مسلمانان فلسفه یونانی را متحول کردهاند
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، پنجشنبه صبح در مدرسه فیضیه قم، نخستین نشست از سلسه نشستهای معرفی فلسفه اسلامی و مواجهه آن با چالشها با عنوان«چیستی فلسفه اسلامی» با حضور علما و روحانیان برگزار شد.
بر اساس این گزارش، در بخش پایانی این نشست، محمدفنایی اشکوری، نویسنده و پژوهشگر، حجتالاسلام علی شیروانی، حجتالاسلام سیدیدالله یزدانپناه، مدیر گروه عرفان مجمع عالی حکمت اسلامی، حجتالاسلام حسن معلمی، دبیر مجمع عالی حکمت اسلامی و عبدالرسول عبودیت، محقق و پژوهشگر به پرسشهای حاضران پاسخ دادند.
فلسفه اسلامی یا فلسفه مسلمانان؟
حجتالاسلام معلمی در پاسخ به این پرسش که «آیا فلسفه اسلامی، همان فلسفه یونانی است که مسمانان به آن پرداختهاند یا واقعا اسلامی شده؟» بیان داشت: فلسفه اسلامی برای خودش معانی بسیاری دارد.
در اینکه فلسفه از یونان شروع شده است شکی نیست، اما باید دید که منظور از این فلسفه چیست، معنای اول فلسفه این است که مطالب فلسفی را با قرآن و روایت تطبیق میدهیم، در فلسفه برهان استدلالی داریم اما در نهایت میخواهیم ان را با آیات و روایات منطبق میکنیم.
معنای دیگر فلسفه این است که مبانی اعتقادات ما را بیان و تأمین کند؛ یعنی فلسفه در اینجا به یاری میآید تا با آن به اعتقادات خودمان دست بیابیم.
معنای دیگری فلسفه اسلامی، فلسفهای است که معارف قرآن و روایت در جهتدهی به آن تأثیر به سزایی داشته است. آیات و روایات ذهن فیلسوف ما را به قلههای رفیع معارف برده است و به ذهن او جهت میدهد تا به دنبال معارف درجه یک بگردد.
و البته معنای چهارمی هم داریم که یک دسته از معارفی است که چون مسلمانان به آن پرداختهاند، اسلامی است وگرنه یک فیلسوف غیرمسلمان هم میتوانست به آن بپردازد، اما بیشتر از معنای اول و دوم فلسفه اسلامی برمیآید وگرنه یونان در آن تأثیری نداشته است.
آیا مسلمانان در فلسفه ابتکاراتی دارند؟
حجتالاسلام شیروانی، در پاسخ به این سؤال، گفت: مرحوم شهید مطهری نیز مسائل فلسفه اسلامی و مسائل فلسفه یونان را دستهبندی کرده است و تأکید میکند بسیاری از مسائل الان در اسلام وجود دارد اما پیش از این نبوده است، 200 مسأله را از فلسفه یونان ذکر میکند و 500 مسأله را ویژه مسلمانان میداند.
تمایز وجود از ماهیت، زیادت وجود بر ماهیت، اصالت وجود، اعتباریت ماهیت از فلسفه یونان است، همچنین مواد ثلاث در منطق ارسطویی مطرح بوده اما صبغه فلسفی به آن داده نشده است. اما بحث از واجبالوجود و استفاده از عرفان در میان مسلمانان رواج داشته است که این بحثها نیز در سیر تطور و تحول خودشان با تقریرهای گوناگون به برهان صدیقین میرسند که آن هم از ابتکارات فلسفه اسلامی است.
اگر از این موارد در فلسفه غرب دیده میشود تحت تأثیر ابنسینا است، البته فلسفه غرب در دوره مدیدی متوقف میماند در قرون وسطا، از آگوستین به بعد رشدی ندارد، و خیلی از فلاسفه غرب اعتراف میکنند که وامدار ابنسینا هستند و از وقتی که فرهنگ و معارف اسلامی انتقال پیدا کرد، خیزشی را به وجود آمد.
علت فاعلیت فاعل، فاعل بالرضا، نیز از ابتکارات فیلسوفات اسلامی است و همچنین در فلسفه اسلامی مباحث دقیقی که در حرکت جوهری و عرفان و... است و در آثار ابنسینا و در آثار فارابی و ملاصدرا با این ساختار و محتوی تازگی و جدید بودنش مشاهده میشود و باید گفت که سهم مسلمانان در تغییر فلسفه بسیار فراوان است.
آیا فلسفه اسلامی، همان فلسفه یونانی است؟
محمد فنایی اشکوری، در پاسخ به سؤال «آیا فلسفه اسلامی، همان فلسفه یونانی است که مسمانان به آن پرداختهاند یا واقعا اسلامی شده؟» اظهار داشت: به طور کلی باید گفت که سه مفهوم را مسلمانان به فلسفه از یونان آمده وارد کردند که فلسفه را زیر و رو کرد و به آن رنگ دیگری داد: مفهوم اول خلقت است، که در فلسفه یونانی بحث خلقت مطرح نیست، البته ارسطو از یک محرک اولی سخن میگوید.
مفهوم دوم وحی است که در فلسفه یونان وجود ندارد، مفهوم سوم قیامت و حیات پس از مرگ است؛ بحث معاد و نه جاودانگی روح، این سه مفهوم فلسفه یونانی را زیر و رو کرد نه اینکه تمام فلسفه یونان را کنار گذاشتیم، بلکه بسیاری از آن موضوعات همچنان وجود دارد، فلسفه یونان یک ساختمان، نقشه و هندسهای دارد، که این سه مفهوم نقشه و ساختمان را عوض کرد، اما با این حال در آن از مصالح فلسفه یونان در آن ساختمان استفاده میشود، البته این سه مفهوم در در مسیحیت نیز وجود دارد اما به دلیل ضعف عقلانی مسیحیت به اندازه فلسفه اسلامی از آن استفاده نشد.
آیا فلسفه اسلامی، همان فلسفه یونانی است که مسمانان به آن پرداختهاند یا واقعا اسلامی شده؟
حجتالاسلام یزدانپناه، به پرسش «آیا فلسفه اسلامی، همان فلسفه یونانی است که مسمانان به آن پرداختهاند یا واقعا اسلامی شده»، پاسخ داد: کل فلسفه اسلامی نظام کلانی را میسازد به نام نظام خدامحور در واقع برآیند آن سه مرحلهای است که استاد فنایی اشکوری گفتند، فلسفه فارابی، ملاصدرا و شیخ اشراق با مبدأ هستی گره خورده است و این اعتقاد که حضرت حق حاضر در تمام سطوح هستی است و همه خلقت با او مرتبط است، از این نظام کلان فلسفه اسلامی نشأت گرفته است.
بحث علم ربوبی در فلسفه اسلامی به دلیل خدامحوری مطرح شد و ملاصدرا پس از مسأله مبدأ هستی به وحی و واسطههای فیض میرسد، که باز همین نگاه کلان خدامحوری خود را نشان میدهد و بعد از آن در معاد هم همین گونه است، سپس موضوعاتی مانند قرب وریدی، قضا و قدر و رسیدن به مسأله بداء مطرح میشود و به دلیل اسلامی بودن فلسفه است که از این دست مسائل در آن مطرح میشود.
دغدغه فیلسوفان مسلمان
عبودیت، به یکی دیگر از پرسشهای حاضران مبنی بر اینکه «اگر فیلسوف مسلمان هیچ دغدغه دینی نداشته باشد، نقص محسوب میشود زیرا با مسلمان بودن او جمع نمیشود، و اگر دغدغه دینی داشته باشد، درصدد اثبات آموزههای دینی است، در این فرض کار او چه تقاوتی با کلام پیدا میکند؟» پاسخ گفت و افزود: فلسفه دو مقدمه دارد، روش و موضوع، حالا فیلسوف با هر دغدغهای که خواست به بررسی این روش فلسفی بپردازد، برخی برای شهرت، برخی برای دغدغههای دیگر، برخی هم برای دغدغه دینی، مهم این است که روش برهانی را به خاطر دین خراب نکنند و در اثبات گزاره و در مرحله داوری باید از مبانی فلسفه عدول پیدا نکند و آنچه که در فلسفه مهم است، یک روش و یک موضوع است.
جهتگیری دینی در فلسفه اشکال ندارد
در ادامه حجتالاسلام معلمی، نیز به این پرسش مطرح شده پاسخ داد: سه معنا برای فلسفه بیان کردیم، که ممکن است در هر کدام از آن دستهها ممکن است قرار بگیرد و اما در معنای که آیات و روایت در جهتدهی به فلسفه نقش داشته باشند، باید موضوع، روش و غایت آن فلسفی باشد و گرنه جهتگیری دینی در این موارد اشکالی ندارد، ما حتی با دلایل قطعی عقلی میتوان از ظاهر آیه دست برداشت و البته باید توجه داشت که با همان دلایل عقلی حجت بودن آیات و روایات نیز استفاده میشود، که در این موارد فیلسوف نیاز به بازبینی و بازنگری دارد.
نکوهش و مدح فلسفه
حجتالاسلام شیروانی به سؤال «یکی از موضوعاتی که برای یک طلبه مهم است این است که آیا روش و منش او مرضی رضای امام زمان(عج) است یا نه؟ برخی مدعی هستند که روش فلسفی مورد رضای اهلبیت(ع) نیست و اهلبیت به آنان روی خوش نشان ندادهاند؟» پاسخ داد و گفت: ابتدا باید روش اهلبیت(ع) را بررسی بکنیم و ببینم آیا در روش اهلبیت(ع)، برهانآوری و استدلالورزی و تعقل و وجود دارد یا نه؟
قوام فلسفه به روش است، اما روش فلسفه این است که کاملا با یک موازین معتبری برای نفی و اثبات مطلبی دلیل بیاوری، باید بررسی شود که آیا ائمه(ع) در برخورد با مخالفین فکری خود از این روش استفاده میکردند یا نه؟ وقتی یک مرور اجمالی بکنیم، به راحتی میفهمیم که ائمه(ع) از این روش استفاده کردهاند.
در کلمات امیرالمومنین(ع) نیز درنهجالبلاغه و در قران کریم روش قرآنی و استدلالآوری هم مطرح است. کسی نیست که ادعا بکند که روش استدلالآوری را قرآن کریم و اهلبیت(ع) نفی کرده باشد، مثلا در آیاتی «قل هاتو برهانکم» به این امر اشاره شده است، اما در موارد خاصی که روایاتی علیه فلسفه و فیلسوفان مطرح میشود که دست به نکوهش و مذمت زده باشد، باید با روش و متد اجتهادی آن روایات بحث و بررسی شود.
برای مشخص شدن موضوع بهتر است به کتاب «بررسی فقهی فلسفهورزی و فلسفهآموزی» از حجتالاسلام اعرافی که حاصل این کتاب این است که ما دو دسته روایت داریم؛ یک دسته روایات در ذم فلسفه و فیلسوف و یک دسته هم در مدح فلاسفه، که هیچکدام از این دو دسته نیز سند معتبری ندارد و همانجا هم حجتالاسلام اعرافی میفرماید که اینها هم اعتباری ندارد ولی از باب «جادلهم بالتی هی احسن»! میتوان این روایات مدح فلاسفه را برای آنان که روایات ذم فلسفه را میخوانند خواند.
فلسفهورزی در ذات اشاره به مقام غیبالغیوبی دارد
حجتالاسلام یزدانپناه پرسش «آیا درباره ذات خدا با توجه به روایتی که هست فلسفهورزی درست است یا نه؟» را پاسخ گفت و بیان داشت: در باب این روایت باید کار اجتهادی درست انجام شود در باب ذات حق مطالبی آمده است نظیر اینکه یگانه است و دارای علم است؛ حتی در برخی روایات داریم که بصیر بأحدیت ذاته، که اگر به کتاب توحید کافی و توحید صدوق مراجعه شود میفهمد که بسیاری از این توصیفات با چه دقتی آورده شده است و امام درباره خداوند چه وصفهایی کرده است.
پس با وجود این بحثها یقین فلسفهورزی در ذات معلوم نیست، جوابی که در این رابطه میدهند این است که این نوع مواردی که ائمه(ع) به آن پرداختهاند، جزو کنه ذات نیست، بلکه جزو مقام ذات غیبالغیوبی حضرت حق است که نباید در آن تفکر و تعقل کرد و همچنین این روایات را اهلبیت(ع) به کسانی میگفتند که طاقت این جور بحثها را ندارند، زیرا علم آن را ندارند.
اگر عقل را کنار بگذاریم، دین هم باقی نمیماند
فنایی اشکوری، به این سؤال که «ما چقدر به عقل ناقص خود میتوان اعتماد کرد، آیا بهتر نیست برویم سراغ ظواهر آیات و روایات که حجت شرعی است؟» پاسخ داد: شکی نیست که عقل ما ناقص و وجود ما محدود است، توانانی معرفتی و ادراکی ما محدود است، اما ما موظف هستیم که از همه نعمتهایی که خدا به ما داده است استفاده کنیم، آن وقت چه میماند؟ باید گفت اگر عقل را کنار بگذاریم، حتی دین هم برای ما باقی نمیماند، که بخواهیم به ظواهر آیات رجوع کنیم، با چه روشی بدانیم که آیات کلام خداست و نبی و امامی وجود دارد تا پس از آن به ظاهر آیات دقت کنیم؟
اساسا نباید وحی و عقل را در مقابل هم قرار داد. بحث انتخاب عقل یا وحی مطرح نیست که یکی را به نفع دیگری کنار بگذاریم؛ هم وحی را خدا فرستاده و هم عقل را به ما عطا کرده، اتفاقا عقل اول به ما داده شده و وحی اتفاقی است که بعد از آن واقع شده است، وحی ریشه الهی دارد و عقل هم ریشه الهی دارد و همین عقل را خدا داده است و در همین وحی هم خدا فرموده که از عقل استفاده کنید، به عنوان مثال خداوند میفرماید اولوالالباب کسانی هستند که در خلقت آسمانها و زمین میاندیشند، و بعد از آن خدا را در هر حال ذکر میکنند.
فلسفه باید ضابطهمند تدریس شود
به پرسش پایانی این جلسه که «مخالفتهایی که از برخی از فقها و مراجع عالی مقام صورت میگیرد، چه معنایی دارد؟»، حجتالاسلام شیروانی پاسخ داد و اظهار داشت: شیروانی: اصل فلسفهآموزی و فلسفهورزی وجود مقدمی برای فهم دین، دفاع از دین و پاسخگویی به شبهات دارد. علما که میدانند باید به شبهات پاسخ دهند و این امر از باب واجب بودن مقدمه واجب، واجب میشود، ذهنی مانند ذهن شهید مطهری نیاز است که شبهه را بفهمد و به آن پاسخ دهد.
باید گفت نهی از فلسفهورزی و فلسفهآموزی بزرگان حوزه، ناظر به عمومیت و رواج نیافتن فلسفه است، خود حضرت امام(ره) مخالف بودند که فلسفه رواج پیدا کند و البته در میان حوزویان باید تقسیم وظایف شود و فرد بدون ذهن قوی در این راه پا نگذارد، و همچنین بدون ضابطه و قاعده نباید فلسفه تدریس شود./914/ز503/ن