۱۷ فروردين ۱۴۰۴ - ۲۲:۳۹
کد خبر: ۷۷۸۱۸۸

نظم جهانی در آستانه تغییر است؟

نظم جهانی در آستانه تغییر است؟
تغییرات عمده در نظم جهانی و رقابت‌های قدرت‌های بزرگ، به ویژه ایالات متحده، روسیه و چین، می‌تواند به تحولات جدیدی در سیاست بین‌المللی منجر شود.

پس از سقوط دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ و نزدیک به یک سال قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در پایان سال ۱۹۹۱، جورج اچ. دبلیو. بوش، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، از «نظم جهانی جدید» سخن گفت. اکنون، تنها دو ماه پس از آغاز دومین دوره ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، کایا کالاس، دیپلمات ارشد اتحادیه اروپا، اعلام کرده است که «نظم بین‌المللی در حال تجربه تغییراتی به اندازه‌ای است که از سال ۱۹۴۵ تاکنون بی‌سابقه بوده است». اما «نظم جهانی» چیست و چگونه حفظ یا مختل می‌شود؟

در زبان روزمره، نظم به معنای ترتیب پایدار اشیاء، عملکرد‌ها یا روابط است. بنابراین، در امور داخلی، ما از «جامعه منظم» و دولت آن سخن می‌گوییم. اما در امور بین‌المللی، هیچ دولت مرکزی وجود ندارد. با توجه به اینکه ترتیبات میان کشور‌ها همیشه در حال تغییر است، جهان به نوعی «آنارشی» است.

آنارشی با هرج و مرج تفاوت دارد. نظم یک مسأله درجه است و در طول زمان تغییر می‌کند. در امور داخلی، یک حکومت پایدار می‌تواند با وجود درجه‌ای از خشونت‌های بی‌حکومت ادامه یابد. در نهایت، هنگامی که خشونت به سطحی بالا برسد، نشانه‌ای از یک دولت شکست‌خورده تلقی می‌شود.

ماکس وبر، جامعه‌شناس آلمانی، دولت مدرن را به عنوان یک نهاد سیاسی با انحصار استفاده مشروع از زور تعریف کرده است. اما درک ما از مشروعیت اقتدار بر اساس ایده‌ها و هنجار‌هایی است که ممکن است تغییر کند. بنابراین، یک نظم مشروع ناشی از ارزیابی‌های مربوط به قدرت هنجار‌ها و همچنین توصیفات ساده از میزان و نوع خشونت در یک دولت است.

در مورد نظم جهانی، ما می‌توانیم تغییرات در توزیع قدرت و منابع را اندازه‌گیری کنیم، همچنین در پایبندی به هنجار‌هایی که مشروعیت را برقرار می‌کنند. همچنین می‌توانیم فرکانس و شدت درگیری‌های خشونت‌آمیز را اندازه‌گیری کنیم.

توزیع پایدار قدرت میان کشور‌ها اغلب شامل جنگ‌هایی است که تعادل قدرت ادراکی را روشن می‌سازد. اما دیدگاه‌ها در مورد مشروعیت جنگ در طول زمان تغییر کرده است. برای مثال، در اروپا در قرن ۱۸، زمانی که فردریک بزرگ، پادشاه پروس، قصد داشت استان سیلیسیا را از اتریش بگیرد، به سادگی آن را تصرف کرد. اما پس از جنگ جهانی دوم، کشور‌های مختلف سازمان ملل را تأسیس کردند که جنگ‌ها را فقط در صورت دفاع مشروع به عنوان مشروع می‌دانست.

در حالی که کشور‌ها می‌توانند شکایت‌هایی علیه دیگران در دادگاه‌های بین‌المللی مطرح کنند، این دادگاه‌ها هیچ قدرت اجرایی برای اعمال تصمیمات خود ندارند. به همین ترتیب، در حالی که شورای امنیت سازمان ملل می‌تواند کشور‌ها را به اجرای امنیت جمعی مجاز کند، این کار به ندرت انجام شده است.

علاوه بر تغییرات در اصول مشروعیت، تغییراتی در توزیع منابع قدرت نیز وجود دارد. به عنوان مثال، پس از جنگ جهانی اول، ایالات متحده به بزرگ‌ترین اقتصاد جهان تبدیل شد و این قدرت به آن اجازه داد تا با دخالت نظامی در نتیجه جنگ، به نتیجه جنگ شکل دهد. پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده نیمی از اقتصاد جهان را در اختیار داشت.

پس از فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱، ایالات متحده لحظه‌ای تک‌قطبی را تجربه کرد، اما پس از آن خود را در خاورمیانه گسترش داد و اجازه داد که سوءمدیریت مالی که به بحران مالی ۲۰۰۸ انجامید، پیش آید. روسیه و چین نیز سیاست‌های خود را تغییر دادند و قدرت خود را در برابر ایالات متحده گسترش دادند.

در حال حاضر، قدرت ایالات متحده هنوز قابل توجه است، اما آینده آن به تصمیمات سیاسی بستگی دارد، به ویژه تصمیمات گرفته‌شده در دوره ترامپ که می‌تواند دینامیک‌های جهانی را دوباره تغییر دهد.

ارسال نظرات