واقفیه، انحرافی در تشیع
خبرگزاری رسا ـ در طول ادوار تاریخ اسلام همواره شاهد ایجاد فرق مختلف بوده ایم، فرقه واقفیه نیز از آن جمله است که بعد از امام هفتم در عالم تشیع به وجود آمد. از مباحثی که باید بیشتر به آن پرداخته شود علل و زمینههای پیدایش چنین فرقههایی در میان امت اسلامی است.
از جمله اموری که باعث انحرافِ پیروان ادیان میشود، فرقهسازی افراد سودجو و سست عنصر است؛ دین اسلام و به خصوص مکتب تشیع نیز از این مساله مستثنا نیست، یکی از این فرقهها، واقفیه است که در این یادداشت به دلیل پیدایش آن پرداخته میشود.
واقفیه فرقهای است که بعد از امام هفتم، موسی بن جعفر علیهما السلام از سوی برخی شیعیان ضعیف الاعتقاد که چهرههایی سرشناس بودند، بوجود آمد و منکر امامت امام رضا علیهالسلام شدند.
آنچه که از تاریخ و منابع حدیثی بدست می آید علت اصلی و به عبارتی تنها دلیل پیدایش این فرقه، مسائل مالی، حب مال و عدم تقوا بوده که باعث چنین انحرافی شده است؛ زیرا سران واقفیه کسانی بودند که جزء وکلای امام کاظم علیهالسلام محسوب میشدند و اموال زیادی نزد آنان باقی بود، اموالی که اختیار آن با امام بود و بعد از شهادت امام کاظم علیهالسلام، آنها باید اموال را به امام بعدی یعنی امام رضا علیهالسلام تحویل میدادند، لکن برای این که این اموال را به حضرت تحویل ندهند، منکر امامت امام رضا علیهالسلام شدند و در امام کاظم علیهالسلام توقف کردند و گفتند که او نمرده و غیبت کرده و ایشان را آخرین امام غائب دانستند، برای همین به آنها واقفی گفته میشود.
وجه تسمیه واقفیه
اشعری در مقالات الاسلامیین میگوید: به این گروه واقفیه گفته میشود به خاطر این که بر موسی بن جعفر علیهما السلام توقف کرده و قائل به امامت غیر او نشدند. بعضی از مخالفین این فرقه، آنها را ممطوره* میخوانند و این، به خاطر این است که یکی از واقفیه با یونس بن عبدالرحمن مناظره کرد، یونس به او گفت: شما نزد من سبکتر و بی ارزشتر از کلاب ممطوره هستید؛ پس این لقب ملازمشان شد. اطلاق موسویه نیز بر آنها میشود.[1]
این در حالی است که نوبختی(در فِرَق الشیعه) بعد از بیان این که شیعه پس از امام کاظم علیهالسلام دو قسمت شد، فرقه دوم را این گونه توصیف میکند:
فرقه دوم میگویند: موسی بن جعفر علیهما السلام از دنیا نرفته و زنده میباشد و نمیمیرد تا این که مالک شرق و غرب زمین شده، زمین را پر از عدل و داد کند، همانطور که از ظلم پر شده است و او مهدی قائم است؛ گمان میکنند که از زندان آزاد شده و کسی او را ندیده و از او خبری ندارد و سلطان و اصحاب سلطان ادعای مرگ او را کردهاند و بر مردم به دروغ وانمود کردند که او زنده است، در حالیکه او غائب شده و مخفی میباشد.
در همین زمینه روایاتی از امام صادق علیهالسلام نیز نقل میکنند که حضرت فرموده: او مهدی قائم است و اگر دیدید سر او غلتان، غلتان از کوهی فرود میآید باور نکنید و بدانید که او زنده و قائم است.
برخی دیگر گفتهاند که او قائم است و قطعا از دنیا رفته، امامت نیز برای غیر او نیست تا این که رجعت کند؛ آنها قائلند که او ظهور کرده و قیام میکند و گمان میکنند که او بعد از مرگش رجعت میکند لکن زمان رجعت مخفی است، علت این مطلب را روایاتی از پدرش امام صادق علیهالسلام میآورند که فرموده: قائم را قائم نامیدند برای این که بعد از مرگش قیام میکند.
بعضی دیگر میگویند: او مرده و قائم هم میباشد و شبیه عیسی بن مریم است؛ در وقت قیامش رجعت کرده و زمین را پر از عدل و داد میکند، همانطور که از ظلم و جور پر شده است، این عده نقل میکنند پدرش فرموده: که در او شباهتی به عیسی بن مریم است و او به دست فرزندان عباس کشته میشود.
و در نهایت گروه آخر، قتلش را منکر شده و گفتهاند که او مرده و خداوند او را به سوی خویش بالا برده و هنگام قیامش او را بر میگرداند؛ تمام این موارد را واقفیه میگویند، به خاطر توقفشان بر موسی بن جعفر علیهما السلام و این که او امام قائم است و بعد از او امامی نیست.
بعضی از این واقفیه که قائل به زنده بودن موسی بن جعفر علیهما السلام هستند، میگویند: علی بن موسی علیهما السلام و کسانی که بعد از او بودند امام نیستند، لکن یکی پس از دیگری جانشین موسی بن جعفر علیهما السلام هستند تا زمانی که ایشان خروج کند، ولی اطاعت از ایشان لازم است.[2]
روایات
شیخ صدوق در علل الشرایع از یونس بن عبدالرحمن روایت میکند: امام کاظم علیهالسلام از دنیا رفت و نزد نائبانش مال فراوانی بود و همین سببِ توقفشان شد، نزد زیاد قندی 70 هزار دینار و نزد علی ابن ابی حمزه 30 هزار دیناربود.
یونس میگوید: وقتی این مطلب را دیدم و حق برایم روشن شد که امامت از آن امام رضا علیهالسلام است، آنچه میدانستم گفتم و مردم را بسوی او دعوت کردم.
یونس در ادامه این روایت میگوید: زیاد بن قندی و علی ابن ابی حمزه به من گفتند: این چه کاری است که میکنی؟! اگر مال میخواهی ما تو را بی نیاز میکنیم و برای من 10 هزار دینار ضمانت کردند و به من گفتند که دست نگهدار! پس من اِبا کردم و به آنها گفتم برای ما از صادقین علیهما السلام روایت شده که فرمودند : زمانی که بدعت ظاهر شد، پس بر عالم واجب است که علمش را ظاهر کند و اگر اینکار را نکند نور ایمان از او سلب میشود و من جهاد راه خدا را در هیچ حالی ترک نمیکنم؛ سپس این دو به دشمنی با من پرداختند.[3]
صدوق، همچنین از احمد بن حماد روایت کرده که گفت: یکی از قوّامین(وکلا) ،عثمان بن عیسی الرواسی بود و در مصر میزیست. مال زیادی به همراه شش کنیز نزد او بود، امام رضا علیهالسلام اموال و کنیزها را از او طلب کرد، عثمان بن عیسی در جواب حضرت نوشت: پدرت نمرده است.
امام رضا علیهالسلام در پاسخ برای او نوشتند: پدر من قطعاً از دنیا رفته است و ما ارثش را تقسیم کردیم و اخبار در مورد فوتش صحیح است و بر او احتجاج فرمود.
عثمان بن عیسی دوباره نوشت که اگر پدرت نمرده باشد از این اموال چیزی برای تو نیست؛ اگر هم از دنیا رفته باشد، همانطور که نقل میکنی، مرا امر به دفع آن اموال به شما نکرده و من کنیزان را آزاد کردم و آنها را به تزویج در آوردم.[4]
شیخ طوسی در الغیبة مینویسد: یعقوب بن یزید از بعضی از اصحابش نقل کرده که ابو ابراهیم (امام هفتم علیهالسلام) از دنیا رفت در حالیکه نزدِ زیاد قندی، هفتاد هزار دینار و نزد عثمان بن عیسی الرواسی، سی هزار دینار و پنج کنیز بود و در مصر زندگی میکرد. امام رضا علیهالسلام به آنها پیغام داد، اموالی که نزد آنها است برای حضرت بفرستند و به آنها فرمود: آن اثاث و کنیزانی که نزد شماست، من وارث و قائم مقام آنها هستم و ما میراثش را تقسیم کردیم و شما عذری در حبس این اموال ندارید.
شیخ طوسی در ادامه مینویسد: اما ابن ابیحمزه و زیاد قندی، منکر اموال شدند، لکن عثمان بن عیسی به امام رضا علیهالسلام، نوشت که پدرت نمرده و او زنده و قائم است و هر کس بگوید که او مرده، باطل میگوید و من طبق گذشته عمل میکنم پس همچنانکه میگویی، که پدرت از دنیا رفته، مرا امر نکرده که چیزی از این اموال را به شما بدهم، اما کنیزها را آزاد کردم و به تزویج در آوردم.[5]
در این رابطه از محمدبن سنان نیز مطلبی نقل شده که میگوید: نزد امام رضا علیهالسلام ذکر علی بن ابی حمزه شد و حضرت او را لعن کرد، سپس فرمود: علی بن ابی حمزه خواست که خدا در آسمان و زمین عبادت نشود و خدا مانع شد و نورش را تمام کرد ، اگر چه مشرکین و لعین مشرک(ابن ابی حمزه) اکراه داشته باشند.
گفتم: مشرک؟! فرمود: بله، به خدا، بینی او به خاک مالیده شد و او در کتاب خدا جزء کسانی است که میخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند و در مورد او و امثال او این آیه جاریست که میخواهد نور خدا را خاموش کند.[6]
برای رد دیدگاه واقفیه باید روایت کلینی را در کافی که از زیاد قندی نقل میکند دید که گفت: بر امام کاظم علیهالسلام وارد شدم و پسرش علی بن موسی علیهما السلام نزدش بود. پس امام کاظم علیهالسلام به من فرمود: ای زیاد! این پسرم است، نوشته او، نوشته من است و کلام او کلام من است، فرستاده او فرستاده من است و آنچه که او بگوید، همان درست است.[7]
این حدیث نشان میدهد که بزرگان واقفیه خودشان از کسانی بودند که نص بر امامت امام رضا علیهالسلام را روایت کردهاند، ولی با این وجود منکر امامت حضرت شدند و آخرت خویش را به مال دنیا فروختند.
نکته قابل ذکر این است که بعضی افراد قائل به وقف بودند ولی بعدا از این اعتقاد برگشتند و به امامت امام رضا علیهالسلام قائل شدند و این به واسطه کرامات و معجزاتی بود که از امام رضا علیهالسلام مشاهده کردند. بعضی از آن اشخاص طبق قول شیخ طوسی عبارتند از عبدالرحمن بن الحجاج ،یونس بن یعقوب و حماد بن عیسی و ... که از اصحاب امام کاظم علیهالسلام بودند و شک در امامت امام رضا علیهالسلام کردند، لکن بعداً رجوع کردند.[8]
وقتی افرادی مثل حماد بن عیسی به واقفیه متمایل شده بودند، نشان می دهد که سران واقفیه از چه نفوذی در میان شیعیان برخوردار بوده و شخصیتهای مطرح و سر شناسی بودند که اشخاص تأثیر گذاری بودهاند.
در روایت دیگری شخصی به نام یونس میگوید: بر امام رضا علیهالسلام وارد شدم، حضرت پرسیدند: علی ابن ابی حمزه مرد؟
گفتم: بله. حضرت فرمودند: داخل آتش شد. یونس گفت: من از این مطلب هراسان شدم .
امام فرمودند: زمانی که در قبر، از امام بعد از امام کاظم علیهالسلام از او سؤال کردند، او گفت: بعد از او امامی نمیشناسم؛ پس به او گفتند: نمیشناسی؟! پس ضربه ای در قبرش زدند و قبرش را آتش فرا گرفت.[9]
این حدیث به وضوح نشان میدهد که عاقبت انکار امام چیست! (به خدا پناه میبریم از این که امام معصوم را منکر شویم)، با توجه به آنچه گفته شد، مشخص شد که دلیل پیدایش واقفیه طمع به مال دنیا بود و ریشه اصلی این انحراف از اینجا ناشی شد.
البته شبهاتی در آن عصر به وجود آمد که چه بسا میتوانست زمینهای برای توجیه اعتقادات واقفیه از طرف قائلین به توقف باشد؛ در واقع، این شبهات عاملی برای ترویج این عقیده بود، نه اینکه دلیل پیدایش واقفیه باشد.
بررسی شبهات
به طور مثال یکی از آن شبهات، دیر فرزنددار شدن امام رضا علیهالسلام بود که این مطلب، عده ای از شیعیان، حتی برخی از بنی هاشم را در مورد امامت حضرت دچار تردید کرده بود، چرا که امام نباید عقیم باشد و تا آن زمان هم امام رضا علیهالسلام فرزندی نداشت .
حضرت حدوداً بعد از 12 سال که از مدت امامتش میگذشت صاحب فرزند شد و وجود مبارک امام جواد علیهالسلام به دنیا آمدند و شاید به همین خاطر بود که امام رضا علیهالسلام در مورد ولادت امام جواد علیهالسلام فرمود: هیچ مولودی پر برکت تر از او(امام جواد علیهالسلام) در شیعه به دنیا نیامده است.[10]
برای نمونه"ابن قیاما" که از واقفیه بود، به امام رضا علیهالسلام نامه مینویسد که شما چگونه میتوانی امام باشی در حالیکه فرزندی نداری؟ امام علیهالسلام در جوابش فرمودند: از کجا میدانی که صاحب فرزند نمیشوم؟! به خدا قسم! ایامی نمیگذرد تا اینکه خداوند فرزندی به من عطا میکند که حق را از باطل جدا میکند.[11] لذا این شبهه میتوانست زمینهای برای توجیه مساله توقف و غیبت امام کاظم علیهالسلام و انکار امامت امام رضا علیهالسلام باشد.
یکی دیگر از مواردی که ممکن است در باب توجیه پیدایش واقفیه بیان شود، روایاتی است که از امام صادق علیهالسلام نقل شده و مضمون آن روایات، به نوعی اشاره به قائم بودن امام کاظم علیهالسلام است.
این روایات یا جعلی است یا تحریف شده و یا اینکه با توجه به سایر ادله قابل توجیه است و میتوان به طور صحیح آنها را حمل کرد که منظور از قائم ،امام کاظم علیهالسلام نیست، بلکه همان حضرت مهدی، از فرزندان امام کاظم علیهالسلام است؛ مؤید این مطلب، این روایت است که محمد بن حسن واسطی و محمد بن یونس گفتند که ابن قیاما گفت: از امام رضا علیهالسلام پرسیدم که فدایت شوم پدرت چه کرد؟ حضرت فرمودند: همان کاری که پدرانش کردند. گفتم: پس با حدیثی که زرعه از سماعه نقل کرده چه کنیم که امام صادق علیهالسلام فرمودند: این پسرم امام کاظم پنج شباهت به پنج تن از انبیاء دارد، مورد حسادت واقع میشود، همانطور که یوسف پیامبر اینچنین شد، غائب میشود، همانطور که یونس غائب شد و سه مورد دیگر... .
حضرت فرمودند: زرعه دروغ گفته. حدیث سماعه اینگونه نیست، بلکه گفته که امام صادق علیهالسلام فرمودند: صاحب هذالامر – یعنی قائم- پنج شباهت به پنج نبی دارد و نگفته پسرم.[12]
این حدیث به روشنی نشان میدهد که چگونه حدیث امام صادق علیهالسلام تحریف شده است و امام رضا علیهالسلام چگونه مطلب صحیح را بیان میکند و واقعیت را نمایان میسازد.
حجت الاسلام شکورزاده، پژوهشگر حوزه علمیه قم/925/م7/ع
فهرست منابع
1- الارشاد،شیخ مفید،انتشارات کنگره مفید،مصحح:مؤسسه آل البیت،چاپ قم،1413ق
2- رجال الکشی،محمد بن عمر کشّی،مؤسسه دانشگاه مشهد،چاپ مشهد،1409ق
3- علل الشرایع، شیخ صدوق، انتشارات مکتبة الداوری،قم،بی تا
4 - الغیبة، شیخ طوسی، موسسه معارف اسلامی، 1411ق
5- فرق الشیعه، نوبختی ، مکتبة المرتضویه،بی تا،بی جا
6- الکافی، کلینی، دارالاضواء، بیروت، 1405 ق. تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری
7- معجم رجال الحدیث، خویی،مرکز نشر فرهنگ اسلامی ،چاپ پنجم، 1413 ق
8- مقالات الاسلامیین،اشعری،مکتبة العصریه،بیروت،تحقیق:محمد محیی الدین عبدالحمید، بی تا
پی نوشتها ................................................................................................................
. ممطوره به معنای باران خورده میباشد و چون سگ وقتی باران به او بخورد و خیس شود بد بو میشود لذا برای تحقیر واقفیه به آن کلاب ممطوره گفته شده. [فرق الشیعه نوبختی ص82 (با اندکی تصرف)]
1. مقالات الاسلامیین، ص 103
2. فرق الشیعه، ص 82- 80.
3.علل الشرایع ج 1، ص 236 و الغیبة طوسی ص 64.
4. عللل الشرایع، ج 1، ص 236 و الغیبة، طوسی ، ص 64.
5.الغیبة، ص65
6.الغیبة، ص70
7.اصول کافی،ج1،ص312
8.الغیبة، ص71
9.رجال کشی، ص444
10.الارشاد،ج2 ص279
11.همان،ص277
12. معجم الرجال الحدیث، ج 5 ص 37
ارسال نظرات