۳۱ تير ۱۳۹۲ - ۱۸:۲۹
کد خبر: ۱۷۷۶۲۰
خاطرات تبلیغی در محیط های نظامی (11)؛

تخصص

خبرگزاری رسا ـ بعدا فکر کردم که چه چیزی باعث شده، فرمانده با این‌که هم از جهت سن و سال و هم از جهت تجربه، بسیار بالاتر از بنده بوده است، چنین تواضعی بکند و مرا تا آن محل بکشاند و نظر مرا بخواهد...
تبليغ ديني

به گزارش خبرگزاری رسا، کتاب«فرار از پادگان» تدوین شده از سوی معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، دربردارنده سیزده موضوع از خاطرات تبلیغی در محیط‌های نظامی است.

با توجه به اهمیت آشنایی مبلغان دینی با اوضاع محیط‌های نظامی و چگونگی برخورد با اتفاقات روزمره در آن فضای خاص، خبرگزاری رسا اقدام به انتشار بخشی از محتوای این کتاب کرده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

در یگان، مسجدی وجود نداشت و مردم و پرسنل در نمازخانه بزرگی نماز جماعت می‌خواندند. قبل از آمدن بنده به آن یگان قرار بود مسجدی بزرگ و با امکانات خوبی در حد فاصل محل خدمت پرسنل و منازل سازمانی خانواده‌ها احداث گردد و البته پی آن نیز ریخته شده و مقداری کار هم شده بود؛ ولی اعتبارات لازم به موقع جذب نمی‌شد.

بنده و فرماندهی یگان در یک نشست، قرار گذاشتیم که با پیگیری‌های مستمر و مطالبه اعتبار از مرکز، ساخت مسجد را به اتمام برسانیم و این کار را از اولویت کارهای خود قرار دهیم.

من بسیار نامه نگاری کردم و حتی چند سفر به مرکز برای پیگیری امور مربوطه داشتم و چون بحث مسجد و کار فرهنگی بود، انتظار از بنده هم بیشتر بود. خوشبختانه پیگیری‌ها به ثمر رسید و اعتبار لازم برای تکمیل ساختمان مسجد به حساب یگان واریز شد و ساخت و ساز مسجد با سرعت زیادی ادامه پیدا کرد و هر روز شاهد پیشرفت فیزیکی ساختمان مسجد می‌شدیم.

من از این فرصت استفاده کردم و از فرماندهی یگان درخواست کردم که درباره نقشه ساختمان مسجد با هم هم‌فکری کنیم و نظرات فنی و فرهنگی با هم در نقشه ساختمان مسجد لحاظ گردد.

البته من مصر بودم که در مسائل فنی و به‌ویژه مالی ساخت و ساز دخالت نکنم و هرچه نظر داشتم، صبغه فرهنگی و مذهبی داشت. ایشان که پیگیری بنده را در جذب اعتبارات مسجد دیده بودند، پذیرفتند و قرار شد جلسه‌ای در این خصوص داشته باشیم.

مدتی گذشت تا این‌که روزی فرماندهی خود شخصا با بنده تماس گرفت و از من خواست به محل ساختمان مسجد بروم، من هم به احترام ایشان به سرعت حاضر شدم و به محل ساختمان مسجد که پیشرفت خیلی زیادی هم کرده بود، رفتم.

وارد ساختمان که شدم، از آن همه پیشرفت و زیبایی تعجب کردم. کار بسیار سریع و صحیح پیش می‌رفت.

فرمانده را در شبستان مسجد ملاقات کردم، بعد از احوال‌پرسی گفت: ببین حاج‌آقا، مسائل فنی و مهندسی این ساختمان با ماست و مهندسین ما هم زحمت کشیده و می‌کشند.

آن‌ها از من خواستند که محل محراب و چگونگی ساخت آن و از همه مهم‌تر گودی و فرورفتگی (محل نماز خواندن امام جماعت) آن را برایشان معلوم کنم؛ چون این کار تخصص شماست و شما البته بهتر از هرکس دیگر می‌توانید در این خصوص نظر بدهید، از شما خواستم تا نظر خودتان را در این باره بفرمایید تا ان شاء الله ترتیب اثر بدهیم.

آن روز بنده آن‌چه به نظرم در ساخت محراب لازم بود و می‌دانستم را خدمت ایشان عرض کردم و آن‌ها مشغول ساخت محراب شدند.

بعدا فکر کردم که چه چیزی باعث شده، فرمانده با این‌که هم از جهت سن و سال و هم از جهت تجربه، بسیار بالاتر از بنده بوده است، چنین تواضعی بکند و مرا تا آن محل بکشاند و نظر مرا بخواهد.

منتها چیزی که به نظرم رسید که من انجام دادم و او هم متقابلا جواب اعتماد مرا با این کار داد، این بود که من از روز اول ساخت و ساز هیچ دخالتی در کار مهندسین و مسائل فنی و حتی مالی و دخل و خرج نداشتم و همه آن مسائل را به فرماندهی و مسؤولان امور مالی و مرکز که مسؤول مستقیم آن کار بودند، واگذار کردم و وقت خود را در مسائل فرهنگی و مذهبی معطوف کرده بودم و این حسن ظن و اعتماد بنده باعث شده بود، فرماندهی در کاری تخصصی و از جنس فرهنگی و مذهبی هم به من رجوع کند و به خود اجازه دخالت ندهد.

این مسأله خود تجربه‌ای زیبا برای بنده شد که اگر هرکس در کار تخصصی خود فعالیت کند و از دخالت‌های بی‌جا و غیرکارشناسانه در حیطه تخصص دیگران خودداری کند، هر کاری به نحو صحیح خود به سرانجام خواهد رسید و افراد در کنار هم و با استفاده از تخصص هم می‌توانند مجموعه تحت امر خود را به سوی سعادت و پیشرفت سوق دهند.

شایان ذکر است، کتاب«فرار از پادگان» ، خاطرات تبلیغی«جواد حیادر» به همت معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم تهیه و تدوین شده است./997/پ201/ن

ارسال نظرات