دنیای متجدد

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، نشریه پنجره با انتشار مقالهای از حجت الاسلام حمید پارسانیابه بررسی دنیای متجدد و لایههای معرفتی آن پرداخته است.
در این یادداشت میخوانیم؛
1- سکولاریزم
منظور از دنیای متجدد، غرب بعد از رنسانس یعنی جهان غرب در 400 سال اخیر است؛ نظریهپردازان و جامعهشناسان درباره ویژگیهای این جهان گفتوگوهای بسیاری کردهاند. سکولاریزم عمیقترین لایه معرفتی این جهان است، سکولاریزم بهمعنای نگاه دنیوی و این جهانی به هستی است. سکولاریزم دارای دو بعد عملی و نظری است. بعد عملی سکولاریزم میل و گرایش عملی به این جهان است. کسی که وابستگی و علاقه به زندگی دنیا دارد، ممکن است بهلحاظ نظری به جهان معنوی و حقایق فوق طبیعی نیز قائل باشد. چنین شخصی، ممکن است کنشها و رفتارهای دنیوی و این جهانی خود را توجیه معنوی و یا دینی نیز بکند.بعد نظری سکولاریزم ناظر به تفسیر دنیوی و این جهانی هستی است. تفسیر سکولار و دنیوی عالم شامل یکی از موارد زیر میتواند باشد:
اول: انکار صریح ماوراء طبیعت؛ این نوع از سکولاریزم ، نوع عریان آن بوده و با ماتریالیسم و ماده گرایی همراه است.
دوم: برخورد شکاکانه و تردیدآمیز نسبت به حقایق هستی. این شکاکیت صور مختلفی میتواند داشته باشد. مثل انکار ارزش جهانشناختی معرفت آدمی بهطور مطلق و یا انکار امکان شناخت متافیزیک از طریق به تعلیق بردن و وجود هستی.
سوم: دفاع بهظاهر همدلانه نسبت به دین، از طریق تفسیرهای کارکردگرایانه و یا پراگماتیستی. نوع سوم سکولاریزم نظری، نهتنها چهره دینستیزانه آشکار و عریان ندارد، بلکه ظاهری معنویتگرا و دینی دارد. خصوصیت دفاع سکولار از دین در این است که در این نگاه، دین نیز در حاشیه مطامع و منافع این جهانی آن پذیرفته میشود. سکولاریزم عملی ریشهای دیرین در تاریخ زندگی بشر دارد. اما سکولاریزم نظری، خصوصیت منحصر بهفرد جهان متجدد است.
2- روشنگری
اگر سکولاریزم بعد از هستیشناختی دنیای متجدد باشد، روشنگری(enlightenment) ناظر به بعد شناختاری و روش معرفتی این جهان است. روشنگری در 400 سال تاریخ غرب، تحولاتی را طی کرده است.روشنگری ابتدا چهرهای راسیونالیستی و عقلگرایانه دارد و سپس صورتی حسگرایانه و آمپریستی مییابد و در نهایت با ظهور جریانهای معرفتی ما بعد تجربی، سیرت شکاکانه خود را آشکار کرده و به بحران گرفتار میشود. فلسفه دکارت که با تردید نسبت به سنت فکری آباء کلیسا آغاز میشود، نقطه آغازین روشنگری مدرن است، جریانهای پوزیتیویستی و تجربی معرفت در دو سده نوزدهم و بیستم، اقتدار وسلطه روشنگری بر جهان طبیعت را دنبال میکنند و اندیشههای پسامدرن افول روشنگری مدرن را اعلان میدارند و وضعیت بحرانی آن را آشکار میسازند. روشنگری مدرن بهرغم تحولاتی که در جهت ایجابی خود داشته است، از خصوصیت سلبی مشترک بهره میبرد. ویژگی سلبی این جریان نفی مرجعیت وحی و شهودِ حقایق قدسی و متعالی در مسیر معرفت علمی است. انکار مرجعیت وحی به نفی حجیت نص و نقلی منجر میشود که از دامنه وحی در عرصه آگاهی و معرفت علمی بشر رخ نشان میدهد. ویژگی سلبی فوق همافق با موضع هستیشناختی دنیای متجدد است. انکار مرجعیت وحی، لازمه منطقی سکولاریزم در رویکرد دنیوی انسان معاصر به عالم است.
در دنیای متجدد به موازات انکار مرجعیت وحی و نص مستند به وحی، شناخت حسی و تجربی بهعنوان برجستهترین خصوصیت محوری معرفت علمی بشر، رسمیت پیدا میکند. غلبه حسگرایی و محور قرار گرفتن «دانش تجربی» نیز لازمه دیگر هستیشناسی سکولار، دنیوی و این جهانی است، زیرا حس و تجربه افق مواجهه با این عالم است و علم تجربی توان عبور از مرزهای این جهان را ندارد و کسانی که دانش علمی خود را به قید تجربی و حسی بودن محدود میکنند، نیز ناگزیر یا به انکار ابعاد، غیرطبیعی و غیرحسی عالم میپردازند یا از موضعی شکاکانه و لاادریگرایانه نسبت به آن ابعاد، سخن میگویند. این گروه به تعبیر قرآن کریم به مدعیات دینی نیز تنها در صورتی ایمان میآورند که آنها را همانند دیگر پدیدههای طبیعی این عالم مشاهده کنند. «قالو لن نومن لک حتی نری الله جهره»، بنیاسراییل به موسی گفتند، ما به تو ایمان نمیآوریم تا آنکه خدا را آشکارا ببینیم. غلبه حسگرایی و تجربهگرایی بر معرفت علمی بشر موجب میشود تا دینداری نیز هویت سکولار و دنیوی پیدا کند.
3- عقلانیت ابزاری
هستیشناسی سکولار همانگونه که وحی و شهود الهی را تاب نمیآورد، ارتباط و پیوند خود را با حقایق و عوالم عقلی نیز قطع میکند. و همین امر موجب میشود تا شناخت عقلی نیز در جهان متجدد و روشنفکری مدرن دوام پیدا نکند. از بین رفتن معرفت عقلی و علم هم افق با آن موجب شد تا در قرن نوزدهم علم تجربی و آزمونپذیر بهعنوان تنها معنای مقبول علم به رسمیت شناخته شود.ماکس وبر، علاوه بر آنکه رویکرد سکولار و دنیوی را از مختصات جهان غرب میداند، سه خصوصیت دیگر نیز برای این جهان بیان میکند. این خصوصیات ناظر به ابعاد معرفتی و سطح عقلانیت و علم این جهان است.
خصوصیات مزبور عبارتند از:
اول: بسط و توسعه عقلانیت ابزاری؛ مراد از عقلانیت ابزاری دانشها وعلوم تجربی است. این علوم با روش تجربی خود، قدرت پیشبینی و پیشگیری حوادث و مسائل طبیعی را به انسان میدهند و انسان را بر طبیعت مسلط میکنند.
دوم: غلبه کنشهای عقلانی معطوف به هدف؛ مراد از عقلانیت در این عبارت، عقلانیت ابزاری و منظور از هدف، امور قابل دسترس در این جهان است. یعنی در این جهان، آدمیان به اقتضای رویکرد سکولار و اینجهانی خود متوجه اهداف دنیوی هستند، و اینگونه برخی از اهداف را اهداف حقیقی و واقعی میدانند و برای رسیدن به این هدفها از علوم تجربی استفاده میکنند.
سوم: زوال عقلانیت ذاتی؛ منظور وبر از عقلانیت ذاتی، سطحی از عقلانیت است که درباره ارزشها، آرمانها و اهداف زندگی به تأمل بپردازد. منحصر شدن دانش علمی به دانش تجربی موجب میشود تا گزارههای ارزشی و گزارههایی که درباره مفاهیم غیر تجربی و آزمونناپذیر بحث میکنند، غیر علمی دانسته شوند.
4- قفس آهنین
قفس آهنین وصفی است که وبر برای جهان متجدد بهکار میبرد. یعنی افرادی که با پشت کردن به ابعاد معنوی هستی، قصد تسلط بر این جهان را دارند؛ به تدریج، مناسبات روابط و یک نظام برنامهریزی شدهای را بهعنوان پدیدهای اجتماعی بهوجود میآورند، که مثل یک قفس آهنین، همه ابعاد وجود آنان را احاطه میکند.
ماکس وبر معتقد است که انسان متجدد نمیتواند از قفسی که برای خود میسازد، رهایی پیدا کند. مارکس معتقد بود که با تغییر انقلابی مناسبات و روابط جهان سرمایهداری امکان گریز از این قفس وجود دارد.
دنیای متجدد با رویکرد این جهانی خود، با به خدمت گرفتن علم تجربی و دانش ابزاری و تأمین تسلط انسان بر طبیعت، انسان را موجودی میدانست، که با عزم و اراده خود، مرزهای این جهان را ترسیم کرده و آن را میسازد. تمرکز بر انسان و توجه به امیال و خواستههای او، بهعنوان معیار و میزان نهایی جهت داوری درباره هنجارها و ارزش و مجموعه اموری که ملاک تجربی و علمی نیز درباره صحت و سقم آنها وجود ندارد، پدیدهای است که از آن با عنوان اومانیسم یاد میشود.
اومانیسم به معنای کرامت و یا حتی اصالت انسان نیست. اومانیسم بهمعنای اصالت انسان دنیوی و این جهانی است.
بسط و توسعه جهانی که از طریق معانی بنیادین و مفاهیم کلیدی جهان متجدد، یعنی سکولاریسم، روشنگری، اومانیسم و... شکل گرفت، آدمی را با قفس و زندانی مواجه ساخت، که آن را ساخته و پرداخته خود میداند و حال آنکه این قفس بخشی از تقدیر خداوند نسبت به موجودی است که از خانه وجود خود، دور مانده و در حجاب امیال و اهوای دنیوی خویش روزگار میگذارند. از نظر قرآن گرچه راه گریز از این زندان مسدود نیست، اما تا وقتی انسان علقه و پیوند خود را با این جهان حفظ کرده باشد و با انس و پیوند با هستی قدسی و متعالی از مرزهای این جهان عبور نکند، امکان گریز از آن را ندارد.
«و من اَعرض عن ذکری فانّ له معیشهً ضنکاً.» هرکس از یاد من روی برمیگرداند، معیشت او سخت میشود. (سوره طه آیه 126)