۰۵ آبان ۱۳۹۳ - ۰۸:۳۸
کد خبر: ۲۲۷۸۴۲

جلوه‌هایی از اخلاق متعالی در نهضت حسینی

خبرگزاری رسا ـ صفات ارزشمندی چون عاطفه، دلسوزی، مهرورزی، حیا، عفت، صبورى، ایثار، جوانمردى، وفا، توکّل، خداجویى، همدردى و بزرگوارى جلوه‌هایی از اخلاق متعالی عاشورائیان است. در سراسر نهضت جاویدان حسینی، می‌توان جلوه‌هاى اخلاق را دید.
امام حسين(ع)

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، حجت الاسلام  فرج الله میرعرب عضو هیأت علمی مرکز فرهنگ و معارف قرآن، در مقاله‌ای به مناسبت آغاز دهه محرم، به بررسی سیره اخلاقی امام حسین(ع) پرداخته است.

 

اخلاق در اسلام از جایگاه ویژه‌ای برخودار است. به کمال رساندن ارزش‌هاى اخلاقى، از اهداف عمده بعثت پیامبر خاتم (ص) است، چنان‌که فرمود: «اِنّى بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخْلاقِ».

 

رشد اخلاقى و عادت کردن به رعایت ارزش‌های الهی و متصف‌شدن انسان به خصال متعالى، بخشى مهمّ از رسالت پیامبر و امامان است.

 

بهترین راه آموزش اخلاق چیست و معلم نمونه اخلاق کیست؟ معصوم بهترین معلم و آموزش عملی در کنار تعلیمات گفتاری بهترین روش تدریس اخلاق. امامان معصوم اسوه‌اند و مظهر شایسته‌ترین خصلت‌هاى انسانى و خداپسند.

 

حسین(ع) امام معصومی است که حتی در جریان قیام علیه ظلم، اصول اخلاقی را در برابر دشمن زیر پا نگذاشت و عاشورای او با همه ابعادی که دارد، جلوه‌گاه خلق وخوى متعالی و مکارم اخلاق است.

 

رفتارها و سخنان امام حسین(ع) و خانواده و یاران او در جریان نهضت، و خُلق و خویى که از حماسه‌سازان عاشورا تاریخ گزارش کرده، منبع ارزشمندى براى آموزش اخلاق و الگوگیرى در زمینه خودسازى، سلوک اجتماعى، تربیت دینى و کرامت انسانى است.

 

صفات ارزشمندی چون عاطفه، دلسوزی، مهرورزی، حیا، عفت، صبورى، ایثار، جوانمردى، وفا، توکّل، خداجویى، همدردى و بزرگوارى جلوه‌هایی از اخلاق متعالی عاشورائیان است. در سراسر نهضت جاویدان حسینی، می‌توان جلوه‌هاى اخلاق را دید.

 

در این مقال چند نکته از خُلق و خوی حسین(ع) و همران او را به نمایش می‌گذاریم:

 

عطوفت و مهربانی

امام حسین (ع) مظهر اسم رئوف، رحیم و شفیق خداست. به همین دلیل او با همه انسان‌ها حتی دشمنان خود مهربان است و دلسوز آنهاست. او تاب رنج کشیدن حیوانات را ندارد چه رسد به انسانها! وجود او پر از مهر و عاطفه است. به همین جهت نتوانست دشمن خود و اسبانشان را تشنه ببیند و آنان را سیراب نسازد. در ماجرا دقت کنید تا عظمت اخلاق حسینی را ببینید.

 

امام حسین (ع) از منزلگاه «شراف» که حرکت می‌کردند به جوانان دستور دادند که آب بردارند. آنان آب فراوانی برداشتند. کاروان حرکت کرد. نیم روز راه که پیموده شد، صدای یکی از همراهان به الله‌اکبر بلند شد. امام(ع) هم فرمود: الله اکبر و از آن شخص علت تکبیر را پرسید.... ابتدا خیال می‌کردند نخلستانی پیش‌رو می‌بینند، ولی لحظاتی بعد معلوم شد سپاه حرّ است که از طرف عبیدالله زیاد مأمور کنترل کاروان امام حسین(ع) است.

 

امام با مشورت، کاروان را به سمت بلندی‌های «ذوحسم» هدایت کردند تا فقط از یک طرف با دشمن رو در رو باشند.

 

حرّ با هزار سوار رسید و وقتی امام(ع) از او پرسید با مایی یا علیه ما، او با کمال جسارت گفت: علیه شما!

 

با این وجود امام حسین(ع) وقتی حال آنها و اسبانشان را دید و دریافت که تشنه و خسته‌اند، به یاران جوان خود فرمود: اینان و اسبانشان را سیراب کنید! جوانان برخاسته، همه را سیراب کردند.

 

علی بن طعان محاربی که از سپاهیان دشمن بود نقل کرده که من آخرین نفری بودم که به آن محل رسیدم و از پذیرایی عقب مانده بودم. امام حسین(ع) چون مرا دید و متوجه تشنگی من و اسبم شد، با کمال محبت مرا فرزند برادر خطاب کرد و فرمود: «شتری را که بار آب دارد بخوابان»! وقتی خواباندم، فرمود: بیاشام! من شروع به نوشیدن کردم (ولی در اثر خستگی نمی‌توانسنم به خوبی مشک آب را تنظیم کنم تا آب بیرون نریزد و راحت بنوشم)، امام(ع) خود برخاست و لب مشک را برگرداند تا من و اسبم نوشیدیم و سیراب شدیم.

 

این حادثه‌ای بود از حوادث مسیر حرکت کاروان حسینی به سمت کربلا. کجای عالم و از چه کسی مشابه این رفتار را سراغ داریم؟ آیا جز انسان آراسته به اخلاق الهی می‌تواند چنین رفتاری داشته باشد؟ تنها حسین(ع) که مظهر کامل اخلاق الهی است نسبت به دشمن به حرمت انسانیت و نسبت به حیوانات به حرمت حق حیات، چنین احساسی را دارد و رحم و شفقت خود را شامل آنها قرار می‌دهد.

 

توکّل

توکل بر خدا، نمود اخلاق متعالی است. توکل از مهم‌ترین آموزه‌های اخلاقی قرآن کریم است. در روایات اسلامى نیز آمده است که هر که به غیر خدا دل خوش کند و پشت گرم حمایت او باشد، ناامید و خوار مى‌شود.

 

امام حسین (ع) در آغاز حرکت خویش از مدینه، تنها با توکل بر خدا این راه را برگزید. حضرت در وصیّتى که به برادرش محمد حنفیّه در آغاز حرکت از مدینه داشت، ضمن بیان انگیزه وهدف خویش ‍ از این قیام، در پایان فرمود:(ما توفیقى الّا بالله، علیه توکّلت والیه انیب).

 

به همین علت بود که حتی خبر بى وفایى مردم کوفه و شهادت مسلم بن عقیل نیز باعث بازگشت حضرت نشد.

 

حتى توکلش بر یاران همراه هم نبود. از این رو از آنان نیز خواست که هر که مى‌خواهد برگردد. با این توکل بود که هیچ پیش‌آمدى در عزم او خلل وارد نمى‌کرد.

 

صبح عاشورا با شروع حمله دشمن به اردوگاه امام، آن حضرت در نیایشى به درگاه خدا، این اتّکال واعتماد به پروردگارش را در هر گرفتارى و شدّت و پیشامد سخت چنین بیان کرد: «اَللّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتى فى کُلِّ کَرْبٍ وَ اَنْتَ رَجائى فى کُلِّ شِدَّةٍ وَ اَنْتَ لى فى کُلِّ اَمْرٍ نَزَلَ بى ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ...».

 

وخدا را هم بعنوان عامل پشت‌گرمى واطمینان نفس(ثقه) وهم نیروى حمایت‌گر و پشتیبان خویش(عدّه) خواند و این‌گونه مناجات در صحنه درگیرى و آستانه شهادت، جز از روح‌هاى متوکّل برنمى‌آید. در سخنرانی‌هاى دیگرى که خطاب به سپاه کوفه داشت، با تلاوت آیاتى که متضمنّ ولایت و نصرت الهى نسبت به صالحان است، توکل خویش را بر خدا ابراز نمود: «اِنَّ وَلِیىَّ اللّهُ الَّذى نزَّلَّ الْکتابَ وَ هوَ یتوَلّى الصّالِحینَ».

 

و در خطبه‌اى روز عاشورا، جمله: «اِنّى تَوَکَّلْتُ عَلَى اللّهِ رَبّى وَ ربُّکُمْ» را بیان کرد که شاهد دیگرى بر این روحیه و باور است.

 

در طول راه در برخورد با ضحّاک بن عبدالله مشرقى، وقتى وى آمادگى کوفیان را براى جنگ با سیدالشهدا(ع) اعلام کرد، تنها پاسخ امام این بود: «حَسْبِىَ اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل؛ خدا براى من بس است وخوب پشتیبان وتکیه گاهى است».

 

در آخرین لحظات، وقتى زخمى و نیزه خورده بر زمین افتاده بود، در مناجات عارفانه با معبود اثبات کرد که هرگز توکل خود را از دست نخواهد داد: «اَسْتَعینُ بِکَ ضَعیفاً وَ اَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ کافیاً».

 

صبر

قرآن کریم بارها سفارش به صبر کرده و آن را رمز پیروزی و موفقیت شمرده است. استادان اخلاق اسلامی به پیروی از قرآن، همواره شاگردان را به آراسته شدن به این صفت ارزشمند سفارش می‌کنند.

 

قرآن کریم می‌فرماید: «وَ استَعِینُوا بِالصبرِ وَ الصلَوةِ وَ إِنهَا لَکَبِیرَةٌ إِلا عَلى الخْشِعِینَ # الَّذِینَ یَظنُّونَ أَنهُم مُّلَقُوا رَبهِمْ وَ أَنهُمْ إِلَیْهِ رَجِعُونَ؛ از صبر و نماز کمک بجویید و آن بسى سنگین است مگر براى خشوع پیشه گان که یقین دارند به پیشگاه پروردگار خویش مى‏روند و نزد او باز مى‏گردند».

 

علامه طباطبایی می‌فرمایند: «کلمه استعانت به معناى یاری خواستن است و این در وقتى صورت مى‏گیرد که انسان به تنهایى نمى‏تواند مشکل و حادثه‏اى را که پیش آمده بر وفق مصلحت خود بر طرف سازد.... صبر، هر بلا و حادثه عظیمى را کوچک و ناچیز مى‏کند، و نماز که اقبال به خدا و التجا به او است، روح ایمان را زنده مى‏سازد و به آدمى مى‏فهماند که به جایى تکیه دارد که انهدام پذیر نیست و به سببى دست زده که پاره شدنى نیست».

 

در تمام مراحل زندگی صبر، رمز موفقیت است. بدون صبر مصیبت‌ها ودشواری‌هاى راه، انسان را از پاى در می‌آورد. آنچه حماسه کربلا را به اوج ماندگارى و تأثیرگذارى و فتح معنوى رساند، صبر امام حسین(ع) و یاران و همراهان او بود.

 

امام (ع) همواره بر صبر تکیه می‌فرمود و از همان آغاز گوشزد می‌کرد که هر کس صبر و تحملش کم است از سپاه او جدا شود. در یکى از منزلگاه‌هاى میان راه، فرمود: «اَیُّها الناسُ! فمنْ کانَ منکمْ یصبرُ عَلى حَدِّ السَّیْفِ وَ طَعنِ الاْ سِنَّةِ فَلْیَقُمْ مَعَنا وَ اِلاّ فَلْیَنْصَرِفْ عَنّا؛ اى مردم! هر کدام از شما که تحمّل تیزى شمشیر و زخم و ضربت نیزه‌ها را دارد همراه ما بماند، و الاّ باز گردد».

 

امام حسین (ع) صبر را شرط لیاقت همراهى و بی صبران را شایسته همراهی نمی‌دانست.

 

روز عاشورا، در اوج سختی کارزار یاران خویش را به صبر دعوت فرمود: «صَبْراً بَنىِ الْکِرام! فمَا الْمَوتُ اِلاّ قَنطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکم عَنِ الْبُؤ سِ وَ الضَّرّ اءِ اِلىَ الجَن انِ الْو اسِعَةِ وَ النَّعیمِ الدّائِمَةِ؛ صبر و مقاومت کنید، اى بزرگ زادگان! چرا که مرگ، تنها یلى است که شما را از رنج و سختى عبور مى‌دهد و به سوى بهشت گسترده و نعمت‌هاى همیشگى مى‌رساند.

 

پس از نماز ظهر عاشورا باز هم از صبر گفت: «فاتَّقوا اللّهَ وَ اصبرُوا».

 

دلیل این همه تأکید این است که انسان صبور، هم تحمّل درد ومصیبتش بیشتر است وهم به دیگران روحیّه مى‌دهد.

 

سخت ترین ضربه‌هاى روحى ومصیبت‌ها؛ مانند شهادت فرزندان و یاران، بر امام حسین(ع) وارد شد، ولى هرگز خود را نباخت و تن به ذلّت نداد.

 

جملات آن حضرت در مورد صبر بر داغ عزیزان و شهادت همراهان بسیار است و از آغاز نیز خود را براى تحمل این پیشامدها آماده کرده بود. هنگام خروج از مکّه در خطبه‌اى که خواند و اشاره به آینده حوادث و پیشگویى شهادت خویش داشت، فرمود: «نصبِرُ عَلى بَلائِهِ وَ یُوَفّینا اُجُورَ الصّابِرینَ؛ ما به رضاى خدا رضاییم، بر بلاى اوصبر مى کنیم، اونیز پاداش صابران را به ما مى‌دهد».

 

در شب عاشورا به خواهرش زینب ودیگر بانوان توصیه فرمود: این قوم جز به کشتن من راضى نمى‌شوند، اما من شما را به تقواى الهى و صبر بر بلا و تحمّل مصیبت وصیت مى‌کنم.

 

روز عاشورا، على اکبر را به تحمّل و مقاومت در برابر تشنگى فراخواند(اِصْبِرْ یا حَبیبى) و نیز یکی از فرزندان امام حسن را که پس از نبرد، تشنه خدمت امام آمد وآب طلبید، به صبر دعوت کرد(یا بُنَىَّ اِصْبِرْ قَلیلاً).

 

پس از شهادت قاسم، عموزادگان واهل‌بیت خود را به صبر دعوت کرد(صَبْراً یا بَنى عُمُومَتى، صبراً یا اَهْلَ بَیْتى). در آخرین وداع، دخترش سکینه را نیز به صبر بر تقدیر الهى و دوری از شکوه دعوت کرد: (فَاصْبِرى عَلى قَضاءِ اللّهِ وَ لاتَشْتَکى).

 

از زمزمه هاى عرفانى خود آن حضرت در واپسین دم حیات نیز که بر زمین افتاده بود، همین صبر بر قضاى الهى به گوش مى‌رسید: «صَبْراً عَلى قَضائِکَ یا رَبِّ، لااِلهَ سِواکَ... صَبْراً عَلى حُکْمِکَ یا غِیاثَ مَنْ لاغِیاثَ لَهُ).

 

تنفر از جنگ و خون ریزی

امام حسین(ع) از جنگ و خون ریزی متنّفر بود. در جریان نهضت هم بسیار سعی کرد تا خون کسی ریخته نشود. یکی از اصول مهم در میدان‌های نبرد از نظر اسلام، پیش‌دستی نکردن در جنگ است. اسلام دین جنگ نیست و تا دعوت و موعظه کارساز باشد، هرگز با کسی جنگ نخواهد کرد.

 

امام حسین(ع) با وجود گرفتارشدن در تنگنا و اطلاع از بدتر شدن اوضاع در صورت تاخیر در نبرد با سپاه حرّ، با اینکه بعضی از یاران توصیه به جنگ می‌کردند، حاضر نشدند آغاز گر جنگ و یا حتی تحریک کننده­ی بر آن باشند.

 

حرّ امام (ع) را، با همه محبتی که به او کرده بود، روز دوم محرم در منطقه نینوا، دور از فرات، در بیابان بی آب فرود آورد و اجازه حرکت نمی‌داد. زهیر بن قین به امام عرض کرد: من آینده را سخت‌تر می‌بینم، خوب است هم اینک جنگ را آغاز کنیم؛ زیرا جنگ با این گروه آسان‌تر از جنگ با سپاهیانی است که از پی می‌آیند!

 

امام (ع) فرمود: من آغازگر جنگ نخواهم بود. و با گفت‌وگو و اصرار حرّ را راضی کرد که در کربلا و نزدیک فرات فرود آیند.

 

رجوع به مقاتل و کتب تاریخ نشان می‌دهد که امام(ع) بارها حرّ و عمرسعد را نصیحت کرد تا از جنگ و خونریزی جلوگیری کند. حضرت روز عاشورا بارها سخنرانی کرد و برای جلوگیری از جنگ تلاش کرد. آن حضرت به شدت تلاش می­کرد تا از جهنمی شدن آن مردم جلوگیری نماید.

 

اهمیت دادن به حق الناس

امام حسین (ع) در هیچ حالی حاضر نبودند حق الناس پایمال شود. وقتی امام (ع) وارد کربلا شدند، از اطرافیان در مورد مالکان زمین‌ها پرسیدند و بعد از یافتن مالکان که از مردم نینوا و غاضریه بودند، آن زمین‌ها را به شصت هزار درهم خریدند تا قبرشان در ملک غیر نباشد. حضرت بعد از خرید، آن زمین‌ها را به صاحبانشان صدقه داد و از آنها خواست تا زائرانش را راهنمایی کنند و از آنان سه روز پذیرایی نمایند.

 

غیـرت

یـکـى از صفات ارزشمند در اخلاق اسلامی، «غیرت» است. «غیرت» یعنی غیر را در حریم خود راه ندادن.

 

پیامبر اکرم (ص) فرموده است: غیرت از ایمان است(اَلْغیرَةُ مِنَ الاْیمانِ).

 

کـسـى که نـسبت به ناموس خود وهمسر یا فرد مورد علاقه‌اش به حدّى اهتمام ورزد که به دیگرى اجازه و تعرّض به حریم خویش ندهد، با غیرت است. انسان غیور، نمى‌تواند تحمل کند که دیگران با نگاه‌هاى ناپاک یا انگیزه‌هاى فاسد، به همسر و بستگان او نزدیک شوند و قصد سوء داشته باشند.

 

خداوند بندگان با غیرت را دوست مى‌دارد: (اِنَّ اللّهَ یحبُّ مِنْ عبادِه الغَیُور).

 

حضرت على(ع) فرموده است: «عفّت انسان به قدر غیرت اوست؛ وعفته على قدر غیرته».

 

بنى هاشم، غیرتمندان روزگار خویش بودند. جوانان بنى هاشم پیوسته اهل بیت امام حسین (ع) را در طول سفر به کربلا، محافظت مى‌کردند. شبها نیز با حراست این جوانان، بویژه قمر بنى هاشم، زنان حرم آسوده وبى هراس مى‌خوابیدند.

 

امام حسین (ع) در رجز حماسى خویش روز عاشورا بر حمایت از خانواده پدرش تاکید مى‌فرمود: «اَحْمى عِیالاتِ اَبى، اَمْضى عَلى دینِ النَّبى؛ من از خانواده پدرم حمایت می‌کنم، من پیرو دین پیامبر (ص) هستم».

 

روز عاشورا حضرت خانواده، دختران وخواهر خود را به اجتناب از گریبان دریدن و چهره خراشیدن توصیه کرد و آنان را از آه و زارى و واویلا سر دادن بر حذر داشت تا مبادا بدن آنها را دشمن ببیند یا صدایشان را بشنود.

 

در واپسین لحظات هم که مجروح بر زمین افتاده بود، وقتى شنید که گروهى از سپاه دشمن قصد حمله به خیمه‌ها و تعرّض به زنان وک ودکان دارند، بر سرشان فریاد کشید: «اِنْ لَمْ یکنْ لَکمْ دینٌ وَ کنتمْ لاتخافونَ الْمَعادَ فَکُونُوا اَحْراراً فى دُنْى اکمْ؛ اى پیروان آل ابوسفیان، اگر دین ندارید واز معاد نمى ترسید، پس در دنیایتان آزاده باشید واگر عربید، به اصل وتبار خویش برگردید... من با شما مى جنگم و شما با من مى‌جنگید، به زنان که نباید تعرّض کرد، تا وقتى من زنده‌ام، طغیان‌گرانتان را از تعرّض نسبت به حرم من باز دارید(فاْمنعوا عتاتِکُم عَنِ التَّعرُّضِ لِحَرَمى ما دُمْتُ حیاً).

 

از غیرت او بود که در همان حال هم از کار ناجوانمردانه سپاه دشمن برآشفت واعتراض کرد و تا زنده بود نتوانست تحمل کند که نامردان به حریم ناموس او نزدیک شوند.

 

طرفداران امام حسین(ع) هم مردمانی با غیرت بوده و هستند. عبدالله عفیف ازدى در کوفه بر ضد ابن زیاد اعتراض کرد و اسیر گرفتن خانواده حسین(ع) وعترت پیامبر را خلاف غیرت اسلامی می‌دید.

 

زینب کبری(س) در شام و مقرّ حکومت یزید به اعتراض کرد که چرا اهل بیت پیامبر را در معرض دید وتماشاى مردم کوچه وبازار قرار داده است. غیرت زینب اجازه نمی‌داد که ناموس رسول‌الله(ص) در معرض نگاه اجنبی باشد.

 

عفت وحیا

کرامت انسانى زن، در سایه عفاف او تامین مى­شود. اسلام براى حفظ عفت و پاکدامنى زن وحفظ جامعه از آلودگی‌هاى اخلاقى قوانین محکمی تشریع کرده است. نهضت عاشورا براى احیاى ارزش‌هاى دینى بود و در سایه آن عفت زن مسلمان نیز جایگاه خود را یافت و امام حسین(ع) و زینب کبرى و دودمان رسالت، چه با سخنانشان، چه با نحوه عمل خویش، برای حفظ این گوهر ناب کوشیدند.

 

حسین بن على(ع) به خواهران خویش زینب و ام کلثوم وبه دخترش فاطمه توصیه فرمود که اگر من کشته شوم، گریبان چاک نزنید، صورت مخراشید وسخنان ناروا ونکوهیده مگویید.

 

سید بن طاووس در لهوف نوشته است: شب عاشورا امام حسین (ع) در گفت‌وگو با خانواده‌اش آنان را به حجاب و عفاف و خویشتن دارى توصیه کرد.

 

در لحظات بحرانی عصر عاشورا، وقتى آن حضرت صداى، گریه بلند دخترانش را شنید، برادرش عباس و پسرش علىّ اکبر را فرستاد که آنان را به صبورى و مراعات آرامش دعوت کنند، تا مبادا صدای ناموس حضرت به گوش نامحرمان و مردان اجنبی برسد.

 

امام سجاد(ع) نیز تا مى‌توانست، مراقب حفظ شؤون و حرمت بانوان بود. در کوفه به ابن زیاد گفت: اگر اهل تقوایی، مرد مسلمان و پاکدامنى را همراه این زنان بفرست.

 

شیخ مفید می‌نویسد: پس از کشته شدن امام حسین(ع) وقتى گذار عمر سعد نزد زنان و دختران امام شهدا افتاد، زنان بر سر او فریاد زدند و گریستند و از او خواستند که آنچه را از آنان غارت شده به آنان بازگردانند، تا به وسیله آنان خود را بپوشانند.

 

روز عاشورا وقتى زینب کبرى، بى طاقت شد و به صورت خود زد، امام به اوفرمود: آرام باش، زبان شماتت این گروه را نسبت به ما دراز مکن.

 

در حادثه حمله دشمن به خیمه‌ها وغارت آنچه آنجا بود، زنى از بنى بکر بن وائل از بانوان حرم دفاع کرد و خطاب کرد که: اى آل بکر بن وائل! آیا دختران پیامبر را غارت مى‌کنند و جامه‌هایشان را مى‌برند وشما مى نگرید؟.

 

ام کلثوم به مأمور بردن اسیران گفت: وقتى ما را وارد شهر دمشق مى‌کنید از درى وارد کنید که تماشاچى کمترى داشته باشد. و از آنان درخواست کرد که سرهاى شهدا را از میان کجاوه‌هاى اهل‌بیت فاصله بدهند تا نگاه مردم به آنها باشد و حرم رسول‌الله را تماشا نکنند و گفت: از بس که مردم ما را در این حال تماشا کردند، خوار شدیم.!

 

از اعتراض‌هاى شدید حضرت زینب(س) به یزید، این بود: اى یزید! آیا از عدالت است که کنیزان خود را در حرمسرا پوشیده نگاه داشته‌اى و دختران پیامبر را به صورت اسیر شهر به شهر مى‌گردانى، حجاب آنها را هتک کرده، چهره‌هایشان را در معرض دید همگان قرار داده‌اى که دور و نزدیک به صورت آنان نگاه مى کنند؟!./907/د101/ی

 

منبع: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

 

ارسال نظرات