در گفتوگو با عضو هیأت علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی مطرح شد؛
بایستههای وحدت حوزه و دانشگاه
خبرگزاری رسا ـ عضو هیأت علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی گفت: در بحث وحدت حوزه و دانشگاه اساسا نباید بهدنبال غلبه یک نهاد بر نهاد دیگر باشیم. آنچه میتواند مطلوب و مؤثر باشد، تعامل این دو نهاد است که ثمرات پرخیر و برکتی بهدنبال دارد.
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاعرسانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، وحدت حوزه و دانشگاه ازجمله موضوعاتی بود که درست اندکی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام اسلامی مطرح شد. از آنجا که انقلاب اسلامی به موازات تحول در ساختار سیاسی، بهدنبال تحول فرهنگی نیز بود، این موضوع از همان آغاز مورد توجه بسیاری از اندیشمندان قرار گرفت؛ اما متأسفانه هرچه بیشتر از زمان طرح آن گذشت، بیشتر به شعار گرایید و کمتر شاهد اقدامات مؤثری در این زمینه بودیم.
دراینباره گفتوگویی با شریف لکزایی استاد دانشگاه و نویسنده و پژوهشگر درباره زمینههای شکلگیری این وحدت و سیر آن تا به امروز انجام شده است که که توجه علاقهمندان را به آن جلب میکنیم.
پس از گذشت سالها از نامگذاری روزی به نام روز وحدت حوزه و دانشگاه، شما چه ارزیابیای از این مسئله دارید و فکر میکنید ضرورت چنین نامگذاریای چه بود؟
بهنظرم وجه نامگذاری چنین روزی بهمنظور تجمیع ظرفیتها و بهرهگیری از همه توان نیروی فرهیخته و علمی کشور برای ساختن ایران اسلامی بوده است. امام خمینی (ره) بر این نظر بودند که جدایی 2 نهاد حوزه و دانشگاه به سبب نقشههای شومی بوده که از سوی کشورهای بیگانه برای ایران طراحی شد تا جلوی پیشرفت ایران گرفته شود. البته آنان در این زمینه موفق عمل کرده و توانسته بوند این دو مرکز را که حیات کشور به آنها وابسته است به یکدیگر بدبین کنند و از هم دور سازند.
در همین زمینه امام بر این نظر بودند که رضاشاه با حبس و تبعید و دورکردن علما از مردم قشر و فرهیخته توانست به این اختلاف و جدایی دامن بزند و محمدرضا شاه نیز با تبلیغات وسیع و پردامنه، بهویژه تبلیغ جدایی دین از سیاست توانست میان این دو قشر جدایی افکنده و این دو را از هم دور سازد.
همچنین در این پروژه که از سوی بدخواهان و بیگانگان و نظام سیاسی پهلوی دنبال میشد، علما و حوزویان با اتهام بیسوادی و بیتوجهی به نیازها و پرسشهای جامعه مورد اتهام قرار گرفته و از صحنه خارج میشدند و سعی میشد دانشگاهیان نسبت به آنان بدبین شوند.
از سوی دیگر دانشگاهیان بهعنوان عناصر بیدین و بیتوجه به دین نزد حوزویان متهم میشدند و طبعاً نتیجه آن افتراق و جدایی میان این دو قشر بود. عمدتاً این تفکیک به سبب بدبینیهایی بهوجود آمده بود که عامدانه توسط عدهای تبلیغ شده و توانسته بود طی سالها این دو نهاد و نیروهای آنها را از هم دور سازد. همین مسئله بود که موجب شد وحدت حوزه و دانشگاه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در صدر اقداماتی قرار گیرد که نیازمند اصلاح و بهبود بود.
بهنظر میرسد منطق این جدایی همانطور که در کلام امام خمینی(ره) مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته همچنان مغفول مانده باشد. حتی از زمان طرح این وحدت (حوزه و دانشگاه)تاکنون، بیشتر شعار داده شده و اقدام عملی برای نزدیک ساختن این دو نهاد و نیروی فکری و علمیای جامعه کمتر صورت گرفته است. حتی بهنظر، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه نیز که بیشتر برای همین منظور تأسیس شده بود، امروزه دیگر رمق و انگیزه و ادعایی در این زمینه ندارد و گرفتاریهای خاص خودش را پیدا کرده است، ضمن اینکه از وضعیت دفتر فاصله گرفته و به پژوهشگاه ارتقا یافته و وضعیتی شبیه دیگر نهادهای علمی دانشگاهی را بهخود گرفته است.
همه توان این نهاد در طول سالهای گذشته در برگزاری چند کنفرانس و همایش به نمایش درآمده که طبعا برگزاری کنفرانس و همایش نمیتواند وحدت و همبستگی این دو نهاد را تحقق بخشد. وحدت و همبستگی دو نهاد علمی الزامات خاصی دارد که در صدر آن آزادی، امنیت، اعتماد، احترام و اطمینان متقابل میان آنهاست؛ بهویژه گفتوگوهای علمی فارغ از منازعات جناحی و سیاسی در این میان میتواند مؤثر باشد.
بر پایه آنچه اشاره کردید، میتوان گفت که بحث وحدت حوزه و دانشگاه از ضروریات فرهنگی انقلاب اسلامی است؟
حتما از ضروریات فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی است؛ به تعبیر آیتالله جوادی آملی، انقلاب اسلامی علوم و دانشها را آزاد کرد (البته در این میان تعدادی زندانی سیاسی هم آزاد شدند)؛ ازاینرو بعد علمی، فرهنگی، دانشی و بهویژه وجه معنوی و اخلاقی انقلاب اسلامی عظیمتر از آن چیزی است که تصور میشود اما با کمال تأسف و تعجب در مرحله اقدام و عمل کمتر به آن بها داده شده است. وحدت میتواند و باید حول دانشهای اسلامی- ایرانی اتفاق بیفتد. همچنین این وحدت میتواند ضرورتی فرهنگی و اخلاقی و معنوی به شمار آید تا با کاستن از سوءتفاهمها و تفاوتهای موجود بتوان به سمت و سوی وحدت حرکت کرد.
اما خیلیها بر این نظرند که این دو نهاد به 2 ساختار فکری و نیز به 2 دوران (سنت و مدرنیته) متفاوت متعلق هستند؛ از اینرو نمیتوان به وحدت آنها درنظر اندیشید، چه برسد در عمل وحدت ایجاد کرد. نظر شما در این باره چیست؟
جدای از مسائل تاریخی و چرایی پیدایش این اختلاف و جدایی، ممکن است این نظر درست هم باشد اما در عین حال هر دو نهاد باید برای ایران بیندیشند و در فکر حل مسائل جامعه ایران باشند. بهنظرم در این زمینه دانشهای اسلامی و بومی میتواند مورد توجه باشد. طبیعتا در این زمینه، حوزهها دارای یک سنت بسیار بزرگ در دانشهای اسلامی بودهاند. بیتردید حوزهها با تداوم این سنت اصیل و حفظ آن با نوآوری و نواندیشی، باید تحرک آن را زیاد کرده و با بحثهای تخصصی بتوانند تأثیر و نقش دانشهای اسلامی را در زمانه حاضر نشان دهند. به هر حال حوزهها حامل سنت فکری و علمی اصیل جامعه ما از دورههای گذشته هستند و چنین سنتی باید در مسائل و نیازهای جدید جامعه ورود جدیتر و مؤثرتری داشته باشد و در مواجهه با دغدغههای روز بتواند پاسخهای مورد نیاز را طرح کند.
البته اگر حوزه و دانشگاه در این زمینه به یاری هم بشتابند میتوانند زودتر به مقصد و مقصود برسند. باید اشاره کنم که در جامعه علمی ما اجماعی بر سر مفاهیم سنت و مدرنیته وجود ندارد، از این رو، این پرسش جای طرح دارد که آیا ما هم اینک در چارچوب سنت نفس میکشیم یا در چارچوب مدرنیته؟ به هر حال دغدغهها در این بخش به اجماع نمیرسد و خود همین میتواند مبنایی برای بحث و رسیدن به اتفاق و اجماع و وحدت باشد، بهویژه اگر سنت اصیل علمی ما با نگاههای روزآمد مورد توجه قرار گیرد، میتواند وضعیت ما را متفات سازد و جامعه ما را با اندوختههای بومی اسلامی پشتیبانی کند.
پس از یک دید میتوان میان وحدت حوزه و دانشگاه و گفتمان علوم انسانی اسلامی پیوند استواری یافت؛ اما نکته مهم اینجاست که این بحث(علوم انسانی اسلامی) چگونه میتواند ضرورت خود را نشان دهد؟
طبیعتا بحث گفتمان علوم انسانی اسلامی ترجمان دیگری از گفتمان وحدت حوزه و دانشگاه است. بهنظرم الزامات وحدت حوزه و دانشگاه که عمدتا فرهنگی و دانشی است، هیچگاه مورد توجه قرار نگرفته، به همین دلیل از گفتمان وحدت حوزه و دانشگاه فاصله گرفتهایم. البته در این بخش بیشتر حرف و شعار داده میشود و برنامه مدونی از سوی نهادهای مسئول مانند شورای انقلاب فرهنگی یا حتی وزارت علوم وجود ندارد و اگر هم وجود دارد در اجرا با مشکلات بسیاری مواجه بوده و الزامات آن لحاظ نمیشود.
این الزامات کدامند؟
برخی از این الزامات به نیروی انسانی و علمی و مسائل فرهنگی بازمیگردد و بخش دیگر آن هم به مسائل اقتصادی، مالی و پشتیبانی نهادهای مسئول. طبیعتا شعاردادن صرف و عدمپشتیبانی فرهنگی و مالی، به کسانی که با انگیزه و دغدغه و فارغ از هیاهو و بیهیچ پشتیبانی مالی به این موضوع میپردازند نیز آسیب میزند. البته تأکید میکنم که این موضوع، موضوعی نیست که دستوری باشد. این موضوع(وحدت حوزه و دانشگاه) در فضای شعاری به شکست منتهی میشود و حتی ممکن است وحدت به وحشت مبدل شود. درهرحال، حرکت در این مسیر اگرچه ارادی و انتخابی است اما باید فرایند طبیعی خود را طی کند، آن هم با لحاظ همه الزامات و اقتضائات آن.
اینگونه که مشخص است شما در این زمینه کمی بدبین هستید. آیا فکر میکنید هیچ گامهای نظری و بهویژه عملی در این راه برداشته نشده است. آسیبشناسی شما از اقدامات صورتگرفته چیست؟
بهنظر میرسد که به هیچ اقدام نظری و عملی مشخص و ویژهای در این زمینه نمیتوان اشاره داشت. اگر هم اقدامی وجود دارد من از آن مطلع نیستم! میتوان گفت هیچ گام نظری و عملیای برداشته نشده است (مگر آن مقداری که در قالب کنفرانس و همایشهایی که به مناسبت 27آذر هرساله برگزار میشود). که بیشتر بزرگداشت و یادبودی است برای شهید این راه و مسیر؛ یعنی آیتالله دکتر مفتح. البته این همایشها میتواند مبنایی برای بحث گفت و شنود تولید کند اما عمدتا نتوانستهاند حرکتی را ایجاد و خلئی را برطرف کنند. حتماً باید این وضعیت مورد بازنگری انتقادی قرار گیرد.
بهنظرم مسیر درست، دستیابی به وحدت افزون بر رفع برخی موانع ذهنی و تاریخی، حرکت در مسیر تولید دانشهای بومی و اسلامی است. آنگونه که مطلع هستم این موضوع از دیرباز در دستور کار برخی مراکز علمی بوده است. طبعا باید موانع بیشمار در این زمینه برداشته شود تا با پشتیبانی عملی بتوان گامهای آغازین را بهصورت استوارتر و مستحکمتری برداشت.
با توجه به اینکه کار درخوری در این زمینه انجام نشده بنابراین آسیبشناسی هم نمیتوان کرد. طبیعی است که اگر حرفها و شعارها کمتر شود و بر ابعاد نظری و اقدامات عملی تأکید شود، میتوان امیدوار بود. با چند همایش محدود و کممحتوا نمیتوان امیدوار بود که چنین خلأ بزرگی پر شود و وحدت و همبستگی تحقق یابد.
باید اهتمام به این مسئله به اندازه انرژی هستهای مورد توجه قرار گیرد و برای آن هزینه شود. بهویژه جا دارد برای تأسیس و تولید دانشهای بومی اسلامی این مسئله مورد توجه جدی و مؤثر قرار گیرد و الا همچنان آب در هاون کوبیدن است. با حرف و شعار عملا هیچ اتفاقی نمیافتد و باید با انجام اقدامات مؤثر ملموس نشان دهیم که در این مسئله جدی هستیم.
درخصوص روششناسی متفاوت این دو نهاد چه میاندیشید؟ آیا این دو روششناسی میتوانند وحدت پیدا کنند و آیا این وحدت به غلبه عناصر یکی بر دیگری نمیانجامد؟
در بحث وحدت حوزه و دانشگاه اساسا نباید بهدنبال غلبه یک نهاد بر نهاد دیگر باشیم. آنچه میتواند مطلوب و مؤثر باشد، تعامل این دو نهاد است که ثمرات پرخیر و برکتی بهدنبال دارد. طبیعتا وقتی موانع ذهنی و تاریخی زدوده شود و بحث معنایی و علوم بومی اسلامی مورد توجه قرار گیرد و از همه مهمتر از منظر دانشی این موضوع دنبال شود، میتواند فضای تعاملی خوب و مؤثری بهوجود آید.
پیش شرطها و زمینههای ورود به بحث وحدت حوزه و دانشگاه چیست؟
افزون بر انجام بحثهای نظری که پیش از این هم به آن اشاره شد و نیز اقدامات عملی مؤثر و حمایت و پشتیبانی از نیروهای اثرگذار علمی در مراکز مختلف و تمهید همه شرایط و الزامات نظری و عملی، هماندیشی و همفهمی و در فضای آرام کار را بهپیشبردن میتواند به پیشبرد این مسئله کمک کند. نیزعدم ورود سیاستبازان و سیاست بازی در این مسیر میتواند کمک بسیار مؤثری باشد. همانطور که پیشتر اشاره شد، الزامات این وحدت میتواند فضای آزاد و امن و نیازمندی به اعتماد و احترام و اطمینان متقابل باشد.
بهعنوان یک چهره همزمان حوزوی و دانشگاهی چه راهکارهای مؤثری در زمینه وحدت حوزه و دانشگاه پیشنهاد میکنید؟
در مرحله نخست، کار باید در دست متخصصان علوم انسانی و اسلامی قرار گیرد. کسانی که در این زمینه تخصص ندارند نباید در تصمیمسازیها دخالتی داشته باشند. شاید بد نباشد که این مسئله از بالاترین مرکز تصمیمگیری در این زمینه یعنی شورای انقلاب فرهنگی آغاز و کار درآنجا در دست متخصصان علوم انسانی و اسلامی قرار گیرد و از دخالت دیگر افراد جلوگیری شود. همچنین اگر در این زمینه جدی هستیم، مراکز مدیریت علمی ما بهویژه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در اختیار متخصصان علوم انسانی و اسلامی قرار گیرد؛ این مسئله بسیار مهم است.
در طول100سال گذشته عمده تصمیمسازی در کشور ما در اختیار دانشآموختگان حوزه علوم انسانی نبوده است، تا آنجا که بسیاری از مناصب و مقامات حتی در دوره جمهوری اسلامی بهرغم شایستگیها و تعهد والا اما هیچ ارتباطی با علم انسانی نداشتهاند. در نتیجه این وضعیت، درک درستی از علوم انسانی در کشور ما وجود نداشته است؛ زیرا تصمیمسازان در درجه اول درک صحیحی از علوم انسانی نداشته و این دانش را در فضای کمی دانشهای غیرانسانی مورد توجه قرار دادهاند. از این قبل تاکنون ضایعات جبرانناپذیری بر کشور وارد آورده شده است. البته موارد دیگری را هم میتوان به این بحث افزود که میتواند به پیشبرد بحث کمک کند.
عدمورود و دخالت سیاسیون و سیاسینکردن این موضوع (در عین اینکه یک مسئله و تصمیم سیاسی است) نیز میتواند کمک مؤثری باشد. همچنین لازم است بحث از فضای شعاری و تبلیغی بیرون بیاید و در دست متخصصان و استادان حوزه و دانشگاه به سمت گامهای عملی حرکت کند.
دولت هم میتواند و باید موانع را برطرف و شرایط را آماده کند، بهویژه منابع سختافزاری و ایجاد شرایط و امکانات برای تحقق این وحدت میتواند ازسوی دولت تمهید شود. دوری از شعارزدگی هم کمک مفیدی است. افراد کثیرالمشغله طبیعتا نباید دخالت کنند و ورودی داشته باشند.
همچنین در زمینه راههای نظری، بسط و گسترش رشتههای بومی و اسلامی در مراکز علمی حوزوی و دانشگاهی و تأسیس رشتههای مورد نیاز مبتنی بر منابع بومی و اسلامی هم میتواند مؤثر باشد. بهنظرم هماکنون مراکز علمی ما میتوانند و آمادگی دارند که در این بخش ورود داشته باشند./9191/د101/ن
ارسال نظرات