۰۸ شهريور ۱۳۹۰ - ۱۵:۴۳
کد خبر: ۱۱۱۸۰۴
آیت‌الله تهرانی:

توجه به دنیا، بی‏اعتنایی خدا به عبد و گرفتاری‏ در دنیا را به دنبال دارد

خبرگزاری رسا ـ استاد اخلاق حوزه علمیه تهران با اشاره به حدیثی از امام صادق(ع) تصریح کرد: کسی که به دنیا تعلّق قلبی پیدا کند، قلبش به سه امر گره می‎خورد؛ غصه‎ای که بی‏زوال است، آرزویی که به آن نمی‎رسد و امیدی که به آن نائل نمی‎شود.
آيت الله مجتبي تهراني

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی، بیست و پنجمین شب از سلسله نشست‌های درس اخلاق و معارف اسلامی با موضوع دعا برگزار شد.

آیت‌الله آقامجتبی تهرانی در این جلسه به تفاوت در اختیار داشتن دنیا و انس به دنیا پرداخت و افزود: فرق است بین این‏که انسان امور دنیایی را در اختیار داشته باشد و این‏که به دنیا تعلّق قلبی داشته باشد،ممکن است فردی امکانات زیادی از امور دنیایی در اختیارش باشد امّا هیچ تعلّقی به آن‏ها نداشته باشد، در روایت آمده است که حضرت سلیمان(ع) سلطنت و حکومت در اختیارش بود و با این‏که به این دنیا تعلّق نداشت اما آخرین پیامبری است که به بهشت می‎رود.

مروری بر مباحث گذشته

ماه مبارک رمضان ماه تلاوت کلام الهی است که از مصدر وحی نازل شده است و ماه راز و نیاز با خداوند است؛ در این ماه عبد با ربّ خود راز و نیاز می‎کند و حوائجش را از او تقاضا می‎کند؛ لذا گفته می‎شود ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است. بحث ما راجع به مضامین دعا، اعمّ از ادعیه مأثوره و غیر مأثوره بود.
حوائج انسان بر دو گونه است؛ یکی معنوی و دیگری مادّی. در باب حوائج مادّی، عرض کردم که انسان باید برای حاجت‏های مادّی‏اش‏ سقفی قرار دهد و آن سقف بر اساس روایات، «کفاف» و «بلاغ» است. سپس بیان کردم که اگر انسان می‎خواهد از خدا کفاف بخواهد باید بینشش را در سه زمینه «خلقت خودش»، «خلقت دنیا» و «خلقت خودش در ارتباط با دنیا» تصحیح کند. انسان باید برای تصحیح بینش خود دعا کند تا اسیر تخیّلات و توهّمات خود در امور مادّی نشود.
همچنین گفتم که یکی از راه‏کارهایی که در جهت تصحیح بینش انسان پیرامون امور مادّی- علاوه بر دعا- توصیه می‏گردد، این است که انسان اثرات سوء زیاده‎طلبی در امور مادّی را ببیند و اگر به این آثار سوء دقت کند، بی‏گمان از این زیاده‏خواهی‏ها گریزان می‏شود و در نتیجه به ‎طرف مقابل که درخواست کفاف است روی می‏آورد.

اعتنا به دنیا؛ بی‏اعتنایی خدا نسبت به عبد و گرفتاری‏ در دنیا

روایات بسیاری پیرامون دو موضوع آثار سوء مترتّب بر دنیاخواهی ـ‏که زیاده‏طلبی را به همراه دارد‏ـ و تعلّقات قلبی نسبت به دنیا و اصالت قائل شدن برای دنیا وارد شده است. روایتی از پیغمبر اکرم(صلّی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم) نقل شده که حضرت فرمودند: «مَن أصبَحَ وَ الدُّنیَا أکبَرُ هَمِّهِ فَلَیسَ مِنَ اللهِ فِی شَی‏ءٍ»؛ کسی که شب را به روز آورد، در حالی‏که بیشترین و بزرگ‎ترین هدفش دنیا باشد، خدا به او اعتنا نمی‎کند. خدا به کسی اعتنا می‎کند که خدا را بزرگ‏تر ببیند، نه درهم و دینار را. اگر خدا را بزرگ‎ترین هدف دانستی، آن‎وقت خدا به تو اعتنا می‎کند؛ ولی اگر بزرگ‎ترین هدفت پول باشد، خدا به تو اعتنایی نمی‎کند.
حضرت در ادامه می‏فرمایند: «وَ ألزَمَ قَلبَه أربَعُ خِصَالٍ»؛ چنین فردی دلش به چهار خصلت گره خواهد خورد؛ «هَمّاً لَا یَنقَطِعُ عَنهُ أبَداً وَ شُغلاً لَا یَنفَرِجُ مِنهُ أبداً وَ فَقراً لَا یَبلُغُ غِنَاهُ أبَداً وَ أمَلاً لَا یَبلُغُ مُنتَهَاهُ أبَداً» اوّل آن‏که همیشه اندوه‏گین است. دوم آن‏که هیچ‏گاه از گرفتاری‏اش خلاص نمی‏شود. سوم آن‏که همیشه احساس کم‎بود می‎کند و این احساس هیچ‏گاه از او جدا نمی‎شود. چهارم آن‏که هیچ‏گاه به امید و آرزوی دنیوی‏اش هم نخواهد رسید.
روایت دیگری را ابن ابی‏یعفور از امام صادق(صلوات‎الله‎علیه) نقل می‎کند که حضرت فرمودند: «مَنْ تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِالدُّنْیَا تَعَلَّقَ مِنْهَا بِثَلَاثِ خِصَالٍ هَمٍّ لَا یَفْنَى وَ أَمَلٍ لَا یُدْرَکُ وَ رَجَاءٍ لَا یُنَالُ» کسی که به دنیا تعلّق قلبی پیدا کند، قلبش به سه امر گره می‎خورد؛ اوّل، غصه‎ای که بی‏زوال است؛ دوم، آرزویی که به آن نمی‎رسد؛ و سوم، امیدی که به آن نائل نمی‎شود.

هدف انسان در قلب انسان جای می‏گیرد

در روایت اوّل، صحبت از «همّ» بود و در روایت دوم، از «قلب» و تعلّق قلبی صحبت شد؛ آیا این دو مسأله با یکدیگر فرق دارند؟ نخیر، اگر چیزی هدف من شود، از دل من هم جدا نمی‏شود. وقتی بزرگ‎ترین هدف من دنیا باشد، دل من با دنیا گره می‏خورد. گره خوردن دل با دنیا به این خاطر است که دنیا بزرگ‏ترین هدف من شده است. کسی که همیشه غصه‏دار است چون به هدفش نرسیده است، همیشه گرفتار است و احساس کم‎بود می‎کند. کسی که مبتلا به این درد است، از آن‏چه که در اختیارش هست نمی‏تواند استفاده کند. بدبخت‎تر از چنین فردی در عالم وجود ندارد!

اُنس با دنیا، ریشه تعلّق قلبی به دنیا

اگر انسان با هر شیئی اُنس پیدا کند، به آن تعلّق قلبی پیدا می‎کند و هر چه اُنس بیشتر شود، تعلّق شدّت پیدا می‎کند. کسانی که ‎ با دنیا اُنس دارند، تعلّقات قلبی‎شان نسبت به دنیا شدید است؛ لذا هنگام عبور از این نشئه به نشئه دیگر سختی‏های بسیاری را تحمّل می‏کنند. اگر انسان این آثار سوء را در نظر بگیرد، در درون خود از دنیا جدا شده و به کفاف و آن‏چه که دارد اکتفا کرده و از آن لذّت می‏برد.

تفاوت بین در اختیار داشتن دنیا و انس به دنیا

البته باید به این نکته توجه داشت که فرق است بین این‏که انسان امور دنیایی را در اختیار داشته باشد و این‏که به دنیا تعلّق قلبی داشته باشد. ممکن است فردی امکانات زیادی از امور دنیایی در اختیارش باشد، امّا هیچ تعلّقی به آن‏ها نداشته باشد، که البته این مربوط به اولیای خاصّ خدا است. در معارف اسلامی گفته می‏شود که دنیا نباید هدف و دل‏بستگی تو باشد. نسبت به متوسطین از مؤمنین گفته می‏شود که نباید بیش از اندازه نیاز مال دنیا را در اختیار بگیرند؛ البته حساب اولیای خدا جدا است.
حضرت ابراهیم(علیه‏السلام) ثروت‎مندترینِ افراد زمان خود بود؛ چندین هزار گوسفند داشت. روزی حضرت ابراهیم(علیه‏السلام) دنبال رمه‎اش در بیابان‎ بود که صدای فردی را شنید که می‏گفت: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوح». به صاحب صدا گفت اگر یک بار دیگر تکرار کنی، نصف رمه‏ام را به تو می‎دهم. او دوباره تکرار کرد؛ ابراهیم گفت اگر یک بار دیگر بگویی، همه گوسفندانم را می‎دهم! حضرت ابراهیم(علیه‏السلام) دنیا را در اختیار داشت، ولی پاک‏باخته بود. پس کار نیکان را قیاس از خود مگیر! تو کجا و حضرت ابراهیم کجا؟! آیا می‏خواهی هواهای نفسانی و ثروت‏اندوزی خود را توجیه کنی؟!

حضرت سلیمان آخرین پیامبری که به بهشت می‏رود

حضرت سلیمان(علیه‏السلام) خَدَم و حَشَم بسیاری داشت، امّا قلبش تعلّقی به دنیا نداشت. در روایت آمده است که حضرت سلیمان(سلام‎الله‎‎علیه) سلطنت و حکومت در اختیارش بود و با این‏که به این دنیا تعلّق نداشت، ولی خداوند در یک ‎مورد حظّ او را کم می‎کند. امام صادق(علیه‎السلام) می‏فرمایند: «آخِرُ نَبِیٍّ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ سُلَیْمَانُ بْنُ دَاوُدَ وَ ذَلِکَ لِمَا أُعْطِیَ فِی الدُّنْیَا» آخرین پیغمبری که به بهشت می‎رود، سلیمان بن‏داود است؛ به خاطر خَدَم و حَشَمی که داشت.
در این‏جا بحث تعلّق قلبی است و مردم به طور غالب این‎گونه هستند که اُنسشان با دنیا موجب تعلّق قلبی ایشان نسبت به دنیا می‎گردد؛ هرچه اُنس بیشتر شود، تعلّق بیشتر می‎شود. یکی از آثار سوئی که انسان باید در دعاهایش در نظر بگیرد، مسأله تعلّق قلبی است.

در امور مادی به مادون خود نگاه کنید

مسأله دیگری که در معارف ما مطرح شده، این است که می‎گویند در امور مادّی به کسانی نگاه کنید که پایین‏تر از شما هستند؛ چرا که اگر انسان به زندگی کسی که پایین‏تر از او قرار دارد نگاه کند، هیچ‎گاه حسّ زیاده‏طلبی در او زنده نمی‎شود؛ بلکه حسّ قناعت در او زنده می‏گردد. اگر انسان در امور دنیایی و مادّی به مافوق خود نگاه کند، حسّ زیاده‏طلبی در او زنده می‎شود.
خداوند در قرآن کریم می‏فرماید: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏» و مبادا که به خاطر دنیا چشمت به همسران ایشان باشد، زیرا روزیِ پروردگارت بهترین روزی و همیشگی‏ است. در ذیل این آیه روایتی از امام باقر(علیه‎السلام) نقل شده که حضرت فرمودند: «إِیَّاکَ أَنْ تُطْمِحَ بَصَرَکَ إِلَى مَنْ فَوْقَکَ»؛ بپرهیز از این‏که نگاهت را به کسی بیفکنی که از نظر امور مادّی برتر از تو است. «فَکَفَى بِمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ وَ قَالَ وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا» همین آیه‏ای که خطاب به پیغمبر نازل شده، برای تو کافی است.
پیغمبر اکرم(صلّی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم) می‏فرمایند: «طُوبَى لِمَنْ هُدِیَ لِلْإِسْلَامِ وَ کَانَ عَیْشُهُ کَفَافاً وَ قَنِعَ» خوشا به حال کسی که از لحاظ معنوی به اسلام راهنمایی شده و از نظر مادّی نیز معیشتی به مقدار کفاف دارد و به آن قانع شده است.
روایت مفصّلی در بحارالانوار آمده است که ابوذر از پیغمبر اکرم(صلّی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم) تقاضا می‎کند که حضرت به او سفارشی بفرمایند؛ پیغمبر می‏فرمایند: «انْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ تَحْتَکَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَکَ» از نظر مادّی به کسی نگاه کن که پایین‏تر از تو است و به مافوقت نگاه نکن. اگر به پایین‏تر از خود نگاه کنی، جنبه سازندگی دارد و اگر به مافوق خود نگاه کنی، نقش تخریبی و سوء اثر دارد. لذا این یکی از راه‎هایی است که جهت پدید آمدن بینش کفاف‏خواهی در انسان توصیه میشود.

توسل به حضرت رقیه(سلام‏الله‏علیها)

امشب، آخرین شب جمعه ماه مبارک رمضان است. می‏خواهم به کودکی توسّل پیدا کنم که کوچک است، اما گره‎های بزرگی را باز می‎کند. در مقاتل می‎نویسند اهل بیت حسین(علیه‎السلام) را در شام به محلی بردند که امام زین‎العابدین(علیه‎السلام) می‏فرمایند شب‎ها در آن مکان از سرما خوابمان نمی‎برد و روزها از گرما ناراحت بودیم.
در دل شب صدای طفلی سکوت شب را می‎شکند؛ کودک پشت سر هم می‎گوید: «أینَ أبِیَ الحُسَینُ»؛ پدرم حسین کجا است؟ «رَأیتُه السَّاعَةَ فِی المَنَامِ». الآن در خواب پدرم حسین را دیدم. هر چه خواستند که این بچه را آرام کنند، نشد؛ صدای ضجّه خانم‏ها بلند شد. فضای شهر ساکت بود، این همهمه سکوت را شکست.‎ آن خبیث خبردار شد و پرسید چه شده است؟ به او گفتند حسین بچه کوچکی دارد که از خواب بیدار شده و بهانه پدر را گرفته است. آن خبیث دستور داد سر حسین را نزد کودک ببرند...
سر را در طبَقی گذاشتند و پوششی روی آن کشیدند و جلوی این بچه گذاشتند. پوشش را برداشت و گفت: «مَا هَذَا الرَّّأسُ»؛ این سر کیست؟ به او گفتند: «هَذا رَأسُ أبِیکَ الحُسَینِ»؛ این سر پدرت حسین است. می‎نویسند: «وَ رَفَعَتْهُ مِنَ الطَّشْتِ حَاذِنَتاً لَهُ»؛ دست‎های کوچکش را آورد و این سر را بلند کرد، در حالی‏که مراقب است این سر از دستش نیفتد؛ بعد شروع می‏کند این جملات را می‎گوید: «یَا أبَتَاهُ مَنْ ذَالَّذِی قَطَعَ وَریدَک». پدر! چه کسی رگ گردنت را بریده است؟ «مَنْ ذَا الَّذِی خَضَّبَکَ بِدِمَائِکَ یَا أبَتَاهُ». ای پدر! چه کسی تو را به خون سرت آغشته کرده است؟.../927/د102/ع

ارسال نظرات