قرآن و قرائت متواتر آن

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، معارف، معانی مجردی در مخازن الهیاند که هر انسانی را امکان دست رسی بدان نیست. برای بهره گیری انسان از آنها، معارف به صورت لفظ تنزل کرده و خدای سبحان توسط انبیا و برگزیدگان خود، عموم مردم را با حقایق آشنا میکند.
انسانها گر چه از نظر آداب و زبان گفت و گو با یک دیگر متفاوتاند، از جهت حقیقت خلقت، از فطرت همگون و هم آهنگ و از فرهنگ و زبان مشترک بهره مند میباشند؛ به همین سبب همه خواستار یک نوع معارف هستند.
وقتی زبان فطرت انسانها هم گون باشد، در سخن گفتن و القای معارف به آنها نیازی نیست که تفاوت زبانِ گفت و گو در نظر گرفته شود و از هر ملیت با زبان خاصی، پیامبری انتخاب شود که هم زبان آنان باشد.
چون فرهنگ محاوره یک سان است از بین صدها نوع زبان اگر وحی به یک زبان نازل شود، برای همگان حجت خواهد بود، زیرا هر انسانی از هر ملتی که باشد پیام هر پیامبری را درک میکند، چون همه انبیا بر اساس فطرت، سخن می گویند و فطرت، یک چیز است.
بنابراین آنچه، دلالت میکند به عنوان لطف و از خدا (نه بر خدا) واجب است، آن است که خدای سبحان پیام خویش را به انسان ابلاغ نماید، تا اتمام حجت شده و (لِئَلّا یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ)، تحقق یابد و وحی الهی به صورت لفظ در اختیار همگان قرار گیرد. قرآن در این باره میفرماید: «ما قرآن را به صورت لفظ عربی، نازل کردیم تا شما در آن اندیشه کنید: (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ). معارف به صورت لفظ تنزل نکند، بشر عادی به آن دسترسی ندارد: (وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ).
پیامبران و هم زبانی با اقوام خود
اما این که میفرماید هر پیامبری به زبان قومش مبعوث میشود: (وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ) یا اشاره به همین معناست که عنوان شد - که هر پیامبری به سوی هر تعداد از افراد انسان که مبعوث میشود، با زبان فطرت آنها سخن میگوید که زبان همگان و معارف الهی هم آهنگ با فطرت انسان بوده است و هیچ گاه وحی تحمیل بر فطرت انسانی نمیباشد - و یا به این معناست که پیامبری که از هر قومی برگزیده میشود، هم زبان با آن قوم است؛ یعنی اگر پیامبر از قوم بنی اسرائیل مبعوث شد به زبان همان قوم (عبری یا سریانی) وحی میآورد و اگر از قوم عرب پیامبری انتخاب شد، با زبان عربی از طرف خدا سخن میگوید، نه این که از هر قومی لازم است، پیامبری هم زبان با همان قوم مبعوث شود و رسالت هر پیامبری اختصاص به قوم خودش دارد. این دو مطلب کاملاً از هم متفاوت هستند آنچه مفاد آیه است، مطلب اول است نه دیدگاه دوم. مفاد آیه، قضیه خارجیه است، به زبان همان قوم سخن میگوید، نه این که اختصاصی به آن قوم داشته باشد.
نزول تدریجی قرآن
قرآن به عنوان آخرین پیام الهی به صورت لفظ تنزل کرد تا انسان با معارف آسمانی آشنا شود، قرآن دو نزول جمعی و تدریجی دارد، لیکن نزول جمعی قرآن که یک باره بر جان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تجلی کرد، از سنخ لفظ نیست. لفظ، در نزول تدریجی قرآن است که در طول رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله بر او نازل شده و هر آیه ای از آیات قرآن بیشتر از یک بار بر پیامبر نازل نشده است و در یک بار نزول و تلفظ هر لفظی بیش از یک نوع هیئت و اعراب شکل نمیگیرد. اگر برخی آیات قرآن دو مرتبه نازل شده، بدون هیچ گونه تفاوت در دو جای قرآن تنظیم شده و جا داده شدهاند.
برهان عقلی و اختلاف قرائت
از این بیان به دست میآید که یک مرتبه تلفظ هر کلمه ای، یک نوع اعراب بیشتر ندارد. دو نوع هیئت و اعراب از یک کلمه دو تلفظ را ایجاب نمینماید. لذا برهان عقلی قائم است که یک مرتبه نزول قرآن و یک مرتبه تلفظ آیات، یک نوع اعراب بیشتر نمیپذیرد، و بیش از یک قرائت، خارج از حقیقت قرآن میباشد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اختلاف قرائت
وقتی قرآن یک نوع اعراب بیشتر نداشته باشد، قرائتهای گوناگون، تغییر و تحریف قرآن، به حساب خواهد آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله که حافظ قرآن از تحریف و تغییر است در مقابل چنین موضوعی، جبهه خواهد گرفت. روایاتی که از طریق اهل سنت نقل شده، همین موضوع را بیان میکند که پیامبر سخت در مقابل اختلاف قرائت نگران و آشفته میشد و افرادی را که موجب اختلاف قرائت در قرآن میشدند، به قرائت اصلی راهنمایی میکرد. «عبدالله بن مسعود» نقل میکند:
دو نفر در قرائت اختلاف داشتند، به محضر رسول الله صلی الله علیه و آله رسیدند، به دستور حضرت هر دو قرائت کردند و هر دو قرائت خود را به پیامبر نسبت دادند. حضرت سخت برآشفت و چهره مبارکش دگرگون شد و به آنها فرمودند: «قرآن را همان طوری که آموختهاید قرائت کنید. از پیش خود، قرائت اختراع نکنید و بدعت گذاری ننمایید که ملتهای پیشین به خاطر همین اختلاف، در برابر پیامبران به نابودی کشیده شدند.»
عن عبدالله بن مسعود، قال اختَلف رجلان فی سورةٍ، فقال: هذا أَقرأنی النبیُّ و قال الآخر: هذا أَقرأنی النبیّ. فأتی النبیَّ فأخبرَ بذلک، قال فتَغَیّر وجهُه و عنده رجل، فقال: «إقرؤُوا کما عُلِّمتُم» فلا أدری أبشیء أمر أم بشیء ابتدعه من قبل نفسه، فإنّما هَلکَ من کان قبلَکم لاختلافِهم علی أنبیائهم.
اختلاف لهجه
البته اختلاف لهجه غیر از اختلاف قرائت است، زیرا اختلاف لهجه باعث هیچ گونه تغییر، حتی در اعراب کلمه نمیشود، بلکه همان اعراب موجود در کلمه را به لهجه خاص ادا کردن است. در بین فارسی زبانان برخی به جای کسره، فتحه و به جای فتحه، کسره استعمال میکنند. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله که در مقابل اختلاف قرائت آن چنان برآشفت، اختلاف لهجه را پذیرفت. چنان که «ابی بن کعب» نقل میکند: شخصی وارد مسجد شد، غیر از قرائت متداول قرائت کرد، فرد دیگری وارد شد بر خلاف قرائت اولی قرائت کرد، همه به خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله رسیدیم، آن گاه حضرت هر دو را قبول کرد و تحسین نمود: عن أبی بن کعب قال: کنتُ فی المسجدِ فَدخل رجلٌ یُصَلّی فقَرأ قراءةً فأنکرتُها ... ثمّ دَخل رجلٌ آخرٌ فقَرأ قراءةً غیرَ قراءة صاحبِه، فدَخَلنا جمیعاً علی رسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله فأمرهم رسولُ الله، فَقرَءا فَحَسّن رسولُ الله شأنَهما.
امامان شیعه و اختلاف در قرائت
ائمه علیهم اسلام که جانشینان به حق رسول الله صلی الله علیه و آله هستند و مانند رسول الله صلی الله علیه و آله حافظان قرآن از هرگونه تغییر و تحریف میباشند همانند پیامبر صلی الله علیه و آله اختلاف قرائت را امری باطل دانسته، در مقابل آن موضع گرفتهاند. چنان که در این روایت از امام باقر نقل شده است:
الحسین بن محمّد عن علیّ بن محمّد، عن الوشّاء، عن جمیل بن درّاج، عن محمّد بن مسلم، عن زرارة (سند صحیح) عن أبی جعفر (سلام الله علیه) قال: «إن القرآن واحدٌ نَزلَ من عندِ واحدٍ، و لکنّ الاختلافَ یَجیء من قِبَلِ الرواةِ»(7) قرآن یکی و از نرد خدای واحد است، اختلاف از جانب راویان است.
مشابه همین مضمون از امام صادق علیه السلام نقل شده است: عن علیّ بن ابراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عمربن أذینة، عن الفضل بن یسار، قال: قلتُ لأّبی عبدالله صلی الله علیه و آله: إنّ الناسَ یَقولون: نَزلَ القرآنَ علی سبعةِ أَحرفٍ، فقال: «کَذِبوا أعداءُ الله، و لکنّه نَزلَ علی حرفٍ واحدٍ من عندِ الواحِد».
از حضرت سؤال میکند که اینها (منظور برخی از مسلمانان است که تعمد بر قرائت متفاوت دارند) می گویند: قرآن بر هفت حرف نازل شده است، حضرت قاطعانه میفرماید «دروغ می گویند دشمنان خدا. قرآن یکی است و از طرف خدای واحد نازل شده است». ملاحظه فرمایید، امام صادق علیه السلام چگونه در مقابل اختلاف در قرائت قرآن موضع گیری میکند. آیا صریح تر از این ممکن است در این باره سخن گفت؟ این حدیث مبارک در مقابل آن احادیثِ ضعیف است که از طرف فریقین وارد شده که قرآن بر هفت حرف نازل شده است.
روایات دیگری هم بر همین واکنش ائمه علیهم السلام دلالت دارد. بنا به روایتی، وقتی از امام صادق علیه السلام در مورد نزول قرآن، سؤال شد، حضرت فرمود: «همان طوری که آموختهاید، قرائت کنید»:
سألتُ أبا عبدالله علیه السلام عن تنزیلِ القرآن، قال: «اِقرَؤوا کما عُلِّمتم». و نیز نقل شده است که شخصی در محضر امام صادق علیه السلام بر خلاف قرائت متداول قرائت کرد، حضرت او را نهی کردند و به قرائت متداول بین مردم ارجاع دادند: قال: قَرأَ رجل علی أبی عبدِ الله علیه السلام و أنا أستَمعُ حروفاً من القرآنِ لیس علی ما یَقرَأُها الناسُ: فقال أبوعبدالله علیه السلام: «کُفَّ عن هذه القراءة اِقرأ کما یَقرَأ الناسُ.»
از این دو روایت، دو نکته اساسی به دست میآید: نخست این که یک قرائت در بین مردم متداول بوده است. ثانیاً: حضرت قرائتهای مختلف را نهی میکند و افراد را به همان قرائت متداول ارجاع میدهد.
در روایت دیگر که نیز از امام صادق علیه السلام نقل شده، اختلاف قرائت و تخطی از شیوه متداول، گمراهی محسوب شده است، حتی اگر مثل «عبدالله بن مسعود» صحابی معروف چنین کنید.
کنّا عند أبی عبدِ الله و مَعُنا ربیعةُ الرأی فَذکر فضلَ القرآن، فقال أبوعبدالله علیه السلام: إن کان ابن مسعودٍ لا یَقرأ علی قرائتِنا فهو ضالٌ ». فقال ربیعةٌ فهو ضالّ؟! فقال: نعم، ضالّ - ثمّ قال أبو عبدالله: - أمّا نحن، فنَقرأُ علی قرءةِ أبی ».
بنابراین هم برهان عقلی و هم روایات، از طریق فریقین دلالت دارد که قرآن یک نوع اعراب بیشتر ندارد و قرائتهای مختلف، خارج از حقیقت قرآن میباشد. اینک باید بررسی کرد که کدام قرائت صحیح است؟
قرائت صحیح
همه محققان بلکه همه مسلمانان، در این مطلب اتفاق دارند که قرآن، به تواتر سینه به سینه و نسل به نسل از بدوِ نزول تاکنون مسیر خود را طی کرده است. هیچ محققی در تواتر قرآن تردید ندارد، حتی آنان که قرائت مختلف را صحیح میدانند، در عین حال که قرائات را متواتر نمیدانند، اما معتقدند قرآن نسل به نسل در بین مسلمانان متواتر بوده و در بحث مصونیت قرآن از تحریف، یکی از ادله عمده همین تواتر قرآن است.
اقسام تحریف
بحث مصونیت قرآن از تحریف، موضوع مستقلی است، لیکن به عنوان یک اصل مسلم میتوان گفت: قرآن از هرگونه تغییر و تحریف مصون بوده است، چه تغییر در ماده و یا صورت کلمه و یا در اعراب آن و یا در جابه جایی کلمات و آیات، و نیز تغییر به زیادت و نقصان، حتی در اعرابی از اعرابهای قرآن نیز تغییری رخ نداده است، اگر غیر از این باشد، وعده الهی تحقق نیافته است، زیرا خداوند فرموده است که: «ما قرآن را حفظ میکنیم.» حتی آن دسته از محققانی که اختلاف قرائت را صحیح میدانند، تحریف را به همین صورت، معنا میکنند. زرقانی میگوید:تحریفٌ القرآنِ یَحرمُ بما یَمسّ صورته، و طریق أدائِه، و کیفیّة لهجاتِه، کما یحرَم بما یمسّ جوهرَه، و تغییرَ حروفِه، و کلماتِه و حرکاتِه و ترتیبَه.
وی حتی اختلاف لهجه را تحریف میداند، لیکن در خصوص اختلاف لهجه نمیتوان پذیرفت که تحریف باشد؛ زیرا همان طوری که اشاره شد، اختلاف لهجه غیر از تغییر در اعراب کلمه است. از نظر ایشان اگر کسی قرائتش غیر از قرائتهای صحیح قرآن باشد، تحریف و حرام است، چون امثال ایشان همه قرائات را صحیح میدانند، ولی وقتی قرآن یک نوع اعراب بیشتر نداشته باشد، هر قرائتی غیر از قرائت اصلی و متداول صحیح نیست. برای روشن شدن این مطلب مهم به چند نکته باید توجه کرد:
الف. روایات نزول قرآن بر «احرف سبعه»
روایات متعددی از طریق شیعه و بیشتر از طریق اهل سنت وارد شده که قرآن به هفت حرف نازل شده است. بررسی همه روایات در این مقاله نمیگنجد، اما به این نکته اشاره میشود که تمام آن روایات از نظر سند، مخدوش هستند و هیچ روایت صحیحی که دلالت کند قرآن بیش از یک نوع اعراب و قرائت دارد، موجود نیست.
این روایات چون سند صحیح ندارند، مشکلی را ایجاد نمیکنند، اما محققان اهل سنت به لحاظ این که روایات «احرف سبعه» را قبول کردهاند، دچار مشکلات عدیده شده و بحثهای دامنه داری در این باره انجام دادهاند. در هر صورت بر فرض این که سند روایات هم تمام باشد، این روایات هیچ گونه مساسی با قرائات سبعه ندارند. لذا این توهم بی اساس است که برخی میپندارند دلیل حجیت قرائت قاریان سبعه، روایات احرف سبعه میباشد، زیرا روایات از نظر متن آن چنان متفاوت هستند که محققان اهل سنت معانی مختلفی از این روایات نمودهاند. چنان که «ابن جزری» در معانی این روایات میگوید:
من قرائتهای مختلف را تحقیق کردم، به این نتیجه رسیدم که اختلاف قرائات از هفت نوع بیشتر نیست: 1. اختلاف در حرکات بدون تغییر در معنا، 2. اختلاف در تغییر معنا، 3. تغییر در حروف و معنا بدون تغییر در کلمه، 4. عکس فرض سوم، 5. تغییر معنا و صورت، 6. تغییر به تقدیم و تأخیر، 7. تغییر به زیاده و نقصان.
آن گاه مشابه همین معنا را از رازی نقل میکند و نیز همین معنا را از ابن قتیبه نقل و تأیید و تحسین مینماید.
زرکشی میگوید: اختلاف قرائت به هفت چیز بازگشت دارد: 1. اختلاف در اعراب بدون تغییر معنا، 2. اختلاف در اعراب با تغییر در معنا، 3. تبدیل حروف، 4. تغییر صورت کلمه در نوشتن، 5. تغییر صورت و معنا، 6. تقدیم و تأخیر، 7. زیاده و نقصان.
همان طور که ملاحظه میشود، مضمون روایات احرف سبعه، مساسی با قرائات سبعه ندارد، بلکه اختلاف غیر قراء سبعه هم به همین هفت مورد بازگشت میکند. اما عمده سخن در مورد روایات احرف سبعه، آن است که فاقد سند صحیح میباشند.
ب. تاریخ اختلاف قرائت
موضوع دیگرکه لازم است به آن توجه شود این که تاریخ اختلاف قرائت به زمان پیامبر صلی الله علیه و آله بر میگردد، لذا اگر چه حضرت سعی میکرد از این موضوع، مانع شود، از همان ابتدا اختلاف در قرائت بروز کرد. آن گاه در اثر گسترش اسلام و برخورد با زبانها و فرهنگهای مختلف، اختلاف قرائت رو به افزونی نهاد تا این که در زمان خلیفه سوم، احساس شد که اگر به همین منوال پیش برود، خطر تحریف، قرآن را تهدید میکند. خلیفه سوم با تشکیل شورایی تصمیم گرفت، قرآنی به عنوان الگو انتخاب شود و از روی آن نسخههایی استنساخ شده، به بلاد مهم و پرجمعیت آن زمان، مثل مکه، شام، بصره، کوفه، بحرین و یمن فرستاده شود و قرآن امام را هم در نزد خود نگه داشت و دستور داد تا تمام قرآنهای مکتوب را بسوزانند یا در آب جوش محو کنند.
لیکن این اقدام، چون بر اساس معیارهای صحیح نبود و نیز دقت کافی در استنساخ این قرآنها انجام نگرفت، نه تنها مشکلی را در رفع اختلاف قرائات، حل نکرد، بلکه چون نسخهها با یک دیگر شدیداً اختلاف داشته و مشتمل بر اغلاط فراوان نیز بودند و با قرائت اصلی و رایج اختلاف داشتند، متداول نشده و در نهایت دیری نپایید که به فراموشی سپرده شدند. (16) لذا نباید گمان کرد که اقدام فردی و یا حتی حکومتی باعث پایان دادن به اختلاف قرائات شد و همه مردم را به یک قرائت برگردانید. البته همه این اختلافات در حالی بود که قرائت اصلی، در بین عموم مسلمانان متداول بوده و هیچ گاه اختلاف قرائت، کوچکترین آسیبی به قرائت اصلی وارد نکرده است.
ج. قراء سبع
اختلاف قرائت در کنار قرائت متداول هم چنان ادامه داشت و هموار در گوشه و کنار بلاد اسلامی، افرادی پیدا میشدند که یا بر اساس اعتماد به روایات ضعیف و یا با اجتهاد و سلیقه شخصی، قرائتی را میپسندیدند. تا این که زمان خلفای عباسی وقتی «ابن مجاهد» مسئولیت قرّاء و قرائت را در دربار عباسی پیدا کرد و توجه همگان را جلب کرد، برای نوعی وحدت بخشیدن و رفع اختلاف قرائات، بدون ملاک صحیح، هفت نفر از قاریان را انتخاب کرد و اجازه نشر این قرائات را داد و بقیه قرائات را ممنوع کرد.
آن هفت نفر از آن زمان معروف و مشهور به قرّاء سبعه شدند و عبارتاند از:
1. عبدالله بن عامر دمشقی (118-80)
2. ابن کثیر مکی (120-45)
3. عاصم بن أبی النجود کوفی (وفات 127)
4. ابوعمر بصری (154-68)
5. حمزه کوفی (156-80)
6. نافع مدنی (وفات 169)
7. کسائی کوفی (وفات 189)
چون اقدام ابن مجاهد بدون ملاک و ترجیح بلا مرجح بود، موجب طعن و خرده گیری بسیاری شد. لذا به عقیده بسیاری، خصوصیتی برای قراء سبعه نیست و قرائت غیر این هفت تن، مانند قرّاء عشره جایز است، بلکه برخی، بیشتر قرّاء عشره را جایز میدانند.
به هر حال شهرت قرّاء سبع به زمان ابن مجاهد، یعنی اوایل قرن چهارم بر میگردد و هیچ گونه دلیلی هم مبنی بر صحت قرائت قرّاء سبع و اتصال قرائت آنها به زمان رسول الله صلی الله علیه و آله وجود ندارد، بلکه دلیل بر عدم صحت قرائات گوناگون در دست است که اجمالی از آن بیان خواهد شد.
د. تواتر قرائتهای هفت گانه!
از این مطلب نکته دیگری روشن شد که قرائت قرّاء سبع، سند معتبری ندارد تا چه رسد به تواتر آنها لذا ادعای تواتر قرآن هیچ گونه ربطی به تواتر قرائتهای سبعه ندارد و آنچه مسلم است در نزد محققان، تواتر قرآن است نه تواتر قرائتهای مختلف، ابن جزری میگوید: «من ابتدا موافق تواتر قرائات سبعه بودم، آن گاه به بطلان آن پی بردم» سیوطی قرائات سبعه را متواتر نمیداند، رازی میگوید: گر چه اتفاق بر تواتر قرائات سبعه است! این سخن اشکال دارد.
مرحوم بلاغی نیز میفرماید: «قرائتهای هفت گانه و نیز ده گانه، به روایات آحاد است و سبب اطمینان نیست.» آیة الله خوئی عقیده دارند که قرائات سبعه متواتر نبوده، منقول به خبر واحد یا اجتهاد خود قاری است و صاحب التمهید میفرماید: «رأی صحیح در نزد محققان اهل سنت و امامیه این است که قرائات متواتر نیستند.»
تواتر قرآن
در عین حال که تواتر قرائتهای مختلف امری موهوم است، در این حقیقت کسی شک ندارد که قرآن در طول تاریخ اسلام در بین مسلمانان متواتر بوده و نسل به نسل گشته تا به دست مسلمانان امروز رسیده است و اراده الهی بر این تعلق گرفته که قرآن را از هرگونه خطر حفظ کند. از آن زمانی که قرآن نقطه و اعراب گذاری نشده بود و به شکل ساده نوشته میشد (نقطه و اعراب گذاری قرآن در نیمه دوم قرن اول در زمان حجاج انجام گرفت و شکل و اعراب قرآن سینه به سینه منتقل میشد، تا به امروز که میلیونها جلد قرآن به یک قرائت چاپ شده و بیش از یک میلیارد مسلمان آن را قرائت میکنند، قرآن با قرائت عمومی مسلمانان نسل به نسل حفظ شده و منتقل گشته است.
تواتر یک قرائت
با توجه به مطالب ذکر شده، این سؤال به طور جدی مطرح میشود که آیا ممکن است قرآن متواتر باشد و هیچ کدام از قرائتها متواتر نباشد؟ قرآن که از نزد خدای واحد به یک شکل و با اعراب واحد نازل شد اگر میخواهد متواتر باشد که هست، باید با همان قرائت اصلی، متواتر باشد. زیرا الفاظ در تلفظ، هیچ گاه نمیتوانند بدون شکل و اعراب باشند. اگر قرآن با اعراب اصلی خود متواتر نباشد ناگزیر اعراب دیگری جایگزین آن خواهد شد، آن گاه دیگر قرآن نخواهد بود. بنابراین تواتر قرآن و تواتر یک قرائت ملازمه انفکاک ناپذیر است. زیرا قرآن نه بدون اعراب میتواند متواتر باشد، و نه با اعراب غیر اصلی، پس برهان عقلی بر تواتر یک نوع قرائت وجود دارد، زیرا وقتی کسی پذیرفت قرآن متواتر است، باید بپذیرد که یک قرائت آن هم قهراً متواتر باشد.
کدام قرائت متواتر است؟
اینک یک سؤال مطرح است که از بین قرائتها کدام قرائت متواتر است؟ در پاسخ این سؤال میتوان گفت: هیچ کدام از آنها به عنوان قرائت فرد متواتر نمیباشد، بلکه متواتر، قرائت عامه مردم است که در تمام اعصار و در تمام بلاد متداول بوده است.
همین قرائت متداول کنونی که قرآنها بر آن طبع شده، عموم مردم از هر فرقه و مذهب، قرآن را بدان شیوه میخوانند. کسی نباید توهم کند که قرائت قرّاء سبعه در زمانی یا در مکانی از بلاد مسلمین، متواتر و متداول بوده، بلکه قرائتهای مختلف حتی در بلاد خود قرّاء سبع، در حاشیه قرائت عمومی به عنوان قرائت فلان قاری مطرح بوده، نه قرائت اصلی قرآن، زیرا قرآن در تلفظ و قرائت از قرائت اصلی خودش انفکاک ندارد، وقتی همه پذیرفتند قرآن در همه زمانها در بلاد مسلمین متواتر بوده، باید بپذیرند که یک قرائت نیز بیشتر متواتر نیست.
قرائت عاصم
این که معروف است قرائت عاصم به روایت حفص قرائت صحیح است، به این معنا نیست که قرائت فرد، ملاک قرار گرفته است بلکه قرائت عاصم به عنوان فرد هیچ گونه خصوصیتی ندارد، و فقط از آن جهت که قرائت وی با قرائت عموم انطباق داشته و در اثر ملازمت با ابوعبدالرحمن مسلمی که تعلیم دیدهی علی بن ابی طالب علیه السلام بود، این فضیلت نصیب عاصم شده که به قرائت اهل بیت علیهم السلام که همان قرائت متداول بین عموم مردم میباشد، قرآن را بخواند و جز در موارد نادر از قرائت متواتر فاصله نگرفته است. در بررسیهای به عمل آمده معلوم شده است که حدود 45 مورد اختلاف میان قرائت عاصم و قرائت متواتر وجود دارد، که بیشتر آنها هم به روایت ابوبکر از عاصم است و برخی هم از دیگران و تنها سه مورد به روایت حفص، از قرائت عموم فاصله گرفته است. یکی در آیه 18 سوره انفال که به نصب «کید الخائنین» قرائت نموده، دیگری در آیه 68 سوره هود که ثمود را به فتح دال و سومی در آیه 36 احزاب که قرآن را به کسر قاف تلفظ کرده است.
در بقیه موارد، قرائت عاصم بر طبق قرائت متداول و اصلی بوده و به اعتراف محققان دقیقترین قاری در بین قرّاء، عاصم است. چنان که ابو محمد مکی بن ابی طالب میگوید: «صحیحترین قرائت سنداً قرائت نافع و عاصم است». ابن خلکان میگوید: «عاصم در قرائت، شهرت عمومی داشته و مشارالیه در قرائات بوده است.» ابن جزری میگوید: «امام قاریان که قرائت به او منتهی میشود، عاصم است: کان هوم الإمام الذی انتهب إلیه رئاسة الأقراء».
التمهید از روضات الجنات نقل میکند که «قرائت عاصم به عنوان متن انتخاب میشد و قرائتهای دیگر با رنگهای دیگر علامت گذاری میشده است». این قرائت بر اثر دقت عاصم، همواره منطبق با قرائت عمومی بوده و همان طور که فرمودهاند نسبت مغلوب است، ملاک قرائت عموم مردم است نه عاصم.
دلیل و شاهد دیگر بر این معنا، این است که در بسیاری از موارد ملاحظه میشود که تمام قرّاء با قرائت عاصم مخالفت کردهاند، ولی آنچه متداول و متواتر شده، همان قرائت عاصم است. مانند آیه 282 سوره بقره که همه قرّاء «تجارة» را به رفع قرائت کردهاند، تنها عاصم به نصب قرائت کرده و همین هم قرائت متداول است و یا در آیهی 40 سوره احزاب همه «خاتم النبیین» را به کسر قرائت کردهاند، ولی عاصم به فتح تاء قرائت کرده و همین قرائت متداول است. در آیه 11 سوره مجادله «مجالس» را همه قاریان مجلس قرائت کردهاند، و تنها عاصم «مجالس» قرائت کرده و همین هم قرائت متداول است.
در آیه 3 طلاق «بالغ» را همه به تنوین قرائت کردهاند، اما عاصم به رفع، تلفظ کرده و همین قرائت نیز متداول است. و در بسیاری موارد قرائت عاصم حتی مخالف قرائت برخی قاریان سبعه که در کوفه بودهاند، میباشد. ولی قرائت عاصم متداول است که معلوم میشود سایر قرائات در حاشیه بودهاند از جمله در آیات: 271 و 285 بقره، 12، 38، 48، 56، 79، 139، 153 و 159 آل عمران، 25، 37، 41، 43، 77 و 94 نساء، 110 مائده و 25، 54، 57 و 113 اعراف و دهها مورد دیگر.
اقسام تواتر
ممکن است کسی بگوید: تواتر تنها در تواتر لفظی خلاصه نمیشود که اگر منتفی شد، اصل تواتر منتفی شود؛ بلکه تواتر بر سه قسم است:
1. تواتر لفظی و آن در جایی است که متواترین نه تنها بر یک معنا اتفاق دارند، بلکه بر الفاظ ناقل آن نیز تواتر دارند. 2. تواتر معنوی که متواترین به الفاظ تواتر اتفاق ندارند ولی مضمون نقل آنها یک معنای مشخص را منتقل میکند.3. تواتر اجمالی که متواترین حتی بر یک معنای مشخص اتفاق ندارند، اما از جمیع نقل آنها به دست میآید که فلان مطلب اجمالاً یقینی و متواتر است. در مورد قرآن لازم نیست یک قرائت متواتر باشد، بلکه همین که قرآن در بین جمیع قرائات باشد متواتر خواهد بود.
در پاسخ این اشکال میتوان گفت: بین علما و فقها که اختلاف قرائات را صحیح میدانند، فرق عمده وجود دارد. علما و محققان اهل سنت بر اساس این که روایات «احرف سبعه» را صحیح میپندارند، همه قرائات هفت گانه بلکه بیش از آن را نیز قرآن میپندارند، ابن جزری میگوید:
کلُّ قراءةِ والفقَت العربیّةَ و لو بوجهٍ، و وافَقَت أحدَ مصاحفِ العثمانیّةِ و لو احتمالاً و صحَّ سندُها فهی القراءةُ الصحیحةُ آلتی لا یجَوز ردّها، بل هی من الأحرفِ السبعةِ آلتی نَزلَ بها القرآنُ عن الائمّةِ السبعةِ. أم من الَعشرِ أم غیرِهم.
و زرقانی میگوید: «إنّ القراءاتِ کلّها علی اختلافها کلامُ الله لا مدخلَ لبَشَرٍ فیها.»(31
بر اساس مطلبی که در ابتدای این مقاله به اثبات رسید، قرآن یک اعراب و شکل بیشتر ندارد و روایات «احرف سبعه» هم قابل اعتماد نیستند و میتوان گفت: این مسلک کاملاً بی اساس است؛ زیرا یک قرائت صحیح بیشتر وجود ندارد.
اما فقها و محققان شیعه که قرائتهای مختلف را صحیح میدانند، همه را قرآن نمیدانند، بلکه از بین قرائتها، تنها یک قرائت را صحیح و قرآن میدانند. منتها می گویند: چون آن یک قرائت را ما نمیشناسیم، قرائتهای سبع، اماره بر آن قرائات صحیح بوده و همهی آنها جایز است حتی برخی گفتهاند: واجب است که قرآن بر قرائتهای سبعه خوانده شود تا در مثل نماز، یقین حاصل شود که قرآن اصل قرائت شده است.
در این باره باید گفت: گر چه تواتر معنوی و نیز اجمالی مفید یقین است، لیکن در مورد قرآن جز تواتر لفظی، تواتر دیگری راه گشا و کارساز نمیباشد، زیرا قرآن حجت الهی است باید عیناً با اعراب و قرائت اصلی در دست رس همگان باشد تا اتمام حجت تحقق یابد. قرآن نازل شده است تا با تعمق و تدبر در آیات آن، معارف و احکام و حدود الهی به دست آید، چنانچه میفرماید: (أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا)؛
(کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ) و معلوم است به دست آوردن معارف الهی و احکام و حدود با تدبر در قرائات اصلی ممکن است؛ زیرا اگر کسی قرائتهای مختلف را جایز شمارد و یقین به قرآن بودن هیچ کدام نداشته باشد، در هر قرائتی که تدبر کند و معنا و مطلبی را به دست آورد، نمیتواند ادعا کند در قرآن تدبر کرده، بلکه فقط میتواند بگوید: در محتمل القرآن تدبر کرده است.
قهراً هیچ مطلبی را به طور یقین نمیتوان به قرآن نسبت داد، مگر نه این است که در اکثر آیات قرآن اختلاف قرائت وجود دارد؟ مگر نه این است که برخی آیات قرائات متعدد دارند؟! بر این اساس، دست مردم از قرآن اصلی کوتاه است. و در موارد اختلاف قرائت، هیچ مضمونی را نمیتوان گفت به طور قطع قرآن است. گاهی معنای مشترک هم بین قرائات وجود ندارد تا کسی بگوید: اگر خصوصیات را نتوان گفت قرآن است، معنای متفق و قدر مشترک را میتوان قرآن دانست. کدام قدر مشترک بین «ارجلکم» بالنصب که دلالت بر وجوب غسل مینماید با «ارجلکم» بالخفض که دلالت بر وجوب مسح میکند، وجود دارد؟ بین مسح و غسل کدام معنا قدر مشترک است؟
کدام معنا، قدر مشترک بین «فتبیّنوا» که در دو مورد (نساء، آیه 94 و حجرات، آیه 6) آمده، با «تثبّتوا» وجود دارد؟
البته این با احتمالات مختلف که یک مفسر در معنای یک کلمه با اعراب مشخص میدهد تفاوت دارد؛ زیرا این برداشتهای مختلف از یک قرائت و در حقیقت از قرآن است و آن برداشتهای مختلف از محتمل القرآن است.
مضافاً، این که خدای سبحان میفرماید: «ما قرآن را نازل کردیم و آن را از هرگونه خطر حفظ میکنیم» برای چیست؟ آیا برای این است که محتمل القرآن به دست مردم برسد، و مردم در محتمل القرآن تدبر کنند؟ یا برای این است که حقیقت و قرآن اصلی با قرائت مشخص به دست مردم برسد؟ آیا برای این است که مردم اجملاً بدانند در بین قرائات مختلف، قرآن وجود دارد؟ یا برای این است که به قرآن به عینه و اعراب اصلی دست رسی پیدا کنند؟ خود این آیه: (إِنّا نَحنُ نَزَّلنا الذِّکرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ) گواه بر این نکته است، زیرا ضمیر «له» به «ذکر» که همان قرآن است، بر میگردد، و میفرماید ما آن قرآن را از خطر (تغییر و تحریف..) حفظ میکنیم، تا به دست مردم برسد، نه این که محتمل القرآن به دست مردم برسد.
بنابراین، نبایست کسی بین قرآن و قرائت اصلی آن امکان جدایی را تصور کند، هر کس پذیرفت که قرآن متواتر است، باید بپذیرد که یک قرائت قرآن (که همان قرائت اصلی است) نیز متواتر است. هر کس پذیرفت که قرآن مصون از هر تغییر و تحریف است، باید بپذیرد که قرآن یک اعراب و قرائت متواتر بیشتر ندارد، و قرائتهای گوناگون، خارج از حقیقت قرآن بوده و صحیح نمیباشد.
ممکن است سؤال دیگری مطرح شود که: تواتر امر یقینی و آشکار است چگونه ممکن است یک قرائت متواتر باشد و امر متواتر بر مردم مخفی بماند؟ علاوه بر این، از آن جا که اکثر فقها، اختلاف قرائت را جایز میدانند، چگونه به این حقیقت واقف نشدهاند؟ پاسخ این سؤال در خلال بحثهای گذشته مطرح شد که یک قرائت در بین مردم همواره متداول بوده و هیچ زمانی در هیچ یک از بلاد اسلامی مردم دستشان از این قرائت کوتاه نبوده و قرائتهای مختلف در حاشیه قرار داشتهاند و اگر قرائت اصلی در یک زمان متداول بین مردم نباشد، لازمهاش این است که در آن زمان قرآن به دست آنها نرسیده، و حجت الهی بر مردم تمام نشده باشد و همه فقها و محققان و مسلمانان هم به تواتر قرآن اذعان دارند و این ملازم با تواتر یک قرائت است گر چه به آن تصریح نکرده باشند، البته برای برخی هم ممکن است این ملازمه مخفی باشد. در پایان این نوشتار برای این که تصور نشود لازمهی این دیدگاه، فاصله گرفتن از محققان علوم قرآنی و مفسران میباشد، به نظریات چند تن از محققان اشاره میشود:
محمد جواد بلاغی، محقق نام آور که در نوع مطالب نظر صائب دارد، در این خصوص نیز سخنی بس محققانه دارد. به عقیدهی وی قرائتهای گوناگون از قرآن هیچ گونه ضربه ای به قرائت اصلی وارد نکرده، بلکه قرائت اصلی همیشه متداول بوده است:
من أجلِ تواترِ القرآنِ الکریمِ بینَ عامّةِ المسلمین جیلاً بعد جیلٍ الستَمَرّت مادّتُه و صورتُه علی نحوٍ واحدٍ لم یُؤثِّر شیئاً علی مادّته و صورته ما یُروی عن بعضِ الناس من الخلافِ فی قرائتِه من القَرّاءِ السبعِ المعروفینَ و غیرِهم، فلم تُسَیطِر علی صورتِه قراءةُ أحدهم اتّباعاً له و لو فی بعضِ النسخ؛ چون قرآن، بین عموم مسلمانان نسل به نسل متواتر بوده (کلمات آن به یک شکل و اعراب، رواج داشته) قرائتهای گوناگون دیگر هیچ گونه تأثیری در آن نکرده است، حتی در برخی نسخهها اثر نگذاشته، بلکه نسخهها یک نواخت و بر یک قرائت منتشر میشده است - آن گاه میفرماید:
إذن لایحسَن أن یُعدلَ من القراءة عمّا هو المتداولُ فی الرسمِ و المعمولُ علیه بین عامّةِ المسلمین فی أجیالِهم إلی خصوصیاتِ هذه القراءاتِ. مضافاً إلی أنّا مَعاشرَ الشیعةِ الأمامیةِ قد أُمرنا بأن نقرَأَ القرآن کما یَقرأُ الناسُ أی نوعُ المسلمین و عامّتُهم؛ لذا نیکو نیست که از قرائت متواتر در رسم الخط و معمول عموم مسلمانان، به قرائتهای مختلف عدول نمود. به ویژه ما شیعیان که از طرف ائمه علیهم السلام مأمور هستیم که به قرائت عمومی که متداول است، عمل کنیم.
همان طور که ملاحظه میشود، این محقق بزرگ وار تنها یک قرائت را متواتر و صحیح میداند.
صاحب التمهید میفرماید: قرائت صحیح، قرائتی است که عموم مسلمانان بر آن متفق هستند ... مسلمانان با همه اختلاف مذاهبی که دارند، بر تمام حروف و کلمات و نظم و ترتیب و قرائت آن اتفاق دارند، به همان صورت که از رسول الله صلی الله علیه و آله گرفتهاند.
ابن اشته میگوید: القراءةُ آلتی عُرضِت علی النبیّ صلی الله علیه و آله هی القراءة آلتی یَقرأُها الناسُ الیومَ؛
قرائت کنونی متداول بین عموم مردم همان قرائتی است که بر پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه شده و پیامبر صلی الله علیه و آله بر آن بودند.
پیام و نتیجه این نوشتار
از این مقاله نتایج ذیل به دست میآید:
1. بر اساس برهان عقلی و نقلی، قرآن، یک نوع شکل و اعراب بیشتر ندارد.
2. اختلاف قرائات به اشکال مختلف در اثر اعتماد به روایات ضعیف و یا اجتهاد شخصی، پدید آمده و همواره در حاشیه قرائت اصلی قرآن بوده است.
3. اختلاف لهجه غیر از اختلاف قرائت است و تحریف به حساب نمیآید.
4. قرائت اصلی قرآن، همانند قرآن در طول اعصار متواتر بوده و بین این دو ملازمه وجود دارد.
5. قرائات دیگر، حتی قرائت قراّء سبع، هیچ کدام سند ندارد و خارج از حقیقت قرآن است.
6. قرائت عاصم به روایت حفص، منطبق با قرائت اصلی و متواتر میباشد.
7. در مواردی که عاصم از قرائت متواتر و عمومی فاصله گرفته، ملاک قرائت متواتر است.
8. ملاک صحت قرائت تنها یک چیز است و آن تواتر در قرائت میباشد.
9. اگر روایتی بر خلاف قرائت متواتر دلالت کند (مانند روایت غالب بن الهذیل از امام باقر علیه السلام که ظاهر آن این است که (ارجلک بالخفض)؛ اگر وجه جمع داشته باشد، مثلاً خفض عطف بر محل برئوسکم باشد، فبها و اگر وجه جمع نباشد، آن روایت ارزش و اعتبار ندارد گر چه به سند صحیح باشد، زیرا روایات باید بر قرآن عرضه شوند و ارزش اعتبار آنها در صورتی است که تنافی با قرآن نداشته باشند و باید دانست که قرائت قرآن به تواتر است و روایت واحد نمیتواند با متواتر معارضه کند (البته روایت مذکور سنداً هم مخدوش است)./998/د101/ح
منبع: راسخون