آمريكا محكوم به افول است چون مدنيتی منطبق با واقع ندارد
سی ام فروردین، سالروز كشتار فرقه ديويديه است؛ اين اتفاق در سال 1993 و در دوران رياست جمهوري بيل كلينتون افتاد؛ فرقه ديويديه يكي از فرقههاي اقليت مسيحي امريكا بود كه در ارتباط با نظام سياسي حاكم اعتراضاتي را داشت و مدتي درگير بود؛ اين فرقه در محلي تجمع داشتند كه دولت آمريكا به رهبري بيل كلينتون اين افراد را كه بيش از هفتاد نفر در خانهاي جمع شده بودند به طور كامل به آتش كشيد و زن و كودك و ديگران را سوزاندند؛ حال خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، در سالروز این کشتار با حجت الاسلام محمدجواد نوروزی عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) به گفتوگو نشسته است تا ضمن تبیین ابعاد این رویداد ضد بشری، درباره وضعیت آمریکا و روند افول آن بپرسد.
رسا ـ با توجه به سالروز کشتار فرقه دیویدیه لطفا ابعاد این جنایت را تبیین بفرمایید.
اين جنایت در كشوري اتفاق ميافتد كه خود را مهد دموكراسي ميداند و فوکویاما بر اساس نظريه «پايان تاريخ» مدعي است كه همه كشورها بايد فرجامشان ساختار سياسي آمریکا باشد؛ نكته دوم اينكه این رفتار دولت آمريكا با این عده بسيار محدود معترض كه هفتاد و چند نفر هستند، در حالي است كه شعار دفاع از حقوق بشر از آمریکا بلند است؛ يعني ما شاهد نوعي تعارض رفتاري از سوي دولت آمريكا حتی در قبال شهروندان خودش هستيم.
نكته سوم اين است كه اعتراض در هر كشوري وجود دارد اما ميزان خشونت به کار برده شده به وسیله دولت آمريكا در این جنایت بسيار بسيار حائز اهميت است؛ نكتهاي كه از اين ميزان خشونت ميتوان استنتاج كرد اين است كه نظام دموكراسي حاكم بر غرب، بويژه آمريكا عليرغم شعار دموكراسي، در واقع يك نظام استبدادی خشن است منتها به ضرب رسانه توانسته است وجههاي از خود ارائه كند كه پارهاي از شهروندان كشورهاي ديگر بويژه جهان سوم، آرزوي رفتن به اين كشور را داشته باشند.
نكتهاي كه در ارتباط با اين ميزان خشونت ميتوان گفت اين نكته است كه ذات مدرنيته و فرهنگ غرب، خشونت است و دموكراسي و ارزشهاي انساني نیست؛ نماد اين خشونت در دهههاي اخير، ظهور و به وجود آوردن داعش و جريانهاي تكفيري است كه خانم كلينتون، وزير خارجه دولت اوباما با صراحت بيان ميكند؛ شما اين ميزان از خشونت را نميتوانيد در جوامعي كه حتي بر اساس رفتار انساني عمل ميكنند ملاحظه كنيد.
بنابراين ميان وجهه ظاهري كه آمريكا مبني بر حقوق بشر، آزادي، دفاع از زن و فمنيسم و امثال اين از خود ارائه ميكند و آنچه كه در برخورد با يك فرقه بسيار كوچك شاهد هستيم تعارضی شگرف است و اين را نميشود در فرهنگهاي ديگر يافت، مگر فرهنگ منحط غربي كه نماد جاهليت قرن بيستم است.
رسا ـ یکی از مباحث مهم دو دهه اخیر، بحث افول آمریکا بوده است؛ بدون تردید یکی از پیشگامان طرح این بحث و ارائه شاخص هایی مبنی بر این افول رهبر معظم انقلاب اسلامی هستند؛ بعد از طرح این مباحث از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی که چیزی حدود دو دهه از طرح این بحث می گذرد، ما شاهدیم که بسیاری از نویسندگان خود آمریکایی و مغرب زمین با صراحت به بحث این افول اشاره می کنند؛ با این مقدمه از حضرتعالی تقاضا دارم شواهدی از این افول را برای ما بازگو بفرمایید.
مقام معظم رهبری علاوه بر طرح این بحث در سال 1990 یعنی بعد از فروپاشی بلوك شرق، با صراحت در بيانيه گام دوم مسأله افول آمريكا و رفتن جهان به سمت افق تمدني انقلاب اسلامي كه ظهور منجي هست را مورد بحث قرار دادند.
فوكوياما، انديشمند ژاپني الاصل آمريكايي بعد از فروپاشي بلوك شرق، با نگارش كتاب «پايان تاريخ» به اين نكته اشاره كرد كه فرجام جهان، مدنيت غرب و دموكراسي آمريكايي است؛ اين نويسنده بعد از حدود 25 سال بعد با صراحت بحث افول آمريكا را مطرح ميكند و اين بحث در بيان اين نويسنده بويژه در دوران ترامپ و حمله شهروندان آمريكايي به مجلس كنگره آمريكا، با صراحت در مصاحبه بيان ميشود.
علاوه بر فوكوياما نويسندگان متعدد ديگر غربي هم به افول آمریکا اشاره كردهاند و نوشتههاي نيكسون، رئيس جمهور اسبق آمريكا و مشاور امنيت ملي كارتر نیز در كتاب «خارج از كنترل» به افول آمريكا اشاره كردهاند و هشدار دادهاند.
بر اساس نوع نگاه ما و بر اساس مباني فلسفه تاريخ اسلامي، به هر حال همه مدنيتهايي كه انديشهشان با واقع انطباق نداشته باشد، دير يا زود اين افول را تجربه میكنند؛ انديشه ليبراليسم و انديشه ماركسيسم، انديشههاي منحطي هستند که با فطرت انطباق ندارند و با آن تعريف دقيق مطابق با واقع از انسان منطبق نيست؛ اين دو مكتب با فطرت انسان تضاد دارد و دير يا زود بايد افول خود را تجربه كند.
شاخصهاي اين افول را ميتوانيم در سه حوزه مورد توجه قرار دهيم؛ يكي به لحاظ فكري است كه تفكر ليبراليسم و به تعبير كلانتر و اساسيتر، سكولاريسم كه مبناي تفكر ليبراليسم و ماركسيسم و همه مكاتب بشري است، به بن بست ميرسد.
مراد از بنبست در تفكر اين است كه قدرت حل مسأله ندارد، يعني دهها معضل و مسأله طي دو سه دهه اخير در سطح ملي آمريكا و در سطح منطقه بلوك غرب و جهان مطرح شده است و به هيچ وجه مدنيت غربي كه از تفكر سكولاريسم يا ليبراليسم تغذيه ميكند، قدرت حل آن را ندارد.
آمريكا بحران را ايجاد ميكند، مانند حمله به يمن، ولي در حل آن ناتوان ميماند و بسياري از بحرانهايي كه ما امروز داريم، يكي از شاخصهاي بنبست در تفكر است، بعد ديگر اين بن بست در سلوك و رفتار عملي است؛ تفكر غربي در عرصه سبك زندگي، سلوك عملي و كنشگري دچار مشكلات بسيار بسيار اساسي است.
هم دانش علوم انساني او دچار بنبست است هم كنشگري او؛ خانواده فرو پاشيده است، روابط بين افراد به شدت دچار معضل و بحران است و بسياري از نمادهاي مختلف زندگي دچار اين مسأله است؛ در قوانين بشري كه وضع كرده است بنبستهاي متعددي ميبينيم و دوگانگيهاي متعددي كه جامعه غربي در مواجهه با مسائل تلاش ميكند به نفع خود و به ضرر ديگران آنها را تعبير و تفسير كند.
ساختارهايي را هم كه ايجاد كرده است ناتوان، فشل و دچار بن بست است؛ يكي از اين ساختارها، سازمان ملل است كه وقتي شما كنشگري اين سازمان را در دوران يمن و جنگ تحميلي و بحرانهاي متعدد ملاحظه ميكنيد، چون آن تفكر در آن صداقت و صراحت و حقيقت وجود ندارد، كنش ساختاري آن هم دچار اين مسأله است؛ يعني رفتار او با بحران يمن، جنگ تحميلي در ايران و عراق به گونهاي است در حالي كه در اوكراين به گونهاي ديگر است؛ در بحران جنگ خليج فارس در دهه 90 يا اشغال عراق و مسائل ديگر نیز به گونه ديگري است.
اينها مسائلي است كه شاخصها و نشانههاي افول مدنيت غربي و مقولهاي است كه نشان ميدهد اين تفكر در عرصه فكر، كنش، نهاد سازيها دچار بنبستهاي بسيار بسيار مهم است و اگر مشاهده ميكنيم كه اين مدنيت غربي عليرغم اين بحرانها به حيات خود ادامه ميدهد، اين ناشي از تكنولوژي و صنعت هست كه جلوهگريهاي آن، چشم مخاطبان خود بويژه كساني كه چندان به بنيانهاي فكري توجهي ندارند را خيره كرده است و گمان ميكنند كه اين مدنيت غربي همچنان با پويايي به حيات خود ادامه ميدهد.
اين در حالي است كه بحث افول آمريكا در بين متفكران غربي به يك گفتمان تبديل شده است و اگر اشاره كردم كه سكولاريسم به عنوان مبناي مكاتب غربي از جمله ليبراليسم و دموكراسي دچار بن بست هست، ما شاهد هستيم كه آثار فراواني در ارتباط با پساسكولاريسم تدوين شده است مانند پيتر برگر كه كتابي تحت اين عنوان دارد و يا هابرماس كه اين بحث را مطرح ميكند و گفتمان انقلاب اسلامي كه منادي شكست سكولاريسم بوده بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب اسلامي هست و به دنبال ارائه طريقي وراي مكاتب مادي از جمله ماركسيسم و ليبراليسم هست و اين گفتمان ناشي از ظهور انقلاب اسلامي و عصر امام خميني (ره) است.