۲۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۷:۳۹
کد خبر: ۲۸۱۷۳۴
دبیر اجرایی همایش تغییرات جمعیتی در گفت‌وگو با رسا؛

بسیاری از مسؤولان در برابر خطر کاهش جمعیت خود را به خواب زده‌اند/ نقش حوزه در کاهش جمعیت/ افزون ‌بر استغفار باید برای جبران تلاش کرد

خبرگزاری رسا ـ دبیر اجرایی همایش «تغییرات جمعیتی و نقش آن در تحولات جامعه» با بیان این‌که در موضوع کاهش جمعیت افزون بر استغفار باید برای جبران تلاش کرد، به بررسی نقش مجلس، دولت، رسانه‌ها و حوزه در کاهش جمعیت پرداخت و گفت: هنوز هم برخی از مسؤولان در برابر خطر کاهش جمعیت خود را به خواب زده‌اند.
حجت‌الاسلام ابوترابي حجت‌الاسلام ابوترابي حجت‌الاسلام ابوترابي

 

به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، امروزه بسیاری از کشورها در حالت عدم تعادل جمعیتی قرار دارند. از یک سو کشورهای در حال توسعه با مشکلات و مسائل رشد بی‌رویه جمعیت دست و پنجه نرم می‌کنند و از سوی دیگر جوامع توسعه یافته از نتایج منفی شدن رشد جمعیت و سالخوردگی جمعیت رنج می‌برند. به عبارت دیگر، اکثریت کشورهای جهان به نوعی با مسائل ناشی از عدم تعادل جمعیتی مواجه‌اند. ولی در این میان، کاهش جمعیت در جمهوری اسلامی ایران نسبت به سایر کشورها با سرعت بیشتری در حال پیمودن مسیر خود است.

 

به گونه‌ای که بر اساس سناریو رشد پایین جمعیتی که سازمان ملل متحد در سال 2010 منتشر کرد، اگر جمهوری اسلامی ایران به همین صورت به ادامه جایگزینی جمعیتی بپردازد و برنامه‌ای برای تعادل آن نداشته باشد، در 80 سال آینده جمعیت 31 میلیونی را تجربه خواهد کرد که 47 درصد آن را افراد سالمند بالای 60 سال دربر می‌گیرند و این در حالی است که در خاورمیانه، کشورهای عربستان و قطر دارای بیشترین رشد جمعیتی در میان سایر کشورهای منطقه هستند.

 

حجت‌الاسلام علی ابوترابی، عضو شورای علمی و دبیر اجرایی همایش «تغییرات جمعیتی و نقش آن در تحولات مختلف جامعه» که با پیام رهبر معظم انقلاب برگزار شد، دانش آموخته رشته روانشناسی، استادیار و عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، عضو هیأت مدیره انجمن روانشناسی اسلامی حوزه علمیه قم و مدرس در زمینه‌های مناسبات دین و روانشناسی، مسائل تربیتی، فرهنگی، اجتماعی و خانواده در گفت‌وگوی صمیمی و تفصیلی به بررسی ابعاد و آثار کاهش جمعیت در کشور پرداخت.

 

 

 

علاقه‌مندان در ادامه متن بخش دوم(پایانی) گفت‌وگو را از نظر می‌گذرانند؛

 

رسا ـ چه کسانی در تبدیل شدن شیب ملایم و طبیعی کاهش جمعیت کشور به یک شیب تند و پرتگاه مقصر بودند؟

 

اگر بخواهیم بحث کنیم که قصور و تقصیر داشته‌ایم، مسلما نخست می‌پذیریم که ادامه این سیاست یک سیاست اشتباهی بود. یعنی هر کسی اندک حساسیتی نسبت به آینده اقتصادی،‌ دینی، امنیتی و... کشور داشته باشد، در می‌یابد که این مسأله یک اشتباه بزرگی بود که واقع شد. بیش از همه، جمعیت شناسان متوجه این مسأله شده و نگرانند. سایر اندیشمندان نیز به این مسأله رسیده و اظهار ندامت اکنون یک مسأله فراگیر است؛ ولی برای انسان مایه شگفتی و تأسف است که برخی از مسؤولان نمی‌خواهند متوجه شوند و هنوز بر همان سیاست اشتباه اصرار داشته و پافشاری می‌کنند.

 

خلاصه یک سیاست اشتباهی بود که به سبب قصور و یا تقصیر حاصل شد. یعنی برخی‌ها واقعا مقصر هستند ولو این‌که قصد سوء نداشتند، ولی غفلت کردند و حداقل از سوی وجدان‌های مردم و خودشان توبیخ خواهند شد. جدای از استغفار باید برای جبران این مسأله تلاش کنند. اگر بخواهیم واکاوی کنیم که در آن سال‌ها چه اتفاقاتی رخ داد و چه عواملی موجب این موضوع شد تا با نگاه به آن عوامل بتوانیم سیاست‌های جبران کننده‌ای را در نظر بگیریم چند امر را باید در نظر بگیریم.

 

نخستین دلیل احساس نیاز فراگیر به کاهش جمعیت بود که مسؤولان و فرهنگ سازان کشور در آن زمان فکر کردند ما در یک بمب جمعیتی و انفجار موالید قرار داریم و باید آن را کاهش دهیم. شاید در اصل این حرف تردیدی نبود که حداقل برخی از خانواده‌ها باید تعداد فرزندان را کاهش دهند و نرخ رشد 5/6 حداقل برای برخی از مناطق صحیح نبود. بنده از کلمه «شاید» استفاده می‌کنم تا محتاطانه‌تر قضاوت کنم و به گونه‌ای نباشد که همه افراد دخیل در این موضوع را خائن تلقی کرد. حتی از لحاظ جو علمی این موضوع مفروض تلقی شد، مصوبه مجلس شد و شورای نگهبان نیز به این موضوع صحه گذاشت؛ تبدیل به قانون شد و سپس اجرا شد. ولی مهم‌ترین مسأله در تحولات اجتماعی این است که به عبارت عامیانه، مسؤولان جوگیر نشوند. گویی یک برنامه‌ای را شروع کردند ولی در ادامه غفلت رخ داد، یعنی فراموش کردند که شیر آب را ببندند.

 

در احساس نیاز به کاهش جمعیت، هدف فراموش شد. هدف تدبیر بهتر برای وضعیت اخلاقی، تربیتی، بهداشتی و اقتصادی بود. ولی نه تنها این هدف فراموش شد، بلکه تغییر کرد. آغاز سیاست کاهش جمعیت این بود که جمعیت هر خانوار به 5 نفر کاهش یابد و درخواست سازمان ملل 4 نفر بود؛ ولی سیاست‌های مجلس بر 3 فرزند بسته شد و بیش از این تعداد از برخی حمایت‌های اقتصادی همانند کوپن حذف می‌شدند. اولین شعار مطرح نیز «فرزند کمتر، تربیت بهتر» بود و چون در آن زمان تازه جنگ به پایان رسیده و مردم همچنان شور انقلابی فراوانی داشتند، این شعار قابل قبول و قابل توجه بود. ولی این شعار جنبه رسمی پیدا نکرد و بیشتر از چند ماه دوام نیاورد. دیری نپایید که شعار نسبتا مبهم «فرزند کمتر، زندگی بهتر» جای آن را گرفت. این شعار نیز قابل حمل به اهداف معنوی و دینی بود؛ ولی پس از مدتی شعارهای دیگری همانند «فرزند کمتر، زندگی راحت‌تر» و «فرزند کمتر، رفاه بیشتر» مطرح شد. در این جا رفاه دیگر ابزاری برای تحکیم خانواده،‌ تربیت بهتر و نیروهای نخبه نبود؛ بلکه «رفاه» به خودی خود هدف شد و پس از آن سبک زندگی شروع به تغییر کرد.

 

یعنی در آغاز دوره سازندگی، نوع جدیدی از سبک زندگی و آغاز یک تحولات کلان اجتماعی تئوری پردازی شد. برای نمونه سطح آموزش عالی زنان به شیوه جدید، اشتغال بانوان و نوع تجمل‌گرایی در این دوره مورد توجه قرار گرفت که کاهش فرزند علتی برای شروع سبک زندگی و متقابلاً نیازهای روانشناختی جدید در زمینه تجمل‌گرایی و راحت طلبی شد؛ یعنی این‌جا یک تعاملی میان دو مؤلفه فرزند کمتر و زندگی آسان‌تر رخ داد. وقتی رفاه هدف اصلی شد، به هر میزان جلوتر آمدیم، دیدیم که مردم در این‌باره حدی نمی‌شناسند؛ یعنی گفتند وقتی رفاه اصل است، چرا باید چهار فرزند داشته باشیم؟ دو فرزند کافی است. برخی نیز گفتند دو فرزند زیاد است، باید یک فرزند داشته باشیم.

 

دومین نکته، نوع سیاست‌های مسؤولان کشور و رسانه‌ها که قاعدتاً از منابع بالادستی متأثر بودند، در تغییر نگرش اجتماعی بود. این موضوع به جای تبیین علل کاهش جمعیت و اهداف اصلی، به یک حمله تبلیغاتی و شکل‌گیری افکار غالب مردم بدون مبنا ختم شد و نوعی شبیخون تبلیغی صورت گرفت. برای نمونه حتی بر روی تصویر جعبه کبریت، خانواده‌های دارای بیش از دو فرزند تحقیر می‌شدند، بیلبوردهای ورودی شهرها نیز بر همین مبنا بودند. در این زمان سه فرزند مطرح نبود؛ بلکه بیش از دو فرزند خیانت تلقی می‌شد و هیچ فردی حاضر نبود خود را خائن به کشور معرفی کند.

 

همچنین کاهش فرزند با نوعی عافیت ‌طلبی و راحت‌ طلبی پس از سال‌ها جنگ هماهنگی داشت و این مسأله وارد کتاب‌های درسی کودکانی شد که هنوز هیچ بهره‌ای از هوش انتزاعی نیز نداشتند. برای نمونه در کتاب سوم دبستان این موضوع مطرح شد و در اینجا با یک سری تکنیک‌های روانشناختی با محوریت تحقیر خانواده‌های بیش از دو فرزند، کارهایی آغاز شد که هنوز نیز آثار آن در کتب درسی باقی است. معلمان و آموزگاران مؤظف بودند از دانش آموزان انشأ و مقالاتی را بگیرند که خانواده‌های دارای بیش از سه فرزند را مورد طنز قرار می‌دادند و نکات منفی خانواده شلوغ ـ یعنی بیش از دو فرزند ـ را بیان می‌کردند. بنابراین در تمام ابعاد جامعه، چه تبلیغات وزارت بهداشت و چه در تبلیغات رسانه‌ای و کتب درسی نیز موضوع کاهش جمعیت صورت گرفت و بعدها مشخص شد در این سیاست عده‌ای که گویا انگیزه متفاوتی از کاهش مباحث جمعیت داشتند، از قبل تعیین شده بود که باید وارد این موضوع می‌شدند.

 

 

رسا ـ به جز عامل احساس نیاز به کاهش جمعیت و تبلیغات گسترده، عاملی دیگری سبب کاهش جمعیت شد؟ آیا در این زمینه از حوزه علمیه نیز بهره بردند؟

 

در کنار این مباحث دو عامل نیز نقش بسیار مهمی داشت؛ نخست نقش حوزه علمیه بود. حوزه علمیه با توجه به این‌که معمولا اگر نگاه کارشناسی را به مسؤولان و متخصصان امر واگذار می‌کند، به آن‌ها اعتماد می‌کند، در این موضوع به پزشکان، جمعیت شناسان و شبکه بهداشت اعتماد کرد و به سؤالاتی که به نوع خاصی تنظیم و استفتاء می‌شدند پاسخ می‌داد. مثلا برای بسیاری از بزرگان این‌گونه جا انداخته بودند که تعداد قابل توجهی از مادران باردار به دلیل این‌که وضعیت بهداشت کشور بسیار منفی است، در هنگام بارداری و یا زایمان از دنیا می‌روند و این افراد را در یک وحشتی می‌انداخت. یا نوع استفتائاتی که می‌کردند، از لحاظ مصداقی و صغروی بر مبنای غیر واقعی بود؛ مثلا مطرح می‌کردند یکی از راه‌های جلوگیری موقت از فرزندآوری «وازکتومی» است و دیگر هیچ‌گاه به آن بزرگ و فقیه توضیح نمی‌دادند که در این روش لمس و نظر به قسمت‌هایی از بدن لازم می‌آید که جز همسر کسی نمی‌تواند به آن قسمت‌ها نگاه کند. تلقی این افراد نیز این بود که یک رگی را در یک نقطه از بدن گره می‌زنند و هر وقت نیز خواستند آن گره را باز می‌کنند. از این نوع مسائل در ابعاد امنیتی، اقتصادی، بهداشتی، پزشکی و غیره برای فقهای حوزه علمیه و اسلام شناسان مطرح کردند و آن‌ها نیز پاسخ دادند و پس از این‌که این موضوع را برای مردم جا انداختند، دیگر سراغ علما نیامدند و اصلا پیامدهای آماری را هیچ‌گاه به مسؤولان دلسوز گزارش ندادند که چه چیزی واقع شده است. بنابراین یک عامل جدی در تغییر نگرش دینی مردم درباره ازدواج و فرزندآوری،‌ استفاده از نقش ابزاری حوزه علمیه بود.

 

دوما در یک فرصت کوتاهی حدود 5/1 میلیون نفر تنها از سوی وزارت بهداشت عقیم شدند و این آمار جدای از آن چیزهایست که طبعا در توزیع بسیار پراکنده، وسیع و رایگان وسایل جلوگیری از فرزندآوری بود و در تشویق‌هایی که به عنوان افکار نهادینه شده در درون ذهن مردم قرار می‌گرفت، جدای از این بود که در یک شبکه بسیار فراگیر به جوانانی که قصد ازدواج داشتند آموزش می‌دادند؛ جوانانی که برای دریافت نامه باید آموزش‌هایی را می‌دیدند که در این آموزش‌ها، محوری‌ترین مبحث جلوگیری از فرزندآوری بود! هشدار به زوج‌ها بود که اگر چنین احتیاط‌هایی را نداشته باشند، با یک خطر بسیار بزرگی به نام تشکیل فرزند روبرو خواهند بود که این ترس‌ها توانست از عوامل بر هم زننده زندگی در سال‌های نخست زندگی باشد. یعنی یکی از مسائل اصلی طلاق همین آموزش‌های اضطراب انگیز روابط فی ‌مابین زوجین بود.

 

موضوع دیگر، گسترش روز افزون عقیم شدن غیر اکتسابی در کشور است. به طور کلی عقیم بودن دو نوع است؛ در آن زمان یک عقیم سازی توسط وزارت بهداشت صورت گرفت و در آن 5/1 میلیون نفر تنها از سوی این وزارتخانه عقیم شدند. در حالی که بسیاری از افراد در أثر تبلیغات در مطب‌های خصوصی یا پنهانی خود را عقیم کردند و عموما افراد نمی‌دانستند عوارض پزشکی این عقیم سازی چیست. بسیاری از آن‌ها اساسا نمی‌دانستند که این عقیم سازی است و فکر می‌کردند یک جلوگیری موقت است و همان‌گونه که به راحتی از تشکیل فرزند جلوگیری می‌کنند، می‌توانند به همین راحتی نیز فرزنددار شوند. چنین تلقی می‌شد در عقیم سازی تنها یک رگی را گره می‌زنند و هر زمانی نیز افراد اراده کنند می‌توانند گره را باز کنند. در حالی که گره‌ای در کار نبود بلکه قطع کردن مطرح بود. این بحث مربوط به عقیم سازی اکتسابی است که به صورت تعمدی انجام می‌گیرد.

 

ولی عقیم بودن دیگری وجود دارد که برخی از زوجین می‌خواهند فرزنددار شوند، جلوگیری هم نمی‌کنند، ولی فرزنددار نمی‌شوند و می‌توان نام آن را عقیم بودن ذاتی گذاشت. البته مفهوم عقیم بودن ذاتی با مفهوم عرفی عقیم بودن متفاوت است. مفهوم عرفی عقیم بودن این است که زوجین هیچ‌گاه فرزنددار نمی‌شوند، ولی مفهوم بهداشتی عقیم بودن مربوط به زوجینی است که فرزند می‌خواهند و علیرغم هیچ جلوگیری نیز با گذشت یک یا چند سال فرزنددار نمی‌شوند. یعنی به عبارتی سخت بارور یا نابارور هستند. آمار این نوع عقیم بودن‌ها در کشور نیز بالاتر از آمارهای جهانی است. اخیرا اعلام کردند که 20 درصد از زوجین کشور ما عقیم ذاتی هستند؛ یعنی 3 میلیون زوج که می‌شود 6 میلیون نفر به این مشکل مبتلا هستند و هزینه‌های درمانی این موضوع بسیار زیاد است. این عامل نیز از جمله زیرساخت‌هایی است که بافت جمعیتی ما را در خطر قرار می‌دهد. آمار عقیم بودن کشور ما سه برابر آمار انگلیس است! یعنی اگر صرفا بخواهیم این مشکل را برگردن زندگی صنعتی بیندازیم، باید بگوییم که انگلیسی‌ها از ما صنعتی‌تر هستند. می‌توانیم ارائه فرضیه دهیم که جدای از سبک زندگی، عوامل مداخله‌ای نیز در این مسأله نقش داشته‌اند. برای این موضوع عواملی مطرح شده ولی چون مسلم نیست، بنده نمی‌خواهم به آن‌ها ورود داشته باشم.

 

 

رسا ـ می‌توانید حداقل درباره سرفصل‌های این عوامل بفرمایید؟

 

بنده کارشناس این امر نیستم که بخواهم به طور حتم بگویم چیست. ولی یکی از دلایل را داروهایی بیان می‌کنند که مخصوص بازار ایران ساخته می‌شود. از خارج داروهایی که به ایران وارد می‌شود، کنترل می‌شود و اتفاقا سازمان صندوق بین المللی پول در سیاست‌های دهه‌های گذشته خود برای کاهش جمعیت کشورهای رقیب یا خصم آمریکا از سیاست‌های داروی بهره می‌برد. البته بخشی نیز عواملی است که تبدیل به سبک زندگی شده و از این عوامل می‌توان به جلوگیری از فرزندآوری در سال‌های نخست ازدواج اشاره کرد؛ زوجین جوانانی که در سال‌های نخست ازدواج خود با شیوه‌های خاصی همانند قرص از فرزندآوری جلوگیری می‌کنند، ممکن است سخت بارور و یا عقیم شوند و بر خلاف سیاست‌هایی که هم اکنون نیز به زوج‌های جوان داده می‌شود، روند باید بر عکس شود که آن‌ها در آغاز زندگی از فرزندآوری جلوگیری نکنند. زوجین باید بدانند حتی اگر به طور میانگین از روزهای نخست ازدواج از فرزندآوری جلوگیری نکنند، هفت الی هشت ماه طول می‌کشد تا فرزنددار شوند؛ چه برسد به این‌که به شیوه‌های مختلفی بخواهند جلوگیری کنند که این شیوه‌ها جدای از عقیم سازی بر اختلافات خانوادگی دامن می‌زند و از عوامل طلاق در سال‌های نخست زندگی می‌شود که در مباحث روانشناسی نسبت به آن بحث می‌شود.

 

عوامل دیگری نیز همانند «رشد روز افزون تحصیل در مقاطع عالی برای دختران بدون ازدواج» دخیل هستند. به گونه‌ای که در دانشگاه‌ها به طور میانگین بیش از 65 درصد از داوطلبان دختران هستند. در حالی که هیچ سیاستی برای دختران که قابلیت زیستی آن‌‌ها برای باروری بسیار زودتر از پسران آغاز می‌شود و بسیار زودتر نیز پایان می‌یابد، برنامه ریزی نشده است. بنابراین نسبت به تحصیل در سطوح عالی آن‌ها، باید تدبیر متناسب با وضعیت روانی، اجتماعی، فرهنگی و زیستی‌شان برنامه‌ریزی می‌شد. بسیاری از این دختران نیز پس از بازگشت از مقاطع تحصیلی و فارغ التحصیلی خود یا فرصت ازدواج پیدا نمی‌کردند، یا تمایل آن‌ها برای ازدواج کم می‌شد و یا زندگی سردی را تشکیل می‌دادند.

 

عامل دیگری که در کاهش سریع جمعیت کشور نقش داشت، نوع تبلیغاتی بود که با عنوان مسائل پزشکی مطرح می‌شد. برای نمونه بیان می‌شد فرزندآوری در سن زیر 23 سالگی آسیب‌های زیادی خواهد داشت. ازدواج در سن پایین آسیب‌ها، خطرات و سقط‌های فراوانی دارد. از سوی دیگر اعلام می‌کردند که بالاتر از 35 سال باردار شدن «های ریسک» است؛ یعنی ریسک بالایی دارد و به گونه‌ای میان مردم و افکار اجتماعی جا می‌انداختند که اگر زنی بالای 35 سال باردار شود، «های ریسک» کرده و باید برای غربالگری آزمایش دهد؛ غربالگری برای این‌که فرزند او سندروم داون(منگول) نشود! این حرف کاملا ضد علمی، به گونه‌ای جا افتاده بود که خانم 35 سال به بالا فکر می‌کرد اگر باردار شود، یک کودک منگول به دنیا خواهد آورد و چون منگول‌ها در تمام جهان قیافه واحدی دارند و نوعی از عقب ماندگی ذهنی است که مردم از آن‌ها وحشت دارند، خود یک هراس گسترده‌ای را ایجاد می‌کرد.

 

در حالی که منگول شدن کودکان در بارداری بانوان با سن بالای 43 سال یک سیصدم اتفاق می‌افتد که معمولا عقلا به چنین موضوعی توجه ندارند. چون به طور طبیعی در کشور ما 9 درصد کودکان استثنایی به دنیا می‌آیند، در اروپا نیز آمار این‌گونه کودکان 8 درصد و آفریقا 11 درصد است. بیش از 2500 عامل برای تولد کودکان استثنایی وجود دارد که علم نتوانسته آن‌ها را حل کند. بنابراین عملا در آن زمان فاصله 25 تا 35 سالگی برای بارداری مطرح می‌شد و حتی در این‌باره نیز باید به موضوعاتی همانند زمان ازدواج افراد، زمان بارداری آن‌ها و دیگر مسائل توجه شود.

 

حتی مطرح می‌کردند فرزندانی که پشت سر هم به دنیا می‌آیند، ضمن این‌که به بدن مادر آسیب می‌زند، از نظر تربیتی نیز مشکلاتی خواهند داشت. البته باید از نظر استاندارد به زمان و پایان باروری توجه کرد و بانوی که در سن بالا باردار می‌شود، نیاز به مراقبت‌های بیشتری دارد؛ ولی نوع این تبلیغات خلاف واقع بود. در خود آمریکا باردار شدن زنان در سنین 40 سال به بالا متداول است، منتها مراقبت‌های پزشکی بسیار بالاتر است.

 

 

رسا ـ آیا کاهش جمعیت در تمام نقاط کشور یکسان است یا استان‌های مرکزی بیشتر گرفتار این موضوع هستند؟

 

بنابر گزارش‌ها، نرخ باروی در کشور ما 7/1 است که نزدیک به دو فرزند می‌شود. هر چند ما به وضع فوق العاده حاد نرسیده‌ایم، ولی باید توجه داشت که 7/1 مقایسه کلی است و اگر در نظر بگیریم در یک منطقه‌ای 60 زن و 100 کودک وجود دارد، سهم هر زن 7/1 فرزند می‌شود؛ ولی اگر در این میانگین به پراکندگی توزیع جمعیت بانوان توجه کنیم، واقعیت‌های جمعیت شناختی و جامعه شناختی جدیدی به وجود می‌آید که می‌تواند بر مسائل امنیتی، اقتصادی و سایر ابعاد رشد و توسعه کشور أثرگذار باشد. اگر تصور کنید در میان 60 زن که 100 کودک دارند، تعدادی از آن‌‌ها 4 فرزند داشته باشند، بنابراین باید گفت که حدود 60 درصد کودک ندارند؛ چرا که مابقی بیشتر از 7/1 دارند و به هر میزان تعدادی از این بانوان فرزند بیشتری داشته باشند، دیگران از داشتن فرزند محروم هستند. بنابراین ممکن است در بدنه‌ای از جامعه‌ اساسا فرزند وجود نداشته و یا بسیار کم باشد.

 

پراکندگی جمعیتی کشور نشان می‌دهد که تورم جمعیتی در نقاط مرزی کشور است و این مسأله می‌تواند سیاست‌های توسعه کشور را دچار نوسانات جدی کند. سیاست‌ کاهش جمعیت در کشور به طور یکسان رعایت نشده است؛ به عبارت دیگر آمایش سرزمینی در این موضوع مورد لحاظ مسؤولان کشور واقع نشده است. برای نمونه شرق کشور دارای رشد جمعیتی بسیار سریعی است و در نواحی مرکزی وضعیت بسیار منفی‌تر از 7/1 است؛ یعنی به موازات این‌که اگر در شرق کشور یک مادر چهار فرزند داشته باشد، باید تلقی شود که در تهران دو مادر هیچ فرزندی ندارند و چنین موضوعی نیز وجود دارد. اکنون نرخ باروری کل در استان‌های مرکزی کشور یعنی غیر مرزی ما نیز زیر 1 است. حتی در این توزیع بیان شده تورم جمعیتی در مادرانی است که دهه‌های قبلی ازدواج کرده‌اند. یعنی بانویی که در دهه هفتاد ازدواج کرده، به فرهنگ گذشته توجه دارد، تعداد فرزندان او نسبت به مادری که در دهه هشتاد ازدواج کرده بیشتر است. بنابراین در سال‌های آینده که نگاه توسعه‌ای به کشور در ابعاد مختلف علمی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی، تکنولوژی و غیره داریم، ناگهان با کاهش جمعیت روبرو خواهیم شد. چون بخشی از آمار 7/1 مربوط به مادرانی است که در سنین میانسالی قرار دارند و فرزندانشان در سنین نوجوانی و جوانی قرار دارند. طبقه جوان کشور نیز که باید برای نمونه پس از سال 1410 فرزندان آن‌ها وارد طبقه مولد کشور در ابعاد مختلف به ویژه اقتصادی شوند، یا فرزند ندارند و یا تک فرزند هستند.

 

حتی طبقه جدیدی در کشور با نام «مجردان قطعی» به وجود آمده‌ که رهبر معظم انقلاب در خراسان شمالی به این موضوع تذکر دادند. رشد روز افزون زنان و دختران مجرد بسیار می‌تواند در کاهش جمعیت ما مؤثر باشد. ما اکنون از 22 میلیون جمعیتی که گفتیم شأن مادری دارند، بیش از 7 میلیون آن‌ها از مدار ازدواج خارج هستند؛ البته طبیعی است که برخی از آن‌ها به سن عرفی ازدواج نرسیده‌اند، ولی بخش زیادی از این‌ها از ازدواج محروم هستند. از سال 85 تا 90 رشد تعداد زنانی که به خاطر طلاق بیوه شده‌اند، 10 برابر زنانی است که به خاطر فوت همسر بیوه شده‌اند. به همین دلیل در حال حاضر شبکه وسیعی از زنان در سن ازدواج فرصت ازدواج ندارند و این مسأله در استان‌های مرکزی کشور با استان‌های مرزی بسیار تفاوت دارد؛ یعنی پدیده تعدد زوجات در بسیاری از مناطق مرزی به ویژه در مناطق اهل سنت با مناطق مرکزی متفاوت است و اگر به تمام این ابعاد توجه شود، آن‌گاه است که ما رصد‌ها و مطالعات جمعیتی جدیدی را باید داشته باشیم تا ببینیم آینده کشور چگونه خواهد بود.

 

رسا ـ حوزه باید چگونه عمل کند که دیگر از این نوع اتفاق‌ها برای آن رخ ندهد؟ شاید بتوان گفت اگر حوزه یک مرکز رصد ملی و بین المللی داشت، چنین اتفاقی رخ نمی‌داد؛ حوزه چه کار کند که گرفتار این اتفاقات نشود؟ حضرتعالی این خلأ را احساس می‌کنید؟

 

همه احساس می‌کنند حوزه یک توان و قدرتی دارد که می‌تواند در مسائل اجتماعی نقش متفاوت و متمایزی داشته باشد. دوست و دشمن این احساس را دارد و این یک حقیقت است. گرایش مردم نسبت به امور دینی یک گرایش حتمی و واقعیت اجتماعی است. بنده خودم را کوچک‌تر از آن می‌دانم که قضاوت کلان درباره حوزه علمیه داشته باشم؛ ولی به عنوان یک طلبه می‌توانم بگویم که چند راه‌حل می‌تواند حداقل ضریب خطای ما را کاهش دهد.

 

نکته نخست توجه دقیق به فرمایشات مقام معظم رهبری و یا ولی فقیه است. چون فرضمان بر این بوده که بصیرترین، آگاه‌ترین، دین شناس‌ترین و عادل‌ترین فرد در رأس مسائل کشور قرار گرفته است. در آن زمان نیز وجود شریف امام راحل تأکید داشتند که موضوع کاهش جمعیت مورد بحث علمی قرار گیرد و حتی فرمودند «ما توان 150 میلیون جمعیت را داریم.» که وقتی این موضوع مطرح بود، ایشان رحلت کردند. شواهد تاریخی نیز وجود دارد که در آن زمان رهبر معظم انقلاب با این مسأله(کاهش جمعیت) موافق نبوده‌اند؛ البته شاید تمام واقعیت‌های آماری نیز به مسؤولان عالی کشور گزارش داده نمی‌شده است. یعنی یا رصد نمی‌شده و یا اگر رصد می‌شد، دقیق گزارش داده نمی‌شده است. ولی این‌که رهبری می‌فرمایند «همه باید استغفار کنند حتی رهبری» از کرامت و بزرگواری ایشان است.

 

نکته دوم، اگر حوزه بخواهد فرض بگیرد که مسائل فرهنگی با حکم درست شود یا عده‌ای همانند شورای عالی انقلاب فرهنگی، مجلس، شخص رهبری و غیره در کشور مؤظف به درست کردن همه این‌ها هستند و ما(حوزه) در این قضیه هیچ رسالتی نداریم، وظیفه‌ای نداریم و باید دروس معمول فقه و اصول را بخوانیم؛ یعنی توجه‌ای به این‌گونه مسائل نداشته باشد، این‌گونه نیست. ما هم اکنون نیز بحران‌های کلانی در زمینه‌های مختلف همانند خانواده، تهاجم فرهنگی، رسانه و برخی از مسائل داریم. البته بنده حدس می‌زنم با توجه به افزایش بصیرت حوزویان در این‌گونه مسائل کارشناسانه، رشد مؤسسات علومی انسانی و اسلامی، حضور روحانیت در عرصه‌های مختلف و نفس خود این مسأله(کاهش جمعیت) تجربه‌ای برای ما شد تا کمتر چنین اشتباهاتی بکنیم.

 

ولی وجود مراکزی که به عنوان مراکز اندیشه یا اتاق فکر حوزویان در مسائل اجتماعی و فرهنگی کشور، یک ضرورت انکار ناپذیر است و در زمان جدید و عرصه‌های پیش رو، از حوزه ممکن است سوء استفاده به این صورت نباشد که ابزاری در راستای دیگران بشود؛ مگر این‌که تلاش شود مسائل از حوزه‌ها پنهان نگه داشته شود و یا حوزه‌ها در این مسائل دخالت نکنند و به گونه‌ای خود را جدا از حکومت بداند و اصلا گفته شود حوزه به این مسائل توجه نکند، کاری به خیر و شر نداشته باشد، حکومت متولی دین جامعه نباشد و حوزه نیز به یک سری مسائل تعبدی فردی بپردازد. یعنی اکنون سکوت ما در قبال مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور می‌تواند نقش همان مسأله‌ای باشد که در دو دهه گذشته به عنوان یکی از ابزارهای کاهش جمعیت از آن استفاده شد.

 

 

رسا ـ زیر ساختارهای فکری، قانونی، اجرایی، فضای فرهنگ عمومی و... که طی آن سال‌ها منجر به حرکت به سمت پرتگاه شد، چگونه قابل بازگشت است؟ آیا کسانی در کشور متولی این امر هستند و مسیر بازگشت آغاز شده است؟

 

در این مسأله بنده می‌خواهم مقداری بدبینانه صحبت کنم. نخستین عامل برای اصلاح و جبران گذشته بعد انگیزشی مسؤولان است؛ یعنی انگیزه‌ای برای حرکت در این راستا داشته باشند و ما این حس را در مسؤولان درنیافتیم. برای نمونه مجلس در نخستین لایحه خود برای افزایش جمعیت بسیار محدود و با امتیازات کم نگاه کرد و رهبر معظم انقلاب فرمودند «من راضی نیستم، این کفایت نمی‌کند و باید قانون‌گذاری جامع رخ دهد.» پیش نویس طرح تعالی خانواده و جمعیت توسط کمیسیون فرهنگی در حدود 2 سال است که آماده می‌شود و 5/1 سال است که به صورت ممتد وعده می‌دهند برود در مجلس و مطرح شود، ولی هنوز مصوب نشده است؛ یعنی روح قوانین همان قوانین گذشته است و در جاهایی کالبد و شکل ظاهری آن تغییر کرده است.

 

ممکن است گفته شود زایمان در برخی از زایشگاه‌ها رایگان است، ولی آیا در این اماکن بهترین پزشکان متخصص هستند که نیستند، یعنی در آن ریسک است. در امتیازات کارمندی هنوز احکام گذشته جاری است و هیچ اتفاق مهمی در این زمینه‌ها صورت نگرفته است؛ ‌البته در بخش سلامت به صورت محدود کارهایی صورت گرفته است. ما 11 میلیون جوان در سنین ازدواج داریم که سالانه تعداد کمی از این‌ها ازدواج می‌کنند و از این تعداد یک سوم به طلاق منجر می‌شود. چگونه یک وام 3 میلیون تومانی می‌تواند برای جوان مشوق باشد؟ وامی که با هزار خفت به دست فرد می‌رسد. در قانونگذاری آموزش عالی چه اتفاق خاصی برای تحصیل دختران صورت گرفته است؟! نسبت به نظام وظیفه چه رخ داده است؟! یعنی در بخش‌های مختلف تغییری رخ نداده است.

 

در بحث اصلاح نگرش اجتماعی می‌بینیم گویا هنوز صورت مسأله برای بسیاری از مسؤولان باز نشده است و گویا کشور را در مرحله خطر نمی‌دانند؛ یا خواب هستند و یا خودشان را به خواب زده‌اند. متأسفانه بزرگترین مرکز راهبردی مطالعات جمعیتی که قبلا نام آن «مرکز جمعیت شناسی آسیا و اقیانوسیه» بود و اولین مرکز کشف چالش‌های جمعیتی ما بود، به سیاست‌های قبلی بازگشته و رصد مطالعات جمعیتی در مسائل ویژه همانند برخی از مشکلاتی که بیان کردیم تعطیل شده است. حتی برخی‌ها گزارش‌هایی به سازمان ملل می‌دهند که سازمان ملل واقعیت‌ها را درباره ایران نگوید و مردم متوجه موضوع نشود. به دروغ آمارهای جدیدی می‌دهند که ایران در چالش‌های جمعیتی قرار ندارد. بنابراین یک جنبش فراگیر در کشور در همه ابعاد همانند ایجاد انگیزه، اصلاح نگرش، حل مسائل اقتصادی، قوانین کار و اشتغال بانوان در رشته‌های متناسبشان احساس نمی‌کنیم. کمترین مسأله می‌توانست تصویب حتمی طرح مجلس شورای اسلامی در زمینه طرح تعالی خانواده و جمعیت باشد که هنوز تصویب نشده، چه برسد به این‌که تصویب را دولت قبول کرده و اجرا کند.

 

بنده می‌‌خواهم از همکاران خود گلایه کنم؛ با این‌که رهبر معظم انقلاب فرمودند «باید هزاران مبلغ از حوزه در این زمینه آموزش ببینند»، آیا شما که در خبرگزاری رسا هستید، گزارشی داشته‌اید که حوزه علمیه یا حوزه‌های علمیه طرحی داشته باشند؟! آیا فکر نمی‌کنید که اساسا تألیف یک کتاب در این زمینه در حد دو واحد به عنوان یک کتاب جنبی در حوزه علمیه که زمینه‌ای بشود در تمام سطوح آموزش کشور، آغاز شده یا خیر؟! و این‌ها مربوط به نگاه بدبینانه است.

 

نگاه خوش‌بینانه نیز وجود دارد و این‌که قشر زیادی از مردم متوجه مسأله شده‌اند. ما در سال گذشته 50 هزار افزایش جمعیت داشتیم. نگرانی این را داشتیم که طی 25 سال گذشته، مرتب شیوه نزول را داشته‌ایم، باز هم داشته باشیم، ولی متوقف شده است. البته 50 هزار تنها 4 درصد از جمعیت مطلوبی که نیاز داریم را تأمین کرده و حدود 95 درصد آن باقی مانده است؛ ولی با تمام این مسائل قابل توجه است و چه بسا در سال جاری نیز جمعیت بهتر از سال گذشته باشد. گروهی از مردم نسبت به این موضوع توجه دارند و زمینه‌های تغییر فکر، نگرش و رفتار در سایر اقشار وجود دارد؛ به ویژه باید برای نخبگان جامعه و حل گره‌های ذهنی آن‌ها کار علمی شود.

/993/402/ر

ارسال نظرات