حجت الاسلام سید علی حسنی/ بخش دوم؛
نژاد پرستی همچنان در تفکر مغرب زمین حاکم است
خبرگزاری رسا ـ استاد و عضو هیأت علمی موسسه آموزشی، پژوهشی امام خمینی(ره) با بیان این که از بنیانهای اصلی تمدن غرب، اومانیسم است، اظهار داشت: با این دیدگاه اگر ما بخواهیم هر یک از دموکراسی، تساهل و تسامح را بررسی و پیگیری کنیم، به اومانیسم باز میگردند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، در دیدگاه اومانیستی انسان غربی و شرقی باید یکسان باشند؛ ولی در عمل، آن چیزی که هیتلر به دنبال آن بود، یعنی نژادپرستی در تفکر مغرب زمین حاکم است و در عمل برای انسانهای شرقی، ارزشی قائل نیستند. به همین دلیل است که برای انسانهایی که در افغانستان، پاکستان، عراق و سومالی میمیرند، اهمیتی نمیدهند.
در ادامه برای بررسی بیشتر این دیدگاه اومانیستی، بخش دوم گفتوگو با حجت الاسلام سید علی حسنی، استاد و عضو هیأت علمی موسسه آموزشی، پژوهشی امام خمینی(ره) را در اختیار علاقهمندان قرار میدهیم.
مشروح بخش دوم:
رسا ـ استاد از اصول حاکم بر اومانیسم سخن میگفتید؛ لطفا اصول مهم دیگر را بیان کنید؟
یکی دیگر از اصول اومانیسم در این دوران، آزادی انسان است. آنها معتقدند که انسان آزاد است، به اختیار و هیچ کس و هیچ چیزی نمیتواند برای انسان، بیرون از خودش چیزی را تحمیل کند؛ هر چه و از هر کجا میخواهد باشد. بر همین اساس اموری که از طرف خدا مطرح میشود قابل قبول نیست؛ چرا که یک انسان آزاده چیزی را خارج از خودش قبول ندارد و لذا خدا در تفکرشان به عنوان موجود حاکم بر قضا و قدر انسان، اصلا مطرح نیست و قبول هم ندارند.
یکی از ویژگیهای مهم اومانیسم در دروان جدید، خرد گرایی و عقل گرایی است. شاید گفته شود عقل در فلسفه اسلامی یا در دیدگاه اسلامی هم جایگاه دارد؛ ولی اینها عقلشان عقل خود کفاست؛ یعنی در تمام امور معیارشان عقل است و قائل به استقلال عقل انسانی در هستیشناسی و راهشناسی هستند و بر همین اساس ما در قرن 17 و 18شاهد شکل گیری دئیسم در مغرب زمین بودیم.
دینی که اینها مطرح میکنند، حتی بر اساس خردگرایی صرف، دینی دیئسم است؛ یعنی میگوید ما هر چیزی را که با عقل بتوانیم اثبات کنیم، میپذیریم و اگر نتوانیم اثبات کنیم، نمیپذیرم. خیلی از مباحث در دین آنها موجود است که با عقل اثبات نمیشود؛ مثل تثلیث. لذا اینها قابل پذیرش نیست.
رسا ـ از ماهیت دئیسم برایمان بیشتر بیان کنید؟
دیئسم دین طبیعی است و معیار آن اینگونه میباشد که هر چیزی با عقل قابل پذیرش باشد، پذیرفته و قابل پذیرش است و در غیر این صورت نمیتوان پذیرفت.
این عقل گرایی شدید در تجربه گرایی که بعدا به آن اضافه میشود، حوزههای ارزشی و دین و اخلاق را هم شامل میشود.
جملهای از «والتر لیپمن» در کتاب مقدمهای بر اخلاقیات، این چنین مینویسد: مردم نیازمند یافتن معیارهای اخلاقی در تجربه بشری هستند و باید با این باور زندگی کنند که آن چه برای انسان ضروری و لازم است، این نیست که اراده خویش را با اراده خدا منطبق سازند، بلکه باید خواست انسان با بهترین شناخت نسبت به شرایط سعادت بشری منطبق باشد.
یکی دیگر از بنیانهایی که وجود دارد، بحث مدارا است. دیدگاه اومانیستی مکتبی است که مشحون از تساهل و تسامح است. همین تساهل و تسامح را یک عده مطرح میکردند و در همان زمان بزرگان ما میگفتند این دیدگاه اومانیستی است.
وقتی شما گفتید معیار، انسانها هستند و ارزشها در انسان است، منِ انسان، یک ارزش را پذیرفتم در هر عرصهای؛ یک انسان دیگر یک چیز دیگری را پذیرفته است. اگر اینطور باشد، من دیدگاه خودم را به زور به دیگران تحمیل کنم و دیدگاه خود را حق دانسته و دیدگاه دیگران را ناحق بدانم، در این صورت همانطور که دیدگاه من میتواند مطابق با حق باشد، دیدگاه دیگران هم میتواند مطابق با حق باشد؛ وقتی دیدگاه او هم میتواند مطابق حق باشد، چه دلیلی دارد که ما خشونت به خرج دهیم؟ ما باید اهل تسامح و تساهل باشیم؛ چون همانطوری که دیدگاههای من قابل پذیرش است و دارای حقانیت، دیدگاههای دیگری هم قابل پذیرش و دارای حقانیت است؛ پس معنا ندارد که ما نسبت به دیگران تسامح و تساهل نداشته باشیم.
لذا دیدگاهی که تسامح، تساهل و مدارا را اصل میداند، یکی از ارکان دیدگاههای امانیستی است که تبعات بسیار در عرصههای مخلتف دارد. به همان خاطر همان وقت و هم امروز، مطرح میکنند که چرا شما اجازه نمیدهید تبلیغ گسترده ادیان مختلف صورت بگیرد؟! این حرفها همه به مدارا برگشت دارد.
این اصولی که ذکر شد، اصول اومانیست است که امروزه در مغرب زمین مطرح است و در حقیقت ما همان اومانیسم را بخواهیم بیان کنیم، میگوییم اومانیسم در تاریخ مغرب زمین یک دورهاش دوره قبل از مسیحیت است و یک دورهاش در مسیحیت میباشد و یک دوره هم که دوره عمدهای است، از رنسانس به بعد است که رنسانس به بعد، خودش سه قسمت میشود؛ بخش اول اومانیسم رنسانسی، بخش دوم اومانیسم روشنگری یا علمی یا سکولار نام دارد و بخش سوم اومانیسم دوران مدرن که پوزیتویستی، پراگماتیستی، مارکسیستی و امثال اینها به عناوین مختلف منشعب میشود.
اما آنچه ویژگی مهم این اومانیسم در دوران جدید باید دانست، این چند اصل است. یک نکتهای را در مورد اومانیسم رنسانسی عرض میکنم که اینها تأکیدشان بر ادبیات و شعر و امور ادبی بود؛ به ظاهر آدم خیال میکند که اینها تأکید داشتند که ابتدا باید سرچشمه را ادبیات معرفی کرد، یعنی ما به ادبیات یونان و روم برگردیم.
انسان به ظاهر خیال میکند که بحث ادبیات است؛ اما وقتی دقت میکند، میبیند که اینها چون از رنسانس که از قرون وسطی در آمدهاند و در قرون وسطی مسیحیت حاکمیت دارد، هنوز تفوق مسیحیت بر جوامع غربی هست؛ یعنی هنوز دین تفوق دارد. لذا میخواهند به ظاهر بگویند ما کلا خدا را کنار بزنیم و این امر در ابتدای امر شدنی نبود؛ این بود که گفتند برگردیم به ادبیات غرب؛ یعنی در لوای شعار بازگشت به سرچشمه ادبیات، یعنی سرچشمهها و سرچشمه ادبیات یونان و روم، ما به ادبیات اینها بر میگردیم؛ این بازگشت برای چیست؟
در اومانیسم رنسانسی، به ظاهر یک شعاری میدهند که ما فقط ادبیات دوران گذشته را میخواهیم زنده کنیم؛ ولی وقتی متوجه میشویم اینها ادبیات را همراه با محتوای آن زنده میکنند، در ادبیات یونان در ایلیاد و ادیسه هومر که میبینید انسان خداست، تعالی انسان یعنی همان تعالی که ما به عنوان یک امر متعالی در نظر می گیریم و آن خداوند است. آنجا انسان است که متعالی است؛ وقتی این ادبیات زنده شد، محتوا هم زنده میشود و عملا هم در غرب همین اتفاق افتاد که با امثال این شعارها ابتدای امر انسان فکر میکند که خیلی تعارضی با خدا محوری ندارد، اما در لوای این، یا دوباره آن محتوایی را که در مغرب زمین بوده است را بازسازی کردند. شما هم در مغرب زمین، هم قبل از مسیحیت همین آثار را ببینید، همین آثار به بدن جسمانی پرداختن، خیلی از مجسمهها و نقاشی هایی که از سابق و یونان و روم باستان مانده است، طبیعت گرایی و بدن گرایی در آنها وجود دارد.
عین همین را در دوران رنسانس شاهد هستیم. در آثار رافائل و میکلانژ، دوباره مطرح میشود؛ یعنی دوباره همان محتوا را، البته در لوای برگشت به سرچشمهها و ادبیات که سرچمشه آن در یونان و روم باستان باشد، دوباره همان محتوا را باز تولید کنند و به زبان زمانه برگردانند. در حقییقت در این سه مقطع در دوران جدید هم دوره رنسانس، که اومانیسم رنسانسی باشد، هم عصر روشنگری و هم دوران مدرن انسان محور است. با این ویژگیها و اصولی که عرض کردیم و این یک نکته مهمی است که باید در شناخت اومانیسم به آن توجه داشته باشیم.
رسا ـ در دوران مدرن، هر چیزی که در غرب رواج دارد آثار انسان گرایی است؟
بله به همین خاطر است که بزرگان ما میفرمایند که از بنیانهای اصلی تمدن غرب، اومانیسم است. یعنی شما میخواهید دموکراسی را بررسی کنید، بر میگردید به همین اصول اومانیسم؛ اگر تساهل و تسامح را بخواهیم پیگیری کنیم به اومانیسم بر میگردد، حقوق انسان آزاد امروز به اومانیسم بر میگردد، همه اینهایی که شما عناصر تمدن غرب میدانید، به امانسیم برمیگردد.
رسا ـ امام راحل(ره) فرموند که ما پیشرفت غرب را قبول داریم، ولی افساد و فساد غرب را قبول نداریم؛ آیا میشود گفت که پیشرفت و تکنولوژی از آثار اومانیسم است؟
طبیعی است ما که بر اساس دیدگاه اسلامی، نفی انسانیت نمیکنیم. تصور این است که ما نفی انسانیت میکنیم؛ اسلام برای انسان یک ارزشی قائل است و ما هم برای انسان ارزش قائل هستیم. آیا دیدگاهی که امانیستها برای انسان در نظر گرفته اند، واقعا انسان را ارزشمند کردند یا در دیدگاه اسلامی انسان ارزشمند است.
در دیدگاه اسلامی انسان خلیفه خداست. دیگر بالاتر از این تصویر میشود؟ خلیفه و جانشین خداست، یعنی خدا قدرت و علم مطلق است، ولی انسان جانشین اوست؛ البته به شرطی که به مقام خلافت الهی برسد. ما تصویری اینچنین از انسان داریم. ما هم انسان را نفی نمیکنیم، اما انسانی که اینها میگویند، آخرش همین است، همین چیزی است که امروزه غرب دارد، توحش، بحران و انحرافی است که امروزه در غرب مشاهده میشود.
اینها آمدهاند با این شعار که به انسان ارزش بدهند؛ اما با این کار نه تنها به او ارزش ندادند، بلکه از موقعیتی که داشته ساقط کردند! وقتی طبیعت گرایی مطرح میشود، انسان همسان دیگر موجودات در طبیعت تصویر شده است! ولی انسان دارای ویژگیهایی است که میتواند بر دیگران سیطره پیدا کند، و الا انسان هم مثل باقی موجودات است.
رسا ـ امکان دارد که پیشرفت غرب از آثار اومانیست باشد؟
نه، لزوما به این معنا نیست. اینها پیشرفت تکنولوژیشان به خاطر عوامل خاص خودش است. در فرهنگ غرب، چند عامل بسیار مهم است: آنها مدیریت قوی دارند، مدیرت و برنامه ریزی دقیق دارند و پشتکار فراوان دارند.(این ناشی از اومانیست نیست؟) لزوما به معنای که ناشی از اومانیسم باشد نیست، بله شما بر اساس دیدگاه لیبرالیستی به این احتیاج داری، چون وقتی تولید میکنند، یک تولیدگر کاملا به کار خودش جدی میپردازد، کم نمیگذارد، هر کس در هر جایی که هست این گونه عمل میکند، این یک فرهنگ درست است که ما در دین خود هم داریم.
در جایی که پیامبر(ص) داشت یکی از اصحاب را دفن میکرد، وارد قبر شد، قبر را طوری چیده بودند که سوراخ داشت؛ حضرت شروع کرد به پر کردن سوراخ ها، اصحاب پرسیدند چرا این کار را میکنید، تا چند دقیقه دیگر خاک روی او میریزد، حضرت فرمود: مومن و مسلمان کاری که انجام میدهد درست و محکم انجام میدهد.
در جامعه ما متأسفانه اگر تولیدات را ببیند، بعد از یک مدت این تولید آب میرود! شعار امسال که رهبر معظم انقلاب آن را فرمودند، حمایت کنیم از تولیدات و سرمایه داخلی، اولین مرحلهاش لزوما مصرف کننده نیست؛ آقا هم فقط مخاطبش مصرف کنندهها نیستند، خود تولید کنندگان هم هستند، شما در تولید کم میگذارید، این کم گذاشتن باعث میشود که مصرف کننده نپسندد و این در فرهنگ دینی ما بوده و هست. اما آنها عملی کردند از این جهت اگر رشد و پیشرفتی هست، لزوما به این معنا نیست که اینها نشانه اومانیسم باشد.
رسا ـ لطفا جمع بندی بفرمایید؟
یکی این که اومانیست در دوران جدید مراحلی را پشت سر گذارده که باید به آن توجه داشته باشیم؛ چون بعضی وقتها افرادی که با فرهنگ غرب آشنایی داشتند، ما جملهای میگوییم و آنها میگویند شما با اومانیست آشنا نیستید؛ نه اومانیسم در عصر رنسانس، اومانیسم رنسانسی، عصر خردگرایی و دوره جدید را پشت سر گذاشته، ولی هسته اصلی و مشترک همه اینها و محوریت اینها انسان است و خدا را کنار گذاشتن است؛ البته هر دوره اومانیسم یک ویژگی خاص خود را دارد؛ گفتیم که در دوره رنسانس بحث ادبیاتی و سر چشمه ادبیات مطرح است، در دوره خرد، بحث عقل انسان مطرح است، در دوره جدید هم که بحث تجربه انسان مطرح است. اینها هر کدام به نوعی همان محوریت انسان است که مطرح میشود. اما هر کدام مطابق با زمان و زبان خاص خودش مطرح میشود.
با تشکر از این که در این گفتوگو شرکت کردید.
/925/402/ر
ارسال نظرات