۲۷ اسفند ۱۴۰۳ - ۲۰:۰۰
کد خبر: ۷۷۷۲۱۳

روزنامه‌نگاری که زنده‌زنده به آتش کشیده شد

روزنامه‌نگاری که زنده‌زنده به آتش کشیده شد
کریم‌پور به هم‌بندی خود پرویز خطیبی، طنزپرداز معروف و مدیر روزنامه «حاجی بابا» در این باره گفته بود: «مرا که گرفتند اول شعبان جعفری را به جان من انداختند و به قدری مرا کتک زدند که بیهوش شدم.»
امیرمختار کریم‌پور شیرازی در روزهای نزدیک به کودتای ۲۸ مرداد در روزنامه‌اش خطاب به رفیقان نیمه‌راه مصدق این شعر را نوشت: «دلم به پاکی دامان غنچه می‌سوزد / که بلبلان همه مستند و باغبان تنهاست» او که در شعر «شورش» تخلص می‌کرد، در سال ۱۳۰۰ هجری شمسی در روستاهای اطراف فسا در شیراز به دنیا آمد. تحصیلات دبیرستان را در تهران و شیراز به پایان برد و در سال ۱۳۲۷ وارد دانشکده حقوق شد و به دریافت لیسانس حقوق نایل آمد و از همان زمان به خبرنگاری روی آورد. در سال ۱۳۲۹ امتیاز روزنامه «شورش» را گرفت.
گرچه ابتدا از اعضای فعال حزب توده بود ولی بعد تا لحظه درگذشت مرید مصدق شد و روزنامه او به حدی طرفدار داشت که بعضاً در بازار سیاه تا صد برابر قیمت هم به فروش می‌رفت. او نیز همچون دكتر فاطمی از یاران محمد مسعود (روزنامه‌نگار کشته‌شده) بود.  به حدی شیفته دکتر مصدق بود که حتی یک بار برای دفاع از جان او خود را از بالکن مجلس به پایین و در بین نمایندگان پرتاب کرد. کریم‌پور در عین حال که تطمیع‌های دربار را رد می‌کرد، به تهدیدها هم بی‌اعتنا بود و همواره به آرمان خود پایبند ماند. او در پاسخ تهدید به مرگ نوشته بود: «قسم یاد می‌کنم که من روزی آسوده‌خاطر خواهم شد که در راه حق و حقیقت و در راه شرافت و آزادگی، در راه ملت محبوب و وطن عزیز مثل هر مرد زنده و پایبند به اصول و شرافت، مردانه جان دهم. آری از مرگ زرد و سیه بیزارم و طالب و بی‌قرار مرگ شرافتمندانه سرخ محبوبم.»
کریم‌پور مقاله دیگری را در روزنامه شورش با این شعر آغاز کرد:
به نام نکو گر بمیرم رواست / مرا نام باید که تن مرگ راست
پس از ۲۸ مرداد دستگیر شد و او ماند و کینه‌های بی‌شمار درباریان فاسد.  در زندان بدترین برخوردها با او شد به طوری که که قابل قیاس با هیچ یک از دیگر یاران دکتر مصدق نبود.  در مدت شش ماه زندان موهایش سفید شد و شکنجه‌هایی همچون تراشیده شدن ریش با صورت خشک و بدون آب، ادرار کردن بر روی او، کتک خوردن از دست شعبان بی‌مخ و ... در حقش اعمال شد. کریم‌پور به هم‌بندی خود پرویز خطیبی، طنزپرداز معروف و مدیر روزنامه «حاجی بابا» در این باره گفته بود: «مرا که گرفتند اول شعبان جعفری را به جان من انداختند و به قدری مرا کتک زدند که بیهوش شدم.»
سرانجام روز ۲۳ اسفند ۱۳۳۲ در زندان لشكر ۲ زرهی این شاعر آزاده را زنده‌زنده به آتش كشیدند. شدت سوختگی چنان بود که فردای آن روز جان باخت و   بی‌نام و نشان به خاکش سپردند (احتمالا در گورستان مسگرآباد). حتی اجازه دیدن جسد او یا اطلاع از محل قبرش را هم به خانواده‌اش ندادند.
شعبان جعفری سردسته اوباش هوادار سلطنت، در خاطرات خود پیرامون چگونگی به قتل رساندن وی می‌گوید:
«این‌جور که ما اون موقع شنفتیم، اینو دوباره می‌گیرن و در لشکر ۲ زرهی می‌ندازنش زندان. اونم یه آدم دهن‌لقی بود و به همه فحش می‌داد و سر و صدا می‌کرد. اون وقت برای این که تنبیهش کنن، روزا از تو زندان می‌آوردنش بیرون. سربازا یه پالون می‌ذاشتن روش، یه سیخونکم بهش می‌زدن. یه نفرم سوارش می‌کردن. بعد تو زندان مجرد بود گویا  گویا تو همون زندون از بین می‌برنش دیگه. لحاف محاف میندازن تو سلولش. نفت روش می‌ریزن و آتیشش می‌زنن.»
ارسال نظرات