شهید ابوالفضل مهدیار؛ از حضور در کودتای نقاب تا شهادت در خلیج فارس
یکی از آموزندهترین مباحث مرتبط با کودتای نقاب، توابشدن تعدادی از کودتاگران بود. البته در این خصوص ذکر این نکته ضروری است که تمامی کودتاچیان به اشتباه خویش در این حوزه، پی برده بودند و با اعتراف به جرائم مرتکب شده، به دنبال کاهش بار سنگین خیانت از دوش خود بودند. لیکن این موضوع در خصوص تعدادی از آنان، متفاوت بوده و از اخلاص بیشتری برخوردار بودند. گفتنی است که این افراد، صحبتی پیرامون آزادی خود نمیکردند بلکه مصرّاً درخواست میکردند تا به گونهای به کیفر مجازات برسند که روحشان دچار آرامش گردیده و تا حدودی در برابر خطایی که مرتکب شدند، جبران مافات شده باشد.
چندین مصداق عینی در این ارتباط وجود دارد لیکن، هیچکدام به اندازه ماجرای سروان «ابوالفضل مهدیار» جالب و عبرتآمیز نیست. واقعهای که مهدیار را از یک «سروان اعدامی» به «سرلشکر شهید» تبدیل نمود.
ابوالفضل مهدیار، در خرداد ماه 1327ش، در قم متولد شد. در بهمن سال 1347ش، وارد نیروی هوایی گردید و پس از طی دوره پیشرفته پرواز در آمریکا به ایران بازگشت و به عنوان خلبان اف4 انتخاب و به پایگاه یکم شکاری منتقل شد. با پیروزی انقلاب اسلامی به پایگاه ششم شکاری منتقل شد اما، در تاریخ یکم اسفند ماه، 1358، بازخرید شده و از خدمت رها میگردد. او در تیرماه سال 1359 به جرم شرکت در کودتای نقاب بازداشت شد.
سروان خلبان بازخریدی ابوالفضل مهدیار با کودتاچیان همدل و همراه میگردد و در روز نوزدهم تیرماه 1359، دستگیر و بازجویی از وی آغاز میشود. او قرار بود با هواپیمایش پرواز کند و در صورت نیاز به تهران رفته و کمک نماید و یا اینکه مراقب پایگاه دزفول باشد که اگر هواپیمایی به پرواز درآمد، آن را سرنگون نماید. در همین ایام، همسر سروان مهدیار به منزل یکی از کارکنان نیروی هوایی که عضو تیم خنثیکننده کودتا بوده، میرود و مطالبی را بیان مینماید. ادامه این ماجرا، از زبان عضو تیم خنثیسازی، به این شرح است:
«همسر خلبان مهدیار میگفت که من نذر كردم و توسل به حضرت زهرا سلاما... علیها پیدا كردم و دیشب ایشان را در خواب دیدم. من نجات شوهرم را از ایشان خواستم، ایشان فرمودند كه شوهر تو را من بخشیدم به تو و یا مثلاً یا یك چنین عبارتی؛ و ادامه میدهد که حالا آمده به منزل ما تا خواب را برای من تعریف كرده و یك انگشتر عقیق و یك دعا هم داد تا به هر طریقی كه ممکن است، این انگشتر دعا را به دست ابوالفضل رسانده شود و به او بگویند تا در روز دادگاه، این انگشتر در دستش و دعا هم در جیبش باشد. مشارٌالیها، ادامه میدهد که من مطمئنم ابوالفضل آزاد میشود چون حضرت زهرا سلاما... علیها فرمودند كه بخشیدم او را به تو، یك چنین عبارتی».
من اتفاقاً در جریان پرونده آن شخص بودم و پیگیری میكردم. به ایشان گفتم این حرفها چیست؟ اینها همه اعدام شدند، اینها قرار بود بیایند و جمهوری اسلامی را از بین ببرند، كجا را بمباران كنند، اینها قرار بود بیت امام را بمباران كنند و کمی با عصبانیت برخورد کردم و در ادامه گفتم: حالا حضرت زهرا(س) باید این شخص را شفاعت كند!؟ دیدم که آن خانم، خیلی اصرار كرد، من با ناباوری گرفتم. گفتم نكند خبری یا پیامی چیزی در آن باشد، كاغذ را زیر و رو كردم دیدم نه در آن دعا نوشته و انگشتر هم زیر و رو كردم، دیدم یك انگشتر عقیق است. گرفتم و دادم به بازجویش تا با اصراری كه او كرده به ایشان بدهد و عین پیام همسرش را هم منتقل نمودم.
روز دادگاه مهدیار فرا رسید و نظامی مذکور در دادگاه حاضر شد. کاملاً مشخص بود که خیلی منقلب شده است و با بقیه کودتاچیان، فرق اساسی پیدا کرده است. به عبارتی، بقیه كودتاچیان در مقطع دادگاه، تقاضای اظهار ندامت و پشیمانی نموده و تقاضای عفو میكردند. اما سروان مهدیار، یك حالت عجیبی داشت. در دادگاه، خیلی از ته دل واقعاً گریه میكرد و میگفت من نمیگویم مرا اعدامم نكنید، مرا اعدام بكنید ولی بهعنوان كودتاچی اعدام نكنید. مرا ببرید در جبهه به عنوان كیسه شن از من استفاده كنید، مثلاً بزنند من كشته شوم، ولی در جبهه كشته شوم. یا به هر طریقی كه میدانید مرا ببرید از هواپیما در جبهه پرت كنید تا آنجا كشته بشوم.
این وضعیت كه پیش آمد، رئیس دادگاه که آقای ریشهری بودند، حكم ندادند و این پرونده را برداشتند و بردند محضر حضرت امام و عفو این را گرفتند. تصوّر میكنم، همان روز هم بردند یعنی صبح دادگاه بود بعدازظهر پرونده را بردند خدمت حضرت امام و عفو برای این گرفتند و همان فردایش هم آزادش كردند او رفت سر خدمت. در جنگ هم بود، شروع كرد به پرواز كردن و سرانجام در یكی از عملیاتهای برونمرزی كه داشتند بمباران یكی از مراكز نظامی یا مهم عراقی در موقع برگشت، هواپیمایش موشك خورد و خودش هم شهید شد».
شهید مهدیار در طول یک ماه اول جنگ، پروازهای متعدد جنگی برونمرزی و درونمرزی را انجام داد. در روز یکم آبان ماه در دو پرواز جهت حمله به بندر فاو و اسکله امالقصر عراق، به عنوان لیدر شرکت نمود و ضربات سهمگینی بر پیکره دشمن بعثی وارد آورد.
ساعت 12ظهر روز دوم آبان سال 1359 دو فروند اف 4 به لیدری سرگرد خلبان ابوالفضل مهدیار و کمک سروان محمود شادمانبخت جهت بمباران مجدد اسکله امالقصر به پرواز در میآیند. با رسیدن روی هدف خلبانان، ابتدا با تیربار اسکله را هدف قرار میدهند و سپس بمبهای mk82 خود را روی اسکله میریزند که در حال گردش به سمت مرز، هواپیمای لیدر مورد اصابت موشک دشمن قرار میگیرد. به شهادت و گواهی خلبانان شماره دو پرواز، هر دو خلبان اقدام به اجکت مینمایند و هواپیما در دهانه فاو به داخل خلیج فارس سقوط میکند ولی نیروهای بعثی هر دو خلبان را بر خلاف تمامی کنوانسیونهای بینالمللی، در آسمان به رگبار میبندند تا پیکر بیجان آنان در خلیج فارس، برای همیشه آرام گیرد.
گفتنی است که چندی بعد، جسد یک خلبان ایرانی در فاو کشف و در قبرستان زبیر عراق به خاک سپرده میشود. اطلاعات اولیه حاکی از آن بود که این جسد متعلق به شهید محمود شادمانبخت بوده است.
منبع: کتاب قدر مطلق یک توطئه، شاداب عسگری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی