۰۸ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۸:۰۰
کد خبر: ۷۳۰۳۷۴
برگی از جنایت‌های منافقین در عملیات مهندسی؛

شکنجه یک کفاش توسط فرقه رجوی

شکنجه یک کفاش توسط فرقه رجوی
شکنجه کفاش بی گناه ادامه داشت. ادامه شکنجه وی نه به خاطر کسب اطلاعات که به منظور گرفتن انتقام و فرونشستن آتش کينه نسبت به نظام و افراد حزب‌اللهی بود.

دهه 60 یادآور جنایت‌های بی حد و اندازه سازمان منافقین است. مجاهدین خلق همزمان با پروژه ترور مسئولان نظام، طرح «عملیات مهندسی» را کلید زدند تا حامیان و طرفداران نظام را نیز به طرز فجیعی به قتل برسانند. برای آنها فرق نداشت که «سوژه» چه کسی باشد؛ صرفا اگر تیپ حزب اللهی داشت کافی بود؛ تیم‌های عملیات مهندسی سوژه را می‌ربودند و به سختی شکنجه می‌دادند و سپس به قتل می رساندند. آنچه در ادامه می خوانید، اعتراف یکی از اعضای منافقین از ربایش، شکنجه و قتل یک کفاش در تهران است.

او شخصي به نام عباس عفت‌پيشه بود؛ فردي که شغلش کفاشي بود و براي امرار معاش، شب‌ها به نگهباني مي‌پرداخت. همسر عفت‌پيشه روزها در يک آموزشگاه تعليم رانندگي به کلاس رانندگي مي‌رفت. يکي از مدرسين اين آموزشگاه فردي به نام کريمي بود که در زمان پهلوي از افسران رکن دو ارتش بود و در حال حاضر با کميته‌هاي انقلاب همکاري مي‌کرد. تحليل سازمان آن بود که کريمي به همراه همسر عباس عفت‌پيشه روزها براي شناسايي خانه‌هاي تيمي در خيابان‌ها گشت مي‌زنند.

خسرو زندي که يکي از سه رباينده عباس عفت‌پيشه بود در اين خصوص می گوید: «يک روز عصر رسولآمد و گفت که براي شب به جايي مراجعه مي‌کنيم و شخصي را با خود مي‌بريم. راجع به اسم و مشخصات او چيزي به ما نگفت و گفت که حزب‌اللهي است و پاسدار است. شب ساعت 9:45 به سمت [محل] فوق با ماشين حرکت کرديم که سه نفر بوديم: رسول، جعفر [هاديان]، من. به محل فوق واقع در شميران‌نو رسيديم که از جلوي مغازه فرد مورد نظر که گويا کفاش بود رد شديم و رسول گفت که هست ولي دو نفر هستند. دوباره دور زديم و در نزديکي مغازه پارک کرديم. جعفر و رسول به داخل مغازه رفتند و به فرد مورد نظر گفتند ما از طرف کميته آمديم و شما بايد براي چند سؤال به آنجا تشريف بياوريد که فرد مورد نظر بلند شد و آمد. سوار ماشين شديم. چشم‌ها و دست‌هاي او را بسته... و [پس از رسيدن به خانه تيمي، رسول] خود فرد مزبور را به داخل خانه برد.»

با ربودن عباس عفت‌پيشه روند شکنجه از همان لحظات اول آغاز شد. اصدقي که خود از شکنجه‌گران عفت‌پيشه بود در اين خصوص می گوید: «با ورود به خانه، کفاش را به داخل حمام برديم و از موضع اينکه کميته‌اي هستيم شروع به شکنجه او کرديم که مردي لاغراندام و ضعيف بود که در مقابل کابل زدن ما ناله مي‌کرد و مي‌گفت هرچه بخواهيد مي‌گويم. ما ابتدا در مورد خانواده‌اش و وضعيتش سؤال کرديم و سپس در مورد شغلش که گفت در شرکتي  ـ فکر کنم پالايشگاه نفت گفت ـ کار مي‌کند و شب‌ها براي نگهباني آنجا مي‌رود و روزها نيز در مغازه کار مي‌کند. ما بعد از اين سؤالات از او خواستيم که کليه فعاليت‌هاي ضدانقلابي خود را بنويسد و رابطه‌اش با گروهک‌ها را بنويسد. مسعود قرباني گفت به علت اينکه فکر مي‌کند ما کميته‌اي هستيم، اين طوري ممکن است بگويد من را اشتباه گرفته‌ايد و من خودم در لو دادن خانه‌هاي تيمي شرکت داشته‌ام، ولي فرد کفاش جواب داد من هيچ فعاليت ضدانقلابي نداشته‌ام و از منافقين از خدا بي‌خبر بيزارم. سؤالي که مسعود قرباني از او کرد اين طور بود که مي‌خواست به حساب خودش کفاش را گول بزند، به همين خاطر گفت به ما اطلاع داده‌اند تو با منافقين رابطه داري. کفاش قسم مي‌خورد که من رابطه‌اي نداشته‌ام و حزب‌اللهي هستم. مي‌توانيد برويد از کارخانه تحقيق کنيد. من خيلي با انجمن اسلامي همکاري داشته‌ام و حتي در اخراج يکي دو نفر از کارکنان کارخانه شرکت کرده‌ام و گزارش داده‌ام. بالاخره نتيجه‌اي نيز گرفته نشد.

[مسعود قرباني] شيوه سؤال را عوض کرد و گفت زنت در روز چه کار مي‌کند؟ کفاش گفت خانه‌دار است و بچه‌هايش را نگهداري مي‌کند. سپس مسعود قرباني مي‌خواست سؤال بعدي را بکند. به همين خاطر گفت تو دروغگويي، زن تو براي تمرين رانندگي مي‌رود. کفاش تأييد کرد و مسعود قرباني گفت چرا به تمرين رانندگي مي‌رود؟ کفاش گفت براي اينکه رانندگي خوب ياد بگيرد، چون تازه تصديق گرفته است. مسعود قرباني مجدداً سؤال کرد ما مي‌دانيم که براي کار درستي بيرون مي‌رود ولي مي‌خواهيم بدانيم تو چه مي‌گويي. مسعود به اين خيال که کفاش بگويد «بله، براي شناسايي خانه تيمي مي‌رود» اين سؤال را کرد ولي کفاش که فردي ساده بود گفت من نمي‌دانم... حين شکنجه من به مسعود قرباني گفتم اين را اشتباهي گرفته‌ايم. آخر هيچ کدام‌يک از حرف‌هاي اين نشان‌دهنده اين نيست که اطلاعاتي باشد. مسعود قرباني گفت شناسايي را بچه‌هاي بالا داده‌اند و خودشان در آن محله روبه‌روي مغازه‌ي کفاش، مغازه داشته‌اند.»

شکنجه کفاش بی گناه ادامه داشت. ادامه شکنجه وي نه به خاطر کسب اطلاعات که به منظور گرفتن انتقام و فرونشستن آتش کينه نسبت به نظام و افراد حزب‌اللهي بود. مهران اصدقي در اين باره اظهار داشت: «...علي‌رغم اينکه کفاش التماس مي‌کرد که من نمي‌دانم شما چه چيزي از من مي‌خواهيد، به خاطر اينکه افراد بالا گفته بودند وي اطلاعات دارد شکنجه ادامه مي‌يافت. چند روز وي تحت شکنجه قرار داشت. مسعود گفت ما اطلاعات نتوانستيم بگيريم ولي انتقام گرفتيم.»

درحالي‌که عباس عفت‌پيشه در شکنجه‌گاه خيابان بهار زنداني بود، ماجراي ربايش دو پاسدار به نام‌هاي طالب طاهري و محسن ميرجليلي پيش آمد. پس از اين اتفاق، وقت و نيروي واحد شکنجه تماماً روي دو پاسدار متمرکز شد و آنها کمتر به اذيت و آزار عفت‌پيشه پرداختند. پس از چند روز که عمليات مهندسي به روزهاي آخر خود رسيد و دستور قتل همه زندانيان صادر شد، عباس عفت‌پيشه به همراه ساير زنداني‌ها کشته شد. مهران اصدقي درباره چرايي اين جنايت توضيح داد: «از آنجا که خط شکنجه نمي‌بايست لو برود و هرکس را که ما مي‌ربوديم در نهايت چه اطلاعات بدهد و چه اطلاعات ندهد بايستي کشته مي‌شد و از قبل نيز چاله‌اي براي دفن اين افراد کنده شده بود، بايد فرد کفاش را مي‌کشتيم و همان روز که پاسداران را کشتيم، وي را نيز بعد از شکنجه زيادي که شده بود به همراه پاسداران کشتيم. کفاش را به همراه دو پاسدار روي صندلي بستيم و چشم‌هايش را بستيم و با ميله‌هاي سربي او را بي‌هوش کرديم. سپس به وي آمپول سيانور تزريق کرديم که از گلويشان صداي خرخر مي‌آمد و در حالي که هنوز زنده بودند و در حال جان دادن بودند، بدن آنها را طوري طناب‌پيچ کرديم که داخل صندوق عقب ماشين جا شود. بسته‌ها را داخل صندوق عقب ماشين گذاشتيم و ساعت 9 شب ماشين حامل اجساد را تحويل خسرو زندي داديم و او به همراه محمدجعفر هاديان آنها را براي دفن بردند.»

 

منبع: برشی از کتاب «عملیات مهندسی»؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی

احسان قنبری نسب
ارسال نظرات