خاطرات و دست نوشتههای شهید قاضی طباطبایی منتشر شود
خبرگزاری رسا ـ یکی از یاران شهید آیت الله قاضی طباطبایی گفت: بسیاری از مطالب و خاطرات ارزشمند در ذهن و دل مردم است که هنوز مکتوب و منتشر نشده است.
در آستانه فرا رسیدن سی و یکمین سالگرد شهادت اولین شهید محراب، آیت الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، خبرنگار رسا به سراغ محمد زارع پور، یکی از یاران آن عالم مجاهد رفته و گفت و گویی ترتیب داده که حاصل آن به شرح ذیل است.
زارع پور پیش از این رییس آموزش و پرورش مناطق کلیبر، اهر و میانه آذربایجان شرقی، رییس اداره کارگزینی آموزش و پرورس استان، معاون فرماندار تبریز، معاون برنامه ریزی آموزش و پرورش استان، مدرس تربیت معلم مراکز تربیت معلم آذربایجان شرقی و استاد دانشگاه امام حسین تبریز بوده است.
زارع پور هم اکنون به عنوان معلم بازنشسته، در امور تحقیقی و پژوهشی و نویسندگی فعال است.
رسا ـ به عنوان اولین سوال بفرمائید با شهید آیت الله قاضی طباطبایی از چه زمانی و چگونه آشنا شدید؟
آشنایی بنده به عنوان یک همشهری ارادتمند با شهید آیت الله قاضی طباطبایی را می توان به سه فصل تقسیم کرد.
فصل اول که دوران کودکی بنده بود، شعید قاضی در هیئت روحانی مبارز و مخالف رژیم پهلوی مطرج بودند، مرحوم پدر بنده که کاسب کاری جزء و در عین حال فعال در مسایل مذهبی بود که گاه با دوستانش ذکر خیری از ایشان می کرد، لذا کم نصویر کاملی از شمایل و جلالت آن عالم پارسا و مجاهد فی سبیل الله نداشتم.
تا اینکه رسیدیم به سال چهل و سه و بازگشت مرحوم شهید قاضی از حبس که نوجوان چهارده ساله ای بودم، به همراه پدرم برای استقبال از آن بزرگوار به راه آهن تبریز رفتیم، ایستگاه مملو از مردم بود و از همه اقشار پیر و جوان حضور داشتند.
به محض ورود قطار به ایستگاه بین مردم برگههای تبریکی پخش شد که از سوی اهالی تبریز مراجعت آیت الله قاضی تبریک گفته شده بود.
پس از ورود ایشان به سالن ایستگاه که حوالی ساعت 8 یا 9 صبج بود، پس از دیدار با مردم که بسیاری موفق به دیدار ایشان نشدند، همراهان آن مرحوم را سوار ماشین سواری کردند و ما هم سوار اتوبوس شده و به راه افتادیم و هر چه از ایستگاه راه آهن به سوی منزل حاج آقا که در میدان مقصودیه بود فاصله می گرفتیم، سیل جمعیت متراکم می شد و بسیاری از مردم با دوچرخه یا پای پیاده دنبال ماشین ها می دویدند.
فردای آن روز قرار بود که بازار به همین مناسبت چراغانی شود که صبح با حادقه دیگری مواجه شدیم و معلوم شد که شبانه مجددا حضرت آیت الله قاضی طباطبایی را دستگیر کرده و به تهران انتفال داده اند و شب در ساواک از حضرت آیت الله قاضی طباطبایی نامه ای خطاب به سیدحسن الهی( داماد خانواده قاضی طباطبایی) گرفته بودند که از مردم آقا خواسته بودند نسبت به این دسنتگیری عکس العمل نشان ندهند و این موضوع نامه توسط عوامل ساواک بین مردم پخش شد.
فصل دوم دورانی بود که بنده به فکر شغل آینده ام بودم که در مسجد مقبره خدمت آقا رسیدم و ایشان شغل معلمی را برای بنده پسندیدند و انصافا با این انتخاب خوب، من را بیش از گذشته رهین منت کردند.
فصل سوم دوران انقلاب و فعالیت مسجد شعبان در تبلیغ و ترویج مبانی و جریانات انقلاب و حضور روحانیون مبارز در این مکان دینی بود که به دعوت حضرت آقای قاضی انجام می گرفت و در واقع مبارزات مردم از طریق این مسجد شعبان و مسجد مقبره هدایت می شد و مام هم از طریق مسجد شعبان به سیل خروشان مردم ملحق شدیم.
از جریانات این فصل آنچه گفتنی است، یکی جریان احمد بنی احمد، نماینده مردم تبریز در مجلس شورای ملی وقت بود که با حرکات و سخنرانی های نمایشی خود در لباس مخالف رژیم پهلوی جلب توجه می کرد و عده کثیری نیز فریب عوام فریبی های وی را خورده بودند و به خاطر دارم روزی که عده قابل توجهی از مردم برای استقبال از او به فرودگاه رفتند، دو سه روز پس از این ماجرا من را به همراه عده ای از دوستان به منزل دکتر علی مقدم ( یکی از پزشکان تبریز ) کردند، در آن مجلس حدود پنجاه نفر از دانشجویان، کسبه، کارمندان و معلم بودند.
بنده را نیز از صنف معلمان دعوت کرده بودند، احمد بنی احمد از تاسیس حزبی تحت نظر یکی از مراجع قم (شریعتمداری) خبر داد و از ما دعوت به عضویت کرد.
فردای آن روز بنده خدمت آیت الله قاضی طباطبایی رسیدم و موضوع را به اطلاع ایشان رسانده و کسب تکلیف کردم. ایشان نیز فرمودند؛ احمد بنی احمد جاسوس اجانب است مبادا همراهی کنید.
با همان مخالفت و افشاگری آیت الله قاضی، نیرنگ بنی احمد نگرفت و نتوانست کاری از پیش ببرد و بعدها معلوم شد عضو دو جانبه سیا و پژاک بوده است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز زمانی که مرحوم آیت الله سیدابوالفضل موسوی تبریزی از سوی امام راحل مامور رسیدگی امور مردم و انقلاب در تبریز بود که بنده در دفتر ایشان، کارهای دفتری را انجام می دادم، از آنجایی که آیت الله قاضی و آیت الله موسوی تبریزی در مسایل انقلاب و انتظام امور فعال بودند، در خدمت هر دو بزرگوار بودم.
رسا ـ اشاره کردید که احمد بنی احمد جاسوس دو جانبه سیا و پژاک بود، آیا آیت الله قاضی طباطبایی از جاسوس بودن بنی احمد اطلاع داشتند؟
تعبیر حاج آقا به بنده این بود که " او جاسوس اجانب است، مبادا همراهی کنید" و همین مفدار برای ما کافی بود، اما اسنادی که در برخی مجلات و کتب منتشر شده است، نشان می دهد که خود ساواک در اواخر کار متوجه می شود که بنی احمد با سرویس های اطلاعاتی پژاک همکاری دارد و برای چاره اندیشی، موضوع را به رده های بالای ساواک گزارش می کنند، حال آیت الله قاضی چه مقدار از چند و چون ماجرا مطلع بودند، نمی دانم همین مقدار است که با قاطعیت فرمودند او جاسوس اجانب است.
در مورد رحمت الله مقدم مراغه ای نیز که استاندار دولت موقت بود و به دست حضرت ایت الله قاضی طباطبایی برکنار شد، روزی مرحوم آیت الله سیدابوالفضل موسوی تبریزی به بنده فرمودند که مسائل استاندار جمع بندی کنید و به آیت الله قاضی بدهید.
بنده نیز که گزارشی از نارضایتی های مردم، کارشکنی ها و ندانم کاری های استانداری و برخی مسائل عقیدتی ایشان را از گزارش های مردمی جمع آوری کرده بودم، تنظیم و تقدیم کردم.
پس از برکناری مقدم مراغه ای از حاج آقا موسوی تبریزی شنیدم که عدم انتظام عملی ایشان به مبانی اسلامی، از جمله نماز نخواندن و عامل بیگانه بودنش به حضرت آیت الله قاضی اثبات شده بود و ایشان از استانداری عذرشان را خواستند و این در حالی بود گه هنوز لانه جاسوسی تصرف نشده بود و چهره واقعی مقدم مراغه ای افشا نشده بود.
غرض اینکه آیت الله قاضی علاوه از اینکه فردی بسیار هوشمند و بصیر و آگاه در مسائل سیاسی بودند، در هدایت و سازماندهی نیروهای انقلابی با چالاکی تمام عمل می کردند و انسجام نیروهای اطلاعاتی، دریافت بهنگام اخبار و تجزیه و تحلیل آن فوق العاده تیز و نکته سنج بودند و به موقع عکس العمل نشان می دادند.
رسا ـ در اسناد ساواک استقبال کنندگان آیت الله قاضی در ایستگاه راه آهن(اردیبهشت سال 1343) هزار نفر قید شده است، عقیده شما در این خصوص چیست؟
ساواک اشتباه کرده است، در گزارش ساواک مردم هزار نفر و تعداد اتوبوس ها 9 دستگاه و تعدادی ماشین سواری قید شده بود حال اگر ابن ارقام درست باشد، 9 دستگاه اتوبوس تنها حدود چهارصد نفر را می تواند جا به جا کند و اگر ششصذ نفر بخواهد با اتومبیل شخصی در استقبال شرکت کند، لابد به صد و بیست دستگاه سواری نیار خواهد بود که این ارقام عقلا درست نیست.
علاوه بر مشاهدات عینی خود، بنده عکس هایی دارم که جمعیت چندین برابر نشان می دهد.
این گزارش از آن نوع گزارش هایی است که مافیای خبری جهان هم اکنون نیز از تظاهرات میلیونی مردم ایران در ایام الله های مختلف گزارش می کنند، بنابر این آن سند ساواک قابل اعتنا نیست.
آن اسنقبال چنان پرجمعیت و پرشور بود که ساواک از بیم تداوم آن و استمرار جشن های مردمی به هراس افتاد و شبانه حضرت آیت الله قاضی را دستگیر و با اخذ نامه ای از ایشان جلوی چراغانی کردن بازار و جشن های مردمی را گرفت.
در این نامه آیت الله قاضی از مردم خواسته بودند که به اقدامات ساواک در دستگیریش عکس العمل نشان ندهند.
رسا ـ به نظر شما کتاب و نشریات منتشر شده تا چه اندازه در معرفی چهره آیت الله قاضی طباطبایی مؤثر بوده است.
آنچه را که بنده تا به حال متوجه شده و مطالعه کرده ام، به حق کارهای ارزشمندی انجام شده است و از همه آنها باید به تناسب وضع و حال قدردانی کرد، از این رو آنچه حتی از چشم انداز سیاسی و مبارزاتی گفته و نوشته اند، یک نکته از هزاران است، بسیاری از مطالب و خاطرات ارزشمند در ذهن و دل مردم است که مکتوب و منتشر نشده است و غالب این عده از افراد مسن هستند.
نکته بعدی اینکه بسیاری از اسناد منتشر شده در کتاب های مختلف، نیازمند ساماندهی و نقد و بررسی و تحلیل است که هنوز انجام نیافته است.
نکته دیگر آنکه از جنبه علمی شخصیت آن عالم بزرگ غافل مانده ایم، هنوز بسیاری از آثار قلمی ایشان چاپ و منتشر نشده است، در این خصوص نه اندکی بلکه بسیار تاخیر کرده ایم، از این رو برای نسل جوان شمایلی روشن از چهره علمی و سیاسی اجتماعی شهید قاضی ترسیم نشده است، کاش جمعی از اصحاب قلم و مسئولان فرهنگی و حوزه علمیه قم با خانواده محترم ایشان دست در دست هم برای تنظیم آثار و چاپ و نشر آن همت گمارند.
رسا ـ از اینکه فرصت خود را در اختیار خبرگزاری رسا قرار دادید؛ متشکرم./935/گ403/س
ارسال نظرات