نگاهی به فلسفه و ماهیت حسینی؛
اگر اصرار بر ارزشها نداشته باشیم راهی جز تن دادن به ذلت نداریم
خبرگزاری رسا ـ مرحوم آیت الله رحمانی همدانی تاکید می کرد: با این همه تهدید دشمنان، اگر ما ثبات قدم و اصرار بر ارزشهای خود نداشته باشیم، لاجرم و ناگزیر راهی جز تن دادن به ذلت نداریم، ما نباید اجازه دهیم که این تأکیدات رهبری تنها در مرحله شعار و تبلیغات باقی بماند و اثر عملی نداشته باشد.
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از هفته نامه پنجره، آنچه در پی میآید گفت و شنودی است منتشر نشده با پژوهشگر و محقق خبیر تاریخ اسلام مرحوم آیتالله حاج شیخ احمد رحمانی همدانی(قده) که سالها قبل انجام دادهام و در آستانه اربعین حسینی(ع) به خوانندگان فرهیخته جوان تقدیم میدارم. آن عالم فقید از خطبا و نیز تاریخ پژوهان تشیع بود که سالیان طولانی در تهران محفل دوستداران اهل بیت (ع) را از فروغ دانش خویش منور میساخت و تبیین اصل اساسی امامت اهل بیت (ع) را وجهه همت خویش ساخته بود. او از شاگردان و دستپروردگان مرجع فقید مرحوم آیتالله العظمی آخوندملاعلی معصومی همدانی (قده) بود و رسالت دفاع از خاندان مطهر پیامبر را از استاد بزرگوار خویش آموخته بود و عمری را در این راه سپری کرد. عاش سعید اومات سعیدا. امیدوارم که انتشار این یادگار ارجمند علاوه بر روشنگری در باب حماسه حسینی(ع) موجب شادی روح مطهر مرحوم رحمانی همدانی باشد.
با تشکر از جنابعالی برای شرکت در این گفتوگو، سؤال نخست ما در باب ریشههای تاریخی حادثه کربلاست. همانگونه که مستحضرید میان تاریخپژوهان واقعه عاشورا، دو گرایش متفاوت وجود دارد. گرایش اول ریشه وقوع این حادثه را مرتبط به دهها سال قبل از آن میداند و گرایش دوم چندان به این ریشه تاریخی اعتقاد ندارد. دیدگاه جنابعالی در اینباره چیست؟
بسماللهالرحمنالرحیم. سؤال مناسبی است. بنده بر این اعتقادم که نهتنها وقوع فاجعه کربلا ریشه در حوادث و فعل و انفعالات فرهنگی و سیاسی سالهای قبل از تحقق آن دارد، بلکه بدون بازگشت به مقطع رحلت پیامبر(ص) و حوادث پس از آن امکان فهم صحیح زمینهها و فلسفه این قیام وجود ندارد. اگر قیام امامحسین(ع) برای مبارزه با انحرافات سیاسی و اعتقادی جامعه آن روز بود، قطعاً باید ریشه تاریخی ایجاد این انحرافات را مدنظر قرار داد که همانا وقایع پس از رحلت پیامبر و انحراف مسیر رهبری جامعه اسلامی است و این حقیقت مورد اذعان بسیاری از متفکران و تحلیلگران حوادث تاریخ اسلام قرار گرفته است.
به عنوان نمونه علائلی مصری در کتاب «اشعه من حیاتالحسین» میگوید، ریشه حادثه کربلا را نهتنها باید در حمله به بیت علی(ع) پس از رحلت پیامبر(ص) بلکه قبل از آن در حیات پیامبر(ص) و در لحظهای که به آن حضرت در پاسخ به درخواست قلم و دوات برای نوشتن آنچه امت را از ضلالت دور نگه میدارد، اهانت شد، جستوجو کرد. برای شناخت بیشتر از ماهیت این انحراف هم میتوان به عبارات معصومین(ع) مراجعه کرد و هم میتوان به آنچه از برخی از مرتبطین به کانون و مرکز ثقل این انحراف بر جای مانده است، نیمنگاهی انداخت که بنده در این مجال اندک به نکاتی از هر دو مورد اشاره میکنم.
به عنوان نمونه از کلام معصومین(ع) در اینباره میتوان به خطبه 150 نهجالبلاغه اشاره کرد که امیرمؤمنان(ع) در تبیین انحراف روی داده پس از پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «هنگامی که رسولخدا(ص) از دنیا رفت، افرادی سیر قهقرایی داشتند و به اعقاب خود و عصر جاهلیت بازگشتند. بنای رهبری را بهطور کل جابهجا کردند و افراد ناشایست را آوردند و اساس دین را بر هم زدند. این افراد معادن تمامی خطایا بودند».
علاوه بر این، آن حضرت در خطبه دوم نهجالبلاغه اینگونه اهلبیت پیامبر(ص) و غاصبین حقوق آنان را با یکدیگر مقایسه کرد و به شکل تلویحی واقعهای را که در آن مقطع از تاریخ اسلام روی داد، تبیین میفرمایند: دو گروه در برابر یکدیگر قرار گرفتند؛ یک طرف افرادی که رازداران خدا و صندوقچه علم او بودند. نگهبان دین خدا بودند و خداوند کمر خمیده دین خود را بهوسیله آنان برپا میدارد، اما طرف مقابل عبارت از افرادی است که بذر فساد را افشاندند، با نیرنگ و غرور تخم فساد را آبیاری کردند و در نتیجه بدبختی را درو کردند.»
اما بد نیست سخن برخی از مطلعین و نزدیکان به کانون توطئه را نیز مروری کنیم و ببینیم چگونه آنان هم به شکل تلویحی به واقعیت مسئله اعتراف کردهاند. ابنمزاحم که در واقع وقایعنگار و روزنامهنویس جنگ صفین است و نتیجه مشاهدات خود را در کتاب «رقعهالصفین» آورده، در همان کتاب دو نامه محمدبن ابوبکر به معاویه و نیز پاسخ معاویه را آورده که مفاد آن بسیار جالب است. محمدبن ابوبکر پس از مشاهده گردنکشیهای معاویه در برابر امیرالمؤمنین(ع) طی نامهای به او مینویسد، علی(ع) کسی است که در اسلام آوردن از همه سبقت گرفت. به لحاظ نسب و ذریه از همه پاکتر است و به لحاظ همسر از همه بالاتر است، اما تو ای لعینبن لعین کسی هستی که با پدرت بر دین خدا بغی و طغیان کردید و تمام سعی خود را به کار گرفتید تا نور خدا را خاموش کنید و حق را زیر پا بگذارید.
معاویه در جواب این نامه مطالب قابل تأملی نوشت. او جواب داد:«نامه تو را دیدیم. ما افرادی بودیم که در زمان پیامبر(ص) منزلت علی را میدانستیم. وقتی پیامبر از دنیا رفت، پدر تو و فاروقش عمر، اولین کسانی بودند که حق را زیر پا نهادند و غم را بر سر علی ریختند. اگر ما بر حق نیستیم، باید بدانی که سنگ این بنا را پدرت گذاشت. اگر این بنا بد است، پدر خودت را سرزنش کن!»
مورد دوم که در اینجا به آن اشاره میکنم دو نامهای است که میان عبداللهبن عمر و یزیدبن معاویه رد و بدل شد و به لحاظ محتوا به نامه قبلی شباهت زیادی دارد. این نامه را بلاذری در «انسابالاشراف» و علامه حلی در «نهجالحق» آورده است. پس از واقعه کربلا، عبداللهبن عمرخطاب طی نامهای یزید را سرزنش کرد که چرا حسین(ع) را به قتل رساندی؟ یزید در جواب ضمن آنکه در صدر نامه او را به عنوان احمق مورد خطاب قرار داد، گفت: ما کسانی هستیم که وارث یک خانه فرش شده با وسایل چیده شده هستیم [یعنی بنای این رفتارها را ما نگذاشتیم]. اگر ما در حال حاضر بر خلاف حق رفتار میکنیم، پدر تو اولین کسی است که با حق مخالفت کرده است. من مایلم که برای فهم بهتر ماهیت انحرافی که پس از پیامبر اکرم(ص) روی داد به نقل مبسوط روایتی بپردازم که در آغاز سخن نیز به آن اشاره کردم. این روایت در کتب مهم اهل سنت منجمله «صحیح بخاری»، «ابواب کتابه الحدیث و عیاده الرضا» آمده است. ابن عباس میگوید در روز آخر عمر مبارک پیامبر(ص) که پنجشنبه بود، ایشان در عین بیماری فرمودند:«برای من کتاب و دوات بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم تا پس از من گمراه نشوید». در آن هنگام در منزل آن حضرت عدهای از جمله خلیفه دوم حضور داشتند. این فرد در جواب این درخواست آن حضرت گفت:«دعوه فانه یحجر» بر اثر این سخن او بحث و درگیری لفظی پیش آمد تا اینکه پیامبر(ص) فرمود:«بلند شوید و بروید که سزاوار نیست در اینجا با یکدیگر دربیفتید». پس از نقل این داستان ابن عباس میگوید: «الرزیه، کل الرزیه ما حال بین رسول الله و کتابته». یعنی تمامی زشتی و پلیدی از آنجا نشأت گرفت که بین رسول خدا و کتابت آن مطلب، حائل شدند. بنابراین میتوان گفت ریشه واقعه کربلا را در انحراف رهبری جامعه اسلامی پس از پیامبر باید جستوجو کرد و حضرت سیدالشهدا(ع) نیز از بدو نوجوانی ناظر این حوادث بودند.
سؤالی که در اینجا به ذهن میآید این است که چرا امیرمؤمنان(ع) در بدو این انحراف با آن در نیفتادند و اجازه دادند که این حرکت ارتجاعی به حیات خود ادامه دهد و گسترش پیدا کند؟
سؤال خوبی است. بارزترین علت آنکه بارها هم گفته شده این است که در آن شرایط نهال اسلام نوپا بود، هرگونه درگیری و ایجاد جنگ داخلی به هدم و متلاشی شدن کلیت دین و آئین اسلام منتهی میشد، علاوه بر این انحراف مورد بحث هنوز ماهیت واقعی خود را آشکار نکرده بود و به لحاظ ذهنی جامعه آمادگی برخورد قاطع با آن را نداشت، به عبارت دیگر امیرمؤمنان(ع) با مهلت دادن به این جریان موجب شد تا آنان ماهیت خود را به جامعه نشان دهند و مردم و تاریخ ببینند که ثمره عینی این انحراف روی کار آمدن بنیامیه و بنیعباس بود که به عنوان خلفای پیامبر علناً تظاهر به فسق میکردند. البته همانگونه که تلویحاً اشاره کردم زمانی که امامحسین(ع) تصمیم به قیام گرفت با زمان امیرمؤمنان(ع) یک تفاوت اصولی نیز داشت و آن این بود که در مقطع علی(ع) حاکمان نهتنها تظاهر به فسق میکردند، بلکه سعی میکردند تا حداقل ظاهر را حفظ کنند، اما در زمان حسینبن علی(ع) فسق و فجور به شکل علنی از سوی یزید تبلیغ و ترویج میشد.
«هدف نهضت حسینی» از جمله مقولاتی است که همواره علیالخصوص در مقاطعی خاص محل اختلاف دیدگاه محققان تاریخ عاشورا بوده است. مایلیم دیدگاه شما را درباره هدف حسینبن علی(ع) از قیام خویش بدانیم.
در پاسخ به این سؤال، بنده مایلم بدون اینکه وارد برخی مباحث جنجالی و اختلافبرانگیز شوم، از زاویهای دیگر به این سؤال پاسخ دهم. به عقیده بنده در زیارت شریفه «اربعین» پاسخ روشنی به این پرسش داده شده است. در این زیارت میخوانیم: «بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیک لِیسْتَنْقِذَ عِبادَک مِنَ الجَهالَهِ وَ حِیرَهِ الضَّلالَه». یعنی شهادت آن حضرت برای رها کردن بندگان خدا از جهالت و نیز سرگردانی گمراهی بود. همانگونه که میدانید عناصر گمراه همواره از نوعی دودلی و تردید رنج میبرند و برخلاف اهل حق، هیچگاه از یقین و آرامش برخوردار نیستند.
واقعیت این است که پس از رحلت پیامبر(ص) و دوری مردم از تعالیم متعالی آن حضرت و گذشت دهها سال، سطح فکر و آگاهی مردم بهشدت تنزل پیدا کرده بود تا جایی که تنها عامل شکلدهنده به افکار آنان فقط و فقط تبلیغات حکومت بنیامیه بود تا جایی که پس از شهادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) که همه صحابی پیامبر و سابقون در اسلام به مکانت والای او واقف بودند، عدهای در شام، در نماز خواندن آن حضرت ابراز تردید میکردند و تا سالها به امیرمؤمنان(ع) و دودمان پیامبر(ص) ناسزا میگفتند. در چنین شرایطی تحلیل و اجتهاد دینی در شناخت اسلام صحیح از میان مردم رخت بربسته بود تا جایی که به شکل بسیار سخیفی آلت دست حکام جائر وقت قرار میگرفتند. در برخی تواریخ معتبر نقل است که عمروعاص برای نشان دادن عمق جهالت جامعه آن روز با معاویه توافق کرد که اعلام شود اگر کسانی کدو را ذبح رو به قبله(!) مصرف کنند حرام است! شاهدین نقل و ثبت کردهاند که از آن روز به بعد بخش اعظم مردم کدو را قبل از خوردن رو به قبله ذبح میکردند! وقتی خبر این جریان به گوش امیرمؤمنان(ع) رسید، فرمود: «کلوه و لا تذبحوه و قد اناکم الشیطان». کدو را بخورید و ذبح نکنید به تحقیق که شما بازیچه شیطان شدهاید.
در جهالت مردم آن روزگار همین بس که برخی از آنان بر اثر تبلیغات زهرآگین معاویه و یزید باور کرده بودند که خاندان پیامبر خارجی! و العیاذ بالله طاغی هستند؟! و برخی از آنان به حضور در کربلا و کشتن کسی که پیامبر او را سرور جوانان اهل بهشت نامید، افتخار میکردند.
«کراجکی» در تاریخ خود نوشته است که عدهای بودند که در شام نام طایفه خود را «ابنالنعل» گذارده بودند. مفهوم این نامگذاری این بود که آن عده خود را نسل کسانی میدانستند که بر اسبهای خود نعل تازه زدند و بر بدن مبارک حسینبن علی(ع) تاختند و این را برای خود افتخار میدانستند! عدهای خود را «ابنالغضیب» نامیده بودند و خود را از نسل کسی میدانستند که دست یزید چوب داد تا بر لبان مبارک امامحسین(ع) بزند. عدهای نام خود را «ابنالسرج» گذاشته بودند، یعنی کسانی که برای جنگ با امامحسین(ع) اسب سپاهیان را زین میکردند و از همین بابت است که ما در زیارت عاشورا میخوانیم: «وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّه اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِک».
بنابراین فلسفه قیام حسینی در واقع ایجاد یک جریان آگاهی و بصیرت در جامعه غفلتزده و جاهل آن روز بود که به نحو کافی نیز پس از انجام این قیام، این هدف محقق شد. وقوع قیامهای پی در پی و ایجاد جریانات معترض از میان همین مردمی که تا دیروز کشتن فرزند پیامبر(ص) را برای خود افتخار میدانستند، شاهدی بر این مدعاست. همچنین خطبههای آتشین حضرت امامسجاد(ع) و حضرت زینب کبری(س) در شرایطی که به مردم القا شده بود تا به تماشای عدهای اسیر خارجی بروند چنان موجی ایجاد کرد که یکی از تاریخنویسان معروف اهل سنت نوشته است؛ زینب از شام خارج نشد الا اینکه لذت پیروزی را برای یزید از بین برد و زهری نابودکننده را به جام آنها ریخت.
همانگونه که استحضار دارید رهبر معظم انقلاب در سالهای گذشته به عنصر«عزتمندی» در نهضت حسینی تأکید بسیار فرمودهاند، ایشان این مقوله را یکی از نقاط مهم و درسآموز نهضت حسینی میدانند. مناسب است که در این بخش از گفتوگو به مصادیقی از منش غیرتمندانه در سیره حسینی اشاره کنید.
ما توصیفی برای شخصیت آن حضرت بهتر از این فقره شریفه نمیتوانیم پیدا کنیم:«سید أهل الإباء، الذی علّم الناس الحمیه و الموت تحت ظلال السیوف». آن حضرت آقا و بزرگ غیرتمندان و سازشناپذیران است که به بشریت غیرت و مرگ در سایه شمشیرها را آموخت. بعد در ادامه فلسفه این سازشناپذیری را بیان میفرماید: «من تربیتشده پیامبر و دامنهایی هستم که به من اجازه ذلتپذیری را نمیدهد».
درباره مقوله «عزت حسینی» به دو اعتبار میتوان صحبت کرد. یکی عزت و جایگاه آن حضرت نزد خدای متعال و پیامبر اکرم(ص) و دیگر عزتمندی آن حضرت با عنایت به رفتار قهرمانانهای که در واپسین روزهای حیات از خویش نشان داد، اما در مورد اول من به نقل یک روایت جالب بسنده میکنم که بد نیست داستان پیدا کردن آن را نیز برای شما بگویم. استاد ما مرحوم آیتاللهالعظمی آخوندهمدانی نقل میفرمود که روزی درمحضراستادم مرحوم آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم بودم و مردی آمد و حدیث بسیار جالبی در مورد سیدالشهدا(ع) خواند، اما متأسفانه من آن را فراموش کردم. من از ایشان سؤال کردم: «حتی یک کلمه از آن را به یاد ندارید؟» فرمودند: «تنها یادم است که در آن کلمه «بورک» داشت». من در آن جلسه مصمم شدم تا این حدیث را با این نشانی محدود پیدا کنم که پس از یک تتبع سه ساله آن را در کتاب «کاملاًلزیارات» ابن قولویه یافتم که نشاندهنده اوج عزت و آبروی حسینبن علی(ع) نزد ذات احدیت است. در این روایت آمده است: «اذا ولد الحسین وضع الله یده علی راسه فقال بورک من مولود، حبیبی فاقراء منا السلام». یعنی هنگامی که حسینبن علی(ع) متولد شد، خداوند دست خویش را بر سر او نهاد و فرمود: «مبارک باد این مولود.ای حبیب من [پیامبر] سلام مرا به او برسان».
اما عزتمندی به مفهوم دوم، نه به مفهوم پیروزی ظاهری است و نه برخورداری از تواناییهای ظاهری و امکانات جنگی بلکه به معنای ذلتناپذیری و پیگیری هدف ولو به قیمت پرداخت هزینهای در حد آنچه در روز عاشورا اتفاق افتاد، است، این عزت به این معناست که فردی تا آن حد به آرمان و موضع خود اعتقاد دارد و آن را به دور از انگیزههای نفسانی برگزیده است که به هیچ قیمتی حاضر به رها کردن آن نیست. ذلتی که در برابر عزت به این معنا قرار میگیرد نیز منافاتی با این ندارد که فرد پیروزی ظاهری داشته باشد و از برتری نظامی و تسلیحاتی برخوردار باشد. واقعاً چه مصداقی در مقوله عزتمندی همپای این مسئله میتوان یافت که اصحاب امامحسین(ع) تا درجهای نسبت به هدف خود و یاری حسینبن علی(ع) ایمان داشتند که خطاب به آن حضرت گفتند:«اگر 70 بار ما را بکشند و بسوزانند و خاکسترمان را بر باد دهند، ما دست از یاری و اعانت تو برنمیداریم»، بهراستی اگر عنصر عزت در این حادثه عظیم وجود نداشت، چگونه گرداندن کاروان اسیران در شهرها بهجای اینکه موجب ذلت اسرا شود، ذلت و ننگ را برای اسیرکنندگان به همراه آورد، تا جایی که در مجلس یزید کسانی که از اطرافیان او بودند زبان به مذمت و انتقاد از او گشودند؟
از دیدگاه جنابعالی اولویتهای جریان اصولگرا در متبلور کردن جلوههایی از عزت حسینی در جامعه و میان مردم کدامند؟
تلاش تمام عناصر و جریانات فرهنگی اصولگرا و دلسوز برای نزدیک کردن سیره و منش جامعه به الگوی حسینی بارزترین رسالت آنان در این مقطع است. به خصوص که همه باید سعی کنند روحیه عزتمندی و اعتماد و پافشاری نسبت به اهداف و اعتقادات دینی را در جامعه تقویت کنند. با این همه تهدید دشمنان، اگر ما ثبات قدم و اصرار بر ارزشهای خود نداشته باشیم، لاجرم و ناگزیر راهی جز تن دادن به ذلت نداریم. ما نباید اجازه دهیم که این تأکیدات رهبری تنها در مرحله شعار و تبلیغات باقی بماند و اثر عملی نداشته باشد./971/پ201/ج
ارسال نظرات