خاطرات حجت الاسلام رضوانی پور (9)؛
خدمه موشک به جای زدن هواپیما به آسایشگاه سپاه حمله کردند
یکی از روحانیان رزمی تبلیغی در خاطراتش نوشت: خدمه موشک آنرا تنظیم کرد، بر دوش نهاد، آماده شلیک بود ناگهان میگ عراقی با سرعت و صوت بسیار زیادی پیدا شد، خدمه موشک به جای زدن هواپیما، موشک را دقیقاً به آسایشگاه برادران سپاه شلیک کرد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا ، متن زیر بخش دوم خاطرات حجت الاسلام محمدرضا رضوانی پور مدیر مدرسه امام حسن عسکری تهران از حضور در جبهه قصر شیرین در سال 59 است، وی که بیش از 20 ماه در جبهههای حق علیه باطل به مبارزه نظامی و فرهنگی علیه استکبار پرداخته است و به قول خودش چند تکه یادگار از آن دوران در بدنش دارد در دفتر خاطراتش نوشت:
واحدی از ارتش اسلام جهت جابجایی به طرف مرز خانقین میرفت. ناگهان هدف چندین فروند هلیکوپتر توپ دار عراق که از لابلای کوه های منطقه سر در آورده بودند، قرار گرفتند.
در میانه راه قصر به طرف خانقین به این واحد از ارتش اسلام بسیار صدمه وارد شده بود به طوری که همه امکاناتشان و نفراتشان از هم پاشیده شده بود. چند ساعت بعد ما جهت کاوش و بررسی به منطقه رفتیم.
جمع آوری اجساد پاره پاره شهدا
صحنه بسیار هولناک بود. اجساد پاره پاره شهیدان به روی زمین افتاده بود. آنان همانند دیگر شهیدان راه خدا به جرم اسلام خواهی اینگونه به خاک و خون کشیده شده بودند.
بدنهای پاره پاره آنان را جمع میکردیم. گوشت بدنشان آنقدر متلاشی شده بود که لابلای علفهای بیابان قرار داشت. حتیالمقدور همه اجزا بدنشان را درون پارچه ای جمع کردیم تا جهت تحویل به خانوادهشان به سپاه تحویل دهیم. شدت حملات دشمن به حدی بود که برخی از سربازان واحد به طور کلی مفقود شده بودند و معلوم نشد که آنها چه شدند. آیا از ترس، آواره بیابانها شدند یا در اثر موج انفجار به جاهای دورتر پرتاب شده بودند!؟
هیچ کس حق خروج از سالن را ندارد
روز سی و یکم شهریور ماه بود. بسیاری از هواپیماهای عراق وارد منطقه شدند. جریان دیگری حاکم بود، اما ما بی اطلاع بودیم. همه داخل ساختمانهای سپاه منتظر حادثه پر خطری و دستور یا خبری از فرماندهی بودیم.
هر کسی به نوبه خود از برادری سؤال میکرد که جریان چیست؟ چرا چنین شده است؟ برادر آذریون یکی از ارتشیان بسیار شجاع و مؤمن پادگان ابوذر سر پل ذهاب بود، همه ما را داخل سالن سپاه جمع کرد و گفت: به احتمال قوی در ایران کودتا شده ، شما اصلاً نترسید، هیچ کس حق خروج از سالن را ندارد. شاید هواپیماها این سپاه را هم بمباران کنند؛ به خدا توکل کنید و آرامش خود را حفظ کنید.
آغاز جنگ عراق با ایران
ساعاتی که گذشت فهمیدیم که حملات سراسری عراق علیه خاک جمهوری اسلامی ایران خصوصاً به فرودگاه های کشور آغاز شده و جنگ مرحله تازه ای به خود گرفته است و لذا در آن منطقه هم نبرد سنگینتر شد و جنگی تمام عیار بین کفر و اسلام در گرفت.
شهر قصر شیرین به توپ بسته شد و ساکنینش دسته دسته از شهر میگریختند. زنان و کودکان معصوم درون خانه های کاه گلی خود هدف ترکشهای جانیان دوران قرار میگرفتند و به شهادت میرسیدند.
گاهی به توپخانه ارتش که در نصرآباد قصر شیرین مستقر بود میرفتیم و میگفتیم : چرا جواب عراق را نمیدهید در حالی که او شدیداً پایگاه شما را میزند؟
جواب میدادند : مواضعمان مشخص میشود لذا ما مقابله نمیکنیم ،در حالی که ما میدانستیم بهانه ای بیش نیست؛ و متأسفانه همین واحد وقتی عراق به طرف قصر شیرین پیشروی کرده بود، پا به فرار گذاشته و بچه های سپاه را تنها گذاشتند، لذا عده ای اسیر و بقیه در مصاف با بعثیان به شهادت رسیده بودند. برادر حسن شریعت هم که از روحانیون فعال بود همان جا به اسارت دشمن درآمد.
حمار سوراخ سوراخ دیشب عمرش را به بعثی ها داد
یکی از پاسگاه های مرزی به نام بابا هادی بود. طبق معمول این پاسگاه نیز توسط برادرانی از بسیج و سپاه حفاظت میشد. جوانان با صفایی که در لبیک گویی به ندای ولی فقیه به آنجا آمده بود و در شرایط خطرناک نظامی و شرایط بد جوی و تدارکات کم نظامی و غذایی به وظیفه شرعی خود عمل میکردند. من نیز طبق معمول به آنجا رفتم این در حالی بود که شب قبل را در سختی و دهشت و بیخوابی شدیدی گذرانده بودند.
قضیه از این قرار بود که نیمه های شب نگهبانان بیرون از پاسگاه صدای پای مشکوکی شنیده بودند و احساس کردند که گویا دشمن به محور آنان نفوذ کرده است و تمام بچهها را آماده باش صد در صد داده بودند
تا صبح بیدار و هوشیار و خدمه های سلاحهای نیمه سنگین آماده شلیک همه خط آتش طرف شی مشکوک ایجاد کرده بودند آنقدر گلوله و خمپاره 60 زده بودند که اگر کسی بود حتماً نابود شده بود ولی کسی جرئت رفتن به آنسو را نداشت.
همه منتظر سپیده صبح بودند که اجساد عراقیها را ببینند که ناگهان در روشنایی صبح با بدن سوراخ سوراخ شده یک حمار مواجه میشوند که دیشب عمرش را توسط گلوله باران ما به عراقیها داده بود و ما صبح شاهد انتقال آن از پایگاه بودیم
موشک داخل آسایشگاه رفت ولی منفجر نشد و داخل دیوار آسایشگاه ماند
وقتی هواپیماهای عراق به طور گسترده وارد منطقه شدند، فرمانده سپاه قصر شیرین برادر مالکیان از پادگان ابوذر جهت مقابله با هواپیماهای عراقی خدمه موشک رسام را به سپاه آورده بود.
وی که یک گروهبان بود در پشت بام سپاه موشک را روی دوش قرار داد تا اولین هواپیمای میگ عراقی را که معمولاً از ارتفاع بسیار کم از روی سپاه عبور میکردند را شکار نماید تا علاوه بر نشان دادن قدرت بر خلبانان عراقی روحیه بچهها را هم تازه نماید.
گویا عصر بود که یک فروند موشک دست خدمه آن بود. آنرا تنظیم کرد بر دوش نهاد آماده شلیک بود ناگهان میگ عراقی با سرعت و صوت بسیار زیادی پیدا شد .خدمه موشک به جای زدن هواپیما، موشک را دقیقاً به آسایشگاه برادران سپاه شلیک کرد همه مات و مبهوت شدند که یعنی چه؟
خدمه موشک نیز سراسیمه شد. واقع امر این بود که از ترس هواپیما و بگو مگوی بچهها در همان حال ،وی اختیار خود را از دست داد و بدون هدف گیری آنرا شلیک کرد. اما به خواست خدا موشک داخل آسایشگاه رفت لکن منفجر نشد و داخل دیوار آسایشگاه ماند گرچه گاز او نزدیک بود بچه های داخل آنرا خفه کند/995/ت302/ن
ارسال نظرات