۱۱ آبان ۱۳۸۹ - ۲۱:۴۱
کد خبر: ۸۹۳۳۵
بخش نخست/ در گفت‌وگو با‌ خلیل اویچ مطرح شد؛

از علوم توحیدی تا اندیشه انسانی / عجز علم مدرن از نگاه به فراروی انسان

خبرگزاری رسا ـ فرزند بالکانی حوزه علمیه قم با بیان این‌که معارف الهی، یک ثروت انحصاری برای دینداران نیست، گفت:‌ حقیقت علم مدرن بر حول محور انسانیت انسان می چرخد و انسان معیار حقیقت است و چون انسان معیار حقیقت است پس حقیقت آن چیزی است که در پشت سرانسان ها مانده است نه آن که در فرا روی انسان‌ها است.
سعيد خليل اويچ سعيد خليل اويچ


سعید خلیل اویچ، استاد دانشگاه علوم و معارف قرآن قم، در گفت‌وگوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری رسا گفت: ما در قالب فرهنگی، تمدنی و هویتی حوزه معرفتی اسلام یک دسته از پایگاه‌های معرفتی و مستحکمی داریم که اگر بخواهیم آنها را از حوزه فرهنگ اسلامی خارج سازیم این حوزه با یک مرگ معرفتی و هویتی روبه رو می‌شود. در واقع بقای حیات جوامع اسلامی در گرو بقای همین مفاهیم اصلی است.

پژوهشگر و استاد حوزه علمیه قم معتقد است بالاخره یک فرد غربی دارای یک ساختاردرونی تفکر علمی و اندیشه ای است که محفوظات و پیش فرض‌هایی را بر دانش خود همراه می‌سازد و در زمان روبه‌رو شدن با پدیده‌ای به گونه‌ای آن را فهم و درک می کند که یک فرد مسلمان شرقی نمی‌‌تواند آن را درک کند و مانند فرد غربی با آن پدیده روبه‌رو شود‌.

خلیل اویچ که در سه رشته فقه و اصول، عرفان و فلسفه تحصیلات خود را تا سطوح عالی ادامه داده است، با اشاره به روند فعالیت‌ حوزه‌های علمیه در عرصه ترویج علم توحیدی و گرایش فکری و معرفتی ابراز داشت: باید دلسوزی حوزه علمیه یک دلسوزی عمومی باشد و نباید نگاهش را ملی، منطقه‌ای و قاره‌ای بداند.

وی معتقد است در برخی مواقع، جوامع متدین و مسلمان با یک وضعیت پیچیده ای روبه‌رو می شوند و آن موقعی است که مفاهیم بنیادین بر سر جایش باقی می ماند و محتوایش تغییر می یابد که این خطرناک‌تر از زمانی است که می‌خواهند مفهوم را از ما بگیرند.

نوشتار ذیل حاصل این گفت‌وگو است که تقدیم خوانندگان محترم رسا می‌شود.

رسا ـ همان‌گونه که می دانید مقام معظم رهبری بر توجه به علوم انسانی تأکید جدی دارند. لطفا برای خوانندگان ما جایگاه این علوم را تبیین کنید.

من فکر می کنم که در این بخش باید به تعامل متقابل حوزه معرفتی دینی با حوزه های معرفتی غیر دینی پرداخت تا به موضوع اصلی نزدیک شویم که البته این تعامل را می توان در چند بحث دنبال کرد. مثلا زمانی می خواهیم این تعامل را به شکل تاریخی بررسی کنیم و می خواهیم گزارش تاریخی ارائه دهیم که البته این کار عظیمی هست؛ صرف گزارش تاریخی می تواند لایه های پنهان و پیدا و پر اهمیت این مسأله را برای فرد روشن سازد ویا این که فرد در رویکرد تحلیلی خود می خواهد به شکل فعال به این بحث بپردازد و در این عرصه نظریه پردازی کند.

شاید در این میان بهترین رویکرد، یک رویکرد میانه ای باشد؛ یعنی فرد نیم نگاهی به تاریخچه این تعاملات و تحولات بین این دو عرصه حوزه معرفتی را داشته باشد و در عین حال توجه خود را به تحلیل‌های عمیق و قابل ارائه خود، حفظ کند.

شروع این بحث، همیشه با یک مفهومی در ذهن متصور می شود و آن این است که ما چگونه می توانیم علوم خودمان را به شکلی سازماندهی کنیم که بتواند به نوعی نیازهای بومی و اندیشه ای ما را برآورده کند، این انطباق علم با نیازهای مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فردی، معرفتی و دینی جوامع متدین و جوامع گوناگون می تواند در جنبه های مختلفی مورد نظر باشد. زمانی ممکن است که این انطباق از لحاظ موضوع باشد مثلا علمی به عنوان علم تجربی در غرب به شکلی پیشرفت کرده که متمرکز در موضوعی شود؛ اما در منطقه ما آن موضوع مهم نیست ویا اصلا وجود ندارد؛ پس زمانی می توان آن علم را به منطقه خود انتقال داد که آن موضوع تغییر یابد در حالی که روش ‌آن و ساختار درونی و محتوای علم کاملا یکسان است.

برای تبیین این مثال باید مثال دیگری بزنم مثلا فرض کنیم در بخشی از جهان اژدهایی وجود داشته باشد و یک رشته بزرگی به نام اژدها شناسی نیز در آنجا تنظیم شود و فردی از منطقه ای به آنجا برود که این موضوعات در منطقه اش اهمیت ندارد، تخصص زیادی هم در مورد آن کسب کند؛ ولی وقتی به منطقه اش برگردد چون موضوع آن علم در منطقه‌اش وجود ندارد، می بیند که مفید نیست. این انطباق بر اساس انطباق با بحث موضوع است.

رسا ـ آیا می‌توان به انطباق ساختار درونی علم دست یافت؟

مورد دیگر از انطباق به ساختار درونی علم برمی گردد و آن این است که ما بگوئیم ساختار درونی علم به گونه ای است که آن علم در هرجایی نسبت خاصی با نیازهای معرفتی آن جامعه پیدا می‌کند؛ بنابراین در هر جامعه ای یا درهر گروهی یک علم ویژه ای می‌توانید بیابید که آن علم هیچ مخالفتی با علوم دیگری در منطقه ای دیگر ندارد که آن همان نسبیت در معرفت و یا جدی‌تر از آن نسبیت در حقیقت است.

به این معنا که بالاخره یک فرد غربی دارای یک ساختاردرونی تفکر علمی و اندیشه ای است که محفوظات و پیش فرض‌هایی را بر دانش خود همراه می‌سازد و در زمان روبه‌رو شدن با پدیده‌ای به گونه‌ای آن را فهم و درک می کند که یک فرد مسلمان شرقی نمی‌‌تواند آن را درک کند و مانند فرد غربی با آن پدیده روبه‌رو شود‌.

این نوع از انطباق که انطباق با ساختار درونی علم است بحث و بررسی کلانی و بنیادینی را می طلبد که آیا به این نحو می توان از اسلامی‌شدن علوم سخن گفت؟ یعنی می خواهیم وارد ساختار درونی علم شویم؟!

به نظر من یکی از خط قرمزهای علم شناسی اسلامی و توحیدی در این است که ما ارزش جهان شناختی به علم می دهیم و این دقیقا به آن معنا است که نسبیت در حقیقت و نسبیت در معرفت را نمی توانیم بپذیریم. پس نمی توانیم در مورد انطباق ساختار درونی علم سخن بگوییم.

رسا ـ پس برای استقلال و بومی سازی علوم چه باید کرد؟

من می خواهم از یک سنخ بسیار ویژه ای از انطباق یا بومی سازی علوم سخن بگویم. این سنخ بسیار متمایز از بومی سازی علم است، به این معنا که ما در قالب فرهنگی، تمدنی و هویتی حوزه معرفتی اسلام یک دسته از پایگاه‌های معرفتی و مستحکمی داریم که اگر بخواهیم آنها را از حوزه فرهنگ اسلامی خارج سازیم این حوزه با یک مرگ معرفتی و هویتی روبه رو می‌شود. در واقع بقای حیات جوامع اسلامی در گرو بقای همین مفاهیم اصلی است. این مفاهیم اصلی در برخی از موارد دچار تغییرات محتوایی می شوند؛ اما مفهومشان می ماند.

به عنوان مثال شما یک مفهومی را دارید که بیست سال آینده هم می ماند؛ اما محتوایش تخلیه شده و یک محتوای جدیدی به آن تزریق شده است. آن چیزی که ضامن بقای حیات جوامع و هویت متدینانه است هم مفهوم وهم محتوای درونی آن مفهوم است؛ بنابراین برای این که ما حافظ فرهنگ و تمدن متدینانه خود باشیم باید مواظب باشیم که فرهنگمان نه از مفاهیم اینچنینی خالی بماند و هم اجازه ندهیم که محتوای آن مفاهیم تخلیه شود.

با روایتی از امام موسی کاظم(ع) این مسأله را توضیح می دهم؛ هنگامی که حضرت رسول(ص) وارد مسجد می شوند، فردی را می بینند که مردم دور او را گرفته اند و به او می گویند:"علامه" حضرت رسول(ص) می پرسند: علامه به چیست؟ مردم در پاسخ می گویند: او داناترین ما به انساب عرب، وقایع عرب و به اشعار عرب است. حضرت رسول (ص) فرمودند: این علمی است که ندانستن آن ضرری نمی رساند و دانستن آن نفعی ندارد. در اینجا یک پرسش اساسی شکل می گیرد و آن این است که چرا رسول الله(ص) علم انساب را مفید نمی داند و یک چنین مواجهی با علم انساب دارند؟!

این دقیقا به این دلیل است که علم انساب در آن زمان، هویت بخشی اعراب را مبتنی بر نسب عشیره ای و قبیله ای می دانست و البته عرب هم عادت به این نوع هویت داشت. پس علم انساب به عرب هویت جاهلی می بخشید. زمانی که اسلام ظهور می کند می خواهد ترویج کند که انسان یک تبارنامه و هویت الهی دارد ونه هویت قبیله ای و عشیره ای! بنابراین پیامبر(ص) در برابر چنین علمی این‌گونه عمل می کند و وقتی از ایشان می پرسند که نافع ترین علم چیست؟ پاسخ می دهند: «علم نفس». به این دلیل که بین نفس و خالق نفس رابطه‌ای وجود دارد و نفس، ما را متوجه این رابطه می کند.

از سوی دیگر انسان می خواهد یک فرهنگ معرفتی جدیدی را وارد کند و این فرهنگ معرفتی جدید با یک سری از مفاهیم بنیادین خاصی به حیات خود ادامه می دهد و اگر آن مفاهیم اصلی و بنیادین را کنار بگذاریم و یک مفاهیم جدیدی را حتی به نام علم مانند علم انساب وارد این فرهنگ کنیم، در این صورت هم، فرهنگ اسلامی به خوبی و با همان قدرت و قوت به حیات خود ادامه می دهد.

رسا ـ با این بیان شما، آیا می‌توان گفت فرهنگ معرفتی اسلام به فراتر از مرز و نسب می‌اندیشد یعنی یک حوزه فکری تکامل یافته را پیش روی بشر نهاد که همه و همه را دربر می‌گیرد؟

اتفاقا همین علم انساب و علم توحید ادامه بسیار زیبایی هم دارد و آن اولین جنگ بین کفار و مسلمین است، در این جنگ، دو عضو از یک قبیله در مقابل یکدیگر شمشیر می کشند؛ زیرا یکی با اسلام است و دیگری با کفر قرین است در حالی که در فرهنگ جاهلی قبل از اسلام دو عضو از یک قبیله نمی توانستند که در مقابل یکدیگر بایستند؛ بنابراین اسلام در حال پایه گذاری یک فرهنگ معرفتی بسیار مهم وجدید است.

رسا ـ شما فرمودید که در عصر جاهلیت قبیله و نسب برای اعراب بسیار مهم بود ولی اسلام به انسان نسب الهی و توحیدی بخشید و آن فرهنگ را مطرود دانست. حال با این هجمه تبلیغاتی از سوی غرب، آیا ما می توانیم از پویایی و ماندگاری مبانی اسلامی و شیعی سخن بگوییم؟ مطمئنا اگر ما به نسب تعصب داشتیم هیچ گاه به این پویایی نمی رسیدیم!

این سخن درستی است ولی باید آن را این گونه تکمیل کرد که معارف الهی ما یک ثروت انحصاری ما نیست! در عین حال که سیاست غربی به دلیل منافع متعدد خود، حوزه های معرفتی خاص خود را تبلیغ می کند، با این حال، این میراث الهی و اهل بیتی برای آنها هم هست.

همانگونه که شیعه خود را جزء ایتام اهل بیت می داند در واقع تمامی افراد کره زمین ایتام اهل بیت(ع) هستند در نتیجه حوزه علمیه باید برای تک تک افراد کره زمین دلسوزی کند. پس در معارف الهی و مختص بودن آن به افراد هیچ مرزی وجود ندارد و این علم یک علم فرامرزی و بین المللی است. این سرمایه الهی حتی مایه سعادت همان سیاستمداری است که در صدد تضعیف علم الهی است.

همچنین دلسوزی حوزه علمیه باید یک دلسوزی عمومی باشد و نباید نگاهش را ملی، منطقه‌ای و قاره‌ای بداند.

رسا ـ پس با فرهنگی که اسلام معرفی می‌کند خواه یا ناخواه تعریف علم نیز تغییر می‌کند.

حضرت علی(ع) زمانی که می خواهد ارزش کار عالمی را بیان کند او را به زنبور عسل تشبیه می کند، که زنبور عسل وقتی وارد گل می شود دو چیز را از آن استخراج می کند: یکی عسل است که موجب شفا و دیگری موم است که نورانیت از آن ساطع می شود.

در واقع طبق اندیشه حضرت علی(ع) علمی سودمند است که هم به افراد شفا دهد و هم نورانیت و روشنایی ببخشد. در حدیث دیگری هم آمده که«العلم نور» و یا در حدیث دیگری داریم که اگر خداوند خیر عبدش را بخواهد یک نقطه نور را در قلبش قرار می دهد واگر شرش را بخواهد یک نقطه سیاه در قلبش می گذارد. پس علم خیر، نور، شفا و مایه ترقی است و بالاتر از همه، علم با خود اقتدار را به همراه دارد. همان‌گونه که عاصف بن برخیا به دلیل همین علم بود که تخت بلقیس را به حرکت در آورد و همین علم است که انسان را مسجود ملائکه می کند و انسان خلیفةالله می شود.

اما وقتی از شرق خارج می شویم و وارد غرب می شویم، می بینیم که در وسیع ترین میدان آن یک مجسمه بزرگی است که در دستش شعله ای از آتش است که حتی نمی تواند دستش را روشن کند تا چه رسد به این که بتواند ماوراء را بشناسد.

از این رو علمی که در دست انسان معاصر است، علمی نیست که نور داشته باشد و علمی نیست که بخواهد فراروی انسان را مشخص کند؛ زیرا علم در دنیای معاصر و مدرن برگرفته از اراده انسانی است و حقیقت علم بر حول محور انسانیت انسان می چرخد و انسان معیار حقیقت است و چون انسان معیار حقیقت است پس حقیقت آن چیزی است که در پشت سرانسان ها مانده است نه آن که در فرا روی انسان‌ها است.

رسا ـ با این تعریفی که شما ارائه کردید معنای علم مدرن، علم به نفس نمی‌تواند باشد.

علم مدرن، علمی است که اراده و خواست انسانی را کشف می کند در حالی که منظور ما از علم آن علمی است که هدایت‌گر است نه سامع‌! از این‌ رو«‌العلماء حکام علی الناس» یعنی حکمرانی بر عهده علم است‌.

از آنجایی که دست علم در جهان مدرن نسبت به ارائه گزارش های توفیقی در زمینه هنجارها خالی است بنابراین نمی تواند به یک سیاستمدار تذکر دهد که این کار شما صحیح است یا صحیح نیست چون اصلا گزاره‌های اخلاقی و ارزشی بر عهده علم نیست.

با چنین تعریفی از علم مدرن، گزاره‌های ماورایی و فلسفی و گزاره‌های هنجاری و اخلاقی از آن خارج شدند و علم مدرن فقط حس‌گرایانه است در نتیجه امروزه، نمی توان از خوب و بد در علم مدرن سخن گفت؛بنابر این از آنجایی که از خوب و بد نمی توان در علم مدرن سخن گفت پس نمی توانید خوب و بد سیاست را تشخیص دهید و چون این‌گونه است پس امروزه سیاستمدار بودجه مؤسسات پژوهشی و علمی را مشخص می‌کند؛ یعنی حکومت و سیاست تعیین کننده بودجه علما هستند در حالی که در جهان بینی اسلامی وتوحیدی این علما هستند که تشخیص می‌دهند که بودجه‌ای را به یک ‌مسأله پژوهشی اختصاص دهند یا خیر.

رسا ـ با وجود این که علم در حوزه معرفتی توحیدی دارای اهمیت خاصی است، امروزه تشخیص «علم» به معنای حقیقی خودش را چگونه می‌توانیم به دست بیاوریم؟

در برخی از مواقع، جوامع متدین و مسلمان با یک وضعیت پیچیده ای مواجه می شوند و آن موقعی است که مفاهیم بنیادین بر سر جایش باقی می ماند و محتوایش تغییر می یابد که این خطرناک‌تر از زمانی است که می خواهند مفهوم را از ما بگیرند.

یک مثال جدی می توانم بگویم و آن از بحث قبلی ام که علم بوده است و آن این است که در جهان بینی اسلامی، علم یک امر قدسی است؛ اما در عصر حاضر یک محتوای جدیدی پیدا کرد. در واقع با تغییرات معرفتی که در غرب بعد از رنسانس اتفاق افتاد، جوامع مسلمان همان تغییرات معرفتی را وارد عرصه علم در سازمان های رسمی علمی و جوامع متدینانه خود کردند؛ یعنی از علم در سه چهار صده اخیر در جوامع اسلامی، زمانی که مسلمانان با پیشرفت های تجربی بسیار کلان مغرب زمین مواجه می شوند، تعریفی دقیقا حس گرایانه و عقل گرایانه می شود.

با وجود این تغییر پیچیده، بسیاری از اندیشمندان در ممالک مختلف اسلامی متوجه این تغییرات بنیادین نمی شوند و احساس می کنند این علم همان علم قدسی است . شما این جمله را از بسیاری از اندیشمندان مسلمان در این صده های اخیر بسیار شنیده اید که غربی ها به وظیفه اصلی دینی خود عمل کردند و علم را پرورش دادند و ما کاری نکرده ایم!

رسا ـ بین پیشرفت علمی در جوامع گوناگون به ویژه ممالک اسلامی و علم قدسی آیا می‌توان نسبتی برقرار کرد؟

البته صرف پیشرفت علمی خوب است؛ اما باید بدانیم سرشت و طبیعت اصلی علم بعد از رنسانس در غرب چه مغایرتی یا مشابهتی با علم قدسی دارد؟ این تغییرات حوزه های معرفتی در جوامع اسلامی به خوبی منعکس شده است و در خیلی از ممالک اسلامی اتفاق افتاده که بزرگ‌ترین مروجان حوزه های معرفتی متجدادنه بعد از رنسانس خود مسلمانان هستند.

نکته جالب این است که دربسیاری از ممالک اسلامی، عمدتا در جوامع غیر شیعی، نیروی مذهبی یعنی روحانیت پرچمدار این جریان روشنفکرانه شده است، مناطقی مثل هند، مصر و بالکان چنین وضعیتی را داشتند و ما می بینیم که نیروی روحانیت در عین حال نیروی روشنفکر هم هست.

این اتفاق به این دلیل افتاد که روحانیت ممالک اسلامی احساس کرد که از غرب عقب افتاده است و عقب ماندگی خود را به بی اهمیتی به علم دانستند در نتیجه با سرعت علوم غربی را وارد جوامع اسلامی کردند و ترویج شد. زمانی که این علوم ترویج شد، پس از چند دهه قشر مذهبی متوجه شد که این علوم به همراه خود آفت های اجتماعی را وارد کشورهای اسلامی کرده است؛ چون می دیدند دانشجویانی که به غرب رفتند و در آنجا علوم غربی را آموختند و بر می گردند اعتقاد چندانی به چارچوب‌های شرعی و شرقی خود ندارند.

متأسفانه در اینجا هم به عمق ماجرا پی نبردند در نتیجه چند واحد درسی به نام معارف اسلامی در دروس دانشگاهی گنجاندند در حالی که این واحدها کاری را از پیش نبرد و مشکل همچنان باقی ماند. باید دانست که تعارض جدی بین این دو حوزه مدرن و اسلامی وجود دارد و با این راه حل های ساده بر طرف شدنی نیست.

این تعارض بنیادین امروزه به راحتی آشکار و محسوس است. زمانی که در دانشگاه های اسلامی، دانشجویی در کلاس معارف اسلامی می نشیند نه تنها معارفی که آموخت برایش یادآوری نمی شود بلکه تردید می کند با معارف هایی که سر کلاس های دیگر آموخت، پس به تعارض می رسد و این تعارض جدی تر می شود.

متفکران مسلمانی که متوجه اصل مشکل شدند، تعدادشان حقیقتا انگشت شمار است افرادی مثل حضرت امام خمینی‌ها، علامه طباطبائی‌ها و مطهری‌ها. من احساس می کنم که پایگاه مقتدرقرآنی حوزه علمیه شیعه به این امر خیلی کمک کرد به این که عالم تشیع و ایران اسلامی به سرنوشت دیگر کشورهای اسلامی دچار نشود.

رسا ـ با قدردانی از جناب عالی که وقت گرانقدر خود را در اختیار خبرگزاری رسا گذاشتید، امیدواریم در جلسه بعد با حضور شما به ادامه مباحث در این زمینه بپردازیم./ 918/گ401/ع

ارسال نظرات