روایتنگار؛
نقش آفرینی مردم در ملی شدن صنعت نفت (۱)
آنچه می خوانید روایت تاریخی حضرت آیتالله العظمی خامنهای از زمینههای شکلگیری اعتراض مردمی به استعمار نفت توسط بیگانه تا ملی شدن صنعت نفت است.
به گزارش گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، صنعت نفت ایران در سال ۱۳۲۹ با محوریت آیتالله کاشانی و دکتر مصدق و خواست مردم از استعمار انگلیس خارج و ملی میشود و پس از آن نخستوزیریِ دولت ملی به نام مصدق رقم میخورد. نهضت ملی با همهی موفقیتها ناگهان با استعفای دولت مصدق و بر سر کار آمدن قوام السلطنه و خطر بازگشت سلطهی انگلیس بر نفت ایران مواجه میشود. آیتالله کاشانی بار دیگر مردم را به صحنه میآورد و نخستوزیری مجدد دکتر مصدق را فراهم میکند؛ اما اینبار مصدق با آیتالله کاشانی سر ناسازگاری و اختلاف سر میدهد و به خانهنشینی کاشانی منجر می شود.
مصدق در مقابله با شکایتها و افزونخواهیهای انگلیس نسبت به نفت ایران به آمریکا اعتماد میکند و اینبار نوبت آمریکاست که پاسخ اعتماد مصدق را با ایجاد کودتا و سقوط دولت ملی او بدهد.
آنچه در این مطلب آمده است روایت تاریخی حضرت آیت الله العظمی خامنهای از زمینههای شکلگیری اعتراض مردمی به استعمار نفت توسط بیگانه تا ملی شدن صنعت نفت، قیام ۳۰ تیر و کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ است.
ملی شدن صنعت نفت
ملی شدن صنعت نفت
مسألهى نفت، یکى از مسائل فوقالعاده تلخِ ملتِ ایران است که هنوز درست باز نشده است.(۱) نفت، ثروت ملت ایران و ثروت دولت است که نمایندهى ملت است.(۲) آقایان و خانمها؛ برادران و خواهران عزیز در سرتاسر کشور! در این مملکت، منبعِ ثروتى به نام «نفت» کشف شد. کشفِ نفت بهمنزلهى این بود که ملتى گنجى پیدا کند.(۳) ما از لحاظ منابع نفت و گاز بر روى هم، در دنیا اوّلیم؛ یعنى بهترین کشور و ثروتمندترین کشور در همهى دنیا ازلحاظ منابع نفت و گاز بر روى هم (ما هستیم)... یعنى هیچ کشورى بهقدر کشور ما نفت و گاز ندارد،... خب این کشور، کشور ثروتمندى است؛ بیخود نیست که دشمنان ما - (یعنى) قدرتهاى سلطهگر، آمریکا و امثال آن - چشم طمع دوختهاند به این کشور و میخواهند این کشور را زیر سلطه دربیاورند.(۴)
کشور ما روى دریاى نفت خوابیده بود؛ (ولى) نه خبر داشتیم، نه بلد بودیم؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که آنهایى که خبر داشتند و بلد بودند، آمدند مسلّط شدند به نفت ما. نفت ما را میبردند، تمدّن خودشان را میساختند، کارخانههاى خودشان را راه مىانداختند و در دوران جنگى که بود، از این نفت براى پیروزى خودشان استفاده میکردند و یک چیز مختصرى هم به ما میدادند؛ زمان طاغوت اینجورى بود.(۵) مثل آن شاه نادان؛ به یکی از شاهها گفتند یک مادّهی بدبوی سیاهرنگ منحوسی به نام نفت از یک جاهایی جوشیده، این خارجیها، بیچارهها، حاضرند بیایند این را بردارند ببرند؛ اجازه بدهیم ببرند؛ او هم گفت: خیلی خب، ببرند راحت بشویم!(۶)
۱۲۸۰ شمسی: انعقاد قراداد دارسی و ننگ شصتساله
کشور ما روى دریاى نفت خوابیده بود؛ (ولى) نه خبر داشتیم، نه بلد بودیم؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که آنهایى که خبر داشتند و بلد بودند، آمدند مسلّط شدند به نفت ما. نفت ما را میبردند، تمدّن خودشان را میساختند، کارخانههاى خودشان را راه مىانداختند و در دوران جنگى که بود، از این نفت براى پیروزى خودشان استفاده میکردند و یک چیز مختصرى هم به ما میدادند؛ زمان طاغوت اینجورى بود.(۵) مثل آن شاه نادان؛ به یکی از شاهها گفتند یک مادّهی بدبوی سیاهرنگ منحوسی به نام نفت از یک جاهایی جوشیده، این خارجیها، بیچارهها، حاضرند بیایند این را بردارند ببرند؛ اجازه بدهیم ببرند؛ او هم گفت: خیلی خب، ببرند راحت بشویم!(۶)
۱۲۸۰ شمسی: انعقاد قراداد دارسی و ننگ شصتساله
انگلیسىها در زمان قاجاریه به ایران آمدند و با رجال خائن آن روز، براى بردن نفت مملکت قراردادى شصتساله بستند!... قرارداد شصتساله بسته شد تا انگلیس بیاید و نفتى را که آن روز مثل آب خوردن به آن نیاز داشت، ببرد. واقعاً براى انگلیس، نفت ارزشمندترین کالا محسوب مىشد؛ چون به کارهاى استعمارى مشغول بود و سرزمینها را مىگرفت؛ لذا و به پول احتیاج داشت. پول هم با فعالیت کارخانهها به دست مىآمد و کارخانهها نیز با نفت مىگشت.(۷) (اینها) سالهاى متمادى این گنج را استخراج کردند و خوردند؛ بىآنکه به روى مبارکشان بیاورند که این غصبِ مالِ ملت ایران است!(۸)
۱۳۰۴ شمسی: به حکومت رسیدن رضاخان
مدّت زمانى از انعقاد قرار داد شصتساله نگذشته بود که رضا خان را بر سرِ کار آوردند.(۹) مردم که نقشی نداشتند.(۱۰) رضاخان را غربیها بر ما تحمیل کردند.(۱۱) اواخر حکومت ضعیف قاجاریه بود و انگلیسىها کسى را مىخواستند تا به قلعوقمع گردنکشانى که در گوشه و کنار ایران سربلند کرده بودند بپردازد. آنها براى اینکه کسى منافعشان را تهدید نکند، به قلدرِ گردن کلفتى که ضمناً سرسپردهى خودشان باشد، احتیاج داشتند. بارى؛ رضا خان را پیدا کردند؛(۱۲) (لذا) به تربیت او پرداختند و به آنجا که باید برسد، رساندندش. اوّل، سردارسپه و نخستوزیر بود و بعد هم پادشاه و رئیس کشور ایران شد!(۱۳)
۱۳۱۲ شمسی: ماجرایی که سی سال بر مدت زمان قرارداد دارسی افزود
۱۳۱۲ شمسی: ماجرایی که سی سال بر مدت زمان قرارداد دارسی افزود
چند سالى از به قدرت رسیدن رضا خان توسّط انگلیسىها نگذشته بود که او به فکر افتاد اگر بشود، پول بیشترى بابت نفت از آنها بگیرد. البته سرسپردگى او به جاى خود محفوظ بود؛ اما بالاخره هر نوکرى، گاهى به این فکر مىافتد که مقدار بیشترى پول از ارباب خود اخّاذى کند! مزاج قلدرمآبانهى او به کمکش آمد تا با قرارداد دارسى که هنوز سى سال دیگر مانده بود تا به سر آید، برخوردِ قلدرانه کند. یعنى وارد هیئت دولت شد و قرارداد دارسى را در بخارى انداخت و سوزاند! وقتى به او گفتند «از مدّت قرارداد، سى سال دیگر باقى مانده است» گفت: «این چه قراردادى است! باید بابت نفت، پول بیشترى به ما بدهند.» آن وقت، طرفش کیست؟ یک کمپانى انگلیسى! به مجرّد اینکه رضا خان با قرارداد دارسى چنین برخوردى کرد، حکومت انگلیس وارد میدان شد و هاىوهوى و سر و صدا به راه انداخت. نهایتاً انگلیسىها... کارى کردند که همین قرار داد را که فقط سى سال دیگر از اعتبارش مانده بود، به مدّتِ شصت سال دیگر تمدید کرد! یعنى با انگلیسىها(۱۴) چند روز بعد یک قرارداد بدتر و ننگینتری را (قرارداد ۱۹۳۳) برای مدت طولانی - سی سال بر مدت قرارداد قبلی نفت اضافه کرد - امضاء کرد، داد دستشان رفتند! مسئولین دولتیاش هم تابع او بودند. (۱۵)
۱۳۲۰ شمسی: حذف رضاخان از پادشاهی
۱۳۲۰ شمسی: حذف رضاخان از پادشاهی
لحظهای که احساس کردند یک ذرّه حالت گوش به فرمانیاش (رضاخان) متزلزل شده و گرایشی، آن هم نه به سمت استقلال حقیقی، بلکه به سمت آلمان هیتلری پیدا کرده است - طبیعتاً وقتی رضاخان به هیتلر نگاه کند، به هیجان میآید و لذّت میبرد - او را کنار زدند و پسرش را بر سرِ کار آوردند.(۱۶)
بعد از رفتن رضاخان، به تقیزاده که آن وقت وزیر دارائی بود، گفتند چرا آن روز این قرارداد (۱۹۳۳) را امضاء کردی؟ گفت من آلت فعل بودم؛ یعنی خود رضاخان مسئول بود. این آدمی که در مقابل مردمِ خودش اینجور وحشیانه، وقیحانه، بیملاحظه و ستیزهگرانه رفتار و برخورد میکرد، در مقابل انگلیسیها خوار و ذلیل بود.(۱۷)
این، کاری بود که انگلیسیها از زمان قاجاریه تا پایان حکومت رضاخان در ارتباط با نفتِ ایران کردند.(۱۸) انگلیسىها نفت ایران را مِلک شخصى خود به حساب آورده بودند و دهها سال استفادهى غاصبانه مىکردند و مال ملت ایران را تقریباً مفتِ مفت مىبردند و دربار سلطنت هم براى اینکه چهار روز بیشتر به حکومت ننگین خود ادامه دهد، با انگلیسىها همکارى مىکرد. اما این بساط را نهضت ملى شدن صنعت نفت به هم زد، که عامل و سرچشمهى اصلى جوشش در این نهضت، همین مرد بزرگ و شجاع بود: مرحوم آیتالله سید ابوالقاسم کاشانى.(۱۹)
لزوم آشنایی با تاریخ
بعد از رفتن رضاخان، به تقیزاده که آن وقت وزیر دارائی بود، گفتند چرا آن روز این قرارداد (۱۹۳۳) را امضاء کردی؟ گفت من آلت فعل بودم؛ یعنی خود رضاخان مسئول بود. این آدمی که در مقابل مردمِ خودش اینجور وحشیانه، وقیحانه، بیملاحظه و ستیزهگرانه رفتار و برخورد میکرد، در مقابل انگلیسیها خوار و ذلیل بود.(۱۷)
این، کاری بود که انگلیسیها از زمان قاجاریه تا پایان حکومت رضاخان در ارتباط با نفتِ ایران کردند.(۱۸) انگلیسىها نفت ایران را مِلک شخصى خود به حساب آورده بودند و دهها سال استفادهى غاصبانه مىکردند و مال ملت ایران را تقریباً مفتِ مفت مىبردند و دربار سلطنت هم براى اینکه چهار روز بیشتر به حکومت ننگین خود ادامه دهد، با انگلیسىها همکارى مىکرد. اما این بساط را نهضت ملى شدن صنعت نفت به هم زد، که عامل و سرچشمهى اصلى جوشش در این نهضت، همین مرد بزرگ و شجاع بود: مرحوم آیتالله سید ابوالقاسم کاشانى.(۱۹)
لزوم آشنایی با تاریخ
من به جوانان عرض مىکنم، با تاریخ گذشتهى نزدیک کشورتان آشنا شوید؛ چون یکى از راههاى فریب و اغواگرى، تحریف تاریخ است که امروز متأسفانه این کار بهوفور صورت مىگیرد.(۲۰) من از اینکه میبینم جوانان ما از این قضایا بیاطّلاعند، رنج میبرم. همیشه اطّلاع از آنچه که دشمن در گذشته عمل کرده است، موجب میشود که انسان ترفندهای دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض میشود. شما میبینید که در مبارزات ورزشی هم مربّیان مینشینند و عملکرد فلان تیم رقیب را با دقّت نگاه میکنند تا روشهای او را بشناسند.(۲۱)
سال ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ شمسی: نقش نهضت ملی شدن صنعت نفت در غرب آسیا
سال ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ شمسی: نقش نهضت ملی شدن صنعت نفت در غرب آسیا
از سال ۲۹ تا ۳۲ یعنی از سال ملی شدن صنعت نفت تا سقوط دکتر مصدق، این سه سالی که بر کشور ما سه سال و خردهای که گذشت میدانید یکی از آن دورههای فوقالعاده حساس کشور ماست. از لحاظ ارتباط با سیاستهای خارجی، این دوران دورانی است که سلطهی قدیمی انگلیسی یک ضربت محکم بهش میخورد و خاطرات حکومت ملی، حکومت مردم و حضور مردم که سالیان درازی بود به کلی از ذهنها شسته و زدوده شده بود باز در ذهنها زنده میشود.(۲۲) ضربهی به حکومت انگلیس، باز یافتن احساسات مردمی بوسیلهی خود مردم، و یک نگاه تند به سلطه گران و به خارجیانی که در کار ایران دخالت میکنند، بعد تهدید کردن مقام سلطنتی که مردم از آن آنقدر نفرت داشتند اینها یک حوادث عجیبی است دیگر، یعنی جزو مقاطع کم نظیر تاریخ ماست.(۲۳) نهضت ملى و ملى شدن صنعت نفت و حوادث سال بیستونه و سى و سىویک و بسیج مردم آن قضایائى است، که در آن تاریخ براى خاورمیانه یک حرکت عظیم بود، یک رستاخیز بود.(۲۴) نهضت ملى یکی از فصول مهم تاریخ ماست. هم به خاطر اینکه در یک فصل حساسى از فصول تاریخ معاصر دنیا واقع شد. آن زمانى که ما در اینجا سرگرم مبارزهى با انگلیسها بودیم،(۲۵) سالهاى دردسر و درگیرى استعمار در مقابل ملتهاى مصر و عراق و سوریه و غیره بود.(۲۶)
آن روز وقتى که این حادثه در ایران اتفاق افتاد و انگلیسیها آن تودهنى سخت را از ملت ایران خوردند در دنیاى عرب آن چنان انعکاس سیلى ایران بر بناگوش انگلیسیها عجیب بود که توانست ملتهاى عرب را یکى پس از دیگرى بیدار کند و در سه چهار سال بعد از آن حادثه در دنیاى عرب سالهاى حادثهخیز بود.(۲۷) در هند هم انگلستان تازه شکست خورده بود؛ در مصر هم با روى کار آمدن افسران آزاد و سقوط رژیم سلطنتى فاروق انگیسها داشتند مىلرزیدند. در یک چنین شرائطى بود که یک ضربهى محکم انگلیسها در ایران خوردند از ناحیهى مردم، از ناحیهى احساسات دینى مردم، از ناحیهى رهبرى دینى و اسلامى مردم، از ناحیهى شخص آیتاللهکاشانى و البته مطلب نهضت ملى به اینجا هم خاتمه پیدا نکرد، به دنبال خودش نهضت ملى نهضتهاى دیگرى را هم آورد که یکى از مهمترینش، - مهمترینهایش یا مهمترینش - نهضت ضد سلطنتى بود که سه - چهار سال بعد در عراق انجام گرفت.(۲۸) حادثه، حادثهى بسیار مهمى بود.(۲۹) همان وقت همه میگفتند که قیام مصر به وسیلهی ناصر و قیام عراقیها به وسیلهی آن سران کودتای عراقی، ناشی از حرکت ایران بود.(۳۰)
آیتالله کاشانی، نفر اول در ملی شدن صنعت نفت
آن روز وقتى که این حادثه در ایران اتفاق افتاد و انگلیسیها آن تودهنى سخت را از ملت ایران خوردند در دنیاى عرب آن چنان انعکاس سیلى ایران بر بناگوش انگلیسیها عجیب بود که توانست ملتهاى عرب را یکى پس از دیگرى بیدار کند و در سه چهار سال بعد از آن حادثه در دنیاى عرب سالهاى حادثهخیز بود.(۲۷) در هند هم انگلستان تازه شکست خورده بود؛ در مصر هم با روى کار آمدن افسران آزاد و سقوط رژیم سلطنتى فاروق انگیسها داشتند مىلرزیدند. در یک چنین شرائطى بود که یک ضربهى محکم انگلیسها در ایران خوردند از ناحیهى مردم، از ناحیهى احساسات دینى مردم، از ناحیهى رهبرى دینى و اسلامى مردم، از ناحیهى شخص آیتاللهکاشانى و البته مطلب نهضت ملى به اینجا هم خاتمه پیدا نکرد، به دنبال خودش نهضت ملى نهضتهاى دیگرى را هم آورد که یکى از مهمترینش، - مهمترینهایش یا مهمترینش - نهضت ضد سلطنتى بود که سه - چهار سال بعد در عراق انجام گرفت.(۲۸) حادثه، حادثهى بسیار مهمى بود.(۲۹) همان وقت همه میگفتند که قیام مصر به وسیلهی ناصر و قیام عراقیها به وسیلهی آن سران کودتای عراقی، ناشی از حرکت ایران بود.(۳۰)
آیتالله کاشانی، نفر اول در ملی شدن صنعت نفت
اگر مرحوم آیتاللَّه کاشانی نبود، مطمئن باشید که مسئلهی ملی شدن صنعت نفت بههیچوجه در این کشور پا نمیگرفت.(۳۱) مرحوم آیتالله کاشانى در این حادثه نقش اول بوده، این را به شما بگویم. مرحوم آیتالله کاشانى رضواناللهعلیه در مسألهى ملى شدن صنعت نفت نفر دوم نبود، نفر اول بود.(۳۲) آیتالله کاشانى کسى است که اگر او نبود، نهضت ملى شدن صنعت نفت یقیناً در این کشور به وقوع نمىپیوست.(۳۳) او جلودار این قضیه بود.(۳۴) حالا یک عده به تعبیری که بنده کردم، نمکخوردگانِ نمکدانشکن هستند؛ نان نهضت ملی (نفت) را میخوردند، بعد به مرحوم آیتاللَّه کاشانی بدگویی میکنند! (۳۵) سالیان درازى این شخصیتِ روحانىِ مبارزِ زاهدِ قانع و فداکار، مورد توطئهى سکوت قرار گرفت. عمداً دربارهى او حرف نزدند، بعضیها هم که حرف زدند از جادهى حق و انصاف فراتر رفتند. بجاى اینکه چهرهى او را ترسیم بکنند نقاب زشتى بر چهره و سیماى نورانى این مرد خدا گذاشتند و او را آنجور وانمود کردند.(۳۶)
آیتالله کاشانی، یک ملای مجتهد و دارای سوابق مبارزاتی
مرحوم آیتاللهکاشانى سابقهى علمىاش در حد اجتهاد، یک مرد مجتهد قوى که در دوران بعد از حادثهى ۲۸ مرداد ایشان چند سفر مشهد آمده بودند، بنده آن وقت طلبهى کوچک و جوانى بودم در مجلس ایشان حاضر مىشدم، علماى بزرگ مشهد در شبهاى ماه رمضان - که ایشان یک یا دو ماه رمضان در مشهد بودند - مىآمدند در محضر ایشان بحث هاى علمى مىشد و همه متفق بودند که از مرحوم آیت الله کاشانى استفادههاى بزرگى مىکردند. یک چنین مرد عالم فاضل مجتهد دانشمندى که آن هم مقام مبارزاتىاش، مبارزهاش با انگلیسها که همین مبارزه بعد از آمدن ایشان به ایران هم ادامه پیدا کرد؛ بعد از ۱۳۲۰ و رفتن پهلوى اول - رضاخان قلدر - از ایران و روى کار آمدن محمّدرضا این مبارزات ادامه پیدا کرد، به تبعیدها و زندانهاى متعددى هم منتهى شد؛ این شخصیت این مرد خستگىناپذیر است.(۳۷)
دستگاه دربار که مخالف چیزفهمىِ مردم بود، خودش هم عامل دست انگلیسىها بود. روشنفکران و سیاسیّونى که جهت حرکتشان این بود، وسیله و راهى نداشتند و مردم به آنها اعتماد نمىکردند.(۳۸) (در این میان) مرحوم آیتالله کاشانى وارد میدان شد. سابقهى این مرد را، علما مىشناختند و مردم ایران هم به او ارادت داشتند. او کسى بود که به وسیلهى قشون غاصبِ مداخلهگرِ انگلیس در ایران، از کشور تبعید شده بود... البته قبلاً او را در قلعهى فلک الافلاک خرمآباد زندانى کردند، که من رفتم آن سلولى را که مىگفتند مرحوم آقاى کاشانى در آنجا زندانى بود، از نزدیک دیدم.(۳۹) ایشان وقتى از تبعیدگاه برگشتند تهران استقبال بىنظیر و عظیمى که تا آن روز نظیرى نداشت آن استقبال از ایشان به عمل آمد.(۴۰) امواج احساسات و ارادت مردم نسبت به این روحانى مجاهد و مبارز، چنان توفانى به راه انداخت که همهى دشمنان را پس زد و انگلیسىها و دیگران حساب کار خود را کردند و فهمیدند که مبارزه با این عالم روحانى به جایى نخواهد رسید.(۴۱)
پدرش مرحوم سیدمصطفىکاشانى از علماى بزرگ و مبارزى بود که با فرزند خود در نجف بودند، و هم مرحوم سیدمصطفىکاشانى - پدر مرحوم آیتاللهکاشانى - و هم خود مرحوم آیتاللهکاشانى در بعد از پایان جنگ بینالملل اول در سال ۱۹۲۰ میلادى - که انگلیسىها حمله کردند براى اینکه عراق را بگیرند و سرزمین عثمانى تجزیه شد و قطعه قطعه شد و تنها نقطهى مقاومتى که در سرتاسر این قلمرو وسیع وجود داشت مرکز و پایگاه فقاهت شیعه - یعنى نجف اشرف بود - این دو بزرگوار در کنار علماى بزرگ و مبارز دیگر نجف مدتها با سلطهى انگلیس جنگیدند.(۴۲)
بنده فراموش نمىکنم در یکى از سفرهاى مرحوم آیتالله کاشانى به مشهد؛ بنده آن وقت طلبهى جوانى بودم، در مجلس ایشان در شبى نشسته بودیم، یکى از علماى مشهد، مرحوم حاج سیدمحمّدرضا بختیارى رحمةاللهعلیه از دوستان مرحوم کاشانى بود. با همدیگر خاطرات میدان جنگ و سنگرها را تبادل مىکردند. ایشان مىگفت: یادته آن شبها، آن روز کذایى، آن شب کذایى چه جورى زندگى مىکردیم، سر برج دیدهبانى مىدادیم؛ یک انسان اینجورى بود. در میدان جنگ گذرانده بود، در مبارزه زندگیش را سر کرده بود، طمعى نداشت.(۴۳)
موفقیت ملی شدن صنعت نفت به خاطر حضور مردم
دستگاه دربار که مخالف چیزفهمىِ مردم بود، خودش هم عامل دست انگلیسىها بود. روشنفکران و سیاسیّونى که جهت حرکتشان این بود، وسیله و راهى نداشتند و مردم به آنها اعتماد نمىکردند.(۳۸) (در این میان) مرحوم آیتالله کاشانى وارد میدان شد. سابقهى این مرد را، علما مىشناختند و مردم ایران هم به او ارادت داشتند. او کسى بود که به وسیلهى قشون غاصبِ مداخلهگرِ انگلیس در ایران، از کشور تبعید شده بود... البته قبلاً او را در قلعهى فلک الافلاک خرمآباد زندانى کردند، که من رفتم آن سلولى را که مىگفتند مرحوم آقاى کاشانى در آنجا زندانى بود، از نزدیک دیدم.(۳۹) ایشان وقتى از تبعیدگاه برگشتند تهران استقبال بىنظیر و عظیمى که تا آن روز نظیرى نداشت آن استقبال از ایشان به عمل آمد.(۴۰) امواج احساسات و ارادت مردم نسبت به این روحانى مجاهد و مبارز، چنان توفانى به راه انداخت که همهى دشمنان را پس زد و انگلیسىها و دیگران حساب کار خود را کردند و فهمیدند که مبارزه با این عالم روحانى به جایى نخواهد رسید.(۴۱)
پدرش مرحوم سیدمصطفىکاشانى از علماى بزرگ و مبارزى بود که با فرزند خود در نجف بودند، و هم مرحوم سیدمصطفىکاشانى - پدر مرحوم آیتاللهکاشانى - و هم خود مرحوم آیتاللهکاشانى در بعد از پایان جنگ بینالملل اول در سال ۱۹۲۰ میلادى - که انگلیسىها حمله کردند براى اینکه عراق را بگیرند و سرزمین عثمانى تجزیه شد و قطعه قطعه شد و تنها نقطهى مقاومتى که در سرتاسر این قلمرو وسیع وجود داشت مرکز و پایگاه فقاهت شیعه - یعنى نجف اشرف بود - این دو بزرگوار در کنار علماى بزرگ و مبارز دیگر نجف مدتها با سلطهى انگلیس جنگیدند.(۴۲)
بنده فراموش نمىکنم در یکى از سفرهاى مرحوم آیتالله کاشانى به مشهد؛ بنده آن وقت طلبهى جوانى بودم، در مجلس ایشان در شبى نشسته بودیم، یکى از علماى مشهد، مرحوم حاج سیدمحمّدرضا بختیارى رحمةاللهعلیه از دوستان مرحوم کاشانى بود. با همدیگر خاطرات میدان جنگ و سنگرها را تبادل مىکردند. ایشان مىگفت: یادته آن شبها، آن روز کذایى، آن شب کذایى چه جورى زندگى مىکردیم، سر برج دیدهبانى مىدادیم؛ یک انسان اینجورى بود. در میدان جنگ گذرانده بود، در مبارزه زندگیش را سر کرده بود، طمعى نداشت.(۴۳)
موفقیت ملی شدن صنعت نفت به خاطر حضور مردم
در همهى تحولات و جنبشهاى گوناگون اجتماعى بزرگ، نقش مردم، نقش معیار است. یعنى گسترش یک تحول، گسترش یک فکر، گسترش نفوذ یک مصلح اجتماعى، وابستهى به این است که با مردم چقدر ارتباط داشته باشد. هرچه ارتباط او و آن جریان و آن جنبش و آن تحول با مردم بیشتر باشد، امکان موفقیت او بیشتر است؛ اگر از مردم منقطع شد، دیرى نخواهد پائید، کارى نخواهد کرد... در قضیهى صنعت نفت و ملى شدن نفت هم در اول دههى ۳۰ شمسى در کشورمان، مردم عامل بودند، مردم مؤثر بودند، حضور آنها موفقیتآور بود.(۴۴) تاریخچهی حضور مردم ما در صحنه، جزو تاریخچههای استثنایی است. روی این هم کسی کار نکرده، اگر مقایسه کنید مردم ما را با ملتهای دیگر از لحاظ تعیین کنندگی مواقف حساس، خواهید دید که ملت ما از آن ملتهای جالبند از این جهت،(۴۵) مردم ما مردم حضور در کوچه و بازارند دیگر، در مشروطیت و در همهی قضایا مردم همیشه توی صحنهها حضور داشتند، آمدند، رفتند، اقدام کردند، خواستند، عمل کردند، یک چیز عجیبی است اصلاً. (۴۶)
در دوران رضاخانی به کل، اصلاً خشکیده بود این روح، تمام شده بود دیگر، اصلاً مردم هیچ کارهی محض شده بودند به خاطر آن استبداد، بعد از دوران رضاخان هم مسئلهای نبود که مردم را به میدان آزمایش بکشاند و در صحنهها حاضر کند. دوران مصدق یعنی دوران حکومت مصدق و از ۲۹ تا ۳۲، به این تعبیر، جزو دورانهایی بود که از این جهت خیلی حساس بود،(۴۷) (در این بین) مرحوم کاشانى کسى است که به کمک او دکتر مصدّق و دیگر سرانِ نهضت ملى شدن صنعت نفت توانستند حمایت مردم را به این حرکت جلب کنند؛ و الاّ حمایت مردم جلب نمىشد. کسى مصدّق را نمىشناخت؛ کسى معناى ملى شدن صنعت نفت را نمىدانست؛ تودههاى عظیم مردم که رأى و حضور و اقدام آنها در تحوّلات اجتماعى تعیینکننده است، در جریان وارد نبودند و براى آنها توضیح داده نشده بود.(۴۸) کسانى که از آن روز یادشان هست، مىدانند که بسیج مردم و حرکت مردم فقط به وسیلهى مرحوم آیتالله کاشانى انجام مىگرفت.(۴۹)
تبیین طرح ملی شدن صنعت نفت برای مردم توسط نمایندگان آیتالله کاشانی
در دوران رضاخانی به کل، اصلاً خشکیده بود این روح، تمام شده بود دیگر، اصلاً مردم هیچ کارهی محض شده بودند به خاطر آن استبداد، بعد از دوران رضاخان هم مسئلهای نبود که مردم را به میدان آزمایش بکشاند و در صحنهها حاضر کند. دوران مصدق یعنی دوران حکومت مصدق و از ۲۹ تا ۳۲، به این تعبیر، جزو دورانهایی بود که از این جهت خیلی حساس بود،(۴۷) (در این بین) مرحوم کاشانى کسى است که به کمک او دکتر مصدّق و دیگر سرانِ نهضت ملى شدن صنعت نفت توانستند حمایت مردم را به این حرکت جلب کنند؛ و الاّ حمایت مردم جلب نمىشد. کسى مصدّق را نمىشناخت؛ کسى معناى ملى شدن صنعت نفت را نمىدانست؛ تودههاى عظیم مردم که رأى و حضور و اقدام آنها در تحوّلات اجتماعى تعیینکننده است، در جریان وارد نبودند و براى آنها توضیح داده نشده بود.(۴۸) کسانى که از آن روز یادشان هست، مىدانند که بسیج مردم و حرکت مردم فقط به وسیلهى مرحوم آیتالله کاشانى انجام مىگرفت.(۴۹)
تبیین طرح ملی شدن صنعت نفت برای مردم توسط نمایندگان آیتالله کاشانی
مرحوم آیتالله کاشانى به عنوان نمایندهى مردم تهران و رئیس مجلس آن روز، پشتیبان طرح ملى شدن صنعت نفت شد.(۵۰) (و) پیام جنبشِ ملى را نفوذ و موقعیت یک روحانىِ جلیلالقدر یعنى مرحوم آیتالله کاشانى به سراسر ایران، به شهرها و حتى به بعضى از روستاها رسانید.(۵۱) نمایندگان آیتالله کاشانى در سرتاسر کشور، در شهرهاى مختلف، مىرفتند سخنرانى مىکردند، حقایق را براى مردم مىگفتند، مسألهى ملى شدن صنعت نفت را براى مردم باز مىکردند، معنا مىکردند، شوق آزادگى و آزادى از یوغ انگلیسها را در دل مردم مىآفریدند.(۵۲) من خودم آن وقت نوجوان بودم.(۵۳) نمایندهى مرحوم آیتالله کاشانى به مشهد آمد و منبر رفت. او چنان دلهاى مردم را مثل مغناطیس به خود جذب مىکرد که هیچ عامل دیگرى نمىتوانست جاى این حرکت را بگیرد. (۵۴)و به این ترتیب شد که ملى شدن صنعت نفت پشتوانهى مردمى پیدا کرد، در مجلس و مجلس شوراى ملى آن روز و در دولت به آن صورت درآمد و به آنجا رسید.(۵۵)
درخواست نهضت ملّی چه بود؟ یک درخواست حدّاقلّی بود؛ دنبال استقلال اقتصادی و استقلال سیاسی و استقلال همهجانبه نبود؛ نفت ما دربست در اختیار انگلیسها بود، در نهضت ملّی شدن صنعت نفت، درخواست این بود که نفت را از دست انگلیسیها بگیریم و دست خودمان باشد.(۵۶)
نقش علما و انگیزه دینی مردم در نهضت ملی صنعت نفت
درخواست نهضت ملّی چه بود؟ یک درخواست حدّاقلّی بود؛ دنبال استقلال اقتصادی و استقلال سیاسی و استقلال همهجانبه نبود؛ نفت ما دربست در اختیار انگلیسها بود، در نهضت ملّی شدن صنعت نفت، درخواست این بود که نفت را از دست انگلیسیها بگیریم و دست خودمان باشد.(۵۶)
نقش علما و انگیزه دینی مردم در نهضت ملی صنعت نفت
خصوصیت با مردم بودن (روحانیت) باعث شده است که در تحولات عظیم اجتماعی کشور ما -که مهمترین کشور شیعهی دنیاست- روحانیت پیشقدم باشد. شما ببینید کدام تحولبزرگ و اساسی- سیاسی محض- در کشور انجام گرفته است که در آن روحانیت در صف مقدم نباشد؛ از ایستادگی در مقابل دستاندازی اقتصادی خارجیها- مظهرش ماجرای تنباکو و «قرارداد رژی» در زمان میرزای شیرازی بود؛ نمونهی دیگرش در قرارداد «رویتر» بود که باز آنجا روحانیون مخالفت کردند؛ نمونهی دیگرش در شروع مشروطیت بود که روحانیون پیشقدم بودند. در قضیهی ملی شدن صنعت نفت هم باز روحانیون بودند که جلو افتادند.(۵۷) هیچ کانون و مرکزی در ایران وجود نداشت که بتواند ملت را بسیج کند؛ مگر روحانیت و پرچمداران دین، با شعار دین.(۵۸)
ایمان دینى جزو مهمترین عناصر مقاومت و تحرّک این کشور است؛ مال امروز هم نیست، از ۱۳۰ سال، ۱۴۰ سال پیش به اینطرف، هر حرکتى در این کشور انجام گرفته است که اثرگذار، جریانساز و مؤثّر بوده است، عنصر ایمان دینى حرف اوّل را در آن میزده است.(۵۹) مردم که در ماجراهاى مصدق و قبل از روى کار آمدن مصدق اجتماعات بزرگى تشکیل دادند، مردم که در ماجراى خلع ید انگلیسها و شرکت انگلیسى از نفت جنوب آن همه تظاهرات کردند، شعر خواندند، سخنرانى کردند، تظاهرات راه انداختند، در همهى شهرهاى بزرگ کشور، و مردم که در ماجراى سىتیر در مقابل حکومت، حکومت تحمیلى قوامالسلطنه ایستادند و قدرت شاه را به زانو در آوردند، این مردم - که تا این لحظات در صحنه بودند - با یک انگیزه آمده بودند و آن انگیزهى دینى بود.(۶۰)
اینکه من مدام میگویم تاریخ را بخوانید، در تاریخ تأمّل کنید، براى اینها است. اگر علما نبودند و انگیزهى دینى نبود، قطعاً نهضت ملّى شدن صنعت نفت پیش نمیرفت؛ این را همه بدانند.(۶۱) این یک حقیقتى است در باب نهضت ملى... این نهضت یک نهضت ماهیتاً دینى و اسلامى بود.(۶۲) در مقدّمهى این نهضت آیت الله کاشانى بود. پشتیبان او مرجع تقلیدى مثل مرحوم آسیّدمحمّدتقى خوانسارى در قم بود. مروّجان این فکر، یک جمعى در قم و در مشهد ما یک عالم دینى، یک منبرىِ درجهى یک و یک فعّال مذهبى گویندهى متفکر درجهى یک (بودند)؛ اینها مروّجین نهضت ملّى بودند، مردم بهخاطر دین آمدند. بعد که مرحوم کاشانى را جدا کردند، علما را طرد کردند، مذهبىها را کنار گذاشتند، مصدّق شکست خورد. تا دین بود، تا عنصر ایمان دینى بود، حرکت به جلو بود؛ وقتى این (عنصر) از آن گرفته شد، حرکت متوقّف شد، شکست خورد، تبدیل به عکس شد.(۶۳) این یک نکتهاى است که متأسفانه در همهى تحلیلهایى که از نهضت ملى مىشود مسکوت عنه گذاشتند و نخواستند از او اسمى بیاورند. طبیعى است که بعد از ماجراى نهضت ملى و شکست نهضت ملى مدتها رژیم سرکار بود، آن کسانى هم که راجع به دوران نهضت ملى حرف مىزدند غالباً ملىگراهایى بودند که با دین میانهاى نداشتند، سر و کارى نداشتند، خیلى علاقهاى هم نداشتند، و معتقد به سیاست دینى و دین سیاسى نبودند؛ اما این یک حقیقتى است.(۶۴)
ایمان دینى جزو مهمترین عناصر مقاومت و تحرّک این کشور است؛ مال امروز هم نیست، از ۱۳۰ سال، ۱۴۰ سال پیش به اینطرف، هر حرکتى در این کشور انجام گرفته است که اثرگذار، جریانساز و مؤثّر بوده است، عنصر ایمان دینى حرف اوّل را در آن میزده است.(۵۹) مردم که در ماجراهاى مصدق و قبل از روى کار آمدن مصدق اجتماعات بزرگى تشکیل دادند، مردم که در ماجراى خلع ید انگلیسها و شرکت انگلیسى از نفت جنوب آن همه تظاهرات کردند، شعر خواندند، سخنرانى کردند، تظاهرات راه انداختند، در همهى شهرهاى بزرگ کشور، و مردم که در ماجراى سىتیر در مقابل حکومت، حکومت تحمیلى قوامالسلطنه ایستادند و قدرت شاه را به زانو در آوردند، این مردم - که تا این لحظات در صحنه بودند - با یک انگیزه آمده بودند و آن انگیزهى دینى بود.(۶۰)
اینکه من مدام میگویم تاریخ را بخوانید، در تاریخ تأمّل کنید، براى اینها است. اگر علما نبودند و انگیزهى دینى نبود، قطعاً نهضت ملّى شدن صنعت نفت پیش نمیرفت؛ این را همه بدانند.(۶۱) این یک حقیقتى است در باب نهضت ملى... این نهضت یک نهضت ماهیتاً دینى و اسلامى بود.(۶۲) در مقدّمهى این نهضت آیت الله کاشانى بود. پشتیبان او مرجع تقلیدى مثل مرحوم آسیّدمحمّدتقى خوانسارى در قم بود. مروّجان این فکر، یک جمعى در قم و در مشهد ما یک عالم دینى، یک منبرىِ درجهى یک و یک فعّال مذهبى گویندهى متفکر درجهى یک (بودند)؛ اینها مروّجین نهضت ملّى بودند، مردم بهخاطر دین آمدند. بعد که مرحوم کاشانى را جدا کردند، علما را طرد کردند، مذهبىها را کنار گذاشتند، مصدّق شکست خورد. تا دین بود، تا عنصر ایمان دینى بود، حرکت به جلو بود؛ وقتى این (عنصر) از آن گرفته شد، حرکت متوقّف شد، شکست خورد، تبدیل به عکس شد.(۶۳) این یک نکتهاى است که متأسفانه در همهى تحلیلهایى که از نهضت ملى مىشود مسکوت عنه گذاشتند و نخواستند از او اسمى بیاورند. طبیعى است که بعد از ماجراى نهضت ملى و شکست نهضت ملى مدتها رژیم سرکار بود، آن کسانى هم که راجع به دوران نهضت ملى حرف مىزدند غالباً ملىگراهایى بودند که با دین میانهاى نداشتند، سر و کارى نداشتند، خیلى علاقهاى هم نداشتند، و معتقد به سیاست دینى و دین سیاسى نبودند؛ اما این یک حقیقتى است.(۶۴)
تأثیر جریان فدائیان اسلام بر نهضت ملی شدن صنعت نفت
یکی از (دیگر) چیزهایی که در تاریخ معاصر ما متأسفانه به کلی به دست فراموشی سپرده شده همین است که تأثیر جریان نواب و حضور نواب را در روی کار آمدن حکومت ملی دکتر مصدق ندیده گرفته.(۶۵) دوران ده سالهی عمر سیاسی و مبارزاتی مرحوم نواب یکی از مهمترین نشانهها و آثارش حضور فعال و تأثیر فراوان در برههی سه چهار سالهی بین ۲۹ تا ۳۲ است که از برهههای تاریخی کشور هم هست.(۶۶)
آن وقتى که حکومتها و دولتهاى فاسد یکى پس از دیگرى در ده سالهى اول حکومت محمدرضاى پهلوى بر سر کار مىآمدند جمعیت مسلّح فدائیان اسلام به رهبرى مرحوم نواب صفوى - روحانى جوان و فداکار - تنها نقطهى مقاومت را تشکیل مىداد.(۶۷) این را بدانید که اگر مرحوم نواب نبود و تلاشهای آنها نبود و ارعابی که آنها در محیط جو هیأت حاکمه بوجود آورده بودند یعنی دستگاه سلطنت، نبود، ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق، دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکی بود به گروه فدائیان اسلام و مرحوم کاشانی این را آشکارا هم میکرد. البته آنها طرفدار مصدق به عنوان مصدق نبودند، طرفدار آن چیزی بودند که ترکیب مصدق-کاشانی آن را ارائه میداد،(۶۸) در این مقطع نقش فدائیان اسلام نقش به طور کامل مؤثری بود یعنی در روی کار آوردن آن دولت در حمایت مرحوم کاشانی،(۶۹) یعنی یک حکومت ضد استبدادی و ضد سلطنتی دینی؛ این بود دیگر، ترکیب کاشانی و مصدق اینجوری بود، البته این ضدها باز هم مصداق داشت، ضد سلطنتی، ضد استبدادی، ضد انگلیسی، این خصوصیت آن چیزی بود که از مجموعهی مصدق و کاشانی بوجود میآمد و منعکس میشد در خارج.(۷۰)
مرحوم کاشانی... به فدائیان و شخص نواب خیلی التفات داشت.(۷۱) بعد از جریان ترور رزمآرا روزنامهها یک عکسی را منتشر کردند که مرحوم کاشانی دستش را گذاشته روی سر مرحوم طهماسبی که قاتل رزمآرا بود... بنابراین از زدن رزم آرا مرحوم کاشانی استقبال میکند، این هم که قاتل رزمآرا است. یک چنین حمایتهای صریح و علنی را آدم آنوقت مشاهده میکرد. معلوم بود که فدائیان اسلام زیر بال مرحوم آیتالله کاشانی قرار دارند و او از آنها کاملاً حمایت میکند و اینها هم بیدریغ به نفع حکومت مصدق و به نفع همان جهت گیریای که مجموعهی مصدق و کاشانی گفتم بوجود میآورد، تلاش میکردند و حرکت میکردند و در حقیقت جریان نهضت ملی نوک تیز مسلحش فدائیان اسلام بودند تا وقتی که بین اینها و مصدق اختلاف افتاد.(۷۲)
۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ شمسی: نقش آیتالله کاشانی در نخست وزیری مصدق
آن وقتى که حکومتها و دولتهاى فاسد یکى پس از دیگرى در ده سالهى اول حکومت محمدرضاى پهلوى بر سر کار مىآمدند جمعیت مسلّح فدائیان اسلام به رهبرى مرحوم نواب صفوى - روحانى جوان و فداکار - تنها نقطهى مقاومت را تشکیل مىداد.(۶۷) این را بدانید که اگر مرحوم نواب نبود و تلاشهای آنها نبود و ارعابی که آنها در محیط جو هیأت حاکمه بوجود آورده بودند یعنی دستگاه سلطنت، نبود، ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق، دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکی بود به گروه فدائیان اسلام و مرحوم کاشانی این را آشکارا هم میکرد. البته آنها طرفدار مصدق به عنوان مصدق نبودند، طرفدار آن چیزی بودند که ترکیب مصدق-کاشانی آن را ارائه میداد،(۶۸) در این مقطع نقش فدائیان اسلام نقش به طور کامل مؤثری بود یعنی در روی کار آوردن آن دولت در حمایت مرحوم کاشانی،(۶۹) یعنی یک حکومت ضد استبدادی و ضد سلطنتی دینی؛ این بود دیگر، ترکیب کاشانی و مصدق اینجوری بود، البته این ضدها باز هم مصداق داشت، ضد سلطنتی، ضد استبدادی، ضد انگلیسی، این خصوصیت آن چیزی بود که از مجموعهی مصدق و کاشانی بوجود میآمد و منعکس میشد در خارج.(۷۰)
مرحوم کاشانی... به فدائیان و شخص نواب خیلی التفات داشت.(۷۱) بعد از جریان ترور رزمآرا روزنامهها یک عکسی را منتشر کردند که مرحوم کاشانی دستش را گذاشته روی سر مرحوم طهماسبی که قاتل رزمآرا بود... بنابراین از زدن رزم آرا مرحوم کاشانی استقبال میکند، این هم که قاتل رزمآرا است. یک چنین حمایتهای صریح و علنی را آدم آنوقت مشاهده میکرد. معلوم بود که فدائیان اسلام زیر بال مرحوم آیتالله کاشانی قرار دارند و او از آنها کاملاً حمایت میکند و اینها هم بیدریغ به نفع حکومت مصدق و به نفع همان جهت گیریای که مجموعهی مصدق و کاشانی گفتم بوجود میآورد، تلاش میکردند و حرکت میکردند و در حقیقت جریان نهضت ملی نوک تیز مسلحش فدائیان اسلام بودند تا وقتی که بین اینها و مصدق اختلاف افتاد.(۷۲)
۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ شمسی: نقش آیتالله کاشانی در نخست وزیری مصدق
و به این ترتیب در سال ۱۳۲۹ شمسی مردم طرفدار ملیشدن صنعت نفت ایران شدند و علیرغم اینکه محمدرضا موافق نخستوزیری مصدّق نبود، به پشتیبانی حمایت مردمی، مصدّق نخستوزیر شد.(۷۳) مرحوم آیتاللهکاشانى با علاقه و احساساتى که مردم نسبت به او داشتند، ارادتى که داشتند، سوابق مبارزاتى که از او مىشناختند، محبت شدیدى که در اعماق خانهها و خانوادها و دلها از این مرد وجود داشت توانست حکومتى را که از طرف شاه بود متزلزل کند، - حکومت رزمآرا را - و زمینه سازى کند براى تشکیل یک حکومت ملى و مردمى، و مصدق را بر سر کار بیاورد.(۷۴) اگر مرحوم آیتالله کاشانى این حمایت عظیم مردمى را براى مصدّق به وجود نمىآورد، او نخستوزیر نمىشد.(۷۵)
این روایت را در ادامه بخوانید
...........................
(۱ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
(۲ ۱۳۷۷/۰۱/۰۱
(۳ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
(۴ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱
(۵ ۱۳۹۸/۰۲/۱۱
(۶ ۱۴۰۱/۰۷/۲۷
(۷ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
(۸ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
(۹ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
(۱۰ ۱۳۹۵/۰۴/۱۲
(۱۱ ۱۳۹۵/۰۴/۱۲
(۱۲ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
(۱۳ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
(۱۴ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
(۱۵ ۱۳۸۹/۰۸/۰۵
(۱۶ ۱۳۸۰/۰۵/۰۱
(۱۷ ۱۳۸۹/۰۸/۰۵
(۱۸ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
(۱۹ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۲۰ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۲۱ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۲۲ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲
(۲۳ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲
(۲۴ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
(۲۵ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۲۶ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
(۲۷ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
(۲۸ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۲۹ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
(۳۰ ۱۴۰۱/۰۹/۰۵
(۳۱ ۱۳۸۵/۰۸/۱۷
(۳۲ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
(۳۳ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۳۴ ۱۳۸۵/۰۸/۱۷
(۳۵ ۱۳۸۵/۰۸/۱۷
(۳۶ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
(۳۷ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۳۸ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۳۹ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۴۰ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
(۴۱ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۴۲ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۴۳ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
(۴۴ ۱۳۹۰/۰۷/۲۰
(۴۵ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲
(۴۶ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲
(۴۷ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲
(۴۸ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۴۹ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
(۵۰ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۵۱ ۱۳۵۹/۰۱/۱۲
(۵۲ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
(۵۳ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۵۴ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۵۵ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
(۵۶ ۱۳۹۴/۱۰/۱۹
(۵۷ ۱۳۸۵/۰۸/۱۷
(۵۸ ۱۳۸۱/۰۳/۱۴
(۵۹ ۱۳۹۵/۱۰/۱۹
(۶۰ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۶۱ ۱۳۹۵/۱۰/۱۹
(۶۲ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۶۳ ۱۳۹۵/۱۰/۱۹
(۶۴ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۶۵ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲
(۶۶ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲
(۶۷ ۱۳۵۹/۰۱/۱۲
(۶۸ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲
(۶۹ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲
(۷۰ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲
(۷۱ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲
(۷۲ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲
(۷۳ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
(۷۴ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
(۷۵ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲
ارسال نظرات