۲۹ شهريور ۱۳۹۰ - ۱۱:۴۷
کد خبر: ۱۳۹۶۰۱
لحظه های ماندگار (9)؛

آقا امام رضا را صدا زدم و ...

خبرگزاری رسا ـ وقتی افسر عراقی داشت تیر خلاص به بچه‌ها می زد خواستم ماشه اسلحه را بچکانم ولی توانش را نداشتم که یک لحظه حرم مقدس آقا امام رضا(ع)جلوی دیدگانم ظاهر شد، اشک در چشمانم جمع شد، آقا را از ته دل صدا زدم، دیگر نفهمیدم چه شد تا اینکه به هوش آمدم و اولین چیزی که پس از هوشیاری دیدم بارگاه ملکوتی مولایم آقا علی بن موسی الرضا(ع) بود.
آقا امام رضا را صدا زدم و ... حجت الاسلام مصيب بيانوندي حجت الاسلام مصيب بيانوندي حجت الاسلام مصيب بيانوندي

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، روحانی جانباز حجت‌الاسلام مصیب بیانوندی وقتی به جبهه رفت سن چندانی نداشت، ولی دل بزرگی داشت، پای صحبت هایش که می نشینی اصلا خسته نمی شوی، هر چند از درد جراحات شیمیایی هر از چندی باید چند نوع اسپری مصرف کند تا بتواند باز هم صحبت کند. خاطراتش گاه با خنده همراه است و گاه با اشک، هر چه هست او هنوز هم یک رزمنده است.

 او می دوید و من می دویدم

ارتش جمهوری اسلامی ایران در سال 1365 در منطقه عمومی سومار عملیاتی انجام داد. چند گردان از تیپ حضرت نبی اکرم(ص) کرمانشاه هم در آن عملیات حضور داشتند. گردان تبوک شهرستان سنقر کلیایی به فرماندهی شهید «اسماعیل فرهنگیان» هم از جمله آن گردانها بود.

بچه ها در این عملیات چند پاتک دشمن بعثی را به نحو خیلی عالی دفع کردند. در حین یکی از این تک و پاتک‌ها شهید فرهنگیان فرمانده گردان و چند تن از نیروهای گردانش به شدت مجروح شدند و در خط فاصل بین عراقی‌ها و نیروهای خودی باقی ماندند.  بدلیل آتش شدید دشمن ما توان تخلیه و برگرداندن آنها را نداشتیم ولی به راحتی خیلی از مسایل پیرامون آنها را می‌دیدیم و کاری از ما ساخته نبود. منتظر فرصتی بودیم که آنها را نجات دهیم که در این حین با صحنه دلخراش و تکان دهنده‌ای رو به رو شدیم.

یک افسر عراقی به همراه دو سرباز بالا سر مجروحین ایرانی آمدند و به سمت آنها تیر خلاصی شلیک کردند. این صحنه آه و ناله همه بچه‌های گردان را در آورد. نه تاب تحمل دیدن این منظره را داشتیم و نه می‌توانستیم تیراندازی کنیم. تنها از خدا خواستیم که به همه ما صبر عنایت کند. لحظه سختی بود همه یاد داستان کربلا و ماجرای حضرت زینب کبری(س) افتاده بودند و گریه می کردند و زیر لب زمزمه می کردند « او می‌دوید و من می‌دویدم، او می‌برید و من می‌بریدم، او از حسین سر، من از حسین دل ...» همین ذکر و توسل کمی آراممان کرد

جالب این‌که پس از این عملیات و پیروزی رزمندگان، شهید فرهنگیان را در میان مجروحان دیدم که در یکی از بیمارستان‌های مشهد مقدس بستری شده بود. در عیادتی که از ایشان داشتم ماجرای آن روز را از زبان خودش شنیدم. 

شهید فرهنگیان گفت وقتی افسر عراقی داشت تیر خلاص به بچه‌ها می زد خواستم ماشه اسلحه را بچکانم که یک لحظه حرم مقدس آقا امام رضا(ع) جلو دیدگانم ظاهر شد اشک در چشمانم جمع شد، آقا را از ته دل صدا زدم، دیگر نفهمیدم چه شد تا اینکه به هوش آمدم و اولین چیزی که پس از هوشیاری دیدم بارگاه ملکوتی مولایم آقا علی بن موسی الرضا(ع) بود. /919/د102/ن

ارسال نظرات