دختری که رسمورسوم هالوین را تغییر داد
همه چیز از هالوین آغاز شد. همان هالوین لاکچری که به دخترک یک ایده ناب داد و به معلمش یک هدف بزرگتر و انگیزه بیشتر. دخترکی به نام تسنیم؛ ساکن استرالیا. تسنیم برای شرکت در کلاس قرآن سر از پا نمی شناسد. برای همین است که کلاس شروع شده، نشده اولین نفر آنلاین میشود. همزمان سجاده میاندازد و نماز اول وقتش را میخواند! این دانش آموز شوق یادگیری دارد و با همین سن کمش به چیزهای بزرگی فکر میکند.
گفتیم که همه چیز از هالوین آغاز شد.همان روزی که تسنیم به سراغ همسایهها رفت و به آنها گفت: «من با شکلات شما را گول نمی زنم. من شما را با ترسهای دروغی مثل شبح و اسکلت وحشت زده نمیکنم در عوض میخواهم به شما مطلبی را یادآوری کنم که در دنیای واقعی ما میتواند خیلی ترسناک باشد، مانند زیاد شدن آدمهایی که ناامید شدهاند. آدمهایی که از فقر، بیماری یا معلولیت رنج میبرند، خیلی ترسناک است اگر کسی امیدش را از دست بدهد و برای ما مهم نباشد! هالوین در راه است و من میخواهم تارهای عنکبوتی غم را از قلب کودکان بیمار پاک کنم. من میخواهم به آنها کمک کنم با ترس و وحشتشان بجنگند. من دوست دارم قهرمانی باشم که روز آنها را میسازد. آیا شما هم دوست دارید به من ملحق شوید؟ پس با انفاقتان یاری کنید.»
از همان موقع بود که جمعی از همسایه ها با تسنیم همراه شدند.زیبا نیست؟ چطور یک دختر دانش آموز میتواند چنین تحلیل و ایده زیبایی داشته باشد؟ به عقیده تسنیم این بهترین هالوین در طول زندگی اش بود. تسنیم در جشن هالوین نقش یک فرشته را ایفا کرد. تسنیمی که زیر نظر یک معلم قرآن اصفهانی درس میخواند! کمتر کسی میتواند نقش معلمها بر روی تربیت و آموزش بچهها را نادیده بگیرد. فرق است بین معلمی که فقط برای رفع تکلیف سر کلاس میآید با معلمی که همه، هم و غمش تربیت دانش آموزانش است و آنها را نه بچههای مردم، بلکه بچههای خودش میداند. همانقدر عزیز و همانقدر مهم.
روایت گزارش امروزمان هم در مورد معلمی است که نه تنها تسنیم بلکه کودکان زیادی را در دنیا تحت تاثیر تربیت اسلامی قرار داده است. معلمی که هالوین برایش انگیزهای برای داشتن یک هدف مشخص بود. هدفی که بتواند از اتفاقات و برنامههای مخرب و مورد علاقه نوجوانها که در دنیا ترویج شده است قلابی بسازد تا راه زندگی سالم را به کودکان و نوجوانان آموزش دهد.
«سمیه کریمی»؛ یک معلمِ قرآنِ جوانی که شیوه متفاوتی را برای تدریس انتخاب کرده است و در اذای تدریس فقط طلب دعای خیر و عاقبت به خیری میکند. معلمی که به بچههای ایرانی خارج از کشور درس میدهد و از راه دور آنها را پرورش میدهد. با این معلم با انگیزه به گفتوگو نشستیم.
بانو کریمی برای بچههای بی بضاعت کلاسهای تابستانه برگزار کرده است.
*رسالت این معلم کمک به شاگرد و خانوادههاست!
نزدیک به ۱۰ سالی است که معلم است. دغدغهاش کار فرهنگی برای بچههاست. او تاکید دارد که بچهها از سن پایین شخصیتشان شکل میگیرد و تاثیرپذیری بالایی دارند. این خانم معلم اصفهانی که پیشتر هم با او مصاحبه داشتهایم، همان معلم کتابرسان(کتابخانه سیار هد هد) به بچههای حاشیه شهر است. همان بانوی جوانی که خودجوش خیریهای برای توزیع ارزاق دارد و برای تحقق اهداف فرهنگی به بچههای مددجوها کتاب امانت میدهند. کریمی در ادامه این کار جهادی، کلاسهای تابستانه برای رفع مشکل درسی برای بچهها تدارک دیده است.
او میگوید: «دو محلهای که ماهانه برای خانوادهها ارزاق میبردیم، محلهای کم برخوردار هستند و از لحاظ فرهنگی سطح پایینی دارد. خانوادهها و بچههای نیازمند را با کمک معتمد و روحانی محل شناسایی کردیم و مادرم برخی از آنها را میشناخت، چند وقتی بود که در صدد راهاندازی کلاسهای درسی برای آنها بودیم، به دنبال پیدا کردن مکانی برای برگزاری کلاس بودیم، یکی دو تا خانه پیدا شد که مشکلاتی پیش آمد و نتوانستیم کلاس را برگزار کنیم، اما خدا را شکر یک خانه پیدا کردیم که متعلق به حاج خانمی است که سعی داشتند این مکان را مسجد کنند.»
این معلم قرآن، با بازی و تفریح و نقاشی به بچهها قرآن میآموزد.
«ما از ایشان خواهش کردیم تا کلاسهای تابستانی بچههای بی بضاعت را در این مکان برگزار کنیم. چون محله مسجد دارد، اما کار فرهنگی در آن کم و حتی صفر است. افراد نیازمند این محله نیاز به کار فرهنگی دارند. تبلیغات انجام دادیم و دهان به دهان چرخید و بچهها برای شرکت در این کلاسها ثبت نام کردند. مبلغ کمی در حد جلسهای ۱۰ هزار تومان برای این کلاس در نظر گرفتیم تا بچهها به واسطه پولی که دادند سر کلاس حضور بیایند و کلاس را جدی بگیرند. اهالی محلهشان از لحاظ مالی اوضاع خوب ندارند. از کودک ۶ساله در این کلاس حضور دارند تا نوجوانان که البته برای نوجوانان کلاس جدا تدارک دیدیم. برای مادران هم کلاس آشپزی و خیاطی گذاشتیم، چراکه مادرها هم خیلی دوست داشتند که برایشان کلاس بگذارند. یکی از مسائل دیگرمان برای این کلاسها معلم کاربلد و نخبه بود. معلمهایمان هم اکثرا از اینستاگرام به ما پیام دادند تا به طور جهادی بیایند و به ما کمک کنند.
معلم خوشنویسی ما در مرتبه ممتازی است و معلم آشپزی هم شغلشان آشپزی است . درآمدزایی میکنند و در واقع کارآفرین هستند، اما قبول کردند که بیایند و برای ما رایگان تدریس کنند. فعلا کلاس قرآن، نقاشی و خوشنویسی و زبان داریم و به فکر گسترش بیشتر هم هستیم.» کریمی خودش نقش تدریس روخوانی قرآن و فارسی کلاسهای تابستانه را بر عهده دارد.
کریمی در هیئت مهدکودکی برپا کرده است تا والدین با خیال راحت عزاداری کنند.
* کلاسهایی که شاگردان برایش سر و دست میشکنند/ آموزش قرآن با بازی!
اما کار جهادی کریمی تنها به بچههای داخل کشور خلاصه نمیشود، این بانوی جوان به بچههای ایرانی خارج از کشور قرآن و فارسی آموزش میدهد. این آموزش به چهار سال گذشته که ویروس کرونا همه گیر شده بود، برمیگردد. نام بانو کریمی زبان به زبان چرخید و چند مادر ایرانی خارج از کشور طالب شرکت در کلاسهای مجازی بانو کریمی شدند. این بچهها ایرانی هستند و چند سال است، استرالیا ساکن هستند. آنها کمکم بانو کریمی را به دوستهای دیگر معرفی کردند. کلاس با ۵ نفر شروع شد و الان چند برابر شدند و آنها در حال اتمام دوره جزء ۳۰ قرآن هستند.
از این خانم معلم میپرسیم، تدریس شما چه چیز خاصی دارد که بچهها را جذب خودش میکند، کریمی میگوید: «بچههای ساکن استرالیا سواد فارسی ندارند، مثلا بچه شش ساله میتواند فارسی صحبت کند، اما نمیتواند بنویسند و بخواند، برای این کلاسها قرآنهایی که نقاشی و رنگآمیزی دارند را استفاده میکنم و بچهها عکس و نقاشی هر سوره را رنگآمیزی میکنند. نحوه آموزشم با بازی است و تکرار و تمرین با بازی و تفریح است. در کلاس مجازی هم به همین شکل است و بچهها بدون کتاب سر کلاس مینشینند و مدام با بازیهای مختلف و معمولی که با سبک قرآنی مخلوط میشود. مثلا صندلی بازی میکنیم و آن کسی که نفر آخر بود و جا نشد یک سوره میخواند و هم بازی میکنند و هم قرآن را دوره میکنند. از سورههای کوچک شروع میکنیم و به سورههای بزرگتر میرسیم.»
کریمی ماشین شخصی خود را تبدیل به کتابخانه سیار کرده است.
* هم فارسی یاد میگیرند، هم قرآن، هم آداب و معاشرت!
کریمی احکام و روخوانی و روانخوانی برای بچههای ایرانی خارج از کشور تدریس میکند. از صفر شروع کرده و الفبا را به آنها یاد داده است. او میگوید: «این بچهها در محیطی هستند که از لحاظ دینی و اسلامی ضعیفتر هستند، اما با حضور در کلاسهای من مادرهایشان احساس رضایت میکنند و میگویند بچهها کلاس شما را دوست دارند. در کلاس مجازی محدودیت داریم و نمیتوانیم بازی کنیم، اما با این حال بچهها یک ساعت و نیم مینشینند سر جایشان و سورهها را کامل بدون هیچ غلطی میخوانند و مفاهیم و در حدی که متوجه شوند برایشان میخوانیم. چون حتی یک سری کلمات فارسی برایشان سخت است و کامل انگلیسی زبان هستند و بین فارسی و انگلیسی در رفت و آمدند.
یکی از مادرها میگفت: «دختر من تا قبل از شرکت در کلاسهای شما خیلی سخت غذا میخورد و اذیت میکرد و حرف گوش نمیکرد، اما سر کلاس شما بدون هیچ حرفی غذایش را میخورد و دوست دارد، سر کلاس شما بدون حرف پیش بنشیند.» ما سخت گیری خاصی نداریم که بچهها حتما صاف بنشینند و کلاس ما دوستانه است و بچهها لذت میبرند و دو سه سال تداوم داشته است. فارسی را هم کامل یاد گرفتند. در این کلاسها با هم قصه میخوانیم و به آنها میگوییم قصه بنویسند یا وقتی مناسبتی است میگوییم، نامه بنویسند. اگر تولد امام زمان باشد میگوییم به امام زمان نامه بنویسند که تاثیرات فوق العادهای داشته است. ما بر روی حفظ قرآن اصراری نداریم، تنها اصرارمان حضور بچهها در فضاهای این چنینی است. چون شخصیت بچهها تا سن ۵ سالگی شکل میگیرد.»
*درست قهرمان سازی کنید
بچهها در کلاس قرآن کریم شرکت میکنند و با مفاهیم قرآنی آشنا میشوند و داستانهای زندگی ۱۴ معصوم را میخوانند و برایشان قهرمان سازی میکند؛ «ما در کلاسهایمان برای نوجوانها و کودکان قهرمانسازی میکنیم. بچهها به دنبال قهرمان هستند و هنگامی که داستان زندگی ائمه را برایشان میخوانیم، خیلی تعجب میکنند، چون تا به حال نشنیدند و نمیدانند امامان و ائمه اطهار این چنین زندگی میکردند. متاسفانه برای بچههای جدید قهرمانهای اشتباهی ساختند و امامان در نظرشان غریبه هستند.»
این معلم خلاق با داستانهای ائمه اطهار برای کودکان قهرمان سازی میکند.
*بچههایتان را به ما بسپارید و با خیال راحت عزاداری کنید!
بانو کریمی در کنار کتابخانه سیار و کلاسهای تابستانه و کلاسهای مجازی برای بچهها مهد کودکی هم در چند هیئت اصفهان راهاندازی کرده است. ایده مهد کودکها خیلی سال است که انجام میشود. این بانو هم در این عرصه سابقه دارد. با کتابها و بازی فکریها یک غرفه در هیئت زدند و در کنارش غرفههای کارگاه نجاری و قلمکاری برای بچهها تدارک دیدند و بچهها خیلی از این ایده استقبال کردند. مادرها بچهها را میگذاشتند و با خیال راحت عزاداری میکردند. این غرفهها در حیاط بزرگ هیئت بود تا بچهها آزاد باشند و هرکار و هر غرفهای دوست داشتند بروند. یک سری کتاب میخواندند و یک سری قلمکاری و... بانو کریمی میگوید: «خیلی از مادرها از این ایده تشکر میکنند و از آن راضی هستند. در این مهد بچههای کوچک ۳ساله هم میآمدند و فضای بسته بود و والدین با خیال راحت عزاداری میکردند. بچهها خیلی به من بازخورد خوب نشان میدهند و باعث میشود که مصمم شوم که کارم را ادامه دهم.»
بچهها هر ماه برای دیدن بانو کریمی چشم انتظاری میکنند.
* این معلم، نویسنده میپروراند!
کریمی تحت تاثیر بچههایی است که از لحاظ مالی ضعیفتر هستند. او احساس میکند که آنها معلم او هستند و بیشتر به او درس میدهند. آنها در سختیهای مختلفی هستند، اما هر ماه که کریمی با کتابها و بازی فکری به سراغشان میرود، تعداد کتابهایی که طلب میکنند، خیلی زیاد است. بچهها کریمی و کتابخانه سیارش را دوست دارند. این کتابها به قدری در روح و روان بچهها تاثیر گذار بود که یکی از بچهها از کتابی که از کتابخانه هُدهُد برداشته بود یک قصه دیگر نوشت و داستانش در بین دانش آموزان برگزیده شد و در نهایت برنده استانی شد و یک نویسنده کوچک برای خودش شده است. کریمی میگوید: «این اتفاقات به ما انگیزه بیشتری میدهد چون این کار سختیهای خودش را دارد، اما من هدف دارم. هدفم این است که فرهنگ کتابخوانی در قشری که تمکن مالی ندارند و نمیتوانند، کتاب بخرند، رواج پیدا کند و بچهها دغدغه این را نداشته باشند که پول کتاب ندارند پس کتاب نخوانند.»
مهد کودک در هیئت با تمام سختیها برای کریمی شیرین است.
*شیوه متفاوت خیرات برای اموات
از کریمی میپرسیم، خانوادهاش در این راه به او کمک میکنند یا جلوی پایش سنگ میاندازند، میگوید: «خانواده من خیلی کمک حالم هستند، مادرم با اینکه دیابت دارد و با بیماری دست و پنجه نرم میکند، اما هر موقع نیاز به کمک داشتم، ایشان اولین نفری بود که به کمکم میآمدند و حتی خواهرهایم کمک حالم هستند. اما کار اصلی روی دوش خودم است. مثلا خرید گوشت و ارزاق و برنج به عهده خودم است. یا پیدا کردن مکانی برای برگزاری کلاس مشکل زیادی برایم داشته است، اما با دعای خانوادههای مددجو همیشه کارمان راه میافتد. من نسبت به این خانوادهها احساس وظیفه میکنم. تا جایی که در توانمان است باید به آنها کمک کنیم چه در بالا بردن فرهنگ کتاب و کتابخوانی و چه در کمک به محرومان.
اما خیلی از اطرافیان و دوستان کریمی حتی از روی دلسوزی هم که شده به او میگویند که دست از این کار بردارد. او میگوید: «دوست و آشنا به من میگویند که «هم ماشینت استهلاک برمیدارد و هم خودت. یک زن جوانی و این کار را نکن»، اما من خودم به این کار علاقه دارم و هم به بچهها علاقه دارم. برایم خیلی مهم است که بچهها کتاب بخوانند. حس میکنم این کاری است که روی زمین مانده است و حالا که لطف مردم و خدا شامل حال ما شده است. شاید دو سال باشد که ما کتابخانه سیارمان را راه انداختیم، اما الان فکر کنم ۱۲۰۰ جلد کتاب داریم، واقعا احساس دِین به این لطف مردم میکنم.
در بین صحبتها کریمی از کار قشنگ یک خانم برایمان میگوید؛ خانمی که به شیوه متفاوتی برای امواتش خیرات میدهد، یک خیرات جاری! «خانمی داریم که هر هفته ۱۰۰ هزار تومان برایمان برای شادی روح پدرشان برایمان واریز میکنند و این خیرات مداوم و پیوسته است. این خیرات کار ما را راه میاندازد و برای بچهها لوازم تحریر و هدیه و کتاب میخریم».
این معلم معجزه کمک به بچهها را بارها به چشم دیده است.
*معجزه دعا از دستهای کوچکی که بلا را دور میکنند
کریمی میگوید: « با اینکه همیشه در رانندگی خیلی احتیاط میکنم، اما چندین بار احتمال داشت، تصادفهای وحشتناکی کنم، اما همان لحظهها خدا به دادم رسید و من همان لحظه با خودم گفتم، شاید به خاطر این بود که ماشینم وقف این کارهاست و همه این مباحث با ماشین خودم است و کتابها و ارزاق و نذریهای مردمی با وسیله شخصی خودم پخش میشود، پس خدا کمکم میکند. تنها دعایم این است که بتوانم به مردم کمک کنم و خداوند هم با معجزههای کوچک مرا از بلا دور کرده است.»
در این میان یک خاطره به یاد کریمی میآید که اشک را در چشمانش جمع میکند؛ « عاشورای پارسال اتفاقی افتاد که واقعا اسمش را معجزه میگذارم. ظهر عاشورا بود و جمعیت زیادی از یک مجلسی برمیگشتند و کوچه شلوغ بود، یک دفعه یک موتوری جلوی ماشینم پیچید و در همان لحظه یک خانم افتاد جلوی ماشین من. صدای بدی آمد و احساس کردم بنده خدا فوت کرده است، پیاده شدم و مردم جمع شدند و زنگ زدیم آمبولانس آمد، اما به صورت معجزه واری دیدم که برای آن خانم اتفاقی پیش نیامد و هزینهای هم از من نگرفت.»
بانو کریمی بچههای زیادی دارد.
*فرزند مورد علاقه خانم معلم کدام است؟
کریمی همه بچههایی که برایشان کتاب میبرد را مانند بچههای خود میداند و میگوید: «اکثر خانوادههای مددجو هر کدام بین ۳ تا ۵ فرزند دارند و اکنون ۴۵ خانواده هستند که به آنها خدمت میشود. همهشان را بچههای خودم میدانم و حس مادری به آنها دارم.» در این میان خاطر یکی از بچهها برای کریمی عزیزتر است. پسربچهای به نام «امیرعلی» که از لحاظ جسمی بیمار است و مدام در بیمارستان بستری است، اما با این حال روحیه و انرژی زیادی دارد و به کتاب علاقه دارد و مدام از کتاب خانه هُدهُد کتاب شعر امانت میگیرد و حتی گاهی یک کتاب را به کمک مادرش ۲۰ بار میخواند.
تک تک بچهها برای کریمی خاص هستند و هر کدامشان به یک نحوی در دل او جای دارند. کریمی میگوید: «میدانم این بچهها با این سن کمشان مجبورند چه مشکلاتی را تحمل کنند، اما اینکه به کتاب هم علاقه نشان میدهند برای من خیلی ارزشمند است.»
با وجود سختیها و دشواریهایی که کتابخانه سیار، مهدکودکِ هیئت، آموزش مجازی و کلاسهای تابستانه برای کریمی دارد، اما او به همه کسانی که قصد الگوبرداری از او را دارند، کمک میکند. چند نفری از او الگو برداری کردند و کریمی هم به آنها در چگونه پیش بردن کار مشاوره داده است. افرادی که قصد داشتند در روستاهایشان این رسم نیکو را جا بیاندازند. همچنین به گفته کریمی یک آقایی از مشهد هم قصد راه اندازی کتابخانه سیار را داشته است و این بانوی جوان هم راهنمایی لازم را کرده است. تا همه ایران کتابخوان شوند.