به مناسبت شهادت امام چهارم؛
پیام آور کربلا
خبرگزاری رسا - دوران امامت امام سجاد علیهالسلام دارای اختناق و شرایط دشواری بوده و پیروان اهل بیت به شدت در فشار بودند. مسعودی در اثبات الوصیه میگوید: علی بن الحسین علیهماالسلام امامت را به صورت مخفی و با تقیه شدید و در زمانی دشوار عهدهدار گردید.

دوران امامت امام سجاد علیهالسلام دارای اختناق و شرایط دشواری بوده و پیروان اهل بیت به شدت در فشار بودند. مسعودی در اثبات الوصیه میگوید: علی بن الحسین علیهماالسلام امامت را به صورت مخفی و با تقیه شدید و در زمانی دشوار عهدهدار گردید.
سفّاک و خونریز معروف، حجاج بن یوسف لعنت الله علیه، معاصر با بخشی از دوره امامت حضرت بوده که شیعیان بسیاری را به جرم تشیع کشت و به شدت بر شیعیان سخت میگرفت. شیعیان با اخلاصی همچون "یحیی بن ام الطویل" و "سعید بن جبیر" از جمله شیعیانی بودند که به دست این جانی به شهادت رسیدند.
امام على بن الحسین(ع) در دوران امامت خود با این خلفا معاصر بوده است:
1- یزید بن معاویه(61 - 64 ق)
2 - عبد الله بن زبیر(61 - 73)
3 - معاویه بن یزید(چند ماه از سال 64)
4 - مروان بن حکم(نه ماه از سال 65)
5 - عبد الملک بن مروان(65 - 86)
6 - ولید بن عبد الملک(86 - 96)
عبدالله بن زبیر از جمله کسانی بود که با یزید بیعت نکرده و به مکه گریخت و چون رقیبی در آن جا نداشت، طرفدارانی پیدا کرد و خود را خلیفه خواند. وی حجاز، عراق، مصر و قسمتی از شرق اسلامی را مطیع خود ساخت و قلمرو بنی امیه، تنها به شام و پارهای از مناطق دیگر محدود میشد. بنابراین از سال 61 تا 73 دو خلیفه در دو منطقه خلافت میکردند و بعد از کشته شدن عبدالله بن زبیر توسط نیروهای عبدالملک، همه مناطق تحت حکومت مروانیان قرار گرفت.
بیمارى امام، یک مصلحت الهى
متأسفانه بسیارى از مردم نا آگاه، از امام چهارم به عنوان امام بیمار یاد مىکنند و با ذکر این لقب، در ذهن آنان شخصى رنجور و ناتوان با چهرهاى زرد و پژمرده و روحى افسرده تداعى مى شود؛ در حالى که واقعیت غیر از این است. زیرا امام چهارم تنها در کربلا، آن هم به مدت کوتاهى بیمار بوده است و پس از آن بهبود یافته و در حدود 35 سال همچون سایر امامان(ع) از سلامت جسمى بر خوردار بوده است.
بىشک بیمارى موقت آن حضرت در آن حادثه، عنایت خداوندى بوده است تا به این وسیله از وظیفه جهاد معذور گشته و وجود مقدسش از خطر کشتار مزدوران یزید محفوظ بماند و از این رهگذر، رشته امامت تداوم یابد. اگر حضرت بیمار نبود، مىبایست در جهاد با یزیدیان شرکت کند و در این صورت همچون سایر فرزندان و یاران پدرش به شهادت مىرسید و نور هدایت خاموش مىشد.
بیمارى امام چهارم، مصلحتى الهى بود که موجب حفظ حیات آن حضرت گردید و هرگز به معناى ضعف روحى و عجز ناتوانى او در برابر دشمن نبود. امام(ع) نه تنها در آن شرائط سخت و دشوار اسیرى، ملجأ و پناهگاه اسیران و آرام بخش دلهاى دردمند آنان بود، بکله با دشمن با شجاعت و شهامت بر خورد مىکرد که سخنرانیها و مناظرات پر شور آن حضرت در کوفه و شام، گواه این معناست. چنانکه پس از انتقال اسیران به کوفه، به دنبال گفتوگوى تندى که در مجلس عبیدالله بن زیاد بین او و امام صورت گرفت، عبیدالله خشمگین شد و دستور قتل حضرت را صادر کرد؛ اما امام(ع) فرمود: «مرا به کشتن تهدید مىکنى؟! آیا نمىدانى که کشته شدن، براى ما یک امر عادى و شهادت براى ما کرامت و فضیلت است؟» سیره پیشوایان/مهدی پیشوایی/ص235
اوج غربت
دوران امامت امام سجاد علیهالسلام به قدری دارای خفقان و شرایط سختی بوده و دوستداران اهل بیت کم بودند که امام علیهالسلام فرمودند: «مَا بِمَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ عِشْرُونَ رَجُلًا یُحِبُّنَا؛ در مکه و مدینه، بیست نفر نیست که ما را دوست بدارند!» شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید/ج4/ص104
این اوج غربت را میرساند که در سرزمین حجاز و مهد پیدایش اسلام و در مهمترین شهرهای آن، اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا به این حد مورد بیمهری قرار گرفتهاند!
اما سجاد علیهالسلام اصحاب خاص معدودی داشتند. در روایتی از امام کاظم علیهالسلام وارد شده که فرمود: «...إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَیْنَ حَوَارِیُّ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فَیَقُومُ جُبَیْرُ بْنُ مُطْعِمٍ وَ یَحْیَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِیلِ وَ أَبُو خَالِدٍ الْکَابُلِیُّ وَ سَعِیدُ بْنُ الْمُسَیَّبِ... ؛ روز قیامت، منادی ندا میکند که حواریون علی بن الحسین علیهماالسلام کجا هستند؟ در این هنگام، "جبیر بن مطعم"، "یحیی بن ام الطویل"، "ابو خالد کابلی" و "سعید بن مسیّب" به پا میخیزند.» الاختصاص/شیخ مفید/ص61
مرد شامی و امام علیهالسلام
هنگامى که اسیران آل محمّد صلّى اللَّه علیه و آله را به شام آوردند، آنان را بر پلّکان مسجد که همیشه جاى اسیران بود نگه داشتند. امام علىّ بن حسین علیهما السّلام هم بود. پیرمرد شامى نزد ایشان آمده و گفت: سپاس خداى را که شما را کشت و هلاک ساخت و شاخ فتنه را برید!
از ناسزا گفتن چیزى فروگذار نکرد. چون سخن او که به آخر رسید، حضرت به او فرمود: من سکوت کردم تا سخنت به پایان برسد و آنچه در دل از عداوت و کینه داشتى اظهار نمایی؛ پس تو نیز مثل من که برای تو سکوت نمودم، خاموش باش. پیرمرد شامى گفت: بگو.
حضرت فرمود: آیا قرآن خواندهاى؟ گفت: آرى. فرمود: تا حال این آیه را خواندهای، «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»؟ گفت: آرى.
فرمود: مائیم قُربى و نزدیکان رسول که خواستار مودّت به ایشان شده. آیا در سوره بنى اسرائیل به حقّى که مخصوص ما باشد و نه دیگر مسلمین، یافتهای؟ گفت: نه.
فرمود: آیا تا به حال این آیه را تلاوت نمودهاى: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»؟ گفت: آرى.
فرمود: مائیم آن گروهى که خداوند به رسولش امر فرموده که حقّ ایشان را بپرداز.
پیرمرد شامى گفت: آیا واقعاً شما همان افرادید؟! حضرت سجّاد علیه السّلام فرمود: آرى ما همان افرادیم.
فرمود: آیا این آیه را تلاوت کردهاى: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى»؟ گفت: آرى.
حضرت فرمود: ما ذوالقربى مىباشیم.
آیا در سوره احزاب حقّى که فقط مخصوص ما باشد و نه دیگر مسلمین، یافتهاى؟
گفت: نه.
فرمود: مگر این آیه را نخواندهاى: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً؟» پیرمرد شامى دست خود را به آسمان بلند کرده و سه بار گفت: خدایا به درگاهت توبه مىکنم! بار الها از عداوت به آل محمّد توبه مىکنم و از قاتلین أهل بیت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله اظهار بیزارى مىجویم تا به حال قرآن تلاوت مىکردم، ولى متوجّه این مطالب نشده بودم. احتجاج طبرسی/ج2/ص306
زینالعابدین
"زُهرى" هر گاه از على بن الحسین علیهما السّلام حدیثى نقل مىکرد، مىگفت: زین العابدین برایم حدیث فرمود.
"سفیان بن عیینه" به او گفت: براى چه به على بن الحسین علیهما السّلام زین العابدین مىگویى؟
گفت: براى این که از سعید بن مسیّب شنیدم که از ابن عبّاس نقل نمود: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمودند: هر گاه قیامت بپا شود منادى ندا مىکند: کجاست زینالعابدین؟ پس گویا من به فرزندم على بن الحسین بن على بن ابى طالب مىنگرم و مىبینم که از بین صفوف گام بر مىدارد و جلو حاضر مىشود. علل الشرایع/صدوق/ج1/ص230
بخشی از معجزات و مناقب حضرت
جوان شدن حَبابه والبیه
یکی از معجزات حضرت، داستان "حبابه والبیه" است که اجمالش چنین است: وی، زنی شیعه و اهل والبه یمن بوده که در زمان حضرت، 113 سال داشت. او سنگریزهای داشت که امیرالمؤمنین علیهالسلام آن را به گونهای مهر کرده بود و به او فرموده بود که هر کس اینچنین آن را مهر کند، امام است. حبابه هم این را داشت تا زمان امام سجاد علیهالسلام که حضرت با انگشت سبّابه به او اشاره کرد و وی به اذن خدا جوان شد و بعد سنگریزه را مهر کرد. او تا زمان امام رضا علیهالسلام زنده بود و ایشان هم سنگریزه را مهر کرد. کافی /ج1/ص347
شهادت حجرالاسود به امامت حضرت
بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام و بازگشت امام چهارم علیهالسلام به مدینه، محمد حنفیه که عموی امام سجاد علیهالسلام بود به حضرت پیغام داد که بعد از سیدالشهداء علیهالسلام وی بزرگترین فرزند علی علیهالسلام است و برای امامت شایستهتر میباشد و گفت که اگر شک داری، حکمی انتخاب کن تا داوری کند!
حضرت به ابوخالد کابلی که آورنده پیغام بود، فرمود: به او بگو: «اى عمو! از خدا بترس و چیزى را که خدا براى تو قرار نداده، ادّعا نکن. اگر قبول ندارى پس حجرالأسود بین ما حکم کند و او به نفع هر کس که حکم نمود، او امام است».
ابو خالد مىگوید: جواب حضرت را رساندم و او قبول کرد.
هر دو با هم به مسجد الحرام رفته تا اینکه مقابل حجر الأسود رسیدند.
امام فرمود: عموجان! چون تو مسنّتر هستى، جلو برو و از او براى امامت خودت گواهى بخواه.
محمّد بن حنفیه پیش رفت، دو رکعت نماز خواند، دعا کرد و از حجر الأسود گواهى خواست، ولى جوابى نشنید.
بعد از او امام علیه السّلام پیش رفت، دو رکعت نماز خواند و فرمود: اى سنگى که خدا تو را شاهد قرار داده بر کسانى که به زیارت خانهاش مىآیند، اگر من صاحب امر و امام واجب الاطاعه هستم، گواهى بده تا عمویم بفهمد که او حقّى در رابطه با امامت ندارد.
پس حجر الأسود به امر خدا با زبان عربى آشکار گفت: «اى محمّد بن على! امامت با على بن حسین است و اطاعت او بر تو و بر جمیع بندگان واجب است».
پس در این هنگام، محمّد بن حنفیه پاى حضرت را بوسید، و گفت: امامت، حقّ شماست.
و در روایت دیگر چنین آمده است که به امر خدا حجر الأسود گفت: اى محمّد بن على! على بن حسین آن حقى است که در او شک راه پیدا نمىکند و واجب الاطاعه مىباشد. به او گوش بسپار و اطاعتش کن.
محمّد گفت: شنیدیم، شنیدیم؛ اى حجّت خدا در زمین و آسمانش!
گفته شده که این کار محمّد بن حنفیه براى رفع شکّ از مردم بود و خود او شکّى در امامت حضرت سجاد علیه السّلام نداشت. الخرایج و الجرایح/قطب راوندی/ج1/ص257
مروارید و عبدالملک
امام باقر علیهالسّلام فرمود: روزى عبدالملک بن مروان طواف مىکرد و پدرم در پیشاپیش او طواف خود را انجام مىداد و به او توجهى نداشت. عبدالملک هم او را نمىشناخت.
عبدالملک گفت: این شخص کیست که در مقابل ما طواف مىکند و به ما توجهى نمىکند؟
گفتند: این شخص؛ على بن حسین علیهالسلام است. پس به جایگاه خود رفته و نشست و گفت: او را نزد من آورید. حضرت را آوردند. عبدالملک گفت: اى على بن حسین! من که قاتل پدرت نیستم، چرا نزد من نمىآیى؟
امام فرمود: قاتل پدرم دنیا را از پدرم گرفت، ولى پدرم آخرت او را خراب کرد. اگر تو نیز دوست دارى چنین شوى پس باش!
عبدالملک گفت: هرگز، ولى نزد ما آى تا از دنیاى ما بهره برى!
حضرت نشست و رداى خود را گشود و دعا کرد: «خدایا! حرمتى را که دوستانت نزد تو دارند آن را نشان بده!» در این هنگام، رداى حضرت پر از مرواریدهاى درخشان شد که شعاع نورشان، دیدگان را خیره مىکرد. حضرت خطاب به عبدالملک فرمود: کسى که چنین حرمتى نزد خدا دارد، چه نیازى به دنیاى تو دارد؟!
سپس فرمود: خدایا! اینها را بگیر که من احتیاجى به آنها ندارم. اثباتالهداة/شیخ حر عاملی/ج4/ص72
عنایت به یکی از شیعیان
زُهرى نقل میکند: خدمت حضرت على بن الحسین علیهماالسلام بودم که یکى از اصحابش وارد شد.
امام از حال او پرسید، عرض کرد: آقا فعلا گرفتار چهار صد دینار قرضى هستم که راهى براى پرداخت آن ندارم با اینکه عیالوارم و مخارج ایشان را نمیتوانم تأمین کنم.
حضرت با شدت شروع به گریه نمود. عرض کردم آقا چرا گریه میکنید؟! فرمود مگر گریه براى مصائب و گرفتاریهاى بزرگ نیست. عرض کردم همین طور است. فرمود کدام مصیبت از این بزرگتر که مؤمن آزاد، برادر خود را گرفتار ببیند و نتواند گرفتاریش را رفع نماید یا او را مبتلا به فقر و تنگدستى بیابد و امکان رفع آن نباشد.
زهرى گفت اطرافیان امام متفرق شدند بعضى از مخالفین با یک دیگر میگفتند: از این خانواده تعجب است که ادعا میکنند هر چه در زمین و آسمان است مطیع آنها میباشد و خداوند در خواست آنها را رد نمیکند و باز اعتراف میکنند که نمیتوانند رفع گرفتارى از یک مؤمن خاص خود بنمایند.
این حرف به گوش همان کسى که مقروض بود، رسید؛ خدمت زینالعابدین علیهالسلام آمد و عرض کرد فلانى و فلانى چنین گفتهاند؛ سخن آنها بر من از فقرم ناگوارتر است.
امام علیه السلام فرمود: خداوند اجازه گشایش براى تو داد؛ رو به کنیزى نموده فرمود: افطار و سحرى مرا بیاور.
کنیز دو قرص نان آورد. فرمود: این دو قرص نان را بگیر که دیگر چیزى پیش ما نیست؛ خداوند به وسیله همین دو قرص، گشایش خوبى به تو خواهد داد.
آن مرد دو قرص نان را گرفت و وارد بازار شد و نمىدانست آنها را چه کند. در اندیشه قرض و خرج خانواده بود، گاهى شیطان او را وسوسه میکرد که این دو قرص نان چگونه میتواند رفع ناراحتى تو را بنماید؛ در این موقع به ماهى فروشى برخورد که یک ماهى گندیده داشت. گفت: این ماهى پیش تو مانده، این قرص نان نیز پیش من؛ ممکن است یک قرص نان را بگیرى، همان ماهى مانده را بدهى؟ ماهى فروشى قبول کرد، نان را گرفت و ماهى را داد.
در بین راه به مردى برخورد که نمک نامرغوبى داشت، به او گفت مایلى این نان خشک را بگیرى و همان نمک نامرغوب را بدهى؟ او هم قبول کرد.
آن مرد، ماهى و نمک را به خانه آورده، گفت: این ماهى را با نمک درست میکنم؛ همین که شکم ماهى را شکافت دو مروارید غلتان درون او یافت. سپاس خدا را به جاى آورد.
در همین هنگام که شاد و خرم بود؛ ناگهان درب خانه به صدا آمد، پشت درب رفت تا ببیند چه کسی است. مشاهده کرد صاحب ماهى و صاحب نمک هر دو آمدهاند گفتند ما و خانوادهمان هر چه کوشش کردیم این نان را بخوریم [به قدری سفت بود] دندانهایمان کارگر نشد! فکر کردیم تو خیلى گرفتار و مبتلا به تنگدستى هستى، نان را براى خودت آوردیم و آنچه در مقابلش پیش از ما گرفتهاى به تو بخشیدیم.
دو نان را از آنها گرفت پس از رفتن آنها درب را بست؛ در این موقع فرستاده حضرت زینالعابدین علیهالسلام رسیده، گفت: مولایت میفرماید تو به آرزویت رسیدى. اینک نان ما را برگردان که کسى جز ما نمیتواند آن نان را بخورد.
دو مروارید را به قیمت گزافى فروخت که قرضش را پرداخت و وضع مالىاش بسیار خوب شد. برخى از مخالفین گفتند عجب اختلافى بین این دو حالت است که على بن الحسین علیهالسلام، مدعى است نمیتواند رفع تنگدستى از دوستش کند، ولی باز او را داراى ثروتى عظیم مینماید!
حضرت زینالعابدین علیهالسلام فرمود: قریش نیز همین سخن را به پیغمبر صلی الله علیه و آله میگفتند که چگونه در یک شب میتواند به بیت المقدس برود و در آنجا آثار پیامبران را مشاهده کند؛ ولى در موقع هجرت، از مکه تا مدینه را در دوازده شبانه روز طى میکند.
امام علیهالسلام فرمود: اینها غافلند از کار خدا و دوستان خدا.
به مقامهاى بلند نمیتوان رسید، مگر با تسلیم در مقابل خدا و ترک اظهار نظر و راضی بودن به آنچه او صلاح میداند، دوستان خدا بر گرفتاریها و ناراحتیها صبر میکنند، به طورى که دیگران چنین صبرى ندارند و خداوند در مقابل این شکیبائى، آنها را به تمام آرزوهایشان میرساند؛ با وجود این، آنها جز خواسته خدا را نمیخواهند. امالی صدوق/ص453
و الحمدلله رب العالمین
/999/702الف/ر
ارسال نظرات