صهیونیستها در بمباران بیمارستان، پا جای پای صدام گذاشتند+عکس
حتماً این روزها تصاویر خانهها و شهرهای غزه را دیدهاید و میدانید مال، جان و عزیزان مالکان واقعی و غیرنظامی فلسطین زیر بمباران نظامیان رژیم صهیونیستی در حال از بین رفتن است. تصاویری را که هر یک از آنها قلب هر انسانی که ذرهای انسانیت در قلبش مانده باشد، مچاله کرده و به آتش میکشد.
این حملات شاید آخرین تلاشهای کشور جعلی اسرائیل برای نسلکشی غیرنظامیان باشد اما اولین آن نیست. رد پای یکی از تلاشهای پشتپرده و غیرمستقیم اسرائیل در کشتار غیرنظامیان در جنگ تحمیلی دیده میشود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز ۸ سال دفاع مقدس، رویکرد ایران نسبت به اسرائیل تغییر کرده بود و برعکس رژیم شاهنشاهی پهلوی، جمهوری اسلامی ایران اسرائیل را به رسمیت نمیشناخت و آن را کشوری جعلی میدانست. از این رو صهیونیستها ایران را در مقایسه با عراق کشوری خطرناکتر برای خودشان میدانستند و سازش با عراق را امکانپذیرتر میدیدند.
به همین دلیل صهیونستها در جنگ تحمیلی به طور غیرمستقیم به رژیم بعث کمک میکردند. مردخای زیپوری، معاون وزیر دفاع وقت رژیم صهیونیستی در یکی از مصاحبههای خود گفت: «اگر قرار است در جنگ ایران عراق یک طرف برنده باشد، چه بهتر که آن کشور عراق باشد.»
یکی از حملات ناجوانمردانه رژیم بعث به مردم عادی و غیرنظامی، حمله به بیمارستانها بود. در این حملات که هم توسط رژیم بعث و هم سازمان منافقین صورت میگرفت، به بهانه اینکه در بیمارستان مذکور نظامیان بستری هستند، دهها زن، کودک و افراد غیرنظامی به شهادت میرسیدند. تصویر زیر از بیمارستان آبادان بعد از حمله هوایی رژیم بعث گرفته شده است.
یکی دیگر از موارد حمله به غیرنظامیان، بمباران خرمشهر از همان ابتدای جنگ بود که شهر را به طور کامل غیرقابل سکونت کرد. با این حال بسیاری از مردم خرمشهر حاضر به ترک زادگاهشان نشده و سرسختانه و در بدترین شرایط در مقابل حملات زمینی و هوایی سربازان رژیم بعث ایستادند.
شاید بتوان یکی از بدترین انواع بمبارانها را، کوبیدن مناطق مسکونی غیرنظامی دانست. فرض کنید پدر خانواده صبح جمعهای دمپاییهایش را به پا کرده و عشق و زندگی خود را به همراه چند ورق اسکناس در جیب پیرهنش میگذارد تا برای صبحانه خانوادهاش از نانوایی سر کوچه نانی بخرد. در میانه راه صدای آژیر قرمز بلند شده و از انتهای کوچه صدای انفجار میآید. تمام راه را میدود و خدا خدا میکند خانهاش ویران نشده باشد، اما وقتی میرسد، نمیتواند پیکر همسر و فرزندانش را از آجرها و تیرآهنهای فرو ریخته و شکسته خانه تشخیص دهد.
خانههای ویران از بمباران عراقیها، علاوه بر کشتههای بسیار، بیخانمانی نیز به دنبال داشت. آوارگان جنگ ایران و عراق از جمله کسانی بودند که شاید هم عزیزشان را از دست داده بودند و هم سرپناهشان. میگویند «عزای عمومی جشن است»، اما این عزاهای عمومی در طول مدت ۸ سال جنگ، هیچ گاه جشن نبود.
گاهی شهری به دلیل حملات نظامی یا شیمیایی تخلیه میشد. یکی از غمانگیزترین صحنههایی که در این شهرها میشد دید، نشانههای زندگی بود که شاید دختر کوچکی که نور و امید پدر و مادرش است، در آن خانه که زمانی مأمن گرم آن خانواده بود، جا گذاشته است. عروسکهای دخترکان به هر آن که به درون خانه پای میگذاشتند با غم و دلتنگی نگاه میکردند و سراغ مامان کوچولویشان را از آنها میگرفتند؛ چرا که مدتها بود دخترک خانه موهای پلاستیکی آنها را شانه نزده بود.
راهآهنها علاوه بر جابجایی سربازان و انتقال آنها به جبهههای جنگ، مردم عادی را نیز در سطح کشور جابجا میکردند. با این حال حکومت صدام از همین بهانه استفاده کرد تا بارها راهآهن خرمشهر را مورد هجوم هوایی خود قرار دهد.
شاید تصور کنید دلیلی ندارد کشوری که قصد تجاوز به سرزمین دیگری را دارد، مدارس آن را مورد هجوم قرار دهد؛ درست است! دلیلی ندارد. اما رژیم بعث در طول ۸ سال دفاع مقدس بارها مدارس ایران را در نقاط مختلف ایران مانند خرمشهر، بهبهان، بروجرد، نهاوند، زنجان و میانه مورد حمله موشکی و بمباران هوایی قرار داد.
بعد از بمباران مدرسهها، پدران و مادران بهتزدهای که نمیدانستند چگونه پیکر بیجان فرزندشان را از میان پیکر بیجان و خونی صدها کودک دیگر پیدا کنند، اطراف ساختمان فرو ریخته مدرسه جمع میشدند و شاید آرزو میکردند فرزندشان آن روز از مدرسه فرار کرده باشد و پیکرش زیر آوار نباشد. شاید امید داشتند تا فرزندشان خوشحال و سرخوش از انتهای کوچه مدرسه به سمت آنها بیاید و با دیدن مدرسه فروریخته خشکش بزند تا بتوانند در آغوشش بکشند و به خاطر اینکه از مدرسه فرار کرده قربان صدقهاش بروند؛ اما اینطور نبود!