تاریخچه استعفای پاپها ننگی برای کلیسای کاتولیک است
خبرگزاری رسا ـ تورّق تاریخچه استعفای پاپهای کلیسای کاتولیک فقط ننگی را که بر روی دامن کلیسا افتاده نمایان میسازد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، استعفای پاپ زمانی رخ میدهد که پاپ کلیسای کاتولیک رم از مقام خود با اختیار خود کناره گیری کند و دیگر خواهان تصدی این منصب نباشد. از آنجا که هر پاپی با برگزیده شدن تا زمان مرگش در این سمت باقی میماند، استعفای پاپ پدیدهای غیر معمول قلمداد میشود. تاکنون در تاریخ کلیسای کاتولیک، پنج پاپ از مقام خود کناره گیری کردهاند که همگی تا پیش از قرن شانزده بوده است.
نمونههایی از استعفای پاپها
در آخرین نمونه از این دست استعفاها، پاپ بندیکت شانزدهم در تاریخ یازدهم فوریه سال 2013 میلادی اعلام کرد که در ساعت هشت صبح بیست و هشتم فوریه 2013 از منصب خویش کناره گیری خواهد نمود. این اقدام پاپ موجبات خوشحالی برخی از گروههای فمنیست را فراهم آورد؛ تا جایی که برخی از این گروهها در تاریخ دوازدهم فوریه با بدنهای نیمه عریان، در کلیسای نوتردام پاریس که یک کلیسای کاتولیکی است، زنگهای کلیسا را به نشانه خوشحالی نواختند و ازدواج همجنس گرایان در این کشور رسمیت یافت.
پیش از پاپ بندیکت شانزدهم آخرین مورد از استعفای پاپی در قرن پانزدهم و با استعفای پاپ گریگوری دوازدهم در سال 1415 روی داد. مسأله استعفای پاپ در قانون 332 از کتاب قانون کلیسایی مورد اشاره قرار گرفته که مضمون آن چنین است: «اگر پاپ کلیسای کاتولیک که با سیر مراحل قانونی به این سمت دست یافته، بخواهد از مقام خود کناره گیری کند، برای اعتبار بخشیدن به این عملش باید اعلام کند که آزادانه دست به این عمل زده و به موقع نیز باید آن را اعلان کند و نمیتواند با توصیه کسی اقدام به استعفا نماید و این عمل باید خواست خودش باشد.»[1]
البته درباره اینکه چه تعداد پاپ تاکنون از سمت خود استعفا دادهاند، اختلاف نظرهایی وجود دارد. برخی تعداد پاپهای مستعفی تا پیش از بندیکت شانزدهم را بیش از پنج نفر دانستهاند. برخی ایشان را هشت نفر شمردهاند و «پونتیان، مارسلینوس و لیبریوس» را نخستین پاپهای مستعفی تلقی کردهاند.[2]
دائرة المعارف کاتولیک درباره تعداد پاپهای مستعفی مینویسد: «کناره گیری مبهم پونتیان در قرن سوم و به دنبال او کناره گیری مارسلینوس در اواخر قرن سه و اوایل قرن چهارم، که به لحاظ ترتیب تاریخی کناره گیری پاپ لیبریوس را به دنبال داشت، همگی دارای ابهام بوده و در عداد استعفاهای پاپی شمرده نمیشوند. در حقیقت نخستین پاپی که استعفای او رسما پذیرفته شده، پاپ جان هجدهم در سال 1009 است. همو که در نهایت با عنوان یک راهب درگذشت.»[3]
بنا بر تاریخی که در کلیسای کاتولیک ثبت شده است، نخستین استعفایی که هیچ شک و شبهه و سؤالی در آن راه ندارد، استعفای بندیکت نهم است. «گریگوری چهارم» که پس از او به مقام پاپی رسید، برای برطرف کردن این رسوایی و رهانیدن کلیسا از این فاجعه، بندیکت را در مقام خویش اعتبار بخشید تا بتواند با میل خودش از این مقام کناره گیری نماید.
پس از بندیکت و به فاصله چند ماه، خود گریگوری نیز از سمت خویش استعفا نمود؛ زیرا پاپ شدن خود او نیز با راهکارهای غیر رسمی و با دخالت بندیکت نهم بود. در حقیقت گریگوری با "سایمونی"، توانسته بود به منصب پاپی دست یابد. در قرون وسطی، به خرید و فروش مناسب کلیسایی و مقامات و امتیازات روحانی سایمونی میگفتند. این امر در آن زمان به قدری شایع بود که هر کس که برای خود کمترین نفوذی تصور میکرد، میتوانست در جابجایی یک پاپ یا اسقف یک ناحیه دست داشته باشد.
صدور اولین مجوز برای استعفای پاپ
«سلستین پنجم» که در قرن سیزدهم عهده دار این منصب شده بود، تنها پنج ماه پس از رسیدن به این منصب، طی تشریفاتی اعلان نمود که پاپ این اختیار را دارد که از منصب خود کناره گیری نماید. پس از رسمیت یافتن این حکم خود او به این گفته خویش عمل کرد و استعفا داد. او پس از استعفا دو سال را در قامت راهبی ساده به زندگی ادامه داد و سپس در گذشت. البته فشارهای پاپ بعدی یعنی «بونیفاس هشتم» نیز در استعفای او بی تأثیر نبود. پاپ سلستین پنجم نه تنها زیر نفوذ پاپ بونیفاس بود، بلکه از سیاستمداران و اشراف نیز در هراس بود و همین مسأله سبب شد که او خیلی زود از این مقام کناره گیری نماید. پاپ بونیفاس نیز بعدها فشار را بر او بیشتر کرده و او را به زندان افکند و البته پس از مدتها به عنوان یکی از قدیسین کلیسای کاتولیک شمرده شد.
فجایع دوران یک مادر و دختر
باید دانست که کلیسای کاتولیک در این دوران زیر فشار اشراف بود و نزدیک به یک قرن پاپهای این کلیسا را اشراف و صاحب منصبان تعیین میکردند. به عنوان نمونه یکی از مشهورترین این رسواییها مربوط به ماجرای خاندان «تئوفیلاکت» است؛ خاندانی که نقش یک مادر و دختر از آن را در انتخاب و عزل پاپهای آن دوره، به وضوح میتوان دید. این مادر و دختر "ماروزیا" و "تئودورا" بودند.
ماروزیا یکی از اعضای خاندان با نفوذ "کرسنتی" است. او دختر "تئوفیلاکوس"، رهبر طبقه اعیان روم، بود. اگر روایت «لیوتپرند، اسقف سریمونا»، و کتاب «گزارش زندگی پاپ ها»[4] صحیح و دقیق باشد، او معشوقه پاپ سرگیوس سوم بوده است. وی علاوه بر این، به نوبت با آلبریک اول، مرزبان اسپولتو، و گویدو مرزبان توسکانی و سپس پادشاه ایتالیا نیز ازدواج کرده بود. این زن جاه طلب به بلندترین قلههای قدرتش در رم و نیز دستگاه پاپی در خلال سه دهه نخست قرن ده رسیده بود. او «پاپ جان دهم» را در «قلعه سنت آنجل» محبوس کرد؛ جایی که در سال 928 یا کشته شد و یا اینکه به علت دیگری مُرد.[5]
دائرة المعارف کاتولیک فجایعی که ماروزیا در دربار پاپی مرتکب شد و نیز اعمال ننگین برخی از این پاپها را با تردید و احتمال ذکر میکند. دوره زمانی که ماروزیا به لطف خاندان سرشناسش در دستگاه پاپی اعمال نفوذ میکرد را بسیاری از مورخین شرم آور ترین دوران برای کلیسا دانستهاند.
نویسنده و مدافعهگر سرشناس بوکانیوس در توصیف این دوره چنین آورده است: «در خلال این سالها زشتی و پلیدی ویرانی بسیاری در معبد و حرم مقدس سرور ما دیده میشود. در رأس کلیسای مقدس «سنت پیتر» یک مرد ننشسته است، بلکه عفریتی که در شکل مرد است در آنجا حضور دارد... مقام عالی سنت پیتر برای متملقان و معشوقههایش خودفروشی میکند.»[6]
تئودورا، مادر ماروزیا نیز تأثیر و نفوذ بیحد و حصری بر "کنت توسکانی" و دستیار بعدی او داشت. کنت توسکانی کسی بود که بعدا به همراه کنت بندیکت در زمان زعامت پاپ لئوی پنجم به قلعه سنت آنجل یورش برد. این در حالی بود که پاپ لئوی پنجم به مخالفت با ایشان برخاست؛ گر چه سرگیوس که برای پیمودن درجات ترقی مرهون کنت شده بود، این کار را نکرد.
در نتیجه سرگیوس که ترقیاش را مدیون وحشیگری کنت بود، در مورد اعتبار جایگاهش هرگز با اعتراضی رو به رو نشد و به حکومتش بر سر تا سر جامعه مسیحی ادامه داد؛ گر چه در حقیقت این ماروزیا و مادرش بودند که با اقتدار، پاپی را به خدمت گرفته بودند و بر عالم مسیحیت حکمرانی میکردند.[7]
زمانی که ماروزیا پانزده سال بیشتر نداشت، یک پسر از سرگیوس سوم داشت.[8] این مسأله نشان دهنده میزان تأثیرگذاری ماروزیا در قدرت، در زمان سرگیوس سوم است. عشق بازیهای افراطی ماروزیا نیز معمولا با همین هدف و برای کسب قدرت صورت میگرفته است.[9]
اوضاع کلیسا از زبان پالمر
«پالمر» وخامت اوضاع این دوره را اینگونه شرح میدهد: «کلیسا علاوه بر خشونت و جهل، دچار فساد مالی و اخلاقی وسیعی نیز شد و بدون انضباط اخلاقی بر مردم حکم میراند. هر اسقفی به نحو دلخواه عمل میکرد. صومعهها و دیرها رو به انحطاط گذاشته بودند. اکثر کشیشان با زنان متعدد، رابطه داشتند و به تدریج قبح مفاسد اخلاقی در کلیسا از بین رفت.
رسم بر این شده بود که کشیش، مقام روحانی خود را پس از مرگ به فرزندانش واگذارد و امتیازات مالی به وراثت میرسید. اشراف بزرگ، اسقفها را طبق میل خود منصوب میکردند و اعیان کوچکتر کشیشان را عزل و نصب مینمودند. پاپ های قرن دهم همه ساخته دست اشراف و سرمایه داران فاسد رومی بودند. ماروزیا، دختر یکی از سناتورهای روم هم خوابه یکی از پاپها شد و حاصل این معاشقه پسری بود که آن پسر هم به نوبه خود پاپ شد، اما مادرش که از مردی دیگر نیز پسری آورده بود، پسر اول خود را محبوس ساخت تا دومی بتواند به مقام پاپی برسد.»[10]
«گریگوری دوازدهم» نیز برای برطرف نمودن شکاف بزرگی که در کلیسای غرب افتاده بود و نزدیک به یک قرن کلیسای کاتولیک همزمان دو پاپ را بالای سر خود میدید، از سمت خود در سال 1415 استعفا داد. البته در اواخر این دوره، کلیسای کاتولیک در زمانی حتی با سه پاپ هم رو به رو شده بود، که نهایتا در شورای کنستانس که هدف اصلیاش رفع این رسوایی از کلیسای کاتولیک بود، با استعفای پاپ گریگوری به هدف خود رسید.
در این زمان در کنار گریگوری بندیکت سیزدهم و جان بیست و سوم نیز حضور داشتند. او با رسمیت بخشیدن به «شورای کنستانس» شورا را دارای اعتبار نمود تا بتواند جانشین او را انتخاب کند. بدین ترتیب شقاق بزرگ غرب که به «شقاق آوینیون» مشهور بود به پایان رسید و از آن پس کلیسای کاتولیک پس از نزدیک یک قرن دو دستگی، دارای یک پاپ شد.
استعفای بندیکت شانزدهم
پاپ بندیکت شانزدهم نیز آخرین مورد از این قبیل بود که در یازدهم فوریه اعلان کرد که در بیست و هستم فوریه و در ساعت هشت صبح از سمت خود استعفا خواهد نمود. او علت این امر را کهولت سن و ناتوانی در انجام وظایف سنگین پاپی عنوان کرد.
این مسأله در حالی است که بسیاری علت اصلی استعفای پاپ را ماجرای رسواییهای واتیلیکس و فسادهای آن و نیز مخالفت با فرامین پاپی از جمله ممنوعیت جلوگیری از بارداری عنوان میکنند.
طلبه حوزه علمیه قم؛
محمد صادق احمدی
/925/701/ر
[2]-Richard P. McBrien, Lives of the Popes: The Pontiffs from St. Peter to Benedict XVI, (HarperCollins Publishers, 2000), p. 168.
[6]-The mysteries of the Vatican: or, Crimes of the papacy, Karl Theodor Griesinger, tr. By E.S. VOL.I. (LONDON: WM. H. ALLEN & CO. 13, Waterloo Place, S.W. 1864), p. 301
[8]- THE WORLD OF THE MIDDLE AGES: A REORIENTATION OF MEDIEVAL HISTORY. John L. La Monte. (New York: Appleton-Century-Crofts, Inc. 1949.) p. 175
[10]- پالمر، رابرت روزول؛ تاریخ جهان نو؛ ترجمه ابوالقاسم طاهری؛ تهران: انتشارات امیرکبیر، جلد اول؛ 1383، ص 66.
ارسال نظرات