۲۸ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۴:۰۳
کد خبر: ۲۰۲۱۸۳
به مناسبت شهادت قاضی نورالله شوشتری؛

قاضی نورالله، شهید دفاع از مکتب ولایت

خبرگزاری رسا ـ علامه قاضی نورالله مرعشی شوشتری، در شمار بزرگ مردانِ قافله علم و جهاد و شهادت است. جاودانه مردی که «مداد العلماء» را با «دماء الشهداء» در هم آمیخت و به مدال افتخار «بل احیاء» دست یافت.
قاضي نورالله شوشتري

به گزارش خبرگزاری رسا، سید نورالله حسینی مرعشی شوشتری، معروف به "قاضی نورالله شوشتری" و مشهور به "شهید ثالث" فقیه اصولی، متکلم جدلی، محدث رجالی و شاعر و عالم بزرگ عهد صفویه بود. پدرش، سید شریف یا سید شرف الدین شوشتری، از مجتهدان ممتاز شوشتر بود. قاضی نورالله، سال 956 ه.ق، در شوشتر، در خانواده اهل علم به دنیا آمد. نسب او با 21 واسطه به سید علی مرعشی و با 26 واسطه به امام چهارم شیعیان، حضرت سجاد علیه السلام می رسد.

 

علوم مقدماتی و علوم عقلی و نقلی را در نزد پدرش آموخت. میر صفی الدین محمد و میر جلال الدین محمد صدر نیز از معلمان او بودند. سال 979 ه.ق، یعنی در 23 سالگی، برای زیارت حضرت رضا علیه السلام و ادامه تحصیل، از شوشتر به مشهد رفت و در آنجا تحصیل و تهذیب نفس را شروع نمود.

 

قاضی نورالله در مشهد مقدس در درس علامه محقق مولا عبدالواحد شوشتری حاضر شد و بیشترین بهره علمی خویش را در زمینه‌ های فقه، اصول، کلام و حدیث و تفسیر از او کسب نمود. او از محضر مولا محمد ادیب قاری تستری، ادبیات عرب و قرآن کریم را فرا گرفت و در ادامه تحصیل از بزرگانی اجازه روایت کسب کرد. از آن میان می‌ توان به مولا عبدالرشید شوشتری فرزند خواجه نورالدین طبیب(مؤلف کتاب «مجالس الامامیه» در اعتقادات) و همچنین مولا عبدالوحید تستری اشاره کرد.

 

شوشتری در علم حدیث و علوم معقول و منقول، استاد و متبحر و در ریاضیات، ادبیات عرب، معانی و بیان و عروض و قافیه، صاحب تألیفات است.

 

 

هجرت قاضی نورالله به هندوستان

 

او علاوه بر مراتب عالیه علمی مختلف، شاعری بزرگ بود و دیوان اشعار دارد. اوایل شوال سال 299 ه.ق، وی از مشهد به هندوستان رفت. علت اصلی آن را مصیبت های دائم و فجایع و شورش های مکرر مشهد، گفته اند. سفر او به هند، در زمان "اکبر شاه هندی" بود و او مستقیما در ورود به هند، به «دیوان اکبر» پادشاه هندوستان رفت. در آنجا "فتح الله شیرازی" و حکیم "ابوالفتح گیلانی" بودند که قاضی نورالله را به "اکبر شاه" معرفی کردند. دو سال بعد، به دستور اکبر شاه، وی قاضی «لاهور» شد.

 

زمانی که او به دیار هند گام نهاد، هندوستان آرام‌ترین روزگار خود را در تاریخ سپری می‌کرد و شاید این آرامش به روحیه اکبر شاه باز می‌گشت. اکبر شاه نوه بابر، از نسل تیمور پسر همایون شاه در چهارده‌سالگی به سلطنت رسید و لیاقت و درایت بیکرانی ازخود نشان داد و ممالک گجرات، بنگاله و کشمیر و سند را به تصرف خود درآورد و سلطنتی بزرگ تشکیل داد و شهرها و آبادی‌های بی‌شماری را بنیان نهاد. اکبر شاه گذشته از اینکه علاقه زیادی به عمران و آبادی داشت و عنایت خاصی به مسائل فلسفی داشت، اما عقیده چندان محکمی نسبت به دین خاصی نداشت.(1)

 

همین نگرش اکبر شاه به دین موجب گشته بود که اکبر شاه به فکر ارائه دینی مشترک از کل ادیان افتاده و سپس هندوستان محل زندگی ملحدین گردد. قاضی نورالله شوشتری به هنگام ورود به آگره، نزد ابوالفتح مسیح الدین گیلانی طبیب حادق ایرانی و شاعر بزرگ رفت. مسیح الدین گیلانی بعد از فراگیری علوم و فنون در سال 983 وارد هندوستان شد و به خاطر قابلیت و استعداد خویش در زمره مقربان اکبرشاه درآمد.(2) در مورد اصحاب پیامبر(ص) معتقد بود که اصحاب واقعی پیامبر کسانی هستند که دارای ایمان و عدالت باشند؛ تنها ملاقات و دیدار با پیغمبر برای این عنوان کافی نیست.

 

معمولا مأموریت های قاضی نورالله، تحقیق در منازعات پیچیده بود. یکبار در سال 1000 ه.ق، مأمور تهیه گزارش از ایالت کشمیر به دلیل سوء اداره آنجا در حمله مغول شد. سال 1005 ه.ق، برای تحقیقات امور مذهبی و خیریه، به ایالت «اگرا» رفت. سال 1008 ه.ق، از طرف اکبر شاه، قاضی ارتش شد. وی تقیه نمی کرد؛ بلکه به مذهب شیعه عمل می کرد. اکبر شاه نیز به خاطر توانایی ها و صلاحیت هایش، علی رغم تشیع او، سمت هایی به او داد.

 

حکیم ابوالفتح گیلانی قاضی نورالله را به اکبر شاه معرفی کرد. یک سال پیش از این، قاضی نورالله کتابی در مورد حضرت امیر(ع) در 9 فصل تالیف نموده بود که این کتاب را به امپراتور اهدا کرد و آن را(جلالیه) نامید که بر گرفته از لقب امیراتور(جلال الدین محمد) بود. هر چند اکبر شاه به قاضی نورالله و کتابش بسیار علاقمند شد، اما در دربار مقامی به او نداد.

 

 

مرگ دوستان و از دست دادن حامیان

 

قاضی نورالله بعد از مرگ بعضی از دوستان و یاران با وفای شاه و حامیان خودش و بعد از برگشتن از «اگرا» تصمیم گرفت به ایران برگردد؛ ولی تلاش او به نتیجه نرسید و کم کم از حمایت اکبر شاه و اطرافیان او محروم و تنها حامی اش، حکیم علی گیلانی بود که او نیز سال های آخر حیات سلطنت اکبر شاه، در گذشت و از این رو، قاضی نورالله تنها ماند. مخصوصا با سلطنت سلطان سلیم، بعد از مرگ اکبر شاه، رهبران متعصب سنی، فشار زیاد بر او آورده و روز به روز، زندگی برایش سخت و دشوار شد.

 

قاضی نورالله در حالی که مذهب خود را مخفی نگه می داشت، بر اساس فقه چهار مذهب سنی درس گفته و نظر خود را بر آنان ترجیج می داد. بعدها اکبر شاه، سلطان هندوستان به سبب فضل و لیاقت و کاردانی او را قاضی القضاة کشور هندوستانش نامید و در ضمن از او خواست که بر وفق مذاهب اربعه و اجتهاد خودش در سرزمین پهناور هندوستان به کرسی قضاوت نشیند.

 

بعضی از علمای اسلامی هندوستان که پیر و مذاهب اربعه بودند، گه گاه به سلطان، حکم قضاوت او را که بر منوال مذهب جعفری بود معروض می داشتند. اما شهید در پاسخ امرا و علما با ذکر دلایلی کافی قضاوت اسلامی خویش را با استناد به آیات و احادیث به اثبات می رسانید و آنها را جوابی در مقابل اجتهاد اسلامی قاضی نبود. عالمان حسود دربار سلطان اکبرشاه همواره در صدد بودند تا روزى او را از چشم سلطان انداخته، زمینه بر کنارى یا قتل او را فراهم سازند.

 

قاضى در خصوص رسم دیرینه علماى اهل سنت در شوراندن حاکمان بر ضد دیگران ـ خصوصا علماى تشیع ـ اشاره مى کند و مى نویسد: رسم دیرینه برخى اهل سنت است که چون به مقتضاى کلام معجز(فبهت الذى کفر) در اثبات مطالب باطله خود از خصم مبهوت و عاجز گردند و به مقدمات علمى کار نتوانند ساخت، به شمشیر و بوکده و قلمتراش با او مناظره نمایند و اگر از آن نیز عاجز باشند، تهمتى بر او اندازند و سلطان وقت را بر او متغیر سازند و اگر بر آن نیز قادر نباشند، مرگ او را به دعا آرزو کنند.

 

حاسدان هر روز در پى فرصتى نشستند تا سخن و حرکتى را از او مشاهده کنند و به سعایت او برخیزند تا اینکه قضات و مفتیان شنیدند که روزى قاضى نورالله کلمه «علیه الصلاة و السلام» را در حق مولى الموحدین به کار برده است. از این رو آن را بدعت و مختص به نبى برشمردند و فتوا به حلال بودن خون او دادند. در این خصوص حکمى را تهیه و امضا کرده، نزد اکبر شاه فرستادند.

 

آنان همه امضا کردند؛ مگر یکى از بزرگان ایشان که مخالفت کرد و بیتى را به این مضمون نوشت و به نزد اکبر شاه فرستاد:    گر لحمک لحمى بحدیث نبوى هى       بى صل على نام على بى ادبى هى

 

معنی: اگر چنین است که پیامبر درباره حضرت على علیه السلام فرموده است: لحمک لحمى(یعنى اى على! گوشت تو گوشت من است)، پس نام بردن از على علیه السلام بدون صلوات بر على علیه السلام، بى ادبى نسبت به پیامبر است.

 

اکبر شاه از کشتن قاضى نورالله صرف نظر کرد و محبت او بیش از پیش در قلب وى افزون شد.

 

نظر او در مورد تقیه، مثبت بود؛ ولی می گفت باید در موارد اضطراری به کار گرفت. در مورد اصحاب پیامبر، معتقد بود که اصحاب واقعی پیامبر کسانی هستند که دارای ایمان و عدالت باشند؛ تنها ملاقات و دیدار با پیغمبر برای این عنوان کافی نیست. وی، اختلافات و اغتشاشات در مذهب شیعه را، از احادیث جعلی خوارج و غلات، می داند. دیدگاه او به صوفیان اینکه، آنها را به طور مطلق تائید نمی کرد؛ ولی صوفیان پاک ضمیر را در بقای معتقدات شیعه در بین مسلمانان، موثر می دانست.

 

 

فرزندان قاضی نورالله شوشتری

 

پنج گل علم و معرفت که رایحه اجداد خویش را در فضای هندوستان منتشر کردند، ثمره زندگی قاضی نورالله شوشتری است که هر یک از آنان از نویسندگان، شاعران و علمای عصر خود به شمار می‌روند و دارای تألیفاتی هستند که در این مقال نمی‌گنجد. نام این گل‌های بوستان قاضی، شامل علامه سید محمد یوسف، علامه شریف الدین، علامه علاء الملک، سید ابوالمعالی و سید علاء الدوله است.

 

 

شاگردان

 

قاضی نورالله فقه را بر مبنای مذاهب پنجگانه شیعه، حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی برای طلاب هر مذهب تدریس می‌نمود و در خاتمه و بیان اقوال، نظر شیعه را با ظرافتی خاص بر کرسی می‌نشاند. جو ضد شیعی و رابطه مخفیانه شاگردان شیعی مذهب و همچنین تقیه قاضی نورالله موجب گشت که غیر از چند تن که آن هم برخی از فرزندان قاضی بوده‌اند، نام شاگردان دیگر وی در تاریخ به ثبت نرسد و تنها نام علامه شیخ محمد هروی خراسانی، علامه مولا محمد علی کشمیری و سید جمال الدین عبدالله مشهدی در دفتر باقی بماند.(3)

 

 

برخی از آثار قاضی نورالله

 

در شمار کتب ایشان اختلاف نظر است؛ ولی آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله علیه در مقدمه کتاب «احقاق الحق» تصنیفات این بزرگ مرد عرصه سیاست و نگارش را 140 کتاب ذکر می‌کند. از میان کتب قاضی نورالله شوشتری چهار کتاب او از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است که آنها را از زبان بزرگان نقل می‌کنیم:

 

1. احقاق الحق

کلماتش حاکی از تبحّر علمی اوست و آن را در ردّ کتاب «ابطال الباطل» قاضی فضل بن روزبهان اصفهانی عامی نوشته است. کتاب قاضی فضل بن روزبهان در ردّ کتاب «نهج الحق و کشف الصدق» علامه حلی تألیف شده و قاضی نورالله در این اثر با بیان منطقی و زیبا و رسا، کتاب فضل بن روزبهان را پاسخ گفته و در بطلان دیدگاه وی به کتاب‌های خود اهل سنت استشهاد نموده است.(4)

 

2. مجالس المؤمنین

این اثر احوال جماعتی از علما، حکما، ادبا، عرفا، شعرا و رجال متقدم و راویانی است که به اعتقاد قاضی نورالله همگی شیعه مذهب‌اند. افزون بر اینها در بردارنده حکایات و قصه‌ها و روایات آنها، همچنین گذری به شهرها و احوالات ایشان است.(5)

 

3و 4. «الصوارم المهرقه» در جواب «الصواعق المحرقه» و کتاب «مصائب النواصب»

از آنجا که شیخ حر عاملی(متوفی1110) در امل الآمل خود این دو کتاب اخیر را در کنار احقاق الحق و کتب دیگر نام می‌برد، بیانگر این مطلب است که این کتاب های مهم قاضی در همان عصر صفویه در جهان اسلام شهرت داشته است.(6)

 

از دیگر آثار شهید ثالث می توان امرالعصمه، دافعة الشقاق، سحاب المطر، سبعه سیاره، الانفعالیه و البحر الغزیر فی تقدیر الماء الکبیر را عنوان کرد.

 

آنچه تا کنون درباره قاضی نورالله نقل شد، از دانشمندان شیعی بود. اکنون شایسته است که عباراتِ جمعی از علمای اهل تسنّن را درباره ایشان نقل کنیم، تا خواننده گرامی بداند که هر دو گروه به فضل قاضی اقرار کرده و بر علوّ مقامش اجماع دارند.

 

عالم فاضل منصف عبدالقادر بن ملوک شاه بداونی در کتاب خود(7) گوید:

 

در واقع او قدرت مُفتیانِ گستاخ و مغرور و مُحتسبان فریبکار و نیرنگ بازِ لاهور را کاهش داده است. با فرمان او راه دزدی و رشوه بسته شد و به همان دقت که هستۀ میوه، درون پوسته‌اش جای می‌گیرد، آن‌ها را در محدوده‌های مناسب متوقف کرد و چنان نظم و نظامی پدید آورد که بالاتر از آن متصوّر نیست؛ قاضی نورالله شوشتری، اگر چه شیعی مذهب است، اما بسیار به صفت نصفت و عدالت و نیک نفسی و حیاء و تقوا و عفاف و اوصاف اشراف موصوف است و به علم و حلم و جودت فهم و حدت طبع و صفای قریحه و ذکاء مشهور است. صاحب تصانیف لایقه است. توقیعی بر تفسیر مهمل شیخ فیضی نوشته که از حیّز تعریف و توصیف بیرون است.

 

با تألیف چندین کتاب و رساله او و مقالاتی که به خصوص در کتاب «احقاق الحق» در انتقاد از سه خلیفه اول نوشت، خشم رهبران اهل تسنن را برانگیخت؛ تا جائی که در سال 1019 ه.ق، در بین راه او را گرفتند و به شهادت رساندند.

 

محدث قمی، کیفیت قتل قاضی نورالله را ـ به مانند آنچه محدث نوری از تذکره شیخ علی حزین نقل کرده – آورده است و پس از آن می افزاید: صاحب طرائق الحقائق در شرح حال قاضی نورالله، از او تجلیل کرده، برخی از آثار او را برشمرده و آنگاه می گوید: و کیفیت شهادت آن جناب، چنان که بعضی نوشته اند، آن است که در معبر و برسد راه او، بعضی نواصب کمین کرده، چون فرصت یافتند، او را گرفتند و برهنه نمودند و با شاخه های درخت پرخار، آن قدر بر بدن آن سیّد ابرار زدند که اعضای او از هم جدا شد و جان به جان آفرین تسلیم نمود و به این جهت بر آن جناب، اطلاق شهید ثالث می نمایند.(8)

 

قاضی نورالله شوشتری کعبه دین بود و مشعل دیانت، دریای موج خیز دانش و فروغ فروزنده تشیع، شمشیر دفاع گر مذهب حق، درفش افراشته و زبان گویای حقیقت و یک تن از آنان که خداوند ایشان را برای یاری حق و نشر هدایت می انگیزد.

 

قاضی نورالله همواره در راه خدایی خویشتن به جان کوشید، تا سرانجام شربت شهادت نوشید. خون پاک او را خداوند هیچ گاه فراموش نخواهد کرد؛ امروز مزار او در آگره هندوستان زیارتگاه میلیون‌ها مسلمان بیدار دل شبه جزیره است.

 

حسین اسکندری

/9462/702/ر

منابع

1. تاریخ تمدن، گوستاولوبون ، ص 235

2. تذکره علماى امامیه پاکستان، سیدحسین عارف نقوى، ترجمه دکتر محمد هاشم، ص 15

3. احقاق الحق، ج1، ص110 و 111

4. ریحانه الادب، ج3، ص385

5. روضات الجنات، ج8، ص160

6. الامل الآمل، ج2، ص337

7. منتخب التواریخ جزء سوم، ص 137 و 138

8. فوائدالرضویه، محدث قمی، ص697

ارسال نظرات