اعتراض به این تعرض، ۵ انقلابی در گرگان توسط نیروهای پهلوی شهید شدند. این اتفاق تداعی کننده فاجعه مسجد گوهر شاد هم بود و برای همین خون مردم بیشتر به جوش آمد و اعتراضها شدت گرفت.»
*روز همه شیعیان شام غریبان شده/ قبر امام هشتم گلوله باران شده
شنیدهاید که می گویند در پس هر شری خیری نهفته است و هیچ کار خدا بی حکمت نیست؟ مصداق این ضرب المثل ها، ماجرای تعرض ساواک به حرم امام رضا (ع) بود که پهلوی تاوان سنگینی را بابت آن داد. نعیم آبادی از روزهایی میگوید که نقش مثلث طلایی که یکی از ضلعهای آن آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب بودند پررنگ و پررنگتر شد؛ «چند روز پس از تعرض به حرم نورانی امام رضا (ع) امام اعلامیه شدید الحنی منتشر کردند و از همه مردم خواستند در روز پنجم آذر راهپیمایی عظیمی در سراسر کشور انجام شود که در مشهد این راهپیمایی، با شکوه بسیاری برگزار شد و مردم شعار میدادند روز همه شیعیان شام غریبان شده/ قبر امام هشتم گلوله باران شده. این شعار را همه با هم میگفتند و پا بر زمین میکوبیدند. من از آن راهپیمایی مثل راهپیماییهای دیگر فیلمبرداری میکردم و هنوز هم با تماشای فیلم آن روز و شکوهش لرزه بر تنم می افتد. از آن تاریخ به بعد مردم دیگر آرام ننشستند و با رهبری این سه یار انقلابی و رهنمودهای امام خمینی رژیم شاه در مشهد خیلی زودتر از تهران سقوط کرد.»
*حمله به بیمارستان امام رضا (ع)؛ جنایت دیگر رژیم پهلوی
چرا می گویند رژیم شاه در مشهد دوماه و چند روز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی سقوط کرد؟ این را از نعیم آبادی که میپرسیم، ما را با خودش به آن روزهای پر التهاب میبرد و از خطابه خوانی شب عاشورای آیت الله خامنهای؛ رهبر انقلاب در حرم امام رضا (ع) میگوید؛ خطابه خوانی که پیام مستقیم آن برای رژیم پهلوی این بود که کارشان تمام شده است.
این شما و این روزشمار سقوط پهلوی در مشهد از زبان نعیم آبادی مبارز روزهای دور انقلاب؛ «استاندار مشهد نایب التولیه حرم بود و رسم بود که هر سال شب عاشورا در حرم، مراسم خطبه خوانی برگزار میکردند به همراه ثناگویی برای شاه. در آن خطابه از محمدرضا پهلوی با عنوان شاه سلطان زمانه یاد میکردند. اما در عاشورای سال ۵۷، نیروهای انقلابی حرم را از دست نیروهای نایب التولیه و نیروهای ساواک دراوردند. رهبر معظم انقلاب آن شب مراسم خطبه خوانی را بر خلاف روال هر ساله پهلویها در حرم شروع کردند بدون حمد وثنای شاه و پیام انقلاب را به گوش همه رساندند. به جای نام شاه، نام امام خمینی (ره) را به عنوان رهبر انقلاب ایران یادکردند.
همزمان با این خطبه خوانی و راهپیمایی، مردم مجسمه شاه را در میدان شهدای مشهد زمین انداختند. همزمان با این اتفاقات در همان شب انقلابیون به بیمارستان امام رضا (ع)، بیمارستان شهناز (قائم فعلی)، هنرستانی در خیابان نخریسی رفتند و همه مجسمههای شاه را پایین انداختد. یک تاجی هم در خیابان کوهسنگی بود که نماد رژیم پهلوی بود و شبها روشن میشد. مردم آن را هم ساقط کردند و ارتشیهای پادگانی که در همان نزدیکی بود، نتوانستند در مقابل این عمل مردم اقدامی انجام دهند.
البته پهلوی هم بیکار ننشست و جنایتهای دیگری را رقم زد. خبر سقوط مجسمههای شاه به تهران رسید و آن زمان دار ودسته پهلوی به مقامات مشهد اعتراض کردند و پهلویها هم برای آنکه خودشان را از تنگ و تا نیندازند عدهای را اجیر کردند برای رقم زدن یک جنایت دیگر و عدهای اجیر شده پهلوی ۲۳ آذر به بیمارستان امام رضا حمله کردند و یک جنایت را در آن روز رقم زدند. شیشههای بیمارستان را با قنداقه تفنگ شکستند. پاره آجر به داخل بیمارستان پرتاب کردند و در حمله پهلوی به بیمارستان تعداد زیادی از بیماران و همراهان زخمی شدند ودو کودک بستری در بیمارستان شهید شدند. لاستیک کارمندان بیمارستام را پنچر کردند و شیشههای ماشینهای پارک شده در حیاط بیمارستان را هم شکاندند. فشار تهران به استاندار مشهد ادامه داشت آنقدر که در دوم دی ماه هم یک کشتار مشابهی شبیه بیمارستان امام رضا مقابل منزل آیت الله شیرازی راه انداختند. اما همه این دست و پا زدنها نفسهای آخر رژیم پهلوی بود. چند روز بعد، مردم استانداری را محاصره کردند. پرسنلش به مردم پیوستند. استاندار فرار کرد و عملاً یک ماه و اندی قبل از سقوط رسمی رژیم پهلوی در ایران، مشهد به دست نیروهای انقلابی افتاده بود و مبارزان کنترل مشهد را به دست گرفته بودند.»