خط مشی امام خمینی در مواجهه با ارتش شاهنشاهی
روز پنجشنبه نوزدهم بهمن هزاران تن از افراد نیروهای مسلح برای نخستین بار به طور جمعی و با اونیفورم نظامی در خیابان ایران و خیابانهای مشرف به اقامتگاه امام خمینی رژه رفتند و حضرت امام نیز به ابراز احساسات آنها پاسخ گفتند. بیعت تاریخی همافران با امام خمینی در این روز مهر پایانی بر حیات رژیم پهلوی بود. در سیر حوادث انقلاب، حادثه مذکور در تاریخ به نیکی ثبت و ماندگار شد.
خط مشی امام در خصوص نظامیان
خط مشی امام خمینی در مقابله با نیروهای نظامی و امنیتی رژیم شاه، در تمام طول مبارزات بر جدا نمودن مسئله ارتش و نیروهای نظامی از ساواک و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی بود. امام، اساساً رژیم شاه را به جهت جو اختناق آمیز و حکومت پلیسی آن مورد حمله قرار میداد. چنانچه در 27 فروردین 1346، در نامهای سرگشاده خطاب به امیرعباس هویدا (نخستوزیر وقت) نوشت که حکومت پلیسی شما و اسلاف شما، به خواست آنان که میخواهند ملل شرق به حال عقب افتادگی باشند، حکومت قرون وسطایی، حکومت سرنیزه و زجر و حبس، حکومت اختناق و سلب آزادی، حکومت وحشت و قلدری است.[1] حملات امام، نسبت به نیروهای امنیتی رژیم شاه از اواسط دههی 1350 و پس از تشکیل حزب رستاخیز شدت بیشتری یافت و نیروهای امنیتی رژیم شاه را از این نظر با دستگاه تفتیش عقاید قرون وسطی، مقایسه نمود و گفت:
«در عصری که ملتها یکی پس از دیگری از زیر یوغ استعمار خارج میشوند و استقلال و آزادی خود را به دست میآورند، ملت بزرگ مسلم ایران با گماشته شدن یکی از عمال بیچون و چرای استعمار و سایه افکندن وحشتناکترین استبداد وحشیانه بر سراسر کشور، از تمام شئون آزادی محروم و با جمیع مظاهر استبداد و ارتجاع دست به گریبان هستند. «سازمان امنیت ایران» به دستور شاه به صورت ادارهی تفتیش عقاید قرون وسطایی درآمده و با مخالفان حزب تحمیلی شاه که اکثریت قاطع ملت متدین هستند، با انواع تهدیدها و اهانتها و ضربتها و شکنجههای وحشیانه، رفتار میکنند.»[2]
امام، سازمان اطلاعات و امنیت کشور موسوم به ساواک را کارگزار اصلی سیاستهای سرکوب رژیم میدانست و در حقیقت بین این سازمان و شاه هیچگونه تفکیکی قائل نبود و صراحتا اعلام میکرد که در حکومت آینده، دستگاه امنیت منحل خواهد گردید؛ حال آنكه وجود ارتش را برای جامعه ضروری میدانست.
درخصوص ارتش، امام همواره میکوشید مشی متفاوتی در پیش بگیرد. به نظر حسنین هیکل، امام از بابت ساواک نگرانی نداشت. ممکن است تعداد افراد آن به 50 هزار مأمور برسد، اما 50 هزار در مقابل 35 میلیون چه میتوانست بکند؟ لذا وی مدتها قبل از ترک نجف به این نتیجه رسیده بود که مشکل واقعی، ارتش است. با این حال، وی مشی مبارزهی مسلحانه را که از سوی برخی از پیروانش ارائه میشد، رد مینمود و معتقد بود که اسلحه نمیتواند به جنگ اسلحه برود و باید زنجیرهایی را که اعضای نیروهای مسلح، در بند آن هستند، یعنی سوگند وفاداری و عادت اطاعت را در هم شکست.[3] لذا وی همواره میکوشید تا با پیامهای خود، ضمن جدا نمودن بدنهی ارتش؛ (مرکب از سربازان وظیفه، درجهداران و افسران جزء) که سهم ناچیزی از قدرت تشویقی شاه، در مقایسه با افسران ارشد نصیب آنها میشد و به علاوه از نظر پیشینهی خانوادگی عمدتاً به خانوادههای مذهبی تعلق داشتند، عملاً مهمترین بخش از قدرت سرکوب رژیم شاه را مضمحل سازد. پیامهای امام در ابتدا سربازان وظیفه، درجهداران و افسران جزء را به عنوان بدنهی ارتش خطاب قرار میداد و بسیار ساده بود: آنها باید خدمت به شاه را متوقف میکردند؛ شاه، شیطان و طاغوت مجسم بود. آنها مستضعفین هستند، سربازان خدا هستند، نباید بر روی همنوعان مسلمانشان آتش بگشایند، باید به سوی مسجد و به سوی خداوند بروند.[4] در مورد افسران جزء و درجهداران، خطابهها و پیامهای امام، از خرداد سال 1357 و مداخلهی نظامیان در سرکوب قیامهای مردم، شدت یافت و از نظامیان میخواست که با سرپیچی از فرمان ستمگران به برادرکشیها خاتمه دهند.[5]
امام پس از عزیمت به پاریس، فرصت مناسبی یافت تا از آنجا پیامهای خود را به نحو بارزتر و آشکارتری به گوش نظامیان برساند و آنها را از کشتار مردم باز دارد. وی در این پیامها، بارها تأكید نمود که مشی مبارزهی ما غیرمسلحانه است لیکن در کنار آن، همواره هشدار میدادند که در صورت کشتار وسیع مردم، ممکن است مجبور به تجدید نظر در آن شود.[6]
با نزدیكتر شدن هرچه بیشتر به زمان حکومتهای نظامی و افزایش سرکوب، امام از یک سو با بیان اینکه چه کشته شویم یا چه بکشیم پیروزیم، سیاستهای سرکوب رژیم دیگر اثری ندارد و... از یک سو موجبات افزایش روحیهی مردم و تضعیف روحیهی نظامیان را فراهم میآورد و از سوی دیگر با دعوت از نظامیان به خاتمه دادن سرکوب، از آنها میخواست تا با سرپیچی از فرمان شاه به مردم بپیوندند.[7]
رهنمودهای امام به مردم در خصوص برخورد با نظامیان و پیامدهای آن
یکی دیگر از استراتژیهای امام، برای مضمحل نمودن قدرت سرکوب رژیم شاه و جدا نمودن بدنهی ارتش از سران آن، جدای از خطابههای مستقیم به نظامیان، تأثیر گذاردن بر روحیهی آنها از طریق پیامهایی بود که به مردم در خصوص نحوهی برخورد با نظامیان میداد و بدین ترتیب، به طور غیرمستقیم بر روحیهی نظامیان تأثیرگذارده و قلوب آنها را به سوی انقلابیون جلب مینمود. وی از مردم میخواست که سینهی ارتش را مورد حمله قرار ندهید، قلبش را تسخیر کنید.[8]
اوج اطاعت مردم از این فرامین و برخورد مسالمتجویانه با نظامیان از راهپیمایی عید فطر به این سو بود. اقدامات مردم در این خصوص، آن چنان بر روحیه نظامیان به ویژه سربازان تأثیر گذاشته بود که ارتشبد ازهاری و روسای نظامی، کاملاً درخصوص آن گیج شده بودند.[9] پیامهای امام در این مورد تا پایان مبارزات ادامه یافت. وی در زمان ایجاد حکومت نظامی و پس از عزیمت به پاریس و در پیامی خطاب به دانشجویان از آنان خواست هر چه بیشتر، مردم را برای یک قیام همگانی تشویق نمایند و ارتش را برادر خود نامیده و با صدای بلند از آنان سؤال کنند: آیا جواب گل، گلوله است؟[10] ارتشبد قرهباغی، در این باره میگوید در روز تاسوعا، 19 آذر ماه، تظاهرات کاملاً جنبهی سیاسی یافته بود و تظاهراتکنندگان ضمن تجلیل از امام و شعار علیه شاه، وقتی از مقابل پادگانها و سازمانهای ارتشی عبور میکردند، شعارهایی همچون: تیراندازی علیه مسلمان خیانت است به اسلام و یا برادر ارتشی چرا برادرکشی؟ و امثال اینها را سرمیدادند، ولی در راهپیمایی روز عاشورا، 20 آذر ماه، در شعارهایشان، پرسنل نظامی را دعوت به فرار و عدم اطاعت و نافرمانی مینمودند.[11] به نظر قرهباغی تأثیر این اقدامات بر روحیهی نظامیان، غیرقابل انکار بود و این وضعیت پس از شکست حکومت نظامی ازهاری تشدید گردید، شکست حکومت نظامی ازهاری عملاً نشان داد که آخرین و مهمترین تصمیم شاه، یعنی تشکیل یک دولت نظامی که نخستوزیر آن رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران بود و اعضای آن را فرماندهان نیروها و امرای ارتش تشکیل میدادند در مقابل مخالفین، ناتوان بوده و دولت و نیروهای مسلح، قادر به جلوگیری از بروز انقلاب نمیباشند.[12]
ژنرال هایزر نماینده رژیم آمریكا از تاكتیک امام خمینی یكه خورده بود و آن را یك «حمله» نام گذاشته بود. وی در خاطراتش مینویسد: «به دستور [ امام] خمینی حمله جدیدی به ارتش انجام شده بود كه سلاح به كار گرفته در آن، عشق و مهربانی بوده است. راهپیمایان با خود شاخههای گل حمل كرده بودند كه آنها را در داخل لوله تفنگ سربازان گذاشته بودند و بر لوله توپ و تانكها حلقه گل آویخته بودند».
هایزر درباره این تاكتیك امام خمینی میافزاید: «این شیوه دوستی و برادری تهدید جدیدی بود، به خصوص در رابطه با سربازان جوان خطرناكتر بود». ژنرال آمریكایی عصبانیت خود را از شیوه امام خمینی پنهان نمیكند و میافزاید: «باید قبول كنم كه نسبت به پیروزی [امام] خمینی بر ارتش و استراتژی جدید او در زمینه طرفداری از ارتش، زخم خورده بودم. باید سریعاً میجنبیدم، در غیر این صورت ارتش را از دست میدادیم».[13] البته سررشته كار از دست آمریكا و شاه خارج شده بود و اینک در دستان امام خمینی پیچیده میشد و ژنرال، ناتوانتر از آن بود كه با جنبیدن، كاری از پیش ببرد.
بیطرفی ارتش و پیروزی انقلاب
با شکست حکومت نظامی ازهاری، روی کار آمدن بختیار و سرانجام خروج شاه از کشور و با درایت و مدیریت اعمال شده توسط امام در مورد ارتش، فرار سربازان، تمرد آنها از فرامین و تزلزل در روحیهی نظامیان و فرار بسیاری از امرای ارتش و به طور کلی تسخیر بدنهی ارتش توسط انقلابیون،[14] عملاً برای ارتش راهی جز بیطرفی باقی نمانده بود. از سوی دیگر، شیوههای برخورد امام با ارتش در بیانیههای ایشان و تماسها و مذاکرات غیرمستقیم با سران ارتش، بالاخره شرایط سالم و مطمئن ورود امام به تهران در آن روزها را فراهم ساخت و بعدها ادامهی تماسها و مذاکرات اعضای شورای انقلاب با امرای ارتش از یک طرف و شکست طرح کودتا و حملهی گارد شاهنشاهی به نیروی هوایی از طرف دیگر، منجر به تصمیم نهایی شورای امرای ارتش در 22 بهمن، در تسلیم شدن به انقلاب و قبول تبعیت از دولت منصوب امام و فرار بختیار گردید.[15]
پینوشتها:
[1]. صحیفهی نور، ج1، سازمان مدارك فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران 1378، ص 231.
[2]. همان
[3]. محمدحسنین هیکل، ایران: روایتی که ناگفته ماند، ترجمهی حمید احمدی، چاپ الهام، تهران1362، ص 259 ـ 260.
[4]. همان، صص 260 ـ 261.
[5]. صحیفهی نور، ج1، ص 557.
[6]. همان.
[7]. همان، ص 220.
[8]. هیکل، پیشین، ص 263.
[9]. تصمیم شوم، جمعهی خونین، مشروح مذاکرات شورای امنیت ملی و هیئت دولت، 16/6/ 57؛ مشروح مذاکرات شورای امنیت ملی 18/6/57، مرکزاسناد انقلاب اسلامی، تهران 1376، ص 22.
[10]. صحیفهی نور، ج1، ص 592.
[11]. عباس قرهباغی، اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قرهباغی (مرداد. بهمن 57)، نشرنی، تهران، ص 72.
[12]. همان.
[13].ر.ک. حسینیان، روحالله، یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص 676.
[14]. انقلاب ایران به روایت رادیو بی.بی.سی، ترجمهی عبدالرضا هوشنگ مهدوی، طرح نو، تهران 1372، ص 325.
[15]. برای مطالعه بیشتر ر.ک: شایستهپور حمید، قدرت سرکوب رژیم پهلوی و انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.