دکتر نجفی مطرح کرد؛
از نظریه سیاسی تا فلسفه سیاسی امام خمینی

دکتر موسی نجفی، در همایش «طلایهدار مقاومت» تأکید کرد: نظریه ولایت فقیه از یک ایده نظری در دهه ۴۰ به یک فلسفه سیاسی عملی در دهه ۵۰ تبدیل شد و این تحول، مقدمهای برای شکلگیری تمدن نوین اسلامی بود.
به گزارش خبرنگار گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، دکتر موسی نجفی در همایش طلایهدار مقاومت با موضوع امام خمینی، جبهه مقاومت و نظام سلطه که به همت انجمن علمی تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی حوزه علمیه، در ساختمان انجمن های علمی حوزه علمیه قم، برگزار شد، به خاستگاه و زمینههای انقلاب اسلامی اشاره کرد و گفت: انقلاب اسلامی ایران، برخاسته از بیداری اسلامی است. بهعبارتدیگر، انقلاب اسلامی معلول بیداری اسلامی در جهان اسلام است و از سوی دیگر، خود این انقلاب نیز بهعنوان علت و محرک موج جدیدی از بیداری اسلامی در کشورهای اسلامی عمل کرده است. از این منظر، انقلاب اسلامی در عین حال که برآمده از یک بیداری عمومی در امت اسلامی بود، خود نیز به شکلگیری تمدن نوین اسلامی شتاب بخشید.
وی با طرح این پرسش که چرا انقلاب اسلامی در دهه ۴۰ به پیروزی نرسید، اما در دهه ۵۰ محقق شد؟ بحث خود را ادامه داد و گفت: اگر بخواهیم این مسئله را از منظر اندیشه سیاسی بررسی کنیم، میتوان میان نظریه سیاسی و فلسفه سیاسی تمایز قائل شد. نظریهپردازی سیاسی معمولاً در بستر بحرانهای اجتماعی و سیاسی شکل میگیرد، اما عمدتاً در سطحی انتزاعی و انفعالی باقی میماند. اما فلسفه سیاسی زمانی پدید میآید که اندیشه وارد میدان عمل و کنشگری شود، یعنی نظریه به نیرویی برای تغییر واقعیت تبدیل شود.
بنابراین از این منظر، امام خمینی (ره) در دهه ۴۰ بیشتر در مقام یک نظریهپرداز و ناظر منفعِل بر تحولات سیاسی بودند. اما به تدریج، با عمق یافتن تحلیلها و تکامل مبانی اندیشهای ایشان، نظریه ولایت فقیه از یک مبنای نظری به یک فلسفه سیاسی بالفعل و عملی تبدیل شد. این تحول، گامی اساسی در حرکت از تفکر انتزاعی به کنشگری تمدنی بود.
بنابراین از این منظر، امام خمینی (ره) در دهه ۴۰ بیشتر در مقام یک نظریهپرداز و ناظر منفعِل بر تحولات سیاسی بودند. اما به تدریج، با عمق یافتن تحلیلها و تکامل مبانی اندیشهای ایشان، نظریه ولایت فقیه از یک مبنای نظری به یک فلسفه سیاسی بالفعل و عملی تبدیل شد. این تحول، گامی اساسی در حرکت از تفکر انتزاعی به کنشگری تمدنی بود.
دکتر نجفی در ادامه تأکید کرد: امام خمینی (ره) هیچگاه به حرکت یک قشر خاص برای ایجاد انقلاب اعتقادی نداشتند. ایشان بر یک حرکت عمومی، مردمی و ریشهدار در متن جامعه تأکید داشتند؛ حرکتی که همه اقشار مردم، از علما و دانشگاهیان تا تودههای مردم، در آن مشارکت داشته باشند. از نظر امام، انقلاب باید از درون مردم و در بطن جامعه بجوشد، نه اینکه صرفاً از سوی نخبگان یا گروهی خاص تحمیل شود.
وی در ادامه به یکی دیگر از موانع اصلی تحقق نظریه ولایت فقیه در دهه ۴۰ شمسی اشاره کرد و گفت: در آن مقطع، فضای فکری و روشنفکری جامعه به شدت تحت تأثیر نظریات مارکسیستی قرار داشت. این نظریات بهگونهای غالب شده بودند که امکان طرح و تبیین نظریهای مستقل و بومی همچون ولایت فقیه بهسختی فراهم میشد. اگر در آن شرایط، نظریه ولایت فقیه مطرح میشد، در میان هیاهوی نظریات وارداتی و مارکسیستی گم میگردید و مخاطب خاصی نیز برای آن باقی نمیماند. در کنار این، برخی از اقشار جامعه نیز به دلایل معیشتی یا فرهنگی جذب نظام شاهنشاهی شده بودند. بنابراین، نه امام توانسته بود با تودههای مردم ارتباطی عمیق و مستمر برقرار کند، و نه مردم آمادگی لازم برای پذیرش آن سطح از تحول فکری و سیاسی را داشتند.
دکتر نجفی ضمن اشاره به افول نظریه های مرکسیستی در دهه 50، افزود: اما در دهه ۵۰ شرایط دگرگون شد. نظریههای مارکسیستی دچار افول شدند و از کارایی لازم در تحلیل وضعیت ایران و جهان اسلام بازماندند. در این فضا، نظریات اسلامی، بهویژه آثار شهید مطهری و دیگر اندیشمندان اسلامی، پختگی بیشتری یافت و توانست اعتماد تودههای مردم را جلب کند. مردم دریافتند که نظریات اسلامی برخاسته از نیازهای واقعی و عمیق جامعه هستند، نه نسخههای تقلیدی و بیریشه از غرب یا شرق.
وی تأکید کرد: نظریه ولایت فقیه، برخلاف بسیاری از الگوهای فکری دیگر، دارای مشابه غربی نیست. این نظریه، برخاسته از سنت دینی و فقه سیاسی شیعه است و واجد اصالت و استقلال نظری است. همین ویژگی، یعنی بومی بودن و برخورداری از پشتوانهی عمیق دینی، یکی از مزیتهای بزرگ آن محسوب میشود؛ در حالی که دیگر جریانهای اسلامی، مانند اخوانالمسلمین، با وجود تلاشهای فراوان، نتوانستند نظریه خود را به سطح یک فلسفه سیاسی منسجم و کارآمد ارتقا دهند. اما امام خمینی (ره) با عمقبخشی به این نظریه، آن را به سطح فلسفه سیاسی اسلامی رساندند.
دکتر نجفی ادامه داد: نظریه ولایت فقیه، در آغاز خود، نظریهای برای مقابله با بحران و واکنشی نسبت به وضعیت موجود بود؛ اما در سیر تکامل خود، به تدریج به نظریهای ایجابی، تمدنساز و ناظر به ایجاد نظم سیاسی و اجتماعی نوین تبدیل شد. دیگر تنها ضد بحران نبود، بلکه حامل طرحی نو برای جامعه اسلامی بود.
دکتر نجفی سپس به واقعه قیام تنباکو و نقش میرزا حسن آشتیانی اشاره کرد و گفت: اگر مردم در آن مقطع بهصورت کامل از میرزای شیرازی حمایت میکردند و تنها به مقابله با قرارداد تنباکو بسنده نمیکردند، میتوانستند تحولی اساسی در مسیر استقلال کشور ایجاد کنند. اما چنین نشد. میرزای شیرازی با هوشمندی و آیندهبینی خود توانست آن خطر را دفع کند، ولی اگر آن آیندهبینی نبود، ممکن بود ایران نیز به سرنوشتی مشابه هند دچار شود.
در پایان، وی با اشاره به بُعد معنوی انقلاب اسلامی گفت: این رشد و تعالی جامعه بود که انقلاب را ممکن ساخت. این انقلاب تنها حاصل تحلیلهای سیاسی و جنبشهای اجتماعی نبود، بلکه بُعد معنوی و تربیتی نیز در آن نقش بسزایی داشته است.
ارسال نظرات