۲۱ فروردين ۱۳۸۹ - ۱۴:۵۶
کد خبر: ۷۸۹۷۱

دنیای متجدد

خبرگزاری رسا ـ نشریه پنجره با انتشار مقاله‌ای از حجت الاسلام حمید پارسانیابه بررسی دنیای متجدد و لایه‌های معرفتی آن پرداخته است.
سخنراني حجت‌الاسلام حميد پارسانيا در مراسم گراميداشت وحدت حوزه و دانشگاه اصفهان


به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، نشریه پنجره با انتشار مقاله‌ای از حجت الاسلام حمید پارسانیابه بررسی دنیای متجدد و لایه‌های معرفتی آن پرداخته است.

در این یادداشت می‌خوانیم؛

1- سکولاریزم
منظور از دنیای متجدد، غرب بعد از رنسانس یعنی جهان غرب در 400 سال اخیر است؛ نظریه‎پردازان و جامعه‎شناسان درباره ویژگی‎های این جهان گفت‌وگوهای بسیاری کرده‎اند. سکولاریزم عمیق‎ترین لایه معرفتی این جهان است، سکولاریزم به‌معنای نگاه دنیوی و این جهانی به هستی است. سکولاریزم دارای دو بعد عملی و نظری است. بعد عملی سکولاریزم میل و گرایش عملی به این جهان است. کسی که وابستگی و علاقه به زندگی دنیا دارد، ممکن است به‎لحاظ نظری به جهان معنوی و حقایق فوق طبیعی نیز قائل باشد. چنین شخصی، ممکن است کنش‎ها و رفتارهای دنیوی و این جهانی خود را توجیه معنوی و یا دینی نیز بکند.بعد نظری سکولاریزم ناظر به تفسیر دنیوی و این جهانی هستی است. تفسیر سکولار و دنیوی عالم شامل یکی از موارد زیر می‎تواند باشد:
اول: انکار صریح ماوراء طبیعت؛ این نوع از سکولاریزم ، نوع عریان آن بوده و با ماتریالیسم و ماده گرایی همراه است.
دوم: برخورد شکاکانه و تردیدآمیز نسبت به حقایق هستی. این شکاکیت صور مختلفی می‎تواند داشته باشد. مثل انکار ارزش جهان‎شناختی معرفت آدمی به‎طور مطلق و یا انکار امکان شناخت متافیزیک از طریق به تعلیق بردن و وجود هستی.
سوم: دفاع به‎ظاهر همدلانه نسبت به دین، از طریق تفسیرهای کارکردگرایانه و یا پراگماتیستی. نوع سوم سکولاریزم نظری، نه‎تنها چهره دین‎ستیزانه آشکار و عریان ندارد، بلکه ظاهری معنویت‎گرا و دینی دارد. خصوصیت دفاع سکولار از دین در این است که در این نگاه، دین نیز در حاشیه مطامع و منافع این جهانی آن پذیرفته می‎شود. سکولاریزم عملی ریشه‎ای دیرین در تاریخ زندگی بشر دارد. اما سکولاریزم نظری، خصوصیت منحصر به‎فرد جهان متجدد است.

2- روشنگری
اگر سکولاریزم بعد از هستی‎شناختی دنیای متجدد باشد، روشنگری(enlightenment) ناظر به بعد شناختاری و روش معرفتی این جهان است. روشنگری در 400 سال تاریخ غرب، تحولاتی را طی کرده است.روشنگری ابتدا چهره‎ای راسیونالیستی و عقل‎گرایانه دارد و سپس صورتی حس‎گرایانه و آمپریستی می‎یابد و در نهایت با ظهور جریان‎های معرفتی ما بعد تجربی، سیرت شکاکانه خود را آشکار کرده و به بحران گرفتار می‎شود. فلسفه دکارت که با تردید نسبت به سنت فکری آباء کلیسا آغاز می‎شود، نقطه آغازین روشنگری مدرن است، جریان‎های پوزیتیویستی و تجربی معرفت در دو سده نوزدهم و بیستم، اقتدار وسلطه روشنگری بر جهان طبیعت را دنبال می‎کنند و اندیشه‎های پسامدرن افول روشنگری مدرن را اعلان می‎دارند و وضعیت بحرانی آن را آشکار می‎سازند. روشنگری مدرن به‎رغم تحولاتی که در جهت ایجابی خود داشته است، از خصوصیت سلبی مشترک بهره می‎برد. ویژگی سلبی این جریان نفی مرجعیت وحی و شهودِ حقایق قدسی و متعالی در مسیر معرفت علمی است. انکار مرجعیت وحی به نفی حجیت نص و نقلی منجر می‎شود که از دامنه وحی در عرصه آگاهی و معرفت علمی بشر رخ نشان می‌دهد. ویژگی سلبی فوق هم‎افق با موضع هستی‎شناختی دنیای متجدد است. انکار مرجعیت وحی، لازمه منطقی سکولاریزم در رویکرد دنیوی انسان معاصر به عالم است.
در دنیای متجدد به موازات انکار مرجعیت وحی و نص مستند به وحی، شناخت حسی و تجربی به‎عنوان برجسته‎ترین خصوصیت محوری معرفت علمی بشر، رسمیت پیدا می‎کند. غلبه حس‎گرایی و محور قرار گرفتن «دانش تجربی» نیز لازمه دیگر هستی‎شناسی سکولار، دنیوی و این جهانی است، زیرا حس و تجربه افق مواجهه با این عالم است و علم تجربی توان عبور از مرزهای این جهان را ندارد و کسانی که دانش علمی خود را به قید تجربی و حسی بودن محدود می‎کنند، نیز ناگزیر یا به انکار ابعاد، غیرطبیعی و غیرحسی عالم می‎پردازند یا از موضعی شکاکانه و لاادری‎گرایانه نسبت به آن ابعاد، سخن می‎گویند. این گروه به تعبیر قرآن کریم به مدعیات دینی نیز تنها در صورتی ایمان می‎آورند که آن‎ها را همانند دیگر پدیده‎های طبیعی این عالم مشاهده کنند. «قالو لن نومن لک حتی نری الله جهره»، بنی‎اسراییل به موسی گفتند، ما به تو ایمان نمی‎آوریم تا آن‎که خدا را آشکارا ببینیم. غلبه حس‎گرایی و تجربه‎گرایی بر معرفت علمی بشر موجب می‎شود تا دین‎داری نیز هویت سکولار و دنیوی پیدا کند.

3- عقلانیت ابزاری
هستی‎شناسی سکولار همان‎گونه که وحی و شهود الهی را تاب نمی‎آورد، ارتباط و پیوند خود را با حقایق و عوالم عقلی نیز قطع می‎کند. و همین امر موجب می‎شود تا شناخت عقلی نیز در جهان متجدد و روشنفکری مدرن دوام پیدا نکند. از بین رفتن معرفت عقلی و علم هم افق با آن موجب شد تا در قرن نوزدهم علم تجربی و آزمون‎پذیر به‌عنوان تنها معنای مقبول علم به رسمیت شناخته شود.ماکس وبر، علاوه بر آن‎که رویکرد سکولار و دنیوی را از مختصات جهان غرب می‎داند، سه خصوصیت دیگر نیز برای این جهان بیان می‎کند. این خصوصیات ناظر به ابعاد معرفتی و سطح عقلانیت و علم این جهان است.
خصوصیات مزبور عبارتند از:
اول: بسط و توسعه عقلانیت ابزاری؛ مراد از عقلانیت ابزاری دانش‎ها وعلوم تجربی است. این علوم با روش تجربی خود، قدرت پیش‎بینی و پیشگیری حوادث و مسائل طبیعی را به انسان می‎دهند و انسان را بر طبیعت مسلط می‎کنند.
دوم: غلبه کنش‎های عقلانی معطوف به هدف؛ مراد از عقلانیت در این عبارت، عقلانیت ابزاری و منظور از هدف، امور قابل دسترس در این جهان است. یعنی در این جهان، آدمیان به اقتضای رویکرد سکولار و این‎جهانی خود متوجه اهداف دنیوی هستند، و این‎گونه برخی از اهداف را اهداف حقیقی و واقعی می‎دانند و برای رسیدن به این هدف‎ها از علوم تجربی استفاده می‎کنند.
سوم: زوال عقلانیت ذاتی؛ منظور وبر از عقلانیت ذاتی، سطحی از عقلانیت است که درباره ارزش‎ها، آرمان‎ها و اهداف زندگی به تأمل بپردازد. منحصر شدن دانش علمی به دانش تجربی موجب می‎شود تا گزاره‎های ارزشی و گزاره‎هایی که درباره مفاهیم غیر تجربی و آزمون‎ناپذیر بحث می‎کنند، غیر علمی دانسته شوند.

4- قفس آهنین
قفس آهنین وصفی است که وبر برای جهان متجدد به‌کار می‎برد. یعنی افرادی که با پشت کردن به ابعاد معنوی هستی، قصد تسلط بر این جهان را دارند؛ به تدریج، مناسبات روابط و یک نظام برنامه‎ریزی شده‎ای را به‌عنوان پدیده‎ای اجتماعی به‌وجود می‎آورند، که مثل یک قفس آهنین، همه ابعاد وجود آنان را احاطه می‎کند.
ماکس وبر معتقد است که انسان متجدد نمی‎تواند از قفسی که برای خود می‎سازد، رهایی پیدا کند. مارکس معتقد بود که با تغییر انقلابی مناسبات و روابط جهان سرمایه‎داری امکان گریز از این قفس وجود دارد.
دنیای متجدد با رویکرد این جهانی خود، با به خدمت گرفتن علم تجربی و دانش ابزاری و تأمین تسلط انسان بر طبیعت، انسان را موجودی می‎دانست، که با عزم و اراده خود، مرزهای این جهان را ترسیم کرده و آن را می‎سازد. تمرکز بر انسان و توجه به امیال و خواسته‎های او، به‌عنوان معیار و میزان نهایی جهت داوری درباره هنجارها و ارزش و مجموعه اموری که ملاک تجربی و علمی نیز درباره صحت و سقم آن‎ها وجود ندارد، پدیده‎ای است که از آن با عنوان اومانیسم یاد می‎شود.
اومانیسم به معنای کرامت و یا حتی اصالت انسان نیست. اومانیسم به‌معنای اصالت انسان دنیوی و این جهانی است.
بسط و توسعه جهانی که از طریق معانی بنیادین و مفاهیم کلیدی جهان متجدد، یعنی سکولاریسم، روشنگری، اومانیسم و... شکل گرفت، آدمی را با قفس و زندانی مواجه ساخت، که آن را ساخته و پرداخته خود می‎داند و حال آن‎که این قفس بخشی از تقدیر خداوند نسبت به موجودی است که از خانه وجود خود، دور مانده و در حجاب امیال و اهوای دنیوی خویش روزگار می‎گذارند. از نظر قرآن گرچه راه گریز از این زندان مسدود نیست، اما تا وقتی انسان علقه و پیوند خود را با این جهان حفظ کرده باشد و با انس و پیوند با هستی قدسی و متعالی از مرزهای این جهان عبور نکند، امکان گریز از آن را ندارد.
«و من اَعرض عن ذکری فانّ له معیشهً ضنکاً.» هرکس از یاد من روی برمی‎گرداند، معیشت او سخت می‎شود. (سوره طه آیه 126)

ارسال نظرات